واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: بزرگترين رويداد تاريخ ايران
17-1- يكي از مشخّصات تاريخ ايران تقسيمبندي آن به دورههاي مجزا و بزرگ است. حتي در هزارههاي اول نيز هر يك از دورههاي تاريخي به نوبهي خود بر اثر يك سقوط ملي به پايان رسيده و يا آغاز گرديده است. بر طبق همين منطق، بايد واقعهي نفوذ قوم آريايي را (كه نام خويش يعني «اران» را به اين سرزمين داده است) در نواحي شمالي (خراسان) مورد توجه قرار دهيم. اين واقعه، واقعهاي است كه به همراهي پيدايش دين زرتشت براي اولين بار به اين فلات سيماي تاريخي بخشيده است، و بدين منوال بر سر كار آمدن دولتهاي مادي و هخامنشي نيز نشانهي يك دگرگوني اساسي و عميقي محسوب ميگردد، هر چند بر اثر آن فقط تحولاتي در بين كليهي قوم ايراني به وجود آمد.
غير از اينها عصري است كه با شروع حملهي اسكندر مقدوني آغاز گشت. در اين مورد، عنصري خارجي نيروي دولت را در دست گرفت و ميخواست در زمينهي فرهنگي نيز داعيهي رهبري خود را به موقع اجرا در آورد. ايرانيّت به يك مبارزهي طولاني و پيگير (كه متّكي بر قدرت سياست بود) دست يازيد تا آنكه موفق شد در زير لواي دولت پارتيان مجدداً يك دولت ملي به وجود آورده، تأثيرات قرون اول بعد از اسكندر را با سُنّتهاي ملي خويش بياميزد و از آن پس، تكيه گاه مهمي در راه مبارزهي معنوي شرق با روح يوناني و با نيروي دولت رومي به وجود آورد.
انقراض دولت اشكانيان و استقرار فرمانروايي ساسانيان (در سال 224 تا 226 ميلادي) به يك تحوّل مهمّي در عمق ايرانيّت حتّي در قسمت زبان منجر گرديد و اين تحول توانست همدست با تجديد حيات دين زرتشت در برابر مسيحيّت و مانويّت ايستادگي نمايد. ولي اين تحوّل هيچ نتوانست و نخواست كه از ميراث زمان گذشته در مورد زبان و فرهنگ چشمپوشي كند؛ همان طوري كه دولتهاي گذشته نيز از آن چشمپوشي نكردند.
غلبهي تازيان مسلمان بر سر زمين ايرانيان به هيچ وجه مسئلهي تازه و غير قابل تصوري نبود. قبل از قوم تازي، اهالي مقدونيه و يونانيان همراه با اسكندر توانسته بودند به عنوان بيگانه ايران را تسخير كنند و بعد از آن نيز ملت ايران توانسته بود دوباره داعيهي مّليت و فرهنگ خود را محقق سازد. بر اين تشابهات بين حملهي اسكندر و تازيان نيز يك سلسله خصوصيات خاصي اضافه ميشود كه به وضع جالبي در طي اين دو حادثهي تاريخي تكرار ميگردد.
در وقت حملهي اسكندر نيز مانند هنگام حملهي تازيان، هجوم دشمن از طرف مغرب به وقوع پيوست و در آن موقع نيز مانند اين دفعه، پادشاه ايران به دست قاتلي از پاي در آمد. همچنين در هر دو واقعه، فاتحين تنها تا سر حدات مركزي پيش رفتند و موقتاً در همان جايي كه ايران عهد ساسانيان در جنگهاي طولاني خود با هياطله و تركهاي مهاجم از قلمرو فرهنگ و تمدن خاور نزديك دفاع ميكردند توقف نمودند.
با تمام اين احوال، هجوم تازيان براي ايرانيان بيش از تمام مصائب ملي قبل و بعد آن حائز اهميت بوده است. چه اينكه ايرانيان در آن موقع، كانون و قلب تمام فرهنگهاي شرق و بلكه تمام موفقيتهاي سريع تازيان و شتاب ايرانيان در تخليهي اين منطقه علل ريشهدارتري داشت: از طرفي بينالنهرين با ساكنان آرامي يا آرامي شدهي خود- كه در قسمت اعظم آن مسيحيان و در جنب آنان نيز پيروان فرقهي تعميديان و يهوديان وعدهي معدودي مانويان زندگي ميكردند- با سلطهي ايرانيان در آنجا مخالف بود، و از طرف ديگر ايرانيان ساكن اين منطقه زياد نبوده و اهالي دهات در برابر پيشروي تازيان هيچ گونه عكسالعملي نشان نميدادند، حتي خليفهي ثاني عمر توانست به شخصه اين نكته را دريابد، و مقرر داشت كه ساكنان آن منطقه به عنوان ذمّي در زادگاهشان بمانند.تمدن آن زمان را در دست داشتند، ولي پس از حملهي تازيان مذهب خود را رها ساختند تا به تعاليم پيغمبر اسلام (ص) كه با شور جواني تازيان ساده روح و تازه نفس عرضه ميگرديد، بگروند، و بدين ترتيب اين حادثهي بزرگي كه در قرن هفتم ميلادي در تاريخ ايران رخ داد مهمترين واقعهي تاريخي به شمار آمده و براي تاريخ ممتد و طولاني اين ملت و مملكت، ميزان اساسي سنجش واقع گرديد. اين بخش «ايران ميانه» و «ايران نو» را از هم جدا ميسازد و سيماي نوي بدين ملت ميبخشد و در لواي ايمان به خداي واحد تمام ماهيّت خود را عوض نموده از نو بسازد.
يك چنين تجددي در ظرف يكي دو روز ممكن نيست. ملت ايران نيز قرون زيادي وقت لازم داشت تا بتواند شخصيت مجدد خود را بيابد و منزلتي در بين ملل مسلمان به دست آورد، و در جامعهاي كه تازه در شرق و جنوب سواحل مديترانه پايهگذاري ميشد و عامل و ضامن آن اسلام بود، وارد گردد. ولي در عين اينكه ايران اين دين را پذيرفت، باز موفق شد كه بخشي از فرهنگ باستاني خود را با اين لباس جديد در محيطي بسيار وسيعتر از تنها محيط فارسي زبانان توسعه بدهد و توانست به اسلام، خصايل و صيغههاي ايراني ببخشد و سرانجام صورت ويژهاي در دين به وجود بياورد.
هراكليوس، ايران را شكست ميدهد
17-2- ايران عهد ساسانيان و دولت مسيحي بيزانس از همان آغاز پيدايش خود بر ضد يكديگر مبارزهي قديمي بين شرق و غرب را بدون اينكه به نتيجهي نهائي و واقعي برسند ادامه دادند. ولي با شروع قرن هفتم اين طور به نظر ميرسيد كه اين قرن تحول بزرگي همراه داشته سيادت واقعي يكي از اين دو را محرز خواهد ساخت.
امپراطوري روم شرقي بر اثر ستمكاري قيصر خويش فكاس ( Phokas 602 تا 601 ميلادي) و بر اثر هرج و مرجي سقوط وي وجلوس هراكليوس ( Herakleios ، از قرطاجنه) به تخت سلطنت به وجود آمده بود و بالاخره بر اثر حملات دشمنان شمالي و شمال شرقي به دولت مركزي چنان ضعيف شده بود كه ديگر در مقابل حملهي سخت خسروپرويز (590 تا 628) به ايالات جنوبي امپراطوري - كه در طي دو لشكركشي بزرگ نه تنها سوريه و فلسطين و مصر را به تصرف آورد، بلكه توانست تا اعماق ارمنستان و آسياي صغير پيشروي كند- نتوانست مقاومت قاطعي بنمايد، از يك طرف كوشش بياندازهي هراكليوس در جمعآوري لشكر و از سوي ديگر كوشش در راه برانداختن تضاد عقايد بين فرق مختلف مسيحي منجر به آن شد تا امپراطوري روم بتواند روي پاي خود بايستد و سرانجام خسروپرويز را در طي جنگهاي دشوار و سختي كه به طور اعجابآميزي با هدفي معين و سريع انجام گرفت از تمام متصرفاتش براند و او را تا قلب امپراطوريش يعني تا قصر تيسفون واقع در كنار دجله تعقيب كند و در نتيجه بدين وسيله صلحي را كه به بهاي تاج و تخت و مرگ خسروپرويز (29 فوريهي 628) تمام شد به او تحميل نمايد.
متعاقب اين وقايع جنگي، كشمكش و آشوبي متمادي در دولت ساسانيان براي تصرّف تخت و تاج به وقوع پيوست و باعث ضعف فوقالعادهي دولت ايران گرديد. از طرف ديگر نيز آشكار بود كه اگر چه روم شرقي فاتح گشته بود، ولي سلطهي كامل بر ايران نداشت. و بدين ترتيب مقدمات سربلند كردن يك دشمن خارجي فراهم آمده بود و اگر چه اين دشمن تاكنون به خود اجازهي حمله به نيروي عظيمي مثل ايران را نميداد، ولي اكنون بر اثر فراهم آمدن زمينه، امكان اين را ميديد كه بتواند اين سرزمين را تسخير نمايد. اين دشمن از طرف جنوب غربي ايران آمد يعني از محلي كه تا آن زمان هرگز اقدامات خطرناكي عليه موجوديّت دولت عظيم ساساني صورت نگرفته بود؛ جز اينكه از مدتها پيش حملات محلي اين دشمن به طور نامطلوبي به چشم ميخورد. بديهي است كه از هنگام سقوط خاندان لخميه (حوالي 602 ميلادي) جناح جنوبي دولت ساسانيان تقريباً بدون حامي مانده بود.
ريشه هجوم برق آسا چه بود؟
17-3- علت اساسي اين حملهي عظيم تازيان نه تغييرات اراضي شبه جزيزهي عربستان از قبيل خشكي سرزمينهاي آباد بود كه طبعاً منجر به اقدامات وسيعتري از طرف ساكنان آن ميگردد و نه لزوم راه تجارت و نه تنها حرص غارتگري تازيان- اگر چه اين علل كه از زمان قديم در مورد تازيان معروف بوده نخستين رخنه و فتح سرزمين اصلي ايران (شايد در سال 640 ميلادي؟ مطابق با سال نوزدهم هجري) از طرف بينالنهرين نبود، بلكه آن وقتي صورت گرفت كه حكمران جزاير بحرين (علاءبنخضرمي) خيانت ورزيد و از راه دريا به سوي جزاير «ابركاوان» و سواحل فارس تاخت، به طوري كه تازيان موفق شدند در نخستين پيشروي شكفتانگيز خود تا استخر (نزديك تخت جمشيد) پيش روند و در حوالي طاووس بر ايرانيان پيروز شوندو صفت ويژهي تمام اقوام چادرنشين به حساب ميآيد نيز در اين هجوم به طور قابل توجهي دخالت داشته است- بلكه علت واقعي و محرك اصلي اين هجوم برقآسا و توقفناپذير تازيان قبل از هر چيز، دين جديد و اعتقادات تازهاي بود كه حضرت محمد(ص) به آنان ارزاني بخشيده بود.
خود پيغمبر اسلام (ص) اندكي قبل از رحلتش لشكري براي حمله به طرف شمال آماده ميكرد و ابوبكر (632-634) توانست در تابستان سال 632 با وجود وضع سياسي خطرناك عربستان، آن را به مرحلهي اجرا بگذارد. جزئيات اين لشكركشي معلوم نيست و نتيجهاي هم از خود نشان نداد تا اينكه تازه در سال 633 لشكركشي منظمي در جهت شمال و شمال شرقي عربستان به وقوع پيوست. ابتدا به فلسطين كه متعلق به روم شرقي بود حملهور گشتند و از آنجا به طرف سوريه پيش رفتند و نيروي نهايي خود را در جنگ اجندين (ژوئيه يا اوت 634 م) و در يرموك (از 23 ژوئيه تا 20 اوت 636) و همچنين در تصّرف اورشليم و بغداد نشان دادند. ذكر اين وقايع در اينجا از اين نظر لازم است كه براي بيان جريان جنگ بينالنهرين خالي از اهميت نيست زيرا، در اين زمان تازيان مسلمان در بينالنهرين پيشروي مينمود. هر چند نيروهاي سرحدي اين قسمت از سرزمين ايران در اثر شكست از روم شرقي آسيبي نديده بود، ولي به وسيلهي جنگهاي وحشتانگيز داخلي كه تا سال 632 ادامه داشت ضعيف شده بود. اولين حمله را مثّني پسر حارث شيباني كه به زودي از طرف خالدبنوليد يمامي حمايت شد (18ر3ر633 تا 16ر4ر633 مطابق محرّم سال دوازدهم هجري) به حيره (كه مقر لخميان در ساحل غربي فرات در طرف شمال شرقي باتلاقهاي بزرگ بود) نمود، و ايرانياني را كه آنجا تحت رهبري هرمزان (هرمزدان) بودند از شهر بيرون راندند. تلاشهايي كه از طرف ايرانيان براي فرستادن دستههاي تازه نفس ميشد عقيم ماند و تازيان مسيحي كه به كمك ايرانيان برخاسته بودند در الليس نزديك فرات مغلوب گشتند و به موجب سوگندي كه خالد ياد كرده بود به قتل رسيدند (در آوريل - مه 633 ميلادي مطابق با صفر سال 12 هجري؟)؛ و حيره پس از مقاومت شديدي كه از طرف تازيان مسيحي ساكن آن (تحت رهبري و حمايت راهبها و علماي مذهبي) انجام گرفت به ناچار تسليم خالد شد (مه و ژوئن 633 م. مطابق با ربيعالاول 12 هجري)؛ و با وجود اينكه دوبار ديگر سر مخالفت بلند نمود باز با آن به ملايمت رفتار شد، ولي به زودي با بناي شهر كوفه در همسايگي آن و بعد با تأسيس شهر بصره در كنار دريا اهميت خود را از دست داد.
با فتح حيرهكليد تصرف بينالنهرين به دست مسلمانان افتاد، بدين معني كه به صورت واحدهاي نظامي تا دجله پيش آمدند و قلعههاي كوچك و بزرگ متعددي را (كه از آن جمله قلعهي دومةالجندل است كه تازيان حامي ساسانيان از آن دفاع ميكردند) به تصرف در آورده و در جبهههاي مختلف محلي پيكار مينمودند، در حالي كه ايرانيان نيروهاي خود را در كوهستانهاي زاگرس از نو سازماندهي مينمودند.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 271]