تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 5 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):تلخى حق را تحمل كن، و مبادا كه فريب شيرينى باطل را بخورى.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1833699592




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

در برابر جريانات انحرافي چون كوه مي‌ايستاد


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: در برابر جريانات انحرافي چون كوه مي‌ايستاد
گفتگو با ترقي درباره شهيد هاشمي‌نژاد:

7 مهرماه سالروز شهادت شهيد هاشمي ن‍ژاد است. فعاليت جريانات فكري انحرافي پس از انقلاب و عملكرد تشكيلاتي آنها وضعيت دشواري را پديد آورده و عملاً مقابله چند جانبه با آنها را بسيار دشوار ساخته بود. در چنين كارزار خطيري، دانش و آگاهي ديني در كنار سابقه مبارزاتي، از شهيد هاشمي‌نژاد چهره شاخصي ساخته بود كه با تمام قوا در برابر انحرافات ايستادگي مي‌كرد. نشريه شاهد ياران در گفتگو با حميدرضا با ترقي كه معاون شهيد هاشمي نژاد در حزب جمهوري بوده است، شرحي مبسوطي از اين تلاش‌هاي دردمندانه است.

اولين آشنائي شما با شهيد هاشمي‌نژاد كي و كجا شكل گرفت؟

آشنائي من با ايشان به سال‌هاي قبل از 1350 (حدود سال‌هاي 48 ـ 49) برمي‌گردد. در مشهد به علت علاقمندي كه به مجالس سياسي- مذهبي داشتم و صحبت‌هاي شهيد هاشمي‌نژاد از نظر انقلابي صحبت‌هاي قابل استفاده‌اي براي جوانان بود، به مسجد فيل مي‌رفتم و يادم هست كه روي نيم‌ديوار‌هائي كه اطراف مسجد بود مي‌نشستم و سخنراني‌هاي داغ ايشان را گوش مي‌دادم. جلسات و سخنراني‌هاي آقاي هاشمي‌نژاد پرشور، بانشاط و حماسي بود و ايشان از توانمندي‌هاي بالائي در تبليغ و پرورش مطالب برخوردار بودند. بعد در يك مقطع زماني ايشان با آقاي ابطحي ‌ـ كه بعداً بينشان فاصله افتاد ـ در كانون بحث انتقاد ديني مشهد فعاليت مي‌كردند. در آن موقع كه آقاي هاشمي‌نژاد در كانون بحث انتقاد ديني برنامه داشتند، بعضاً در جلسات پرسش و پاسخ ايشان شركت مي‌كردم.

آيا حضور شما در مسجد فيل مربوط به دوران بعد از ماجراي معروف مسجد فيل است؟

بله. در مورد مسجد فيل بايد بگويم كه در آن زمان به دليل اينكه اين مسجد نزديك به حرم بود، موقعيت حساسي داشت و در آن موقع پايگاه اصلي شهيد هاشمي‌نژاد به حساب مي‌آمد و جزو مساجد فعال انقلابي در دوران قبل از انقلاب (دهه 50) بود، مثل مسجد كرامت يا امام حسن مجتبي كه مقام معظم رهبري در آن فعال بودند. البته مسجد واقع در خيابان طالقاني كه در نزديك منزل شهيد هاشمي‌نژاد بود، از مساجدي بود كه آقاي هاشمي‌نژاد در آن رفت و آمد مي‌كردند.

آيا سخنراني‌هاي شهيد هاشمي‌نژاد در مسجد به طور منظم برگزار مي‌شد يا گهگاهي به مناسبت‌هاي مختلف برگزار مي‌شد؟

ايشان معمولاً در مناسبت‌ها سخنراني مي‌كردند.

از حضور مردم در مجالس سخنراني ايشان در مسجد برايمان بگوئيد.

تا آنجا كه من به خاطر دارم جلسات تقريباً طوري بود كه چون جا نبود، بسياري از جمعيت مي‌ايستادند و ايستاده گوش مي‌دادند و عده‌اي هم در اطراف مسجد بالاي ديوار‌ها و پشت‌بام‌ها مي‌نشستند و فضاي آن مسجد هيچ وقت كفاف جمعيتي را كه پاي صحبت ايشان مي‌نشستند، نمي‌داد و جلسات اكثراً جلسات پر‌جمعيتي بود.

آيا تعداد افراد حاضر در مجالس سخنراني ايشان در مسجد را مي‌توانيد تخمين بزنيد؟

تا جائي كه به خاطر دارم بيشتر از 500 ـ 1000 نفر در مجالس سخنراني ايشان در مسجد حضور داشتند. بعضي اوقات جلسات خيلي پرجمعيت مي‌شد و بعضي مواقع هم كه شرايط حادتر و كنترل‌ها بيشتر مي‌شد، حداقل 500 نفر در جلسات شركت مي‌كردند. در آن دوران تشكيل اين نوع جلسات خيلي كم‌نظير بود.

محتواي جلسات چه بود كه مردم اين گونه از آن استقبال مي‌كردند؟

اولاً شهيد هاشمي‌نژاد مباحث نو و تازه‌اي را درباره مسائل ديني و اسلامي مطرح مي‌كردند كه گوشه‌اي از آنها به مسائل اجتماعي و سياسي مربوط مي‌شد. بخشي از بحث‌هاي ايشان پاسخ به سئوالاتي بود كه عمدتاً براي نسل جوان آن زمان مطرح بود، چون آقاي هاشمي‌نژاد در ادامه راه استاد شهيد مطهري معتقد بودند كه بايد به سئوالات جوانان راجع به مسائل ديني و اعتقادي پاسخ شفاف و روشني داده شود. كتاب «مناظره دكتر و پير» كه از تأليفات ايشان بود، آن زمان خيلي طرفدار داشت، زيرا در اين كتاب دو نفر با هم پيرامون موضوعات مختلف مناظره و بحث مي‌كردند. تأليف اين كتاب يكي از موفقيت‌هاي ايشان در بحث‌هاي مناظره‌اي بود. شهيد هاشمي‌نژاد يد طولائي در بحث، مناظره و پاسخگوئي به سئوالات و رفع شبهات در نسل جوان داشت. صحبت‌هاي ايشان مطابق با نياز زمان بود. همه اين موارد از ويژگي‌هائي بود كه مردم را به سخنراني‌شان جذب مي‌كرد و صحبت‌هاي ايشان باعث مي‌شد تا به بخش قابل توجهي از ابهامات، سئوالات و ترديدهاي آنان پاسخ داده شود. ولي عمدتاً بحث‌ها و سخنراني‌هاي ايشان حول و حوش مباحث اعتقادي، توحيدي، مسائل اجتماعي، اخلاقي و محورهائي كه به مسائل اجتماعي و سياسي مربوط مي‌شد بود. در آن زمان ايشان نسبت به اسرائيل و صهيونيست‌ها و انحرافات در حوزه اسلام و دين موضع‌گيري شفاف و روشني داشتند.

آيا در كانون بحث انتقاد ديني هم محوريت بحث‌ها همين مسائل بود؟

در كانون بحث انتقاد ديني محور بحث‌ها خيلي متنوع بود. آن زمان مسئله تثليث، مسيحيت، مهدويت و امام زمان(عج)، خداشناسي و موضوعات توحيدي در بين جوانان بسيار مطرح بود و سئوالات مهمي در اين زمينه‌ها از سوي جوانان در جلسات طرح مي‌شد. علاوه بر اينها درباره شيوه تكاليف ديني و ضرورت و فايده وجود دين هم در جلسات صحبت مي‌شد و همه احساس مي‌كردند كه بايد به سئوالات جوانان در اين زمينه‌ها پاسخ داده شود. به‌طور كلي بايد بگويم كه در جلسات كانون بحث انتقاد ديني درباره مسائل عقيدتي و اعتقادي بحث مي‌شد.

ميانه شهيد هاشمي‌نژاد با فعاليت‌هاي مسلحانه در آن دوران چگونه بود؟ آيا‌ در جلسات كانون آثاري از حمايت ايشان از فعاليت‌هاي مسلحانه و اين قبيل تفكرات مشاهده مي‌كرديد؟ در واقع همان طور كه مي‌دانيد چند تن از چهره‌هاي سرشناس سازمان مجاهدين خلق حضور ثابتي در منبر‌هاي شهيد هاشمي‌نژاد داشتند. آيا علت اين امر اين بوده است كه شهيد هاشمي‌نژاد نگاه و تفكر آنها را تأئيد مي‌كرد يا اينكه علت ديگري داشته است؟

در آن دوران شهيد هاشمي‌نژاد جلسات مخفيانه‌اي در منزلشان برگزار مي‌كردند و افراد خاصي هم در اين جلسات شركت مي‌كردند. البته برخي از آنها از اعضاي مجاهدين خلق بودند كه من تعدادي از آنها را مي‌شناختم. آنها با شهيد هاشمي‌نژاد در ارتباط بودند و بعضاً با ايشان به بحث و مذاكره مي‌پرداختند. اين قبيل جلسات محرمانه‌تر از ساير فعاليت‌هاي ايشان (از قبيل برگزاري مجلس روضه در منزلشان) بود. البته در مجالس روضه‌اي كه در منزل شهيد هاشمي‌نژاد برگزار مي‌شد، افراد از فرصت استفاده مي‌كردند و با حضور در كنار ايشان درباره مسائل سياسي و موضوعات موردنظرشان با آقاي هاشمي‌نژاد صحبت مي‌كردند كه من شدت اين روابط را در دوران زندان متوجه شدم، چون در آن مقطع زماني در دوران قبل از زندان از شهيد هاشمي‌نژاد حمايت صريحي از مجاهدين خلق نشنيده بودم. در خرداد سال 1354 زماني كه زنداني شدند، در زندان متوجه شدم كه ايشان ديگران را به پيوستن به گروه مجاهدين خلق دعوت مي‌كنند. ارتباط شهيد هاشمي‌نژاد با اعضاي مجاهدين خلق در زندان تنگاتنگ بود تا حدي كه گاهي اوقات با بچه‌هاي مجاهدين فوتبال بازي مي‌كردند و شهيد هاشمي‌نژاد گاهي اوقات در بازي‌ها دروازه‌بان مي‌شدند. علت هم اين بود كه در زندان فقط دو نفر از اعضاي مجاهدين خلق مجاز بودند تا با آقاي هاشمي‌نژاد در ارتباط باشند و مسائل را به ايشان منتقل كنند و به سئوالات پاسخ دهند: يكي آقاي سيد كاشاني و ديگري احمد حنيف‌نژاد. بقيه مجاز به ارتباط مستقيم با ايشان نبودند، به اين دليل كه ايشان متوجه ماهيت و هويت فكري مجاهدين خلق نشود.

در زندان سيستم بسته‌اي وجود داشت. تا اينكه ما در يكي دو جلسه پيرو مذاكراتي كه با افرادي كه توسط ايشان به گروه مجاهدين خلق هدايت مي‌شدند داشتيم متوجه شديم كه مجاهدين خلق بحث‌هاي اقتصاد ماركس، فرضيه داروين و مسائل مختلفي را براي اين افراد مطرح مي‌كنند كه كاملاً با مباني اسلامي متفاوت است، درنتيجه در زندان چندين بار خدمت شهيد هاشمي‌نژاد رسيديم. شهيد لاجوردي با ايشان در اين زمينه صحبت و تأكيد كردند كه اين گروه منحرف هستند و تفكراتشان درست نيست. يك بار به همراه آقاي عسگر‌اولادي خدمتشان رفتيم. بار ديگر هم در گروهي سه نفره همراه با آقاي حيدري پيش شهيد هاشمي‌نژاد رفتيم، اما شهيد هاشمي‌نژاد اين حرف‌ها را باور نمي‌كردند حتي در اين مورد از سيد كاشاني و احمدحنيف‌نژاد سئوالاتي پرسيدند و آن دو نفر هم اين مسائل را تكذيب مي‌كردند تا اينكه در سال 1354 درون سازمان مجاهدين خلق كودتا شد و اعلام شد كه ايدئولوژي سازمان مجاهدين خلق ماركسيستي است. از آن زمان بچه‌هاي مجاهدين خلق كاملاً تغيير كردند و حتي ديگر نماز هم نمي‌خواندند. تا اين تغيير پيش آمد، شهيد هاشمي‌نژاد در زندان متوجه حقيقت قضيه شدند و بسيار ناراحت شدند. به خاطر دارم ايشان در زندان جلسه‌ مفصلي با كاظم شفيعي‌ها ـ كه از سران مجاهدين خلق بود ـ داشتند. در اين جلسه آن دو نفر چند ساعت در سلول با هم بحث كردند. كاظم شفيعي‌ها مصر بود و مي‌گفت كه: ما ازايدئولوژي اسلام فقط به خاطر ضرورت و پوشش استفاده مي‌كرديم و اصلاً اعتقاد نداريم كه از اين مباني براي مبارزه استفاده كنيم. و هر چه آقاي هاشمي‌نژاد تلاش كردند آنها قانع نشدند. البته بعدها طيفي از اعضاي مجاهدين خلق جدا شدند و گرايششان را به اسلام حفظ كردند و به ماركسيست اسلامي معروف شدند. بقيه هم ايدئولوژي خودشان را ماركسيسم معرفي مي‌كردند. خلاصه از آن مقطع زماني شهيد هاشمي‌نژاد از مجاهدين خلق بريدند و اعتماد خود را نسبت به اعضاي مجاهدين از دست دادند و آن همكار‌ي هائي كه قبل از زندان براي مبارزه و تقويت مبارزه با آنها مي‌كردند، از بين رفت.

شهيد هاشمي‌نژاد در آن مقطع نسبت به بعضي بحث‌ها و صحبت‌هاي آنها در زندان منتقد بودند. مجاهدين خلق در زندان بحث‌هائي مبتني بر كتاب «راه حسين» ـ كه آن زمان نوشته شده بود ـ مي‌كردند. تعبير اعضاي مجاهدين از قيام عاشورا اين بود كه امام حسين‌(ع) بي‌برنامه وارد مبارزه شدند و دل به دريا زدند. در واقع مجاهدين تعبيرات ماديگرانه‌اي نسبت به قيام عاشورا داشتند. زماني كه اين مباحث در زندان توسط سران مجاهدين مطرح مي‌شد شهيد هاشمي‌نژاد واكنش نشان مي‌دادند كه اين برداشت‌ها مطابق با اصول اسلامي نيست، لذا منافقين سعي مي‌كردند كه به هيچ وجه با آقاي هاشمي‌نژاد وارد بحث‌هاي مبنائي و اعتقادي نشوند، چون در مقابل ايشان كم مي‌آوردند. آنها هميشه خود را معتقد به اسلام، قرآن و روحانيت نشان مي‌دادند و تظاهر به خواندن نماز مي‌كردند. حتي گاهي اوقات به نماز جماعت مي‌آمدند و كاملاً سعي مي‌كردند ظاهرشان را حفظ كنند. بنابراين آنچه كه قبل از زندان در روابط سياسي مخفيانه بين شهيد هاشمي‌نژاد و بعضي از اعضاي مجاهدين خلق ديدم، در زندان تبلور پيدا كرد، ولي از آن به بعد منافقين به دشمن درجه يك آقاي هاشمي‌نژاد تبديل شدند، چون در زندان شهيد هاشمي‌نژاد به ماهيت واقعي آنها پي برده بود و از آن مقطع به يك مبارز عليه آنها تبديل شد.

آيا شهيدهاشمي‌نژاد اين تز را قبول نداشتند كه چون ما با منافقين دشمن مشتركي به نام شاه داريم بايد از آنها حمايت كنيم؟

قبل از تغيير موضع منافقين و قبل از اينكه در زندان درون سازمان مجاهدين خلق كودتا شود، چنين تزي بود كه اينها ولو اينكه اشكال فكري و سياسي دارند، اما چون با رژيم شاه مبارزه مي‌كنند و ما هم دشمن شاه هستيم، دليلي ندارد كه در مبارزه با مجاهدين خلق همكاري نكنيم و با آنها منسجم نباشيم، ولي در دل منافقين چيز ديگري بود كه علناً بيان نمي‌كردند و وقتي كه در متنشان مي‌رفتيم و با آنها مذاكره و بحث مي‌كرديم تفكراتشان را از ما پنهان نمي‌كردند، ولي افكار و عقايدشان را از شهيد هاشمي‌نژاد و شخصيت‌هاي روحاني كاملاً محرمانه نگاه مي‌داشتند تا با آنها دچار تعارض نشوند.‌

شما در خلال صحبت‌هايتان اشاره كرديد كه در مقطعي از زمان با شهيد هاشمي‌نژاد در يك زندان بوديد. افرادي كه تا به حال در زندان نبوده‌اند، معمولاً تصوير مبهمي از زندان دارند. برايمان بگوئيد كه شهيد هاشمي‌نژاد روزانه چه برنامه‌هائي در زندان داشتند و معمولاً به چه كارهائي مشغول مي‌شدند. آيا ايشان در بند عمومي بودند؟

شهيد هاشمي‌نژاد در بند سياسي بودند. آن زمان سلول‌ها كنار هم بودند، ولي همه سلول‌هاي سياسي در بند سياسي بود. ايشان بسيار به مسئله تهجد مقيد بودند و بخشي از وقت خود را در زندان به خواندن نماز، عبادت و تهجد مي‌گذراندند. ايشان بخشي از وقتشان را هم صرف نشست‌هاي فكري، سياسي با زندانيان مي‌كردند. ساعاتي از روز را به بحث و تبادل نظر و همفكري با ديگران مي‌گذراندند. مقداري از وقتشان را صرف ورزش مي‌كردند، ورزش‌هائي مثل دو و فوتبال. ايشان با وجود آنكه اندكي اضافه وزن داشتند، به ورزش فوتبال بيشتر علاقه داشتند. مقداري از وقتشان را هم با آقاي طبسي به مباحثات طلبگي و دروس فقهي مي‌گذراندند. البته ما چند بار درخواست كرديم كه براي طلبه‌هاي تازه واردي كه به دليل دستگيري و چند ماهي در زندان بودن از درس دور مي‌افتادند، كلاس‌هاي دروس طلبگي مثل مكاسب تشكيل شود، ولي شرايط براي اين كار مناسب نبود. البته بعضي از مأمورين از تشكيل چنين جلساتي ممانعت مي‌كردند و كنترل نسبت به شهيد هاشمي‌نژاد بيشتر بود. براي زندانيان حبس ابد چنين تسهيلاتي وجود داشت، ولي براي زندانياني كه مدت حبسشان كوتاه بود، چنين امكاني وجود نداشت.

شما به مذاكرات آقايان عسگر‌اولادي، شهيد لاجوردي و جنابعالي با شهيد هاشمي‌نژاد در زندان اشاره كرديد. برخي از افراد سابقه فعاليت‌هاي مسلحانه داشتند، اما خط سياسي‌شان در خط امام بوده است. اين افراد هم با شهيد هاشمي‌نژاد در زندان ارتباط داشتند. اين ارتباطات در چه حدي بود و ايشان به اين نوع فعاليت‌ها چه نگاهي داشتند؟

البته من به‌طور دقيق مطلب خاصي از ايشان در مورد اين نوع فعاليت و مبارزه به خاطر ندارم كه موضع مشخصي در اين زمينه گرفته باشند، اما به‌طور كلي بايد بگويم كه ايشان معتقد بودند كه مبارزه بايد مبارزه‌اي سياسي باشد و فقط در مواقع اضطراري و خاص از حركت‌هاي مسلحانه استفاده شود تا اثر‌گذار شود. آن زمان در مشهد شخصي به نام تيمسار يا سروان ناهيدي بود كه از ساواكي‌ها بود و قد بلندي داشت‌ و از بازجوهاي بددهن ساواك بود و بسياري از اعضاي مجاهدين و نيروهاي انقلابي را در زندان آزار داده بود. طرح ترور تيمسار ناهيدي در زندان ريخته و برنامه‌ريزي‌ها انجام شد و سرانجام مطابق برنامه در بيرون از زندان او را در مقابل منزلش ترور كردند. از اينكه چنين شخصي توسط نيروهاي انقلابي ترور شده است، اشخاص زيادي از جمله شهيد هاشمي‌نژاد خوشحال شدند و اين اتفاق را ضربه سنگيني به رژيم تلقي مي‌كردند. به‌طور كلي بايد بگويم كه ايشان اين حركت‌ها و ضربه‌هاي موفق عليه رژيم را رد نمي‌كردند، اما اينكه اصل مبارزه با رژيم را منحصر در مبارزه مسلحانه بدانند و يا مبارزه مسلحانه را موفق بدانند، چنين چيزي را از صحبت‌هاي ايشان نشنيدم. بلكه عمدتاً روي مبارزه سياسي تكيه مي‌كردند.

آيا ارتباط شما با شهيد هاشمي‌نژاد بعد از زندان هم ادامه پيدا كرد؟

در دوران زندان ما خيلي در اين زمينه با هم آشنا شديم و مقاومت ما در برابر منافقين و برخوردي كه با منافقين در زندان مي‌كرديم طوري شده بود كه منافقين هم ما را تحريم كردند و اجازه نمي‌دادند كسي با ما حرف بزند. البته اين برخورد را بيشتر با من كردند. ديگر دوستاني كه در گروه ما بودند وضعي مثل من نداشتند، چون اعضاي مجاهدين چند ماه روي چند طلبه كار كرده بودند و من ظرف يك ربع بيست دقيقه‌اي كه با آنها صحبت كردم، تمام بافته‌هاي آنها را پنبه كردم و آنها خيلي عصباني شده بودند.

به خاطر دارم يك روز مهدي ابريشم‌چي ـ كه نفر دوم سازمان مجاهدين خلق بود ـ با احمد حنيف‌نژاد و علي پيشوائي (؟) كه فرمانده ميليشياي منافقين بود بسيار عصباني پيش آقاي عسگر‌اولادي آمدند و گفتند، «ما دو سه ماه روي طلبه خرسندي كار كرديم و او را درست كرديم و همفكر با خودمان كرديم ولي ترقي آمد و همه رشته‌هاي ما را ظرف مدت يك ربع پنبه كرد.» آقاي عسگر‌اولادي هم به آنها جواب داد: « پس برويد فكري به حال رشته‌هايتان بكنيد كه پس از سه ماه با يك ربع صحبت پنبه مي‌شود. آنها مبنائي ندارند كه پنبه مي‌شوند.» به همين خاطر منافقين مرا تحريم كرده بودند و كسي‌از بچه‌هاي گروه مجاهدين حق ارتباط با ما را نداشت. در زندان يك نفر به عنوان نگهبان براي من گذاشته بودند كه مراقب باشد تا من با كسي از اعضاي مجاهدين صحبت نكنم تا تحت تأثير قرار نگيرد. اين شرايط در زندان كاملاً براي شهيدهاشمي‌نژاد روشن بود كه مقاومت و ايستادگي من در برابر منافقين در زندان مبتني بر اعتقادات و باورهاي من است. به خاطر همين اعتقادات بعد از پيروزي انقلاب اسلامي زماني كه قرار بود حزب جمهوري اسلامي در نيشابور تشكيل شود، شهيد هاشمي‌نژاد اولين پيشنهاد ايشان براي گرفتن مسئوليت در حزب من بودم. بعد از اينكه منافقين در سال 1360 اعلام جنگ مسلحانه عليه نظام كردند، آقاي هاشمي‌نژاد مرا به مشهد دعوت كردند و گفتند: «مي‌دانم كه در زندان منافقين را به‌خوبي مي‌شناختي و در مقابل آنها به خوبي ايستادگي و مقاومت كردي، به همين خاطر از شما خواهش مي‌كنم كه مسئوليت تشكيلات حزب را در خراسان بپذيري و نسبت به پاكسازي حزب از عواملي كه ممكن است در حزب نفوذ كرده باشند اقدام كني.» من در مرداد ماه سال 1359 مسئوليت تشكيلات را برعهده گرفتم و فعاليتم را در حزب خراسان آغاز كردم. اولين كاري كه در حزب جمهوري انجام دادم اين بود كه همه كساني را كه به نظر من مشكوك در حوزه‌هاي مختلف بودند و از شهرهائي آمده و به حزب پيوسته بودند كه احتمال عضويت در نفاق و نفوذي بودنشان زياد بود، اخراج كردم. از جمله كساني كه اخراج كردم همان فردي بود كه شهيد هاشمي‌نژاد را ترور كرد. اين شخص جواني بود كه از قوچان آمده بود و در روزنامه عروة‌الوثقي كار مي‌كرد و مسئول فروش مجله عروة‌الوثقي دانش‌آموزي بود. من احساس كردم كه او بايد از نفوذي‌هاي منافقين باشد. او را اخراج كردم و اجازه ورود به حزب را به او ندادم و به نگهباني دم در و همه جا سپرده بودم كه اين شخص حق ندارد وارد حزب شود. متأسفانه روز شهادت شهيد هاشمي‌نژاد من در مشهد نبودم و براي تدريس تحليل سياسي به دانشجويان تربيت معلم تربت حيدريه به آنجا رفته بودم. آن روز داخل حزب كلاسي تشكيل شده بود. شهيد هاشمي‌نژاد به كاركنان حزب درس اخلاق مي‌داد. من هم گفتم: « تعداد كساني كه براي كلاس مي‌آيند مقرون به صرفه نيست كه شما چنين ريسكي كنيد.» و از طرفي چون من نيستم خاطر جمع نيستم كه اوضاع چگونه است و به هر حال شرايط درگيري و ترور است. شما ريسك نكنيد و نيائيد. مسئول آموزش هم اصرار كرده بود كه بچه‌ها مي‌خواهند بيايند شما هم بيائيد. شهيد هاشمي‌نژاد هم پذيرفتند و آمدند و كلاس تشكيل شده بود. آن جوان قوچاني هم آمده بود تحت اين عنوان كه من شكايت دارم و مي‌خواهم نزد حاج‌آقا بيايم و شكايتم را مطرح كنم. بچه‌ها هم ديده بودند جزو اخراجي‌هاست و مي‌خواهد شكايتش را مطرح كند بازرسي خيلي سطحي از او كرده بودند و او هم نارنجك را داخل فتق‌ بندش جاسازي كرده بود كه ما تا آن روز در ترورها اين نوع جاسازي را نديده بوديم و اين اولين باري بود كه از اين روش براي بردن ابزار ترور استفاده مي‌شد. در نهايت نارنجك را به اين ترتيب با خود به حزب آورده بود.‌ آن جوان هم روي پله‌ها نشسته بود و بعد از اينكه شهيد هاشمي‌نژاد از كلاس بيرون آمد به كمر شهيد هاشمي‌نژاد چسبيده و نارنجك را همان جا منفجر كرده بود.

من مسئوليت محافظت از شهيد هاشمي‌نژاد را به عهده گرفته بودم. اكثر روز‌ها خودم رانندگي مي‌كردم و ايشان را به منزل مي‌رساندم. سعي مي‌كردم سريع برانم و شيوه تعقيب مراقبت را رعايت كنم. هميشه هنگام رانندگي مواظب بودم كسي ما را تعقيب نكند. همواره از مسيرهاي متنوع و مختلف مي‌رفتم و همه اصولي را كه مربوط به تعقيب مراقبت بود، رعايت مي‌كردم تا ايشان زنده بماند. بارها به سپاه اصرار كرده بوديم كه براي محافظت از شهيد هاشمي‌نژاد محافظ به درد بخوري بفرستند، منتهي چون آن زمان عليه حزب و شهيد بهشتي از طرف جريان بني‌صدر و ليبرال تبليغات وسيعي شده بود، بچه‌هاي سپاه در اين قضيه كوتاهي مي‌كردند و مي‌گفتند: چون شما حزبي هستيد، ما مسئوليتي در قبال حفاظت از اينها نداريم. با اين حال محافظي فرستاده بودند كه كلاشينكفي به دست مي‌گرفت، ولي به حدي چاق بود كه خودش را هم نمي‌توانست بكشد. اين محافظ اصلاً قدرت مانور نداشت و خيلي ضعيف بود، لذا ما مجبور مي‌شديم خودمان به اين مسائل بيشتر توجه كنيم. آن زمان در مشهد شرايطي بحراني داشتيم و اكثر روحانيت مبارز مشهد از جمله آقاي طبسي در مكه بودند. هيچ‌كس جز شهيد هاشمي‌نژاد در مشهد نبود. شهيد هاشمي‌نژاد هم كه به شهادت رسيدند تقريباً ديگر هيچ‌كس در مشهد نبود.

من تلفني حادثه را به مقام معظم رهبري ـ كه آن وقت دبير كل حزب بودند ـ اطلاع دادم. ايشان هم تلفني را دستوراتي صادر كردند. ايشان فرمودند: «ابتدا بيانيه‌اي در باب به شهادت رسيدن آقاي هاشمي‌نژاد صادر كنيد و اين حادثه را محكوم كنيد و با قاطعيت بگوئيد كه اين پرچم هيچ‌گاه نمي‌افتد و شخص ديگري جانشين آقاي هاشمي‌نژاد خواهد شد.» بعد هم فرمودند: «آقاي فرزانه را به عنوان جانشين ايشان انتخاب كنيد.» خلاصه در پي فرمايش مقام معظم رهبري بيانيه‌اي نوشته شد و من به عنوان مسئول تشكيلات حزب، بيانيه را در صحن حرم امام رضا‌(ع) مقابل دار‌الضيافه (جائي كه مردم براي شركت در مراسم تشييع جنازه شهيد هاشمي‌نژاد جمع شده بودند) خواندم و همان جا اعلام كردم كه آقاي فرزانه به عنوان جانشين شهيد هاشمي‌نژاد انتخاب شده‌اند.

خلاصه با هدايت‌ها و راهنمائي‌هاي مقام معظم رهبري اوضاع را در مشهد مهار كرديم و بعد هم به ريشه‌يابي اين حادثه پرداختيم. بررسي‌هاي بسياري در اين زمينه انجام شد. حتي با عواملي كه در هنگام ورود آن جوان قوچاني به محوطه حزب جمهوري اسلامي سهل‌انگاري كرده و به‌آساني او را راه داده بودند، برخورد شد، اما به طور كلي بايد بگويم كه شهادت ايشان ضربه سنگيني به همه وارد كرد. حتي به خاطر دارم يكي دو روز قبل از حادثه به شهادت رسيدن آقاي هاشمي‌نژاد با ايشان درباره شهادت رسيدن و ترور آيت‌الله مدني در تبريز صحبت مي‌كرديم. ايشان گفتند: «بايد شيوه‌هائي را كه منافقين در ترور شخصيت‌ها استفاده مي‌كنند، بشناسيم و مراقب آنها باشيم تا از اين سوراخ‌ها دوباره گزيده نشويم»، اما متأسفانه آن جوان قوچاني از روش جديدي براي ترور شهيد هاشمي‌نژاد استفاده كرده و از اين طريق توانسته بود نارنجك را وارد محدوده امن حزب جمهوري اسلامي نمايد. البته همان طور كه گفتم اين عمليات انتحاري بود و آن جوان خودش هم كشته شد و حتي دستش در آن حادثه قطع شده بود.

در هر حال شهيد هاشمي‌نژاد خيلي نسبت به اين مسائل دقت داشت كه راه‌هاي موفقيت تروريست‌ها را شناسائي و از آنها جلوگيري كند. مشهد هم در آن روزها دوران خطرناكي را پشت سر مي‌گذاشت. طي چند ماه قبل از اين حادثه در واقع از اول سال 60 تا مهر ماه با همكاري قضات و دادستاني مشهد كه آن زمان آقاي فلاحيان بو،د موفق شديم صدها نفر از منافقين را دستگير و همه تيم‌هاي آنها را شناسائي كنيم كه ضربه سنگيني به منافقين وارد شد، ضمن اينكه افراد زيادي از حزب‌الله در مشهد از جمله شهيد هاشمي‌نژاد توسط منافقين ترور شدند.

بعد از انقلاب اغلب وزنه‌ها و چهره‌هاي مبارزاتي كارهاي اجرائي را دست گرفتند. مثلاً شهيد بهشتي در قوه قضائيه مشغول به كار شدند. مقام معظم رهبري هم مسئوليت اجرائيشان را برعهده داشتند، اما شهيد هاشمي‌نژاد اجرائي‌ترين مسئوليتي كه پذيرفتند مسئوليت حزب جمهوري اسلامي بود. ايشان چه ديدگاهي داشتند كه مسئوليتي را نمي‌پذيرفتند و چه تفاوتي در حزب جمهوري اسلامي و ساير مسئوليت‌ها بود كه مسئوليت حزب جمهوري اسلامي را پذيرفتند؟

اولاً شهيد هاشمي‌‌نژاد علاوه بر حزب جمهوري اسلامي، مسئوليت روحانيت مبارز مشهد را هم برعهده داشتند. آن زمان همان طور كه در تهران روحانيت مبارز نقش اصلي در فرماندهي كل انقلاب را برعهده داشت، در مشهد هم فرماندهي حركت‌ انقلاب، راه‌پيمائي‌ها، تظاهرات و برنامه‌ها همه در دست روحانيت مبارزي بود كه عمدتاً يا شاگردان مقام معظم رهبري يا همرزمان ايشان بودند.

آيا اسامي آنها را به خاطر داريد؟

بله. شهيد هاشمي‌نژاد، آقاي طبسي، آيت‌الله شيرازي (كه امام جمعه شدند)، شهيد كامياب، آقاي فرزانه، آقاي مصباح عاملي و آقاي واعظ طبسي كه آقاي واعظ طبسي بعد از انقلاب اداره حوزه را بر عهده گرفتند. در ادامه صحبت‌هايم درباره روحانيت مبارز بايد بگويم كه مسئوليت اصلي روحانيت مبارز در مشهد در دست شهيد هاشمي‌نژاد بود و حتي زير اطلاعيه‌ها و بيانيه‌هاي مربوط به جامعه روحانيت مبارز در مشهد از جمله بيانيه مربوط به تحصن در بيمارستان امام رضا‌(ع)، امضاي آقاي هاشمي‌نژاد بود. در واقع اين قبيل كارها و فعاليت‌ها نقش اصلي را در هدايت و برنامه‌ريزي انقلاب ايفا مي‌كرد. به عبارتي اتاق فرمان انقلاب در خراسان بود. حزب در مشهد نقش بسيار مؤثري در چيدمان نيروهاي اجرائي در ادارات داشت.

جامعه روحانيت چه زماني تأسيس شد و فعاليت آن تا چه زماني ادامه داشت؟

تا جائي كه به خاطر دارم جامعه روحانيت قبل از پيروزي انقلاب اسلامي در سال 1355 تشكيل شد. در ابتدا بيانيه‌ها و اطلاعيه‌هاي روحانيت مبارز به صورت فردي يا جمعي داده مي‌شد. بعدها اين تشكل با عنوان روحانيت مبارز كار خود را ادامه داد و اعلاميه‌ها هم با عنوان روحانيت مبارز پخش مي‌شد.

آيا بعد از به شهادت رسيدن شهيد هاشمي‌نژاد با توجه به اينكه ايشان انسجام دهنده جامعه روحانيت مبارز بودند، فعاليت آن ادامه داشت؟

پس از به شهادت رسيدن ايشان حركت منسجمي تحت عنوان روحانيت مبارز صورت نگرفت. در واقع شهيد هاشمي‌نژاد انسجام‌بخش آن جمع بود.

با وجود اينكه جامعه روحانيت مبارز و حزب هر دو حركت‌هاي تشكيلاتي بودند و از طرفي هر دو در دستان شهيد هاشمي‌نژاد بودند، پس به چه دليل اين دو تشكل با هم يكپارچه نمي‌شدند و چه فرقي بين آن دو وجود داشت؟

حوزه در خراسان حوزه‌ قوي و ريشه‌داري بود و امكان‌پذير نبود كه فعاليت حوزه و حركت‌هاي روحانيت را در قالب تبعيت از حزب سامان داد. محوريت روحانيت مبارز وابستگي به مقام معظم رهبري داشت و همه به محوريت مقام معظم رهبري، آقاي هاشمي‌نژاد و آقاي طبسي اعتماد داشتند. در واقع اين شخصيت‌ها پايه‌گذار روحانيت مبارز بودند. اينها مي‌توانستند به عنوان مركز ثقل مبارزه، همه را به سمت انقلاب و اهداف انقلاب هدايت كنند؛ اما حزب به منسجم كردن، سازماندهي و هدايت بقيه اقشار جامعه مي‌پرداخت. آن زمان حزب جمهوري اسلامي به بخش‌هاي مختلف كارگري، دانشجوئي، فرهنگي، مهندسي، زنان و جوانان تقسيم مي‌شد و به هدايت و سازماندهي اين اقشار مي‌پرداخت، اما حركت روحانيت و حركت اصلي انقلاب متأثر از هدايت‌هاي جامعه روحانيت مبارز بود.

سئوال من به خاطر وجود شخصيت‌هائي بود كه بين اين دو تشكيلات به طور مشترك همكاري مي‌كردند.

شهيد هاشمي‌نژاد اعتقاد راسخي به نقش تشكيلات و تحزب داشتند و معتقد بودند كه تشكيلات و تحزب ضامن بقاي انقلاب هستند و با همين ديدگاه وقت زيادي را در حزب جمهوري اسلامي مي‌گذراندند و سرمايه‌گذاري سنگيني در حزب انجام دادند. ايشان معتقد بودند كه براي اداره انقلاب كادرسازي بسيار حائز اهميت است و از اين جهت وقت و سرمايه زيادي را صرف آموزش مديران اجرائي از استاندار تا مديران كل صرف مي‌كردند. جلساتي براي آنها ترتيب مي‌د‌ادند و در اين جلسات براي آنها درباره مسائل مديريتي و اعتقادي صحبت مي‌كردند. حتي از كتاب نهج‌البلاغه شيوه‌هاي مديريت حضرت امير‌المؤمنين‌(ع) مطالبي نقل مي‌كردند. شهيد هاشمي‌نژاد در اين زمينه واقعاً خالصانه و دلسوزانه عمل مي‌كردند و به ياد دارم حتي اگر 3 الي 5 نفر در جلسات حاضر مي‌شدند، جلسه را براي مديران تشكيل مي‌دادند. كلاس‌ها به شكلي نبود كه مثلاً 500 نفر در جلسات حاضر شوند، بلكه كلاس با حضور حتي سه نفر هم تشكيل مي‌شد. شهيد هاشمي‌نژاد مي‌گفتند: «اگر مي‌خواهي كادر بسازي، چهره به چهره و حتي با حضور دو سه نفر هم مي‌توان اين كار را انجام داد.» آن زمان بين علماي سنتي مشهد و روشنفكران بسيار اختلاف سليقه بود. مكتب‌هاي مختلفي در حوزه و جامعه اسلامي مشهد وجود داشتند، مثلاً عده‌اي طرفدار ديدگاه مرحوم حاج‌هاشم قزويني و مكتب تفكيك بودند. برخي هم در حوزه به فلسفه اعتقادي نداشتند. جمع كردن اينها در حوزه كار سختي بود. در اين ميان شهيد هاشمي‌نژاد رابطه بسيار خوبي با علماي مشهد داشتند و توانسته بودند با افراد مختلف با تفكرات مختلف در ارتباط باشند و طيف‌هاي مختلف مشهد را كه در دسته‌هاي فكري متفاوت با يكديگر بودند، جمع كنند و همه اين طيف‌ها به شهيد هاشمي‌نژاد اعتقاد و ايمان داشتند.

شهيد هاشمي‌نژاد در مجلس خبرگان هم فعال بودند، اما با وجود اينكه همه آقاي هاشمي‌نژاد را به عنوان شخصي مشهدي مي‌شناختند، ايشان از مازندران وارد مجلس خبرگان شدند. آيا اين تصميم در حزب اتخاذ شد يا در جاي ديگري گرفته شد و علت آن چه بود؟

اين تصميم از جانب حزب و روحانيت مبارز اتخاذ شد. در مشهد تعداد كافي شخصيت براي ورود به مجلس خبرگان قانون اساسي داشتيم، اما در شمال كشور تعداد كافي نبود. شهيد هاشمي‌نژاد اصالتاً اهل بهشهر بودند. مسلماً چهره‌هائي وجود داشتند كه حزب معتقد بود كه اين چهره‌ها و شخصيت‌ها بايد در تدوين قانون اساسي نظام اسلامي نقش داشته باشند و براي حضور اين چهره‌ها در اين عرصه و همچنين به دليل بهشهري بودن آقاي هاشمي‌نژاد تصميم گرفته شد كه ايشان از طرف استان مازندران وارد مجلس خبرگان قانون اساسي بشوند. از طرف ديگر از اين طريق ظرفيت تعداد نفراتي كه از جانب استان خراسان سهم داشتند وارد حزب شوند، حفظ مي‌شد.

چرا شهيد هاشمي‌نژاد براي مجلس نيامدند؟

ايشان معتقد بودند كه جايگاه روحانيت، آن هم روحانيوني كه در انقلاب نقش اصلي را داشته‌اند، در مجلس خبرگان قانون اساسي و رهبري است و بايد اين روحانيون در پشت صحنه مديريت كشور فعال باشند، از اين جهت در حزب جمهوري اسلامي، جامعه روحانيت مبارز و مجلس خبرگان قانون اساسي فعاليت داشتند و رغبتي به كار در مجلس نداشتند و فكر مي‌كردند كه در حزب و روحانيت مبارز مفيدتر واقع مي‌شوند.

آيا تعبير درستي است كه بگوئيم شهيد هاشمي‌نژاد مديريت انتخاب نمايندگان خبرگان و مجلس را در مشهد برعهده داشتند و در واقع بر انتخاب افراد و نوع تبليغات در مشهد نظارت داشتند؟ اگر امكان دارد درباره شيوه مديريتي ايشان در اين زمينه توضيح دهيد.

بله، اين تعبير كاملاً به جاست. رسيدن به انسجام و وحدت ميان نيروهاي مختلف و نامزد‌هاي اصلي در انتخابات نيازمند لابي‌هاي فراواني در مشهد بود و بايد ميان همه قشرها، گروه‌ها، عوامل ذي‌نفوذ حوزه و دانشگاه ارتباط برقرار مي‌كردند و مذاكراتي انجام مي‌شد تا در نهايت همگي به انسجام و وحدتي در مورد نامزدها برسند. اين كار، كار شهيد هاشمي‌نژاد بود، چون همه آقاي هاشمي‌نژاد را قبول داشتند و ايشان را به عنوان محور مي‌پذيرفتند، در نتيجه ايشان هم نقش اصلي را در ايجاد انسجام در اين زمينه ايفا مي‌كردند و كاملاً هم در اين كار موفق بودند.

در اسناد مي‌بينيم كه شهيد هاشمي‌نژاد ابتدا از اولين استاندار خراسان حمايت و او را تأئيد مي‌كنند اما در يك مقطع زماني برخورد شديدي بين ايشان و استاندار به وجود آمد. به چه علت ابتدا شهيد هاشمي‌نژاد استاندار را تأئيد كردند و بعد مورد انتقاد قرار دادند؟

در اوايل انقلاب زماني كه امام‌(ره) بازرگان را به عنوان نخست‌وزير تعيين كردند و كار مديريت دولت موقت به دست نهضت آزادي‌ها افتاد، عوامل نهضت آزادي در استان‌ها استانداري ها را به دست گرفتند و آقاي احمدزاده اگرچه فرزندانش جزو چريك‌هاي فدائيان خلق بودند، اما خودش از عوامل نهضت آزادي بود و از مروجين اين گروه بود. ايشان استانداري خراسان را پذيرفت و با دوچرخه در سطح شهر رفت و آمد مي‌كرد و مثلاً كارهاي انقلابي انجام مي‌داد. به مرور در مديريت استان، مسائل سياسي، انتخاب عوامل و مديران دستگاه‌ها مشاهده شد كه آقاي احمدزاده قصد دارد تا پست‌هاي مديريتي را به عوامل مخالف اسلام و انقلاب بسپارد. در اين ميان كم‌كم آقاي هاشمي‌نژاد متوجه ظاهر‌سازي‌هاي آقاي احمدزاده شدند، مثلاً مي‌ديدند كه آقاي احمدزاده با دوچرخه رفت و آمد مي‌كند، اما در عين حال ماشين بنز او پشت سرش حركت مي‌كند. شهيد هاشمي‌نژاد احساس كردند كه مديريتي كه آقاي احمدزاده اعمال مي‌كند مديريتي نيست كه بتواند انقلاب را به سمت آرمان‌هاي اصلي امام سوق بدهد. به مرور اصطكاك، تضاد و اختلاف نظر ايشان با آقاي احمدزاده زياد شد. آقاي احمدزاده عوامل استاني را كه از نهضت آزادي‌ها بودند، از جمله آقاي انصاري از نيشابور را به مجلس خبرگان قانون اساسي فرستاد و بسيار از او حمايت كرد. اين افراد در مجلس خبرگان قانون اساسي در بحث ولايت فقيه و بيرون بردن اخبار و اطلاعات، مشكلاتي را به وجود آوردند، حتي در مقابل اسلامي كردن كامل قانون اساسي مقاومت كردند. افرادي كه با حمايت آقاي احمدزاده به مجلس خبرگان قانون اساسي رفتند، مشكلات بسياري ايجاد كردند. در اين ميان او در تقويت و تسليح منافقين در خراسان نقش مهمي ايفا كرد. در واقع اگر حمايت‌هاي احمدزاده از منافقين نبود، منافقين نمي‌توانستند به‌راحتي به آن تعداد اسلحه دسترسي پيدا كنند و ترور‌هاي بعدي را انجام دهند. همين مسئله باعث نگراني اصلي آقاي هاشمي‌نژاد شده بود. در واقع ارتباط آقاي احمدزاده با مجاهدين خلق و چريك‌هاي فدائي، عامل اصلي اختلاف آقاي هاشمي‌نژاد با او بود.

شهيد هاشمي‌نژاد بعد از انقلاب بخشي از انرژي خود را صرف مبارزه با انجمن حجتيه كرده بودند. انجمن حجتيه تا چه حد در مشهد پايگاه داشت و نحوه برخورد آقاي هاشمي‌نژاد با اين انجمن چگونه بود. در نهايت مبارزات ايشان با اين انجمن چه نتيجه‌اي در برداشت؟

پايگاه اصلي انجمن حجتيه در مشهد بود. علت اين بود كه مرحوم آقاي حلبي كه رئيس انجمن بود، با اينكه عضو ائتلاف اسلامي مشهد بود و به همراه عده‌اي ديگر جمعيت ائتلاف اسلامي مشهد را تشكيل داده بود، از زمان كودتاي 28 مرداد و ماجراي مصدق از ساير انقلابيون مشهد فاصله و نسبت به امام‌(ره) موضع گرفت و شيوه‌ برنامه‌هايش را تغيير داد. بعد از مدتي آقاي حلبي به تهران آمد و تشكيلات انجمن حجتيه را تأسيس كرد. بعد دوباره به مشهد برگشت و در آموزش و پرورش مسئوليت امور ديني را پذيرفت و مشغول به كار شد. در اين اثنا هم در قالب رژيم فعاليت‌هاي خود را در انجمن حجتيه دنبال مي‌كرد. جلسات و تشكيلات انجمن كم‌كم وسعت و گسترش يافت. در اين ميان ارتباط برادر خانم آقاي هاشمي‌نژاد، آقاي حسن ابطحي با انجمن حجتيه گسترده شده بود و آنها از او بسيار استفاده كردند. از آنجائي كه هويت او در حال تغيير بود، آقاي هاشمي‌نژاد مسئوليت كانون بحث و انتقاد ديني را از او گرفتند.اعضاي انجمن حجتيه عقايد خاصي داشتند. به عنوان مثال اين انجمن كاملاً با مبارزه سياسي مخالف بود و اعتقاد داشت كه تشكيل حكومت اسلامي قبل از ظهور امام زمان‌(عج) كار درستي نيست. فعاليت‌هاي اين انجمن مانع از پيشروي مبارزات و حمايت مردم از مبارزه و انقلاب مي‌شد. اين انجمن در جاهاي مختلف از جمله خراسان و مشهد ريشه دوانيده و بسياري از مراكز، از جمله مهديه‌ها مثل مهديه حاج‌آقا عابدزاده را پايگاه خود قرار داده بود. آنها در شهرستان‌ها هم به عضو‌گيري مي‌پرداختند. آقاي هاشمي‌نژاد احساس مي‌كردند كه اگر در اين جريان‌ها با انحرافات مقابله و برخورد نكنند و جلوي اين انحراف‌ها گرفته نشود، اين انجمن هم مي‌تواند مانند منافقين عده زيادي از جوانان را به سمت خود جذب كند و آنها را هم از مبارزات انقلابي باز دارد. از آنجائي كه شهيد هاشمي‌نژاد از نزديك با عوامل اين انجمن آشنا بودند، در مقابل آنها موضع گرفتند و با جريان‌هاي روشنفكر غرب و شرق و با جريان و انديشه‌هاي متحجرانه انجمن حجتيه درگير شدند.

از ويژگي‌هاي شخصيتي ايشان نكاتي را ذكر كنيد.

از ويژگي‌هاي شهيد هاشمي‌نژاد بايد بگويم كه ايشان در بعد جريان‌شناسي از ابتدا جريان‌هاي سياسي متعددي را كه در كشور به وجود مي‌آمدند رد نمي‌كردند، بلكه ابتدا آنها را واكاوي مي‌كردند و در متن مواضع و ديدگاه‌هايشان دقيق مي‌شدند. اگر مي‌ديدند كه آن جريان بر حق است از آن حمايت مي‌كردند و اگر مشاهده مي‌كردند كه تفكرات و فعاليت‌هاي گروه برحق نيست و آن گروه دچار انحراف شده است، در مقابل آنها قاطعانه مي‌ايستاد و موضع‌گيري مي‌كردند و هيچ واهمه‌اي از ابراز موضع خود نداشتند. همان طور كه گفتم از آنجا كه شهيد هاشمي‌نژاد از نزديك با افكار و انديشه‌هاي جريان‌هاي سياسي در زندان آشنائي پيدا كرده و مواضع آنها را لمس كرده بودند، در بعد جريان شناسي به‌خوبي مي‌توانستند دقت و بررسي‌هاي لازم را انجام دهند و در مناظرات سياسي كاملاً مسلط و بدون واهمه برخورد مي‌كردند. از اين رو امام خميني(ره) بعد از شهادت آقاي هاشمي‌نژاد از ايشان به عنوان دانشمند ياد كردند و از خطابه، سخنراني‌ها، شجاعت و شهامت ايشان تقدير كردند. ما هم تمامي اين ويژگي‌ها را در شخصيت شهيد هاشمي‌نژاد لمس و مشاهده كرديم. ايشان دانش برخورد با مسائل، علم فقه و اجتهاد در مسائل را دارا بودند. سخنراني‌هايشان كاملاً پرمحتوا و غني بودند، به اين دليل كه هيچ وقت بدون مطالعه صحبت نمي‌كردند و هميشه سعي داشتند متناسب با مستمعين و مخاطبان، برنامه‌ها و متون صحبت‌هايشان را تنظيم كنند. نقش ايشان در حفظ وحدت و انسجام بين نيروها و ضمناً انعطاف ايشان در ايجاد انسجام و يكپارچگي بين همه نيروها، خصوصاً روحانيت و نيروهاي سياسي بسيار قابل توجه بود. در يك جمله بايد بگويم كه دوران مديريت شهيد هاشمي‌نژاد در حزب، دوران محوريت حزب در حركت سياسي مشهد بود و بعد از به شهادت رسيدن ايشان، ديگرآن كيفيت را نداشتيم.

نظرات كاربران:
 دوشنبه 8 مهر 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 376]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن