واضح آرشیو وب فارسی:تابناک: آموزش ادبيات فارسي، نيازمند نوآوري
وحيد خليلي اردلي
ناگفته روشن است كه سرعت پوستاندازي در سطوح گوناگون زندگي بشر امروز، بيشتر از هر زماني است؛ نو به نو شدن و دگرگونيهاي همهجانبه در تمام جولانگاههاي حيات، چنگ زده است. زبان انگليسي، هرچند در مقايسه با پختگي و برومندي و ديرپايي زبان فارسي، زباني است با تغييرات فراوان در تاريخ و بنيادي است با امكان ديگرگونگي زياد، اما به عنوان زبان رايج در فناوريهاي جديد و از آن مهمتر، زبان و خط تغييرات رايانهاي (الكترونيكي)، مسئوليت زبانهاي ديگر را سختتر از هميشه كرده است و كيست كه نخواهد زبان فارسي، اين كهن درخت تازه و با طراوت و يادگار خون دل خوردن قرنهاي پياپي ايرانيان انديشمند و متعهد، پاسباني نشود؟ و حتي به زبان پر رونق دنيا تبديل نشود؟ براي به دوش كشيدن چنين مسئوليت بزرگي، چارهاي نداريم، جز آن كه همراه با شتاب دگرگونيهاي زمانه، براي نگهداشتِ زبان و ادبيات كهن فارسي، در دو بخش علمي و عملي، آماده و برنامهمند عمل كنيم. ادبيات نوشتاري حاكم بر روزنامهها، به ويژه روزنامههاي زيبا چهره و زياد شماره، رسانهها و خبرگزاريهاي رسمي كشور، نمونه آشكاري از اين آشفته بازار و ضرورت هشياري و اقدام سريع و اساسي همگان در راستاي حراست از زبان و ادبيات فارسي و توجه بيشتر به شيوههاي نو وكاراتر در آموزش آن است.
اين در حالي است كه در گستره مفاهيم و دروس تحت آموزش هر دو بخش زبان فارسي و ادبيات فارسي، در آموزش و پرورش و دانشگاهها، نشاني از نشاني دادن اين دگرگونيها به دانشآموزان و دانشجويان و چگونگي هماهنگ شدن با اين رويكرد پر شتاب وجود ندارد و پارهاي موارد هم كه هست، تنها در كلاس درس به عنوان اسلوب نگارش فارسي رعايت ميشوند! پس:
چو تو خود كني اختر خويش را بد مدار از فلك چشم نيك اختري را
از سوي ديگر، ادبيات فارسي به ميوهاي ماننده است كه هم رنگ و شكل زيبايي دارد و هم طعم و مزه منحصربفرد. در عين حال مانند هر ميوهاي، خواصي دارد كه به چشم نميآيد. امروزه آموزش ادبيات فارسي با تمام زيباييهايش، درست مانند اين شده است كه بخواهيم ميوهاي همچون سيب را به خواهندهاي معرفي كنيم و تنها و تنها از خواص و زيباييهاي ظاهري و رنگ و طعم آن سخن بگوييم، بيآنكه خودِ سيب را به دستش بدهيم تا مزهاي كند و طعم آن را بچشد.
ما در فضاي حاكم بر دروس زبان و ادبيات فارسي، با چنين وضعيتي روبهرو هستيم. اگر ادبيات فارسي را به درستي، به هر مخاطبي معرفي كنيم، بيترديد، تشنگي از كام ادبدوست و هنرخواه آن مخاطب خواهيم گرفت.
شگفتي بزرگ!
خيرهكنندهترين شگفتي در فرآيند آموزش زبان و ادبيات فارسي ـ با وجود آن همه جذابيت در ظاهر و متن ـ اين است كه فراگير را در زير درخت برومند و برآورِ ادب فارسي بنشاني، اما همين مخاطب جوان، هيچ لذتي از پناه بردن در سايهسار آن درخت تناور و بوستان روحپرور نبرد. انسان عطشناكي كه تنها عكسي از چشمههاي زلال و جوشان را نشانش دهيم، چه حسي پيدا ميكند؟ نه تشنگي فرو مينشاند و نه دستي بر زلالي چشمه ميكشد! پرسش اين است كه اين رهگذر تشنه، به چشمه معترض خواهد شد يا به ما كه بر رواني چشمهسار ادب پارسي سد زدهايم؟
به راستي، چه موانعي بر سر راه معلمان و مدرسان اين رشته و آموزندگان اين دروس هست كه گاهي نمايش گلهاي رنگارنگ ادب فارسي براي بينندگانش، بدآيند ميشود و فراگيران، انگيزهاي براي گردش در اين سبزهسراي سرشار از رنگ و طعمهاي زميني و آسماني نشان نميدهند؟ اميدگاهي كه از ديرگاه تاكنون، هر جوينده معنايي و هر خواهنده معنويتي، از شرق و غرب گيتي، از پنجرههاي گوناگون شعر و نثرش رمقي دوباره براي خوب زيستن مييافتند، چرا بايد در خاستگاه و جايگاه اصلي خويش، اميدآفرين نباشد و خدايي ناكرده به دليل هماهنگ نشدن با جريانها و جويبارهاي فرهنگي و زباني، آسيبپذير شود؟
معرفي جهان دلنشين شاعران شيرين سخن وچشاندن قند پارسي به فرزندان ايراني، چرا بايد با خستگي همراه باشد؟ خستگي در گفتن، خستگي در شنيدن؟!
اكنون براي يافتن پاسخي مناسب و قابل قبول، چارهاي نيست، جز آن كه بايد كمي بيتعارفتر و رها شده از مفتعلن مفتعلنهاي مقالهاي و اداري! موضوع را بركاويم.
سخن اين است كه تا فراگير ما انگيزه كافي براي يادگيري نداشته باشد، خواه ناخواه تلاش هر معلمي هر چند كاردان و پرتلاش، راه به جايي نميبرد.
بي ترديد و با نگاهي واقعي به وضعيت آموزش زبان و ادبيات فارسي و ميزان جذابيت تدريس اين دروس و ميزان مؤانست فراگيران و علاقه به ادامه تحصيل و حتا آموختن آن، باور ميكنيم كه انگيزه كافي براي هم تدريس و هم آموختن اين دروس نيست؛ بنابراين، از خود ميپرسيم: چه بايدكرد تا فراگير ادبيات فارسي به ويژه كساني كه رشته تحصيلي آنها ادبيات و علوم انساني است، انگيزهاي نيروبخش، هم براي آشنايي با شعر و ادب فارسي و هم براي ادامه تحصيل در اين رشته تحصيلي را داشته باشند؟
فارسي باني، ثمره فارسي خواني:
آنچه با نام «زبان فارسي» و به ويژه «آيين نگارش» به فرزندان خود ميآموزيم، تنها در كلاس درس رعايت ميشود و بيرون از آن، به هر نوشته كوتاه و بلند كه ميرسيم، اثري از آنچه خواندهايم نيست. اين درست مثل آن است كه دانشگاههاي علوم پزشكي ما، هزار هزار پزشك آموزش بدهند، اما حتي خود ايشان هم به اندك سرماخوردگي تلف شوند! با نگاهي به نوشتار روزنامههاي رسمي و پرشمارگان كشور و حتي تيترهاي نخست و درشتشان، قراردادها و نامههاي بانكي و بنگاههاي اقتصادي، احكام گوناگون قضايي، بخشي ازگفتمان و نوشتمان كلي حاكم بر صدا و سيما و حتا متأسفانه، برخي بخش نامههاي خود آموزش و پرورش و وزارت علوم و تحقيقات و... درستيِ اين مدعا اثبات ميشود.
بنابراين يكي از مهمترين عواملي كه باعث ميشود تا فراگيران رغبتي به ادامه تحصيل در اين رشته نداشته باشند، بازار كار و بازار استفاده اين رشته است! به راستي، اگر يك كارشناس يا كارشناس ارشد و حتا دكتراي ادبيات فارسي تدريس نكند، در اوضاع كنوني، ديگر به چه درد ميخورد؟! چرا بايد چنين باشد؟ در چنين وضعيت اسفباري ميبينيم كه تنها و تنها با ذوق و شوق ارسال چند لطيفه و جوك و مطايبه در آوردگاه (!) جديدي به اسم اختصاري و لاتين «اس.ام.اس» يا همان پيام كوتاه، خط و زبان فارسي در معرض آسيب قرار ميگيرد و در جايي ديگر، تابلوهاي تبليغاتي غذا و پوشاك و غيره، مزين به انواع هات و پات شاپ و پاپ و ديگري، اشتهاي فرهنگيِ آورندگان و استفاده كنندگانش را كور ميكند و زبان اصيل و مادري را به قربانگاه درآمد روزانه ميكشاند! اين قيمتي لفظ (زبان) دُرّ دَري را به پاي خوكان مكنت و مال و جيبهاي حريص ميريزند، غافل از آن كه خوك هنوز خوك مانده و تنها هيبتش تغيير كرده است!
من آنم كه بر پاي خوكان نريزم مر اين قيمتي لفظ در دري را ( ناصر خسرو)
به راستي، چه كسي مقصر است و ريشه معضل كجاست و چه بايد كرد؟
به عنوان يك پيشنهاد و بدون هيچ توضيحي ميپرسم، چرا نبايد در نهادها، ادارات و شركتهاي دولتي يا غير دولتي، يك كارشناس ادبيات فارسي حضور داشته باشد تا به عنوان هم ديدهبان و هم محافظ زبان فارسي انجام وظيفه كند؟ امروزه كم نيستند واژگان بيگانهاي كه از در و ديوار مرزها و رايانهها و وسايل ارتباطي مدرن رخنه ميكنند.
و چه كسي بهتر از كارشناسان زبان و ادبيات فارسي براي مراقبت و يا آفتزدايي از چنين سم مهلكي كه به دليل مراودات و ارتباطات وسيع و گريزناپذر روزگار، زبان فارسي را در معرض خطر قرار ميدهند، ميتواند انجام وظيفه كند؟ چه اشكالي دارد، اگر در روزگاري كه فردوسي حضور ندارد، دولت ما، اين همه دستكم فردوسي خوان را به كار گيرد تا فردوسيوار عجم زنده دارند براي هميشه؟ البته غرض، واژهگزيني يا جانشينسازي واژگاني توسط كارشناسان ادبيات فارسي نيست كه اين مهم از عهده فرهنگستان زبان و ادبيات فارسي برميآيد، اما همين كارشناسان ميتوانند به عنوان همكاران فرهنگستان يا هر تشكيلات تعريف شده ديگري، هم درباره واژگان وارد شده اطلاعرساني كنند و هم در زمينه اصلاح شيوههاي نگارشي ياريرسانان مفيدي باشند.
در صورت عملي شدن چنين خواستهاي، به قول معروف: «با يك تير دو نشان خواهيم زد»؛ يكي بر نشان فارسي خواني و ديگري بر نشان فارسيباني. نتيجه اين كه، اين احساس نياز در دولتمردان بايد تقويت شود و اين مهم رخ نميدهد، مگر به گماشتن پارسي باناني كاردان و فارسي خوان، بر اين قلعه كهن و دوست داشتني كه صد البته براي همه عزيز و خواستني است.
چهارشنبه 3 مهر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تابناک]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 54]