واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: آفاق نهجالبلاغه
به واسطه اطلاع بر كتاب «نهجالبلاغه» به طور تصادف و بدون رنج و كوشش، حكم تقدير با من روى وفادارى نشان داده است. در هنگام آشفتگى حال و تشويش خاطر و گرفتاريهاى گوناگون و خستگى از كار، بر اين كتاب دست يافتم و آن را موجب تسليت و وسيله خلوت دانستم. بعضى از صفحات آن را از نظر گذراندم و قسمتى از عبارت آن را از موارد مختلف و موضوعات متفرق تأمل كردم، در هر مقامى در صفحه خيال ميدان جنگى را برپا مىديدم. گويا آتش زد و خورد در گرفته و حملههاى پىدرپى شروع شده است. در آن ميان براىبلاغت، اقتدار و دولتى است و براى فصاحت، سرفرازى و صولتى است. اوهام نيز به سركشى و تاخت و تاز درآمده، شكوك هم به فعاليت و بازيگرىبرخاسته، لشكرها و دستههاى جنگجوىخطابه در صفوف منظم قرار گرفته، با پيوستگى و نظم كاملى پيش مىروند. با شمشيرهاى منطق درخشان و نيزههاى دل شكاف برهان، به كارزار پرداخته و با دندانهاى تيز، خون قلبها را مكيده (ماده اوهام را از قلبها بيرون مىكشند)، و تاخت و تاز وسوسهها را از كار مىاندازند، خيالات فاسد را هر يك پس از ديگرى به خاك هلاك مىافكنند. چيزى نمىگذشت كه حق را فيروزمند و باطل را درهم شكسته، و گرد و غبار فتنه را فرونشسته مىديدم. هيجان شكوك آرام شده، هرج و مرج و اشتباهات برطرف گرديده، زمامدار اين دولت عقل و منطق، قهرمان اين حمله بلاغت و سخنورى همان پرچمدار فاتحش اميرالمؤمنين علىبنابىطالب است.
وه چه مناظرى در تأمل صفحات اين كتاب در جلوىديده عقل نمايان مىگشت! از هر موضعى به موضع ديگر منتقل مىشدم، احساس مىكردم كه منظرهها تغيير مىيابد؛ مشاهداتى نو به نو پيش مىآيد. گاهى خود را در عالمى مىديدم كه ارواح عاليه در حلههايى از عبارات زيبا به تعميرش سرگرم بودند، و آن ارواح در اطراف نفوس زكيه طواف مىكردند، و به قلبهاى پاك از آلايش نزديك مىشدند؛ و با وحىضمير به رشدش هدايت مىنمودند، و به طرف هدفهاى عالى متوجهش مىكردند و از لغزشگاهها بركنارش مىبردند و به شاهراه فضل و كمالش مىرساندند.
زمانى از پشتپرده عبارات چهرههاى عبوس و دندانهاى تيز آشكار مىگشت، ارواح مقدسى مىديدم در پوست پلنگ و با چنگال شكارى كه براى ربودن صيد، خود را درهم كشيده، به چابكى از جا مىجهند و دلها را چون بازشكارى صيد نموده، از چنگال هواهاى پستش مىربايند و عقايد باطل و انديشههاى شيطانى را از ميان مىبرند.
بار ديگر عقلى نورانى را كه شباهتى به مخلوق جسمانى نداشت، مشاهده مىكردم كه از موكب الهىجدا شده، خود را پيوسته روح انسانى نموده، و روح انسانى را از آلودگيها و پوششهاى طبيعى برهنه كرده؛ تا ملكوت اعلى صعودش داده و تا حد منظرههاى اجلى بالايش برده، و پس از خلاصى از شائبههاى اشتباهات، در رديف قدسيان نشئه عمران قرار داده است.
و در لحظاتى چند، با گوش جان، آهنگ نداى آن خطيب حكمت را مىشنيدم كه زمامداران و اولياىامور امت را مىخواند تا به مواقع صواب آشنا و به مواضع اشتباهاتشان بينا كند، و از لغزشها بهراساند، و به دقايق سياست و راههاى حساس حياتىمتوجهشان گرداند. سپس آن را بالاى كرسى سياست برنشانده، به مقام عالى تدبير مملكت صعودشان داده، خود مراقب جزئيات حسن سلوك و رفتار آنان است.
اين كتاب جليل، مجموعهاى است از كلمات سيد و مولاى ما اميرالمؤمنين على بن ابىطالب كه سيد شريف رضى برگزيده، از سخنان متفرق آن حضرت قسمتهايى را جمع نموده به نام «نهجالبلاغه» نام برده، من متناسبتر و لايقتر از اين اسم براى اين معنىسراغ ندارم. و بيشتر از آنچه اين اسم دلالت دارد، نمى توانم اين كتاب را توصيف كنم، و بهتر از آنچه جمع آورنده درباره مزيت اين كتاب ذكر نموده، نمىتوانم بيانى نمايم. فقط از جهت آنكه سپاسگزارى از نعمت و وفاى به حق از وظايف فطرى و جبلى است، ما هم به نكات و دقايقى از فنون بلاغت و شعب فصاحت كه اين كتاب در بر دارد، تذكراتى دادهايم، والاْ كتاب برتر از توصيف و تذكر است، بهخصوص هيچ مقصودى از مقاصد عالى را در نظر نگرفته مگر آنكه حقش را به نحو اتم و اكمل ادا كرده، و هر انديشه دقيق و فكرى كه در خاطر آمده، با قدرتى مخصوص آن را در لباس عبارات رسا تعبير نموده است.
در عين حال كه كلمات وحشى نيست و جملهها پيچيدگى ندارد، كلمات غيرمأنوس و يا تركيبهاىپرمغز و مشكل در كتاب مىيابيم كه بسا استفادهكنندگان از اين كتاب شريف در فهم كلمات و جملهها متوقف مىشوند، علت اين توقف هم فقط كوتاهى فهم خواننده و دور شدن اهل زبان از ريشه اصلى آن است. از اين جهت وادار شدم كه بعضى از مفردات را شرح كنم و بعضى از جملهها را تفسير نمايم تا خواننده همراه متن، شرح و توضيح مختصر را داشته و مراجعه نمايد، در اين كار از حد احتياج خارج نشدم و رعايت اختصار را نمودم، و در اين شرح از قاموسهاى مشهور و از مراجعه به اصول مسلمة مذاهب و اخبار مأثوره به خوانندگان واگذار كردم، و از توضيح عبارات و تفسير اشارات خوددارى نكردم. فقط براى حفظ و تذكر به مقاصد، به اين توضيحات اقدام نمودم، آنچه بيشتر موردنظر و شاغل خاطر من در اين كتاب است، همان رساندن و آشنا نمودن به معانى عاليه است كه در قالب عبارات شامخ و متنوع درآمده و آنچه براى خود و اهل زبان مهم مىداند، همين منظور است.
بسيارى از علماى بزرگ به شرح اين كتاب همت گماشته، اسرار و رموزى براى مطالب كتاب بيان نمودهاند؛ ولى هر كدام مقصودشان تأييد مذهب و مسلك خود بوده است. من آن شرحها را به دست نياوردم، مگر آنقدر كه در بعضى كتب نقل شده، پس اگر در مطالب با آنها موافقت پيش آمده، حكم اتفاق بوده و اگر مخالفت شده، در نظر صواب همين بوده. علاوه بر آنكه اين حواشى خود را شرحى و كتابى مانند ديگر شروح و كتابها نمىدانم، فقط اشاراتى است براىآشنايى به نهجالبلاغه و نقش و نگارى است در حواشى آنها.
بيشتر نظر من به خصوص استفاده كردن جوانان است از اين كتاب؛ چه، مىبينم همه متوجه هستند كه در زبان عرب خود را به پايگاه بلندى برسانند. به اين جهت سليقههاى مخصوصى در عربيت و ادبيت اتخاذ كردهاند، و همه مىخواهند زبان سخنور و قلم توانا داشته باشند؛ ولى اين مقصود را از راه مطالعه كتب و انشائات مولدين و مقلدين آنها مىخواهند به دست آرند، فقط در اسلوب نگارش و انشا، لطافت سخن و نظم و رديف آوردن كلمات و ديگر از آداب لفظى را مراعات مىكنند و همينها را «فنونبديع» ناميدهاند، اگرچه عبارات از معانى عالى خالى باشد و داراىاسلوب نغز و پرمايه نباشد! با آنكه اين نوع عبارات همه فضايل زبان عرب نيست، بلكه پستترين مراتب سخن است، با اين سبك هيچوقت مقام سخن و نگارش بالا نخواهد رفت. پس اگر از اين روش برگردند و به تحقيق و بررسى آنچه از خود اهل زبان به خصوص طبقه عالى رسيده بپردازند، به اندازه همت و كوشش، گمشده خود را مىيابند. اهل اين زبان همه قائلند كه كلام اميرالمؤمنين پس از كلام خدا و رسول، شريفترين و بليغترين كلام است،1 منبع آن از هر سخنى جوشانتر و اسلوبش عاليتر و معانيش جليلتر است.
پس بر هر كسى كه طالب گوهرهاى گرانبهاى بلاغت است و در انديشه بالا رفتن در مدارج سخن مىباشد، سزد كه اين كتاب را مهمترين محفوظات و برترين بازيافتههاى خود بداند، و در معانى و مقاصد آن تأمل نمايد، و درست فكر كند كه چگونه معانى در صورت الفاظ قالبريزى شده تا به آخرين مقصود پى برد و به منتهاى هدف گوينده آشنا شود. از خداوند در انجام اين آرزوها براى خود و ديگران توفيق مىطلبم.
پينويس:
1. ابن ابىالحديد در مقدْمه شرح خود بر نهجالبلاغه مىنويسد: «و درباره سخنان او گفته شده است، دون كلامِ الخالق و فوق كلامِ المخلوق. پايينتر از سخن آفريدگار و برتر از سخن آفريدگان.» م.
يکشنبه 31 شهريور 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: اطلاعات]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 306]