تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 2 فروردین 1404    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله هرگز با مردم به اندازه عقل خود سخن نگفتند و فرمودند:...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

خرید پرینتر سه بعدی

سایبان ماشین

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

بانک کتاب

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

خرید از چین

خرید از چین

خرید محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

خودارزیابی چیست

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

کلینیک دندانپزشکی سعادت آباد

پی ال سی زیمنس

دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک

تعمیر سرووموتور

تحصیل پزشکی در چین

مجله سلامت و پزشکی

تریلی چادری

خرید یوسی

مهاجرت به استرالیا

ایونا

تعمیرگاه هیوندای

کاشت ابرو با خواب طبیعی

هدایای تبلیغاتی

خرید عسل

صندوق سهامی

تزریق ژل

خرید زعفران مرغوب

تحصیل آنلاین آمریکا

سوالات آیین نامه

سمپاشی سوسک فاضلاب

بهترین دکتر پروتز سینه در تهران

صندلی گیمینگ

سررسید 1404

تقویم رومیزی 1404

ویزای توریستی ژاپن

قفسه فروشگاهی

چراغ خطی

ابزارهای هوش مصنوعی

آموزش مکالمه عربی

اینتیتر

استابلایزر

خرید لباس

7 little words daily answers

7 little words daily answers

7 little words daily answers

گوشی موبایل اقساطی

ماساژور تفنگی

قیمت ساندویچ پانل

مجوز آژانس مسافرتی

پنجره دوجداره

خرید رنگ نمای ساختمان

ناب مووی

خرید عطر

قرص اسلیم پلاس

nyt mini crossword answers

مشاوره تبلیغاتی رایگان

دانلود فیلم

قیمت ایکس باکس

نمایندگی دوو تهران

مهد کودک

پخش زنده شبکه ورزش

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1867150663




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

ناگهان چه زود دير مي شود


واضح آرشیو وب فارسی:خراسان: ناگهان چه زود دير مي شود
حسيني نژاد

*به نظر مي رسد 19 سال داشته باشد در درمانگاه متادون با او آشنا شدم وقتي مي پرسم چند سال داري؟ با سادگي و صدايي آرام و آهسته مي گويد: 19 سال، در به دري ام از 8 سال قبل شروع شد زماني كه مادرم بر اثر تصادف فوت كرد و زندگي مان از هم پاشيد.

برادر كوچكم خيلي بي تابي مي كرد و نبود مادر و بهانه هايش همه را به گريه مي انداخت.

پدر براي اين كه خلاء زندگي مان را پر كند به يكي از آشنايان پيشنهاد ازدواج داد اما او هيچ گاه نتوانست ما و مشكلاتمان را درك كند.

آن ها با هم زندگي خوبي داشتند اما ما سه پسر را فراموش كرده بودند.

2 سال با بدبختي و مشقت درس خواندم و سوم راهنمايي ترك تحصيل كردم.

صبح از خانه مي زدم بيرون تا ظهر، ظهر ناهاري مي خوردم و مي رفتم تا 10 شب، در پارك يا خيابان فرقي نمي كرد گاه گداري در خفا سيگار مي كشيدم و گاهي هم با دوستان پاي منقل مي نشستم.

در مقابل دعواهاي پدرم جواب سر بالا مي دادم.

بالاخره با پي گيري هاي جدي پدرم مشغول به كار شدم اما به خاطر مسئله كوچكي با يكي از كارگرها دعوا كردم و ديگر سر كار نرفتم.

جرات نمي كردم در خانه حرفي بزنم به همين دليل تا 2 ماه صبح همان ساعت از خانه بيرون مي رفتم و عصرها بر مي گشتم.

بالاخره پدرم متوجه موضوع و غرولندهايش آغاز شد.من هم حرمتش را شكستم و فرار را بر قرار ترجيح دادم.

پس از 3 ماه بدون اين كه پدرم سراغي از من بگيرد از دربه دري خسته شدم و دوباره به خانه بازگشتم.

دوباره در يك كارگاه مشغول به كار شدم اما باز دعوايم شد و از كار بيكار شدم.

نمي خواستم پدرم بفهمد اما به گوشش رسيده بود و گفت: كارگري كه با او دعوا كردي گفته رضا جربزه ندارد و ترسيده است و ... با شنيدن اين حرف خون جلوي چشمانم را گرفت.

به نزد يكي از رفقايم رفتم و چاقويي به ترفند از او گرفتم و به سراغ كارگر رفتم و با او گلاويز شدم.

در همان حالت به پرايدي لگد زدم كه صداي آژيرش درآمد صاحب ماشين داد و بيداد راه انداخت و نمي دانم چه شد كه چاقو را در دستش فرو بردم، خون فوران مي زد.

ترس تمام وجودم را فرا گرفت از مهلكه فرار كردم و شب به خانه برگشتم.

تا مدت ها پس از آن راه كلانتري و بيمارستان و رضايت گرفتن از شاكي تمام كار و زندگي ام شده بود.

خدا را شكر با ضربه اي كه به او زده بودم آسيب جدي نديده بود و پس از يك هفته حالش بهتر شد.

شانس زيادي آورده بودم زيرا نه تنها رضايت داد بلكه پس از چندي كه از اوضاع و احوال زندگي ام با خبر شده بود دستم را گرفت و مرا در يك شركت كوچك مشغول به كار كرد وبراي ترك اعتيادم نيز مرا به درمانگاه ترك اعتياد معرفي كرد.

با گذشت چندي از ماجرا هنوز وقتي او را مي بينم آرام و قرار ندارم و هزار و يك سوال از خود مي پرسم.

نبايد عصباني مي شدم، نبايد از كوره در مي رفتم، نبايد عجولانه تصميم مي گرفتم ... و افسوس كه ناگهان چه زود دير مي شود.
 شنبه 6 مهر 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: خراسان]
[مشاهده در: www.khorasannews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 248]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن