تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1838108000
گفت وگو با كارگردان فرزند خاك فرزند خاك،تقد س گراست
واضح آرشیو وب فارسی:ايرنا: گفت وگو با كارگردان فرزند خاك فرزند خاك،تقد س گراست
اميرحسين دهقانى* تقدس وسالم بودن جسم شهيد در آن منطقه لزوم خاصى داشت؟** در اين باره ماموستا توضيح مى دهد و گويا ترجمه مى كند و او يك كرد اصل است و به صورت دست و پا شكسته براى مينا تعريف مى كند. او مى گويد ۱۰ طايفه هستند كه خداوند حرام كرده زمين آنها را بخورد. ۱- پيغمبران ۲- دانشمندان ۳- شهداى راه خدا كه قرآن را حمل مى كنند ۴- موذن، كسى كه اذان مى گويد ۵- زنى كه موقع زايمان از دنيا مى رود.يكى از آن ده طايفه اى كه نام مى برد شهدا هستند كه با ايمان كشته مى شوند با توجه به تعريف ما از شهيد كسى است كه كشته شود، ممكن است جاسوسى كرده باشد اما به او شهيد مى گوييم. اما در واقع داشتن ايمان براى زنى كه سر زايمان از دنيا برود حرف اصلى است، اخلاص است. وقتى كه جزو اين ده طايفه باشد. اين مساله در پيرامون اين شهيد نشر پيدا كرده است. زنى كه كاسه شير را به من مى دهد مى گويد من مجبور شدم كه شما را معرفى كنم. مينا نگاهى محبت آميز به او مى كند، يا درجاتى كه مينا مى گويد من نمى دانم كه اين شوهر من است يا نه و ماموستا سخن مى گويد كه گونا آن را با تاثير بيشترى بيان مى كند كه اگر اين شوهر تو نبود و تا اينجا نمى آمدى و ترديد او را از بين مى برد ما سعى كرديم كه اين فضاى ماورايى را از دل واقعيت بياوريم و در واقع هيچ مه و دودى ديده نمى شود كه بتوان گفت مثلا قله در مه قرار گرفته و يا جسد در مه قرار دارد. اما در وهله اول تصميم داشتيم كه مه وجود داشته باشد اما بعد از آن پرهيز كرديم. به دليل آن كه امكان ايجاد آن را نداشتيم در ثانى شهدا روى قله قرار دارند. در حال حاضر شهداى زيادى در قله هاى كوه هاى بلند دفن شده اند. در واقع اين داستان يك مساله ماورايى نيست و قابل دسترسى است.* نشان دادن جسد سالم، تاكنون خيلى به ندرت به آن پرداخته شده است، چون مقوله اى حساس است. در تحقيقات چه مواردى را رعايت كرديد تا به موضوع تفحص و شهدا برنخوريد؟** ما بر اساس مطالعاتى كه داشتيم به عنوان مثال دانيال نبى در شوش، سبزه قبا در دزفول، شاه چراغ در شيراز، شيخ بابا كه يكى از پيامبران يهود بودند در دزفول داراى جسد سالمى بودند و در واقع ما تحقيقات زيادى انجام داديم كه انواع و اقسام جسدهايى كه در ايران پيدا شد و كاملا موجود است و كتابى كه يكى از مريدان بنياد جانبازان براى من تهيه كرد در مورد اجسادى كه سالم بودند و در ايران پيدا شدند كه كتاب بسيار نايابى بود و مدتها نزد من بود. آن كتاب آيات و روايات و احاديث زيادى در اين زمينه داشت. به عنوان مثال وقتى كه عمر به شوشتر مى آيد و جنازه دانيال نبى را بيرون مى آورد و سالم است( ابتدا بعد از ۳۰۰ سال) و در آن زمان است كه او دستور دفن او را مى دهد. ما بر اساس اين تاريخ و احاديث بود كه متوجه شديم اين مسائل وجود دارد اما در همان روز اول دليل علمى براى اين مسائل نداشتيم تا عنوان كنيم و در واقع دليل علمى قلبى نيست و كسى كه مى گويد دليل علمى مى خواهد قلبى نيست و ما عمدا نمى خواستيم و نمى توانستيم كه به دنبال دليل علمى باشيم كه قبلا خاك آنجا نمك و يا نم نداشت و داراى خلا بود. در واقع ما به دنبال علت و معلول فيزيكى نبوديم، به دنبال حسى بوديم كه بايد پيدا مى كرديم براى كسى كه احساس دارد و بدون واسطه با آفرينش ارتباط برقرار مى كند و دليل براى او قابل پذيرش است.* آيا در زمان نوشتن فيلمنامه اين دغدغه و تاسف را نداشتيد كه ممكن است فكر بيننده در تاثير ديدن جسد سالم از مسير سير و سلوك كه در فيلم است منحرف شود؟** بله اين خطر وجود داشت و يكى از دلايلى كه اصلا آن را نشان نداديم همين بود و به خاطر همين ۹۰ درصد شورا به اين موضوع اصرار داشتند تا محل جسد را نشان دهيم و ما در قسمتى از فيلم هم نشان داديم كه براى خودمان هم غيرقابل قبول بود( غيرقابل عمل بود) چون باعث مى شد كه به يك سرى خرافه و شعارها برخورد كنيم و دليلى براى نشان دادن جسد وجود نداشت و اين از مواردى بود كه شورا بر روى آن تاكيد داشت و عنوان مى كردند كه اگر اين قسمت نباشد ما هم شما را همراهى نمى كنيم و در واقع آنها مى خواستند كه اطلاعات مستقيم را در قالب شعار بدهيم، در واقع مساله اى كه در حال حاضر هم گرفتار آن هستيم و اما هيچگاه فكر نمى شود، شعار از بين رفته و تاثيرى ندارد و در واقع يكى از سخت ترين بخش هاى فيلم اين قسمت و ديگرى مقر تفحص بود كه ما چه كار كنيم كه اين حس مشمئزكننده نباشد.* به نظر من همين حس باعث ايجاد جذابيت شده مثل جاذبه مرتضى؟** بله مرتضى نمونه اى از منتظر است.* بر همين اساس و ايجاد جذابيت بازيگران را انتخاب كرديد؟** در ابتدا براى ما دو سه تا هنرپيشه معروف را در نظر گرفتند. در واقع هر روز يك حرفى مى زدند و دو سه روزى كه باقى مانده بود بازيگرى را كه در نظر گرفته بودند و ما فكر مى كرديم كه او خواهد آمد و من به شبنم مقدمى كه با او ارتباطاتى داشتم گفتم كه با او تماس بگيرد كه ما منتظر او هستيم. زمانى بود كه من و خانم مقدمى در حوزه علميه نشسته بوديم و با بازيگر مورد نظر تماس گرفت و گفت كه نمى تواند بيايد و به خاطر همين به حسن پيشنهاد داديم و آقاى على زرين دست او را راضى كرد كه بازى كند. چون مى ترسيد و اين شخصيت ( مرتضى) شخصيت خاصى بود. اما من وقتى لباس و شلوار كردى را پوشيد نورى در صورت او احساس كردم و با خود فكر كردم اين همان چيزى است كه مى خواستم و على زرين دست هم گفت كه محمد گوهرى ما كجا دنبال اين مى گشتيم و چه قدر خوب شد كه آنها نيامدند و خواست خدا بود كه آنها نيامدند شايد اگر آنها مى آمدند فيلم خراب مى شد. در واقع حسن نجاريان اين نقش را بسيار خوب ايفا كرد ( كول كرد) و واقعا او گريه كرد. به او گفتم كمى اشك مى خواهم او گفت: آقا محمد اجازه بده من در آن لحظه به حضرت فاطمه (س) فكر كنم مطمئنا خودش خواهد آمد و من هيچ چيز به او نگفتم و خودم هم تحت تاثير قرار گرفتم و همين طور آقاى زرين دست. بايد بگويم آن كسانى كه ( اين ايرانيه) در فيلم نامه نبود و سكانس ديگرى كه دف زدن بود سر صحنه خودم اضافه كردم و در موقع نوشتن اين سكانس من مى خواستم حسى بودن كارى كه گروه تفحص انجام مى دهند با يكديگر ادغام نشود، مثلا اين كه اين ايرانيه در واقع يك عرق ملى است كه در اين سى سال در ايران آن را گم كرده ايم و بيشتر به فضاى مذهبى پرداخته ايم، پس چرا مى گوييم خاك ايران مقدس است، در واقع ما نسبت به دين تقدس گرا هستيم. در واقع ما فراموش كرده ايم كه خاك احرام مهم ملى گرايى بودن است اما بد تعبير شده است.در واقع من مى خواستم اين ايرانى بودن كامل و درست ساخته شود در جايى كه مى گويد اين ايرانيه به خونه خوش آمدى و در سكانسى كه آن را كوتاه كرديم و مهتاب نصيرپور مى گويد: استخوان ايرانى سفيد، استخوان عراقى سياه و بعد مرتضى كه آن را بهتر مى گويد اما در مونتاژ متاسفانه من پذيرفتم كه اين ديالوگ را به گونا بدهيم كه اگر او مى گفت تاثير بيشترى داشت و در جايى كه مرتضى مى گويد استخوان ايرانى، نژاد آريايى به اين شكل است و به صورت علمى و كامل توضيح مى دهد. در واقع من مى خواهم بگويم ما با پرهيز از شعار در اين مسير هدايت شديم.* در تصوير يك عده سياه پوش وارد مى شوند و جنازه ها را آتش مى زدند و مى گفتند كه اين كار شما شرك است شرك به خداوند است، مرده پرستى كفر است آيا اين افراد سياه پوش واقعا وجود دارند يا نه؟** در واقع فرقه گرايى از صدر اسلام وجود داشته و اين كه ما فكر كنيم آمريكايى ها طالبانى را به وجود آوردند اشتباه است. در واقع آمريكايى ها به اين فرقه كمك كردند تا اوج بگيرند. و در واقع مثل خوارج كه قبل از آنهاست و يا گروه هاى انصار الاسلام كه رهبرانشان در كردستان و مهاباد در ايران هستند و بخشى از آنها در درگيرى آمريكا در حلبچه از بين رفتند و در حال حاضر نيز در شهرهاى كردنشين وجود دارند واز لحاظ تيپ ظاهرى نزديك به همين تيپ هستند كه ما در فيلم از نشان دادن آنها پرهيز كرديم. در واقع ما نشانه ها و نمادها را داده ايم حال آن كه آنها چه كسانى هستند مهم نيست چه اسمى دارند، چه تفكرى دارند، تفكراتى است كه در افغانستان، در عراق در ايران مثل همين تفكرات حاكم است و ديده مى شود و اين مساله به خاطر دو دليل در فيلم آمده يكى آن كه بايد خطراتى از جنس خود كار در مقابل مينا قرار داده مى شد و ديگر اين كه از نظر درون مايه معنوى افراد شيعه و افراد منطقه و مينا به يك جنازه دل بسته مى شوند (سرباز ۱۹ ساله) در واقع تفكر دراويش يا نبش قبر مى كند و مى گويد مرده پرستى كفر است اما در واقع كار مينا گونا كفر است و اين مساله مرده پرستى كفر است، در دل ماجرا قرار دارد و در واقع تفكرى كه ما در مورد جهان ديگر داريم آنها ندارند و به همين دليل هم دست به كشتار مى زنند. اما در شيعه، تفكرات جارى ديده نمى شود، حتى در لبنان و بين حزب الله اين مساله ديده نمى شود و حتى قبل از انقلاب هم خيلى از گروه ها مثل فدائيان اسلام و حتى خود آقاى آيت الله بروجردى با آنها صحبت كردند كه آنها حتى حاضر به ديدار هم نشدند و اين مساله يك دليل اصلى است ، چطور مى توان در مورد يك شخص حكم داد كه از بين برود. مطمئنا خيلى سخت است و وقتى در محيط قرار نگيرى و به آن اشراف نداشته باشى نخواهى دانست كه چه كسى پيشت خواهد آمد و وقتى امام على (ع) در جايى كه شمشير مى زد فرمود اگر مى دانستم شخصى بيرون مى آيد و منشا خير براى مسلمانان مى شد من آنها را نمى زدم. ما كه ديگر امام نيستيم و نمى توانيم حكم صادر كنيم و به همين دليل مهم اين است كه اين فرقه وجود دارد و به همين خاطر ما فكر كرديم از جنس خود كار هم مى تواند خدشه ايجاد كند و هم باعث حركت كار شود و ايجاد كند. به اين معنا كه سنگ بزرگى سر راه مينا قرار گيرد و وقتى كه مطلع مى شوند و مى خواهند سر قبر ( شهيد بروند) باعث مى شود كه زودتر پيش هما روستا بروند و زودتر دست به عمل بزنند.*قصدتان از اين كار چه بود؟** در واقع قصد ما اين بود كه تماشاگر احساس نكند كه فقط مصطفى اهميت دارد. همه اهميت دارند حتى زنى كه مى گويد: اين ايرانيه و مرتضى مى گويد كه نه اين عراقيه. در واقع از اين عراقى است نه آن ايرانى اما باز هم او مى گويد خدا او را رحمت كند. اين عراقى است حتى براى ايرانى و براى عراقى بودن آن افراد احترام قائل هستند و دليل اين كه خوب از كار درآمده و كل فيلم خوب شده است اين است كه خانواده شهدا حتى يك درصد هم احتمال نمى دادند كه جنازه اى كه به آنها تحويل داده شده، اشتباه باشد و براى همه احترام قائلند.در واقع يكى از دلايلى كه خانواده شهدا فيلم را ديدند مثل خانواده امام موسى صدر و خانواده هاى بزرگ ديگرى كه تاثير عجيبى را روى آنها گذاشته بود، اما نمى دانم چگونه مى توان خانواده شهدا را خبر كرد تا فيلم را ببينند.* پيدا كردن شهدا توسط مردم در منطقه كردستان چگونه بود؟** جنازه كل صحر ا نيست كه از زير سنگ بيرون بيايد و ديگر نخواهد بود و تمام شده است و سه ماه طول مى كشد و سه مايل بايد جست وجو شود تا يك جنازه پيدا شود و در واقع تا جنگ بعدى ادامه دارد و من همين ديالوگ را در كانكس قرار دادم.در واقع يك پيش بينى از منطقه است. يعنى نشانه هايى از جنگ وجود دارد و نشانه هايى كه ما به خاطر حضور آمريكايى ها درگير شويم و يا سياست عراق عوض شود و يا اتفاقاتى به وقوع بپيوندد و يا به خاطر استقلال طلبى كردها كه پ.ك.ك ها نقشه كردستان بزرگ را از ايلام و كردستان و سنندج و درياچه اروميه و سليمانيه را به نام خود ترسيم كرده اند و يا هزاران اتفاق ديگر. در حال حاضر هم پيكه كما و تركيه با يكديگر درگيرند.در همان جايى كه ما مشغول فيلمبردارى بوديم اين كانكسما ۹-۸ تا از بچه هاى نيروى انتظامى را در آنجا زدند ( در اوايل همين امسال) و ما مى ديديم كه شعارهايى را مى نوشتند اما به دليل اين كه ما در آنجا به نوعى تاييد شده بوديم از دو طرف هم با ما كارى نداشتند و حتى يك روز كه مشغول فيلمبردارى بوديم معاون سياسى رئيس اطلاعات و نماينده سپاه به آنجا آمد و وقتى دليل آن را جويا شديم گويى اين كه يك گروه تجارت در بلندى ها ديده شده اند و باعث ترس آنها شده است و به ما مى گفتند نگران نباشيم و ما هم گفتيم كه آنها با ما كارى ندارند و ما در حال ساختن قصه انسانى هستيم.* آيا مى توانيد در مورد حركت دوربين توضيح دهيد ،وقتى كه مينا وارد بند مى شود حركت دوربين خيلى نرم و آرام است و از طرفى دوربين سير و سلوك مينا را نشان مى دهد و اين حركت دوربين جهت معرفى بند تفحص است است و يا مينا، توضيح مى دهيد؟** در حركتى كه تابوت بيرون مى آيد و به صورت ۳۶۰ درجه مى چرخد در واقع به دليل اين كه ما فاقد امكانات بوديم و (در واقع سينماى ايران فقط يك تاوركراين دارد كه به ما ندادند) حتى كلرين هم نداشتيم و فقط يك پروجيپ داشتيم كه ارتفاع آن هم ۳-۲ متر بود و چند بار از آن استفاده كرديم. البته در حد نياز، ما نياز داشتيم جغرافياى منطقه را مشخص و معرفى كنيم و پلانى هم داريم كه پرچم هلال احمر يك لحظه بالا مى آيد و با قاطر پايين مى آيد براى اين كه نشان دهد اين پلان كجاست و همچنين براى نشان دادن كلى فضا و چادرها و اين كه چه كار مى كنند به صورت غيرمستقيم از نظر فنى نشان دادن غيرمستقيم تاثير بيشترى خواهد داشت و تماشاگر را مجبور مى كند تا همه را خوب نگاه كند و از دست ندهد دليل ديگر اين كه وقتى تابوت بيرون مى آيد معلوم مى شود كه اين جا يك بند است كه با چند جنازه ايرانى در ارتباط هستند و در واقع اين معرفى نيست و هنگامى كه مى چرخد مشخص مى شود كه قرار است اين جنازه ها سوار تريلى شوند و همچنين معلوم مى شود آنها متعلق به هلال احمر به دليل آمبولانس هلال احمر كه در آنجا قرار دارد و همچنين قاطرهايى را مى بينيم كه چيزى بار مى كنند و وقتى نزديك تر مى شويم متوجه مى شويم كه آرد و گازوئيل مى برند و وقتى دوباره مى چرخد مريوان و گونا و مينا را مى بينيم كه آمده اند، پس متوجه مى شويم كه آنجا همان مكانى است كه آنها تصميم داشتند شب گذشته بيايند و در واقع ما در اين پلان كل جغرافياى منطقه را معرفى مى كنيم و همچنين نكاتى را كه عرض كردم بيان مى كنيم اما بعد از آن ديگر به فضا نمى پردازيم و اگر بعد از آن فضايى هم ديده مى شود براى معرفى شخصيت و كاركرد جغرافيايى ندارد و در جايى كانكسى هست كه آن را با حركت دوربين از پشت پنجره معرفى مى كنيم و براى معرفى همه اينها فكر شده بود و وقتى داخل مى شويم فضا عوض مى شود و براى داخل اين فضا با آقاى عظيمى نژاد صحبت شده بود كه ايشان موسيقى ساخته بود كه با آن ارتباط برقرار نشد به همين دليل ما به ايشان پيشنهاد داديم از اسامى خداوند استفاده كند( كه خود ايشان هم آن را خواند) در كنار موسيقى در پايين مى رود و همچنين حركت روى ميز كه خيلى سخت بود و خيلى هم كار برد، به دليل اين كه هم در اين قسمت و هم در قسمت ديگر افراد استاد بودند و آقاى زرين دست براى اين كار الوار را به صورت افقى از بالاى سر آنها رد كرده بود و بعد به صورت عمودى شده بود و پايين آمده بود و در آن قسمت هم همچنين از بالاى سر افراد الوار را رد كرده بود و ريل هم در آن سو قرار گرفته بود كه بتواند حركت كند و دوربين هم وسط سوار شده بود و يك بار ۱۲ برداشت و يك بار ۵ برداشت فيلمبردارى شد و اين دو در هم رفت اما در كل فيلم حركت در واقع مشخص بود به غير از حركت مرئى كه قرار بود حسى را تشديد كند مثل حركت مينا در پارچه فروشى بهرام . وقتى كه دست خود را جلوى صورت مى گيرد به دليل اين كه مى خواهيم به درون مينا نزديك شويم اين حركت مرئى را در آنجا قرار داديم و تمام اين حركت ها با فكر بود و بايد حيرانى و سرگشتگى مينا را از ديدن فضا منتقل مى كرديم كه از سخت ترين قسمت هاى آن بخش بود. در واقع مينا از دست مى رفت به دليل سنگينى فضا كه حتى مينا در اول كار گم مى شود من به خاطر دارم وقتى اين پلان مونتاژ شد محمدرضا گوهرى گفت: محمد آهنگر كه مينا كجاست؟ من گفتم هست صبر كن عجله نكن. او گفت: از او غفلت كرده اى؟ من گفتم: شما اجازه بدهيد تا كامل مونتاژ شود هست در واقع مينا را لنز ۲۵ گرفتيم يعنى در فضايى كه كمتر غالب فضا است و لنز ۵۰ وجود دارد. لنز ۲۵ از فاصله ۵-۱۰ مترى وجود دارد كه آن مينا است به دليل اين كه حركتها را آرام مى كند و مى بينيد، اما متاسفانه در صداگذارى ديالوگ هاى مينا كه حركت مى كند و از بالاى ميز نماى خيلى نزديك استفاده مى كند ديالوگ ها پايين رفته است و در واقع وقتى از كنار ميز عبور مى كند ديالوگ هاى عجيب و غريبى رد و بدل مى شود بعضى افراد آن را مى شنوند و بعضى ها نمى شنوند. او مى گويد: لگن خاصره ندارد بنويس ندارد پاى راست ندارد. بنويس، بنويس ندارد و مى گويد استخوان جمجمه ندارد، بنويس ندارد، جمجمه كجاست كه همه اينها تماشاگر را تكان مى دهد كه متاسفانه اين ديالوگ ها پايين رفته است و ما بارها مى گفتيم كه بايد آنها بالا بيايند و بالاخره هم پايين ماندند.به نظر من چگونگى در هم خوردن و ادغام و حركت با يكديگر در واقع يك كلاس آموزشى است و البته من خيلى فكر نمى كردم و آنچه را مى خواستم به آقاى زرين دست مى گفتم و ايشان هم خود استاد بود.* قصه از ديد مينا روايت مى شود.** حركت درونى مينا خيلى آرام و زيبا بود و بايد ديد كه هر بيننده متوجه مى شود كه بخواهد موشكافى كند. بله آدم بايد دقت داشته باشد و اشكالى كه در فيلمنامه بود و نمى توانستيم كار ديگرى انجام دهيم اين بود كه مينا ديالوگى نداشت، مينا هيچ حرفى نمى زد و در تمام آن بخش او چيزى نمى گفت و فقط نگاه هست و من نمى دانم چطور داورها متوجه اين امر نشدند و خانم مقدمى ۳-۲ بازى زيبا در فيلم انجام داد كه واقعا در حق او ظلم شد و بايد كانديدا مى شد و ديگرى نگاهى است كه به ميز مى اندازد. همچنين نگاهى كه باد آستين هاى او را كنار مى زند نگاه هايى كه به مرتضى دارد و حرف هاى زيادى در آن نگاه ها وجود دارد. در جايى ديگر كه مينا وارد حفره ديگرى مى شود و يك جمجمه در دست يك زن چادرى قرار دارد و در آنجا افرادى در حال درست كردن جنازه هستند و در آنجا هم كار بسيار دشوار بود و گريه مى كرد. او اصلا حرف نمى زد فقط نگاه مى كرد مريوان مى گويد: چرا اينجا نشسته اى؟ بلند شو بلند شو برويم و مريوان هم نگاهى به آدم ها مى كند.* در اينجا سوال است كه بازيگر يعنى چه؟ بازيگر چه كارى بايد انجام دهد؟** در واقع بدشانسى خانم مقدمى به اين خاطر است كه با وجود بيان ديالوگ هاى كردى با استادى تمام بيننده احساس مى كند كه در سايه قرار گرفته است، اما مهتاب نصيرپور در بازى خود با بچه خود ( در پشت ماشين) در مسافرخانه با بهرام، مى گويد و در تمام اينها استادى يك بازى را نشان مى دهد كه واقعا در حق او ظلم كردند اما در هر صورت من از او بسيار راضى بودم چون او فارغ از كليشه بازى مى كرد( كليشه هاى يك زن شهيد) و به هر حال در كنار آن جنازه در آن روستا در آخرين شبى كه با حس كاملى مى گويد كه من ازدواج نمى كنم و ديالوگ كاملى را به آن شكل با حسى كامل بيان مى كند. در موقع زايمان با گفت وگوهايى كه با مصطفى مى كند فقط دو كلام مى گويد: خداحافظ مصطفى و مى گويد من تو را با خداى خودت تنها مى گذارم با كمترين ديالوگ اين خانم حرف مى زند و لبخند و تشكرى كه مى كند تمام اينها بازى درونى و زيرپوستى است و در واقع با چشمان خود كار مى كند اما متاسفانه داوران كه نديدند و يا ديدند و چشمان خود را بستند.* در پلانى كه مينا نشسته است و مردم روستا ( شمر) هر كدام با هديه پيش او آمدند اين مساله نماد چيست؟** دليل اين مساله اين است كه آن دختر كوچك به آنها گفته بود كه ما زن مصطفى را كه همه او را ديده ايم به اينجا آورده ايم و در يك ديالوگ زيرنويسى گونا به او مى گويد تو به آنها گفته اى و او مى گويد: بله و به اين خاطر دخترك را نيشگون مى گيرد و مى گويد من پدر تو را در مى آورم نگفته بودم كه نگو؟* شما مينا را مقدس كرده اى؟** نه مردم با اين ديد به او نگاه مى كنند در واقع وقتى كه كسى وارد روستا مى شود مورد احترام قرار مى گيرد و حالا وقتى كه مردم آن روستا يك بار متوجه مى شوند او پسر جنازه اى است كه ۱۲-۱۰ سال در آنجا قرار داشته و آنها مى دانستند كه سالم است چه نگاهى مى توانستند به او داشته باشند. ماموستا مى گويد: پيراهن پدرش را درآوريد و به او بدهيد و اين نگاه، نگاه واقعيت و فارغ از شعار است بدون هيچ ديالوگى فقط موسيقى و حركت دوربين است و به عبارتى در يك روستايى كه افراد آن روستا اشخاص بى سوادى هستند و كار آنها بردن جنازه است و در مورد جنازه اى كه ماموستا سفارش كرده است كه آن را نبش قبر نكنيد چون او شهيد است و انسان خاصى است و كسى حق ندارد آن را بر دارد و ببرد و آنها هم به دو نفر پول داده اند و آنها هم پول ها را برده اند و گونا هم مى گويد كه من كارى نمى توانم انجام دهم. به يك باره دخترك به روستا مى رود و مى گويد زن آن شخص ( جنازه) را آورده ايم و سيد غريب پيش ماست و تمام افراد روستا تصميم مى گيرند كه با خود چيزى بياورند.* هماهنگى فيلم با موسيقى، نور و تصوير به ريتم فيلم بسيار كمك كرده است؟** بله به عنوان مثال كودكى را كه به او مى دهند و از او مى خواهند براى او دعا كند و مينا از اين برخوردها كه چرا آنچه فكر مى كنند نيست به گريه مى افتد، اما كارى از دست او ساخته نيست. نمى تواند به آنها بگويد كه او كسى كه آنها فكر مى كنند نيست و فقط گريه مى كند و واقعا گريه مى كند و اين گريه خود اوست و اين در واقع اوج بازيگرى است و حتى دست خود را هم نمى پوشاند و به راحتى گريه مى كند و كودك را در آ غوش مى گيرد و قابل توجه است كه اين كودك مريض خواب است اما در بغل او بيدار مى شود و شروع به گريه كردن مى كند گويى كه زنده مى شود و جانى دوباره مى گيرد و مينا سعى مى كند تا او را آرام كند و دست روى سر او مى كشد و همه اين كارها با فكر و زحمت انجام شده است و در هر جايى هر كسى كه پرسيد چرا خانم مقدمى را انتخاب كرده ايد، من در پاسخ گفته ام شما يك قسمت از بازى او را نشان بدهيد كه خوب نباشد و آن قسمت هايى ( كه فقط) خوب بوده را نشان بدهيد، كنار ماشين، كنار ماشين، داخل مسافرخانه، وقتى كودك را مى گرفت در همه اين قسمت ها خوب بود پس در اين صورت در همه جا خوب بوده است و يا در مورد مهتاب نصيرپور كه يك لهجه كردى را با استادى بيان مى كرد اگر ايشان يك دختر كرد بود آيا اين نقش به اين صورت قدرتمند مى توانست باشد چون در آن صورت به زبان خود صحبت مى كرد و يا به عنوان مثال اگر يك فرد انگليسى به زبان انگليسى صحبت كند در واقع زبان خود اوست اما اگر من صحبت كنم داراى اهميت خواهد بود و اين اتفاق براى گونا و نصيرپور به ضرر مقدمى تمام شد.مينا به تدريج به جايى مى رسد كه نتيجه گرفت بردن مصطفى كار بيهوده اى است و اتفاقى است كه افتاده و اما در اين مقطع حس مى كند كه مقابل مصطفى به قولى كم آورده است و فكر مى كند او با خداست و اين تنها مانده است و ديالوگى به صورت درد دل بيان مى كند من خودت را با خدا تنها مى گذارم تو دوست دارى كه با او باشى و هيچ كمكى هم در اين مسير به من نكرد .در ادامه بگويد بى انصاف هيچ كمكى هم به من نكردى، اما اين قسمت ديالوگ ها بيشتر مى شد از قسمتى كه دست خود را زير آبى كه از هليكوپتر مى ريزد مى گيرد و با آب باران مى شورد و پاهاى خود را خيس مى كند تا زمانى كه بلند مى شود و مى رود ديالوگ دارد اما بعدا در مونتاژ آنها را كوتاه كرديم چون فكر مى كرديم ارتباط برقرار كردن به صورت معجزه تاثيرى بيشتر از صحبت كردن خواهد داشت و براى مينايى كه زياد صحبت نمى كرد در واقع اين ديالوگ ها كمى زياد بود و در واقع اين ديالوگ ها در اصل فيلمنامه وجود ندارد و بعدا از ما خواسته شد كه گذاشته شود كه ما اين كار را كرديم و در نهايت احساس رضايت نكرديم و به همين خاطر در مونتاژ كوتاه كرديم و اين ارتباط وجود دارد كه مينايى كه در حال حاضر به ۳۰ سالگى رسيده است چه كسى به او مى تواند كمك كند و در واقع او به خاطر مصطفى تا بدان جا رفته بود و حالا او دچار مساله شده است.* با تشكر از اينكه وقتتان را در اختيار ما قرار داديد.**من هم از تمام شما تشكر مى كنم.
شنبه 30 شهريور 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ايرنا]
[مشاهده در: www.irna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 227]
-
گوناگون
پربازدیدترینها