واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: داخلی- جواد عزيزي: هنوز هم همه جزئيات ماجراي گروگانگيري را به خوبي به خاطر دارد و با دقت به همه سؤالهايم جواب ميدهد. ۱۱ سال دارد و كلاس پنجم است، وقتي از او ميخواهم درباره اسارت ۴۸ ساعتهاش در اتاق وحشت بگويد، كمي مكث ميكند و در حالي كه ترس غريبي وجودش را در برگرفته، به بيان ساعات پر دلهرهاي ميپردازد كه به گفته خودش خاطره آن هيچگاه از ذهنش پاك نخواهد شد. گروگاني در خانه مخفي زهرا، ظهر ۲۹ ارديبهشت زماني كه از مدرسه به خانه برميگشت توسط مرد ناشناسي ربوده شد. همان روز در حالي كه والدين او با مراجعه به پليس آگاهي قزوين خبر از ناپديد شدن دخترشان داده بودند، خانواده زهرا نامهاي دريافت كردند كه در آن خطاب به پدر زهرا نوشته شده بود« اگر پول را نپردازي، دخترت را زنده نميبيني». با دريافت اين نامه، كارآگاهان تحقيقات گستردهاي را براي شناسايي گروگانگير و آزادي دختر ربوده شده آغاز كردند و ۴۸ ساعت بعد، موتورسوار مرموزي را كه حوالي محل زندگي زهرا پرسه ميزد دستگير كردند. وقتي مشخص شد اين مرد يكي از افرادي است كه از ۵ سال پيش با پدر زهرا اختلاف مالي داشته، بازجويي از او آغاز شد و وي به ربودن دختر ۱۱ ساله و زنداني كردن او در اتاقكي كه براي اين كار در خانهاش ساخته بود، اعتراف كرد. به اين ترتيب ماموران موفق شدند با گذشت بيش از ۴۸ ساعت از ربوده شدن زهرا، او را آزاد و به آغوش خانوادهاش بازگردانند. با بررسي اوليه پليس در مخفيگاهي كه مرد گروگانگير، گروگان خود را در آنجا زنداني كرده بود مشخص شد كه وي بهصورتي بسيار حرفهاي اين مخفيگاه را طراحي كرده است به گونهاي كه همه تدابير را براي در اسارت نگه داشتن گروگان خود در نظر گرفته بود. مصاحبه با گروگان خانه وحشت دختر ۱۱ ساله كه در جريان اين گروگانگيري بيش از ۴۸ ساعت در اتاق وحشت اسير بود، در گفتوگو با همشهري از ساعات ترس و دلهره در اين اتاق گفت و از اميدش براي ديدن دوباره خانوادهاش. چطور اين اتفاق افتاد؟ آن روز از مدرسه به طرف خانه ميرفتم كه متوجه شدم فردي پشت سرم در حال دويدن است. به محض اينكه صورتم را برگرداندم، مردي از پشت سر دهانم را گرفت و از زمين بلندم كرد. هر چقدر داد و فرياد كردم هيچكس متوجه ماجرا نشد و اين مرد مرا روي صندلي عقب پيكان انداخت. پس از آن هم دستها و پاهايم را با طناب بست و يك چشمبند روي چشمهايم گذاشت. ديگر چيزي نفهميدم و فقط متوجه شدم كه خودرو در خيابان در حال حركت است. آن مرد را شناختي؟ نه، اما چهره وصدايش هنوز يادم است، انگار صدايش گرفته بود. نگفت چرا تو را دزديده است؟ پرسيدم چرا اين كار را كرده اما جوابي نداد. خيلي ترسيده بودم. به او گفتم پول ميخواهي و او جواب داد فقط حرف نزن. بعد از آن چيزي نگفت. چه زماني چشمهايت را باز كرد؟ وقتي ماشين توقف كرد، شنيدم كه ميگفت به آبيك رسيدهايم. پس از آن مرا به داخل خانه برد و چون از چند پله پايين رفتيم متوجه شدم وارد زيرزمين شدهايم. او مرا مجبوركرد وارد يك اتاقك كه تنها دريچه آن روي سقفش بود، بشوم و روي زمين بنشينم. سپس طنابها و چشمبندم را باز كرد و اين بار دستها و پاهايم را با زنجير كوتاهي كه يك سر آن به زمين قفل شده بود و اجازه نميداد بيشتر از نيم متر به اين طرف و آن طرف بروم، بست. بعد لامپ اتاقك را روشن كرد و از اتاقك خارج شد. پس از آن باز هم به تو سر زد؟ وقتي از اتاقك خارج شد ديگر او را نديدم تا اينكه روزهاي بعد ماموران مرا آزاد كردند. وقتي چشمهايت را باز كردي چه احساسي داشتي؟ خيلي ترسيده بودم. وقتي او مرا تنها گذاشت به اطرافم نگاه كردم. روي ديوارها پر بود از نوشتههايي كه آن مرد از قبل در آنجا چسبانده بود. روي يكي از آنها نوشته شده بود « تا ۳ ماه ديگر آزاد نميشوي، پس سعي كن روزي يك مشت نخود و كشمش بخوري تا آنها تمام نشوند. چون اگر غذايت تمام شود خواهي مرد». روي كاغذ ديگري هم نوشته شده بود: «صداي تو به بيرون از اتاق نميرود. پس سر و صدا نكن و ساكت باش تا وقتي آزاد شوي.» روي زمين هم يك كيسه قرار داشت كه داخل آن پر بود از نخود، كشمش و بادام زميني. كمي آن طرفتر هم يك شير آب بود و روي زمين دريچهاي وجود داشت كه از آن هوا وارد اتاقك ميشد. براي استفاده از آب و آجيلها مشكلي نداشتي و دستت به راحتي به آنها ميرسيد؟ چون دستها و پاهايم با زنجير كوتاهي به زمين بسته شده بود، به سختي ميتوانستم به اين طرف و آن طرف بروم اما كيسه حاوي آجيل و شير آب طوري در اتاقك قرار داده شده بودند كه به سختي دستم به آنها ميرسيد. در مدتي كه در اتاقك محبوس بودي، چهكار ميكردي؟ چون به راحتي نميتوانستم دراز بكشم، بيشتر اوقات بيدار بودم، از خدا ميخواستم كه كمكم كند. سوره بقره را هم كه حفظ كرده بودم دائم ميخواندم و دعا ميكردم. چه دعايي ميكردي؟ دعا ميكردم باز هم بتوانم خانوادهام را ببينم. فكر ميكردي بعد از ۴۸ ساعت آزاد شوي؟ ميدانستم كه بالاخره آزاد ميشوم. ته قلبم روشن بود اما پس از ۴۸ ساعت وقتي دريچه بالاي سقف برداشته شد، در حالي كه فكر ميكردم با مرد گروگانگير مواجه ميشوم ناگهان آقاي پليس را ديدم و از خوشحالي زدم زير گريه. نقشه حرفهاي مرد گروگانگير سرهنگ محمدحسين محمدي رئيس پليس آگاهي قزوين با اشاره به عمليات ويژه پليس براي پايان دادن به ماجراي اين گروگانگيري گفت: متهم كه بهدنبال اختلافات مالي با پدر زهرا از ۲ سال قبل نقشه اين آدمربايي را طراحي كرده بود، با خريد خانهاي در منطقه آبيك، اتاقكي در آنجا ساخته بود كه هيچ روزنهاي به بيرون نداشت. اين مرد زمان زيادي را صرف ساخت اين اتاقك كرده بود و به گونهاي آن را ساخته بود كه هيچ روزنهاي به بيرون نداشت، اكسيژن اين اتاق از طريق لولهاي تامين ميشد كه از كف اتاقك به داخل حياط كشيده شده بود. اين مرد براي آنكه صداي گروگانش از اين لوله به خارج از اتاقك نرود، در قسمت انتهايي مقداري زيادي ماسه ريخته بود و سپس نقشهاش را به اجرا درآورده بود.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 339]