تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 4 آذر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):دلى كه در آن حكمت نيست، مانند خانه ويران است، پس بياموزيد و تعليم دهيد، بفهميد و ن...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1833308513




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

حرف های سعید قاتل محكوم به قصاص : عاشق لاله بودم


واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی:
حرف های سعید قاتل محكوم به قصاص : عاشق لاله بودم
گفت‌وگو با يك قاتل محكوم به قصاص همسرم بي‌گناه بود 7 سال زندگي مشترك و يك دختر 5 ساله حاصل زندگي سعيد و همسرش لاله است. اين زندگي سال‌گذشته براي هميشه به پايان رسيد و سعيد زني را كه مدعي است عاشقش بود به قتل رساند و حالا به اتهام قتل همسرش زنداني است. سعيد با درخواست پدر و مادر همسرش توسط قضات شعبه 113 دادگاه كيفري استان تهران به قصاص محكوم شده است. او در گفت‌وگو با تپش درباره زندگي و چرايي قتل همسرش توضيح مي‌دهد. حدود يك سال است كه زندان هستي. اين مدت چطور گذشت؟ خيلي سخت، اما سخت‌تر از زندان عذاب وجداني است كه بعد از قتل دچار آن شده‌ام و ديگر نمي‌توانم مثل يك فرد عادي زندگي كنم. ريشه اين عذاب كه تو را تا اين حد دگرگون كرده، كجا است؟ همسرم به معناي واقعي كلمه بي‌گناه بود. او زني بود كه در همه شرايط و با همه سختي‌هاي زندگي من در كنارم بود و همه چيز را تحمل كرد. او زن بسيار خوبي بود ولي من او را خيلي اذيت كردم. بيشتر توضيح بده. چرا همسرت را كشتي؟ به خاطر اعتيادم اين كار را كردم. اعتياد زندگي‌ام را به هم ريخت و من در شرايط روحي بسيار بدي بودم. نمي‌دانستم با اين همه بدبختي بايد چه كنم. كاري كردم كه خودم را بدبخت‌تر كردم. چه اتفاقي بين شما افتاد؟ همسرم از من خواست اعتيادم را ترك كنم و قول داد كه در اين راه كمكم كند، اما من به جاي اين‌كه به حرفش فكر كنم او را به قتل رساندم. چه مدتي بود كه اعتياد داشتي؟ چند سال بود كه معتاد شده بودم و خيلي اين موضوع همسرم را اذيت مي‌كرد. او ناراحت بود و مي‌گفت كه نمي‌تواند به اين شيوه زندگي كند. حق داشت، من فرد آزاردهنده‌اي شده بودم. پيش از ازدواجت هم مواد مصرف مي‌كردي؟ نه، اصلا. حتي سيگار هم نمي‌كشيدم. خانه و زندگي خوبي براي همسرم درست كرده بودم و فكر مي‌كردم كه مي‌توانم زندگي‌ام را حفظ كنم، اما متاسفانه نشد. شغلت چه بود؟ كارگر بودم. سخت كار مي‌كردم. روزي 18 ساعت كار سخت و طاقت‌فرسا و با اين روش موفق شدم خانه و زندگي براي خودم درست كنم. مغازه خريدم، خانه خريدم و ازدواج كردم. وضع مالي‌ام به نسبت اطرافيانم بد نبود و همه چيز خيلي خوب پيش مي‌رفت. زنم را دوست داشتم و عاشقش بودم. تا اين‌كه معتاد شدم. چرا معتاد شدي؟ خسته كه مي‌شدم دنبال چيزي بودم كه از اين خستگي رها شوم. يكي از دوستانم به من گفت كه مواد مي‌تواند كمكم كند و كم‌كم شروع كردم و يك سال بعد يك معتاد حرفه‌اي بودم. از همان ابتدا هروئين مصرف مي‌كردي؟ نه، از ترياك شروع كردم. ترياك نتوانست كمكم كند. ديگر مصرفم آنقدر بالا رفته بود كه ترياك كفاف نمي‌داد. به سمت هرويين رفتم. مدتي هم هرويين مصرف كردم و بعد... گفتي روز حادثه همسرت از تو خواسته بود اعتيادت را ترك كني و همين موضوع باعث درگيري بين شما شده است. او چه گفت كه تو را تا اين حد عصباني كرد؟ چيز خاصي نگفت. نبايد عصباني مي‌شدم. او خيلي آرام با من صحبت كرد و گفت اگر اعتيادم را ترك كنم زندگي‌مان روبه‌راه مي‌شود. راست مي‌گفت. ما مي‌توانستيم زندگي خوبي داشته باشيم. اعتياد آن را خراب كرده بود، اما من از اين حرفش عصباني شدم و فرياد زدم. باز با مهرباني به من گفت مي‌خواهد زندگي‌مان خوب شود و همه آنچه را از دست داديم دوباره به دست آوريم، اما من مثل يك حيوان درنده به او حمله كردم. چه چيز باعث شده بود همسرت اينطور ناراحت باشد؟ بعد از اين‌كه معتاد شدم همه چيز را از دست داديم. اول مغازه‌ام را فروختم و پول آن خرج مواد شد. بعد هم خانه‌ام را از دست دادم و باز هم همه آن را خرج مواد كردم. از آن همه دارايي براي من فقط پول پيش‌خانه مانده بود. ديگر حتي نمي‌توانستم هزينه پوشك بچه‌ام را بدهم و بدبخت شده بوديم. لاله همسرم هم مي‌خواست كمكم كند اعتيادم را ترك كنم تا بتوانيم دوباره زندگي خوبي داشته باشيم. از لحظه‌اي كه او را زدي بگو؟ از دستش عصباني شدم. هرچه مي‌گفتم ساكت باش توجه نمي‌كرد. البته با عصبانيت با من حرف نزد و آنقدر مهربان بود كه وقتي در موردش فكر مي‌كنم خيلي ناراحت مي‌شوم. نمي‌دانم چرا اين كار را كردم. شايد به خاطر اين بود كه خمار بودم. چوب را برداشتم و به سرش زدم. سرش خون آمد و زنم بي‌حال روي زمين افتاد. خيلي ناراحت شدم، نمي‌دانستم بايد چطور اين گندي را كه زده بودم درست مي‌كردم. لاله را بلند كردم و نزديك خودم نشاندم. خون صورتش را پاك كردم و با بند بستم. باز هم با من مهربان بود. همسرت چطور جان باخت؟ بعد از اين‌كه سرش را بستم دوباره به سراغم آمد و گفت كه مرا مي‌بخشد. گفت كه من و فرزندمان را دوست دارد و مي‌خواهد كه زندگي خوبي داشته باشيم و دوباره حرفش را تكرار كرد و گفت كه مي‌خواهد با من زندگي خوبي داشته باشد. گفت حاضر است هر كاري كه لازم باشد انجام مي‌دهد تا من نجات پيدا كنم. بعد گفت كه خوابش گرفته است و از من خواست سر و صدا نكنم و چند ساعتي بچه را نگه دارم تا او بخوابد. من هم قبول كردم. كي متوجه شدي همسرت فوت شده است؟ 3 ساعت گذشت. او بيدار نشد. در اين مدت داشتم به حرف‌هاي زنم فكر مي‌كردم و با خودم مي‌گفتم نبايد او را تا اين حد آزار دهم. داشتم به خودم مي‌گفتم وقتي لاله بيدار شود به او مي‌گويم كه مي‌خواهم ترك كنم و درخواست مي‌كنم كه كمكم كند. بالاي سرش رفتم و بيدارش كردم. بلند نشد. هرچه تكانش دادم، بلند نشد. بدنش سرد شده بود. همسايه‌ها را خبر كردم. با اورژانس تماس گرفتم و بعد ماجرا را توضيح دادم كه منجر به دستگيري‌ام شد. گفتي دختري كوچك داري. مي‌داني او حالا كجاست؟ او پيش خانواده همسرم است. آنها خواستند كه بچه را خودشان نگهداري كنند و من هم مخالفتي نكردم. به هر حال فرزندشان را كشته بودم و نمي‌توانستم يادگار او را هم بگيرم. دخترت مي‌داند عامل قتل مادرش چه كسي است؟ نمي‌دانم. شايد خانواده همسرم موضوع را به او گفته باشند. البته او خيلي كوچك است و درك درستي از اين ماجرا ندارد. با او صحبت هم مي‌كني؟ وقتي در خانه پدرم باشد با او صحبت مي‌كنم، خيلي دلم برايش تنگ مي‌شود هربار كه صداي معصومش را مي‌شنوم. دگرگون مي‌شوم. اميدوارم كه بتوانم دل او را به دست آورم. اولياي دم براي تو تقاضاي قصاص كرده‌اند و ممكن است به قصاص محكوم شوي. اين موضوع را مي‌داني؟ بله مي‌دانم و از آنها مي‌خواهم هرچه زودتر حكم را اجرا كنند. اين كار مي‌تواند از عذابي كه مي‌كشم رهايم كند. خيلي سختي مي‌كشم. نمي‌خواهم بيشتر از اين عذاب بكشم. لاله واقعا بي‌گناه بود و من نبايد با او اين‌طور رفتار مي‌كردم. او واقعا با من بدرفتاري نمي‌كرد و مي‌گفت كه بايد مثل يك انسان زندگي كنم، اما من اين كار را نكردم و لياقتم مرگ است. نمي‌خواهي از آنها عذرخواهي كني؟ واقعا متاسفم و بسيار پشيمان هستم. او زن خوبي بود و البته دختر خوبي براي خانواده‌اش بود و من مي‌دانم كه خانواده‌اش از اين بابت چقدر ناراحت هستند و چقدر عذاب مي‌كشند. از آنها خواهش مي‌كنم مرا ببخشند. نمي‌خواهم از مجازاتي كه براي من در نظر گرفته شده است، بگذرند. از آنها خواهش مي‌كنم فقط مرا ببخشند. اگر مجازات‌كردن من آنها را آرام مي‌كند مخالفتي ندارم، اما از اين‌كه هميشه مورد نفرين مادر لاله باشم بشدت مي‌ترسم و نگران هستم. مي‌دانم كه فرزند آنها لياقت يك زندگي خوب را داشت و مي‌توانست بعد از جدايي از من با مردي ازدواج كند كه معتاد نيست و او را خوشبخت مي‌كند، اما ماند و خواست كه با پدر فرزندش زندگي كند.من به او بد كردم. اگر اولياي دم مرا ببخشند قول مي‌دهم اعتيادم را ترك كنم و به زندگي سالم برگردم و هر كاري از دستم برمي‌آيد براي بزرگ‌كردن دخترم انجام ‌دهم. قول مي‌دهم كه او را خوشبخت كنم. مي‌دانم لاله براي آنها خيلي عزيز بود، اما بايد بدانند كه براي من هم خيلي عزيز بود. او همه آن چيزي بود كه من در زندگي داشتم و با رفتنش نابود شدم. چند سال ديگر كه دخترت بزرگ شود در مورد اين‌كه چرا مادرش را كشتي از تو سوال خواهد كرد. حرفي داري به او بگويي؟ اين بزرگ‌ترين كابوس زندگي من است. واقعا نمي‌دانم كه بايد در اين باره چه بگويم. نمي‌دانم چطور مي‌خواهم رودرروي دخترم بايستم و بگويم كه مادرش را كشتم چون از من خواست كه اعتيادم را ترك كنم. حتي اگر اين سوال را واضح از من نپرسد قطعا اين سوال در دلش خواهد ماند و من نمي‌دانم كه چطور اين سوال بزرگ را پاسخ بدهم. به همين خاطر هم از اولياي دم خواستم كه قصاصم كنند چرا كه تنها راه نجات من از اين سوال بزرگ همين مساله است. هرچند مي‌گويي مجازات براي تو بهتر است، اما به هر حال هر انساني زندگي را دوست دارد. كاري كرده‌اي كه بتواني رضايت اولياي دم را بگيري؟ خانواده‌ام تلاش‌هايي كرده‌اند و سعي مي‌كنند رضايت اولياي دم را بگيرند. البته با توجه به آشنايي كه از قديم با هم داشتيم خانواده‌ام سعي مي‌كنند كساني كه اولياي دم روي حرفشان حساب مي‌كنند و به گفته‌شان عمل مي‌كنند را واسطه قرار دهند. اميدوارم كه بتوانند كاري بكنند و اميدوارم كه اولياي دم از ته دلشان مرا ببخشند. نه به خاطر اين‌كه هزينه اين قصاص را نمي‌توانند بپردازند. اگر به خاطر پولي كه ندارند بخواهند ببخشند قسم مي‌خورم كه از حقم گذشت مي‌كنم. ‌مرجان لقايي





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 468]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن