واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: در هیچ دوره ای از تاریخ زندگی بشر نحوه ی تفکر و فلسفه ی او، به اندازه ای که در قرن بیستم تحت نام “نظریه ی ادبی” اتفاق افتاد، با ادبیات وی گره نخورده است. فلسفه ی قرن بیستم فلسفه ی زبان است و در نتیجه سر و کارش با مهمترین نمود زبان یعنی ادبیات. سودای تأویل و تفسیر متون همانند سودای تعبیر رویا از دیر باز با بشر بوده و خود را در هیئت تفسیر کتب مقدس و مذهبی نمایان می کرده است.
حال این آرزو به وسیله ی ابزار هایی که فلسفه در اختیار انسان قرار داده، تحقق یافته است. به یاری نظریه ی ادبی می توانیم بهتر بخوانیم و عمیق تر ببینیم. در سری مقالات “لذت متن” که از این پس در این نشریه به چاپ می رسد، می خواهیم با معرفی مهمترین مکاتب فلسفی قرن بیستم و ابزار های آنها برای تحلیل و تفسیر اثر ادبی، از متن لذت ببریم.
چند نکته:
۱- در معرفی هر مکتب ابتدا شرحی از تئوری و ایده های مکتب و ابزارهای مورد استفاده ی آن برای تحلیل متن آورده می شود، سپس با مثال هایی از تحلیل و تفسیر داستان یا رمان یا اسطوره به همان شیوه پشتیبانی می گردد.
۲- شرح تئوری هر نظریه فقط جهت آشنایی و ترغیب خوانندگان برای مطالعه ی بیشتر است و بسنده به آن چاره گر نیست. در پایان هر معرفی تئوریک، منابعی برای مطالعه ی بیشتر معرفی می شود.
۳- نام و منبع مورد استفاده برای داستان هایی که به عنوان مثال تحلیل شده اند، قبل از چاپ تحلیل آنها به خوانندگان معرفی می گردد تا در این فاصله بتوانند داستان را بخوانند و سپس از تحلیل آن استفاده کنند.
۴- این شیوه ی تحلیل در پی کشف لایه های زیرین متن است نه ارزشگذاری آن؛ لذا با شیوه های معمول نقد و بررسی بر حسب ارزشگذاری و قضاوت متفاوت است. انتخاب داستان ها برای تحلیل به هیچ وجه به معنای ارزشگذاری آنها نیست.
۵- پس از مطالعه ی هر کدام از شیوه ها، می توانید ابزارهای معرفی شده در آن شیوه را برای تحلیل داستان به کار ببندید و تحلیلتان را برای ما بفرستید. در صورت ادای حق مطلب، ما در پشتیبانی از همان شیوه آن را با نام خودتان چاپ خواهیم کرد.
…
نقد نو یا شکل مدارانه(۱)شعر نباید معنا افاده کند، باید باشد…
آرچیبالد مک کلیشمقدمه :
در قرن نوزده و اوایل قرن بیست، روش معمول نقد ادبی شامل بررسی و تفسیر متن از طریق بررسی زندگی مؤلف و زمانه و اجتماعی که در آن زندگی می کرد برای رسیدن به نیت مؤلف بود. در واقع هدف مفسر از بررسی متن ادبی کشف این مطلب بود که نویسنده چه قصد و معنایی از متن داشته است و کدام عوامل و شرایط تاریخی و اجتماعی بر پدید آمدن این اثر تأثیر گذاشته است. برای تفسیر خیلی از متون به این شیوه که نقد تاریخی- زندگینامه ای نام داشت، بررسی کتب تاریخ و زندگینامه و شرح حال از بررسی خود متن مهم تر بود و در شکل افراطی آن تنها به ارائه ی زندگینامه و شرح عقاید و موقعیت اجتماعی نویسنده به جای تفسیر متن اکتفا می شد. از نظر پژوهشگران، متن، صرفاً قطعه ای از تاریخ بود و قسمتی از روح عصری که در آن نوشته شده بود را روشن می کرد.
در این اوضاع و احوال که شیوه ی نقد تاریخی- زندگینامه ای به طور رسمی استفاده می شدف نحوه ای نقد جدید تحت تأثیر افکار “متیو آرنولد”، شاعر انگلیسی و “ت. اس. الیوت”، شاعر و منتقد و نمایشنامه نویس امریکایی، توسط گروهی از اساتید جدید ادبیات دانشگاه کمبریج به وجود آمد.
متیو آرنولد معتقد بود که در دنیای صنعتی، ادبیات جای دین و فلسفه را خواهد گرفت و اعلام کرد که با آثار مخرب هرج و مرج ویرانگر تنها می توان با فرهنگ به عنوان بهترین چیزی که در جهان اندیشیده و شناخته شده است مقابله کرد.
این نظریات توسط ت. اس. الیوت به پیشگامان نقد جدید منتقل شد. الیوت معتقد بود تنها چیزی که اهمیت دارد “خود متن” است و اثر ادبی که در این نحوه ی نقد همه جا با واژه ی “شعر” معرفی می شود، دارای عینیت و جوهر مخصوص به خود است و باید مانند تابلوی نقاشی یا قطعه ی موسیقی یا حتی عنصری مانند طلا و نقره با آن برخورد نمود. مهمترین مفهومی که الیوت در مورد ادبیات بیان می کند “همبستگی عینی” ست که به یکی از مفاهیم مهم در این شیوه ی نقد تبدیل شده است. همبستگی عینی به عقیده ی الیوت یعنی:”چیزها، موقعیت، زنجیره ی وقایع یا عکس العمل هایی که بتوانند به نحوی مؤثر واکنش عاطفی را که مؤلف مایل به برانگیختن آن در خواننده است، بی آن که بیان صریح احساسات باشد، بر انگیزند.”(چارلز برسلر). این شیوه ی نقد در نظر الیوت، منجر به نوعی ارزشگذاری بر متون ادبی می شد که از این طریق به یکی دیگر از مفاهیم مهم خود یعنی “سُنت” در ادبیات رسید. از دیدگاه الیوت فقط بعضی از آثار ادبی “ادبیات” محسوب می شد و فقط این دسته از آثار می توانستند به سنت تبدیل شوند و نویسنده و شاعر خوب کسی بود که به این سنت ها وفادار بماند و سعی داشته باشد که آثار خود را در میان این دسته از آثار جای دهد. وی همچنین معتقد بود که ذهن شاعر مانند کاتالیزور عمل می کند و تجربه ای انسانی را روی کاغذ انتقال می دهد، اما خودش تغییری نمی کند. در نتیجه این موهبت فقط به عده ی خاصی تعلق می گیرد و فقط کسانی که از این موهبت خاص برخوردار باشند می توانند شعر خوب بنویسند و در زمره ی سنت در آیند.
ای. ا. ریچاردز، ویلیام تامپسون و ف. ر. لیویز مدافعان اصلی این دیدگاه در دانشگاه کمبریج بودند. لیویز پسر یک فروشنده ی آلات موسیقی و ریچاردز فرزند یک مدیر کارخانه در چشر بود. اینان با اشرافی که اولین کرسی های استادی ادبیات را در دانشگاه کمبریج کسب کرده بودند، به لحاظ تفکر بسیار فرق داشتند. تری ایگلتون در کتاب “پیش در آمدی بر نظریه ی ادبی” در مورد تأثیر این اساتید تازه رسیده در ادبیات انگلیسی می گوید:” در اوایل دهه ی ۱۹۲۰ به هیچ وجه روشن نبود چرا ادبیات انگلیسی اصولاً ارزش مطالعه را دارد. در اوائل دهه ی ۱۹۳۰ این پرسش تبدیل به آن گشته بود که اصولاً چرا باید وقت خود را صرف چیز دیگری غیر از ادبیات کرد.”
از بزرگان این شیوه ی نقد می توان به جان کرو رنسم، کلینت بروکس، و. ک. ویمست، رابرت پن وارن، رنه ولک و … اشاره کرد. به این نحوه ی نقد، نقد درون مبنا و نقد شکل مدارانه هم می گویند.
اصطلاحات:
خود متن: در نظر پیروان نقد شکل مدارانه، تنها چیزی که اهمیت بررسی دارد و یگانه منبع برای رجوع، خود متن است. آنها معتقد بودند که دسترسی به نیت مؤلفان کاری تقریباً غیر ممکن است. مثلاً نمی توان از تولستوی پرسید نیتش برای به تحریر در آوردن “جنگ و صلح” چه بوده است. اگر هم بعضی نویسنده ها نیت خود را جایی ثبت کرده باشند، تنها چیزی که می توانیم از آن بفهمیم این است که مؤلف قصد انجام چه کاری را داشته، نه اینکه واقعاً چه کاری را انجام داده است. گاهی متن غنی تر و پیچیده تر از نیت مؤلف است و گاهی بر عکس. فقط در شرایط معدودی متن مطابق خواست مؤلف پیش رفته که آنهم به ندرت پیش می آید. در نتیجه فقط “خود متن” قابل رجوع است.
سفسطه ی قصدی و انفعالی: به عقیده ی ویمست، همانگونه که گفته شد چیزی به عنوان قصد و نیت مؤلف نه وجود دارد و نه سودمند است. او رجوع به نیت مؤلف یا پیام رسان را “سفسطه ی قصدی” نامید. در مقابل معتقد بود که هر خواننده ای ممکن است واکنش متفاوتی در مقابل متن داشته باشد و خیلی محتمل است که آنچه باعث ایجاد این واکنش ها می شود، تداعی خاطرات و احساسات شخصی خواننده باشد نه خود متن. مثلاً ممکن است شخصی در تداعی احساساتش نسبت به پدر خود، “فئودور پاولوویچ کارامازوف” در برادران کارامازوف داستایفسکی را انسان محق و موجهی بداند که با معنایی که از خود متن افاده می شود بسیار فاصله دارد. لذا رجوع به برداشت و واکنش خواننده جز هرج و مرج، سود دیگری ندارد و ویمست این نحوه ی نقد را “سفسطه ی انفعالی” نامید.
زبان ادبی: در تقابل با زبان علمی و بخش بزرگی از زبان روزمره که بر دلالت صریح یعنی تناظر یک به یک کلمات و مفاهیم یا اشیا متکی هستند، شالوده ی زبان ادبی دلالت ضمنی ست. یعنی کلمه ای یا عبارتی بر چند مفهوم مختلف دلالت می کند. به عنوان مثال کلمه ی “مرد” در زبان علمی بر جنس مذکر دلالت می کند اما در زبان ادبی به صورت تلویحی به “انسان”، “جوانمرد”، “مقتدر” و … اشاره دارد. به نظر اصحاب این شیوه ی نقد، پیچیدگی شایسته ی یک متن ادبی از معانی چندگانه و متفاوتی که در آن تنیده شده، به وسیله ی زبان ادبی حاصل می شود.
قرائت تنگاتنگ: در این شیوه که بسیار مورد توجه منتقدین نو قرار گرفت، خواننده باید یک به یک کلمات را بخواند و بشناسد و معانی مختلف و بعضاً متفاوت آنها را، مخصوصاً در زمان خود نویسنده، از فرهنگ لغات بیرون بکشد. سپس صناعات ادبی مختلف را مشخص کند و به پیچیدگی ها و در نهایت معانی مختلف متن پی ببرد و با تقابل این تضادها و رفع تناقض ها معنی نهایی متن و درونمایه ی آن را به دست بیاورد.
وحدت انداموار: اگر متنی وحدت انداموار داشته باشد، تمام عناصر شکلی آن در تشکیل درونمایه و معنای نهایی اثر با یکدیگر همکاری دارند. این مفهوم که بسیار شبیه به مفهوم جامعه ی انداموار هگل است، یگانه راه ارزشگذاری متن ادبی ست. در نظر منتقدان نو هر چقدر وحدت انداموار یک اثر بیشتر باشد، پیچیدگی ضروری اثر ادبی که بازتابی از پیچیدگی زندگی بشری ست و همچنین نظم اثر را بیشتر به نمایش می گذارد و در نتیجه از ارزش هنری بالاتری برخوردار است. تحت تاثیر این مفهوم منتقدان نو استدلال می کنند که شکل شعر و حقیقت بیرونی آن به هیچ وجه از معنای شعر و حقیقت درونی آن جدا نیست و ارائه ی معنای شعر به زبان ساده به هیچ وجه جایگزین شعر نیست. در واقع با تعویض هر لغت و یا عبارت از شعر، شعر جدیدی خواهیم داشت با معنای جدید و وحدت انداموار جدید. این استدلال به شدت تحت تاثیر مفهوم “همبستگی عینی” الیوت بود.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 3730]