تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1835198309
حاشيه و متن ديدار شاعران با رهبر انقلاب
واضح آرشیو وب فارسی:الف: حاشيه و متن ديدار شاعران با رهبر انقلاب
ديدار دوشنبه شب شاعران با رهبر فرزانه انقلاب كه از زمان افطار آغاز شد و تا ساعت 30/22 دقيقه طول كشيد حاشيه هاي جذاب و خواندني بسياري داشت.
تقي دژاكام - خبرنگار ايرنا كه در اين جلسه حضور داشت حاشيه هاي خواندني خود را از اين برنامه به شرح زير ثبت كرده است:سالهاست كه رهبر انقلاب در شب ميلاد امام حسن مجتبي "ع" ميزبان جمع زيادي از شاعران كشور است كه در اين برنامه شاعران مختلف در گروه هاي سني متفاوت سروده هاي خود را قرائت مي كنند.
* مجري برنامه، امسال هم مانند سالهاي اخير «ساعد باقري» بود كه مديريت جلسه را به عهده داشت.
* برنامه پس از نماز و افطار از ساعت 30/20 دقيقه آغاز شد و رأس ساعت 30/22 دقيقه به پايان رسيد.
* در اين برنامه، ابتدا شاعران، سروده هاي خود را قرائت كردند و در پايان رهبر انقلاب، دقايقي را به نقش و كارويژه شعر در تقويت اخلاق و اصلاحات اجتماعي سخن گفتند.
* هم دقايقي پيش از آغاز رسمي برنامه و هم دقايقي پس از پايان آن، تني چند از شاعران خدمت «آقا» رسيدند و سروده ها، كتابها و ديدگاه هاي خود را تقديم ايشان كردند.
* حدود 100 نفر از شاعران در اين جلسه حضور داشتند كه 30 تن از آنان را خانمها و حدود 10 نفر از آنها را پيشكسوتهايي چون اساتيد علي معلم، حميد سبزواري، مشفق كاشاني، موسوي گرمارودي و ساعد باقري تشكيل مي دادند.
* آقايان محمد حسين صفار هرندي وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي، دكتر غلامعلي حداد عادل رئيس كميسيون فرهنگي مجلس شوراي اسلامي، حجت الاسلام والمسلمين صادقي رشاد، حسن بنيانيان رئيس حوزه هنري و حجت الاسلام والمسلمين گلپايگاني رئيس دفتر رهبر انقلاب در سمت راست آقا جاي گرفته بودند.
* اسم تمامي شاعران بر روي صندلي ها نوشته شده بود تا نظم بيشتري بر جلسه حاكم باشد.
* استكانهاي پي در پي چاي و بطري هاي آب معدني كه البته نام شركتشان از تمامي آنها حذف شده بود، عطش حضار را فرو مي نشاند.
* جلسه با تلاوت آياتي از كلام الله مجيد توسط دكتر سعيد رحماني آغاز شد و سپس ساعد باقري با ابياتي از مناجات جامي جلسه را آغاز كرد:
اي حيات دل هر زنده دلي / سرخ رويي ده هر جا خجلي / چاشني بخش شكر گفتاران / كار شيرين كن شيرين كاران / مومن خلوت تنها شدگان / قبله وحدت يكتا شدگان
* ساعد سپس گفت با توجه به وقت جلسه بيش از 20 شاعر امكان قرائت شعرهاي خود را ندارند اما من چهره هايي را مي بينم كه در ذهن خودم سپرده ام آنها هم شعر بخوانند اما وقت جلسه ما محدود است.
در اينجا رهبر انقلاب رو به باقري كردند و فرمودند: شما نگران اين مسأله نباشيد؛ [پس از پايان وقت جلسه ] من مي روم شما تا سحر شعرخواني كنيد! كه همه حضار از اين جمله آقا لبخند بر لبهايشان نشست.
* ساعد البته از كساني كه سالهاي پيش در اين محفل بودند وامسال نبودند به ويژه «قيصر امين پور» ياد و از پيام محبت آميز و تسلا بخش آقا در فقدان وي تشكر كرد و از همگان خواست دعاي خير خود را بدرقه «احمد عزيزي» كنند تا شفاي كامل خود را باز يابد.
* استاد «حميد سبزواري» نخستين كسي بود كه شعر خواند. او قصد داشت بايستد و سروده اش را قرائت كند اما آقا فرمودند : بفرماييد بنشينيد، نشسته بخوانيد.
وي بعد از قرائت شعرش هم خدمت آقا رسيد و قصد داشت دست رهبر را ببوسد اما آقا او را در آغوش كشيد و فرمود: مي خواهم صورتتان را ببوسم.
*«مرتضي بي غم» در ابتدا گفت از روزي كه آگاه شدم مي توانم در اين برنامه شعر بخوانم سروده اي را آماده كردم اما از من خواستند كه آن را نخوانم و من نمي فهمم چرا. ساعد باقري از اين موضوع اظهار بي اطلاعي كرد و آقا فرمودند: همان شعر مورد نظرتان را بخوانيد؛ حل مسأله اين جوري است. و بي غم قصيده اش را خواند:
اي حور بهشتي بر تو چاكر / اي روح تغزل تو را مسخر / ماه تو يك تمام ناظر / تا شاه رخت سر زند زمنظر ...
پس از پايان قصيده بلند وي، رهبر انقلاب در اظهاراتي فرمودند: علت مخالفت معلوم شد [به دليل اين كه شعر درباره آقا بود]. سپس افزودند: من برادرانه به شما تذكر مي دهم با اين زبان فاخر به اين مقولات نپردازيد بخصوص كه در آن مبالغه هم هست و ما هم اگر به آن گوش نكنيم كه هيچ و اگر گوش كنيم شرمنده مي شويم.
* استاد مشفق كاشاني سومين نفري بود كه شعر خواند و سروده وي غزلي بود كه مطلع و مقطع آن چنين بود:
براي مرغ گرفتار، تا قفس باقي است / هزار بغض گلوگير در نفس باقي است
«بر اين رواق زبرجد نوشته اند به زر»:/ خليج فارس در آيينه ارس باقي است
* حامد عسكري هم يك غزل مثنوي خواند كه بسيار مورد توجه آقا واقع شد. شعر وي درباره حادثه زلزله بم و پس از آن بود كه در آن دوبار از زنده ياد «ايرج بسطامي» ذكر خير شده بود. آقا استفاده اين شاعر جوان را از تضمين، غالباً قشنگ و جا افتاده توصيف كردند:
داغ داريم نه داغي كه بر آن اخم كنيم / مرگمان باد اگر شكوه اي از زخم كنيم / مرگ آن است كه از نسل سياوش باشد / «عاشقي شيوه رندان بلاكش باشد»...
*استاد سيدعلي موسوي گرمارودي از ساعد خواست كه وقت او را به جوانترها بدهد اما او نپذيرفت. گرمارودي هم گفت: امسال به لطف حق خيلي شعر گفته ام كه يكي از آنها تركيب بندي 15 بندي است كه چون وقتم را به جوانان ندادند، بند ششم آن را كه درباره كوچكترين شهيد واقعه كربلا حضرت علي اصغر "ع" است تقديم مي كنم:
چون موج روي دست پدر پيچ و تاب داشت / وز نازكي، تني به صفاي حباب داشت / چون سوره هاي كوچك قرآن، ظريف بود / هر چند او فضيلت ام الكتاب داشت / چون ساقه هاي تازه ريواس، ترد بود / از تشنگي اگر چه بسي التهاب داشت
* مجري برنامه «محمدحسين نعمتي» را شاعري ارسنجاني والبته ساكن تهران معرفي كرد كه بيشتر، غزل و گاهي شعر سپيد مي گويد. نعمتي هم سلام ارسنجاني ها را خدمت رهبر انقلاب ابلاغ وغزلش را كه تقديم شده بود به «روح پاك يوسف شعر ايران زنده ياد قيصر امين پور»، اينچنين آغاز كرد:
مي شد بگويم «نه»، ولي آخر ... / چيزي عوض مي شد آيا با «نه»؟ / سيلي زدم بر صورتم صد بار / شايد خيالي باشد اما، نه ...
آقا از اين شعر با آفرين هاي پي در پي تشكر كردند و گفتند: «چه زبان شيرين گوياي خوبي».
* خانم سيميندخت وحيدي هم نوبت خود را به «كوهمال جهرمي» داد كه آقا از اين كار وي قدرداني كردند و گفتند: خوب كرديد خانم وحيدي، جوانها را بايد تشويق كرد و خطاب به شاعر جوان جهرمي هم گفتند: پارتي خوبي داريد، معلوم مي شود اينجا هم پارتي كار مي كند! كوهمال هم گفت: آقا! استاد خوبي داريم.
پس از قرائت شعر كوهمال جهرمي، آقا فرمودند: افسوس كه وقت نيست [تا درباره هر شعر نكاتي مطرح شود] ولي [اجمالاً اين كه] شعرهاي شما برجستگي دارد و فقط بايد پرداخت هاي مختصري روي آنها صورت گيرد تا ارزش هنري آنها بيشتر شود.
سپس از اساتيد نقد شعر خواستند تا «اين طلاها و شعرهاي قيمتي جوانان را كه سرشار از تركيبات و مضمونهاي نو و بي سابقه است را با اظهارنظرهاي كارشناسي خود پردازش كنند مثل يك انگشتري كه وقتي پرداخت مي شود چيز ديگري مي شود.»
* سيد مهدي موسوي شاعر جوان قمي هم نفر بعدي بود كه سروده خود را اينچنين آغاز كرد:
اي تيغ! پا برهنه بيا رو به روي من / حاجت به استخاره ندارد گلوي من / خون مرا بريز و مرا سربلند كن / دامن مزن به ريختن آبروي من / ... / فرق مرا تو مسح بكش با اشاره اي / مگذار ناتمام بماند وضوي من
* ساعد نفر بعدي را ،«استاد محمود دست پيش» معرفي كرد و او هم دو شعر به زبان تركي قرائت كرد كه اولي در بزرگداشت "معمار زندگي؛ مادر" بود و دومي پاسخي به نوشته هاي يك ماهنامه در سالهاي پيش ،كه قصد داشت بين اقوام ايراني تفرقه ايجاد كند.
آقا از شعر دوم بسيار تمجيد كردند و بخصوص خواستار آن شدند كه بر روي اين شعر، آهنگي گذاشته شود و از صدا و سيما پخش شود.
* فريبا يوسفي شاعر بعدي ترانه اي را تقديم حضار كرد كه با اين ابيات آغاز مي شد:
چي بهتر از زمزمه هاي عاشقانه با تو / قسم به لحظه هاي اذون كه دوست دارم صداتو
* «محمدرضا طاهري» از تهران سروده خود را اين گونه آغاز كرد:
نگاه مي كنم از نو، به راه طي شده تا خاك از بهشت برين / گناه مي كنم از نو، مرا دوباره همان گونه عاشقانه ببين / من از سلاله كوهم، شكسته هاي شكوهم به پاي تو ريخت / تو از قبيله ماهي، هميشه چشم به راهي از آسمان به زمين ...
آقا پس از پايان شعر، از شعر طاهري بسيار تعريف كردند و گفتند: «خيلي خوب است؛ با اين طبع روان همه كار مي توانيد بكنيد بخصوص دراين وزن غريب كه خيلي قشنگ شده و مفاهيم خوبي هم در اين قالب ريخته ايد.»
* «خدابخش صفا دل» از نيشابور هم كه سن و سالي ازش گذشته بود، غزل «آلبوم» را قرائت كرد:
رفته بوديم شبي سمت حرم، يادت هست؟ / خواستم مثل كبوتر بپرم، يادت هست؟ / توي اين عكس به جا مانده، عصا دستم نيست / پيش از اين حادثه، پاي دگرم يادت هست؟
پس از پايان غزل ، «آقا» خطاب به صفادل فرمودند: با اين كه موي سر و صورت را سفيد كرده ايد، اما شعرتان كاملاً سبك جوان است. شاعر هم كه اين تعريف آقا را شنيد از ايشان تقاضاي صله كرد كه آقا فرمودند: حرفي نيست، نامه اي را كه داده ايد مي خوانم.
* نفر بعدي «محمد كاظم كاظمي» شاعر پرآوازه معاصر افغاني بود كه درخواست كرد وقتش را به ديگران بدهد، اما قبل از واكنش ساعد، آقا فرمودند: آقاي كاظمي! چند سال است از شعر افغانستان چيزي نشنيده ام و شما حتماً شعرتان را بخوانيد. آقاي دكتر حداد هم مي گويند اشاره اي به كتاب بيدل كه اخيراً منتشر كرده ايد بكنيد.
كاظمي هم در امتثال امر آقا، «شهر من» را با صدايي بغض آلود خواند كه وصف حال شرايط امروز مردم افغانستان در كشورشان است:
شام و آبگينه رؤياست شهر من / دلخواه و دلفريب و دلاراست شهر من / از اشكهاي يخ زده آيينه ساخته / از خون ديده و دل خود، خينه [حمام] ساخته
شعر كاظمي در حالي خوانده مي شد كه بيشترين همراهيها و احسنتهاي جمع را با خود داشت و نشان مي داد كه به دلها نشسته بود.
آقا هم در پايان ،آفريني گفت و افزود: چه توصيف گريه آوري.
* وقتي باقري، جمشيد شيباني را با عنوان «باياتي سرا» معرفي كرد، آقا وي را شناخت و ابراز خوشحالي كردند. باقري افزود: ايشان علاوه بر اين كه پدر بزرگوار شهيد هستند بچه محل ما در نازي آباد هم هستند. آقا فرمودند : نازي آباد تهران يا تبريز ؟!
سپس شيباني گفت: شعر من تركي است ضمن اين كه از ترجمه آن به زبان فارسي عاجزم! جالب اين كه پس از دو سه بيت، آقا دنباله شعر شيباني را پيش از خودش مي خواندند و سپس به ساعد اشاره كردند كه شعر او را براي جمع ترجمه كند و شيباني سروده اش را مجددا از ابتدا خواند كه اولي در وصف شهيد و دومي باز هم در بزرگداشت مقام مادر بود.
* جلسه كه تا اين لحظه از تنوع خوبي برخوردار بود و اشعار فارسي و تركي، جوانانه و جاافتاده، مقفي و آزاد، عاشقانه وانقلابي را به خود ديده بود، ظاهراً شعر طنز را كم داشت و حالا نوبت «قاسم رفيعا» بود كه جاي خالي آن را پر كند.
باقري، رفيعا را اهل مشهد اما شاعر، خودش را اهل طرقبه معرفي كرد. آقا هم فرمودند: پس شعر را با لهجه طرقبه اي بخوانيد كه ما مشهدي ها هم نفهميم!
شعر ، «بچه محله امام رضا» نام داشت و شاعر كه آن را با لهجه غليظ مي خواند توي حرم چشمش دنبال كفترها و طلاهاي گنبد بوده است!
شعر كه تمام شد آقا فرمودند: احتمالاً خوب بود! و به شوخي افزودند: همين، شرح حال طرقبه اي ها بود!
* مرتضي اميري اسفندقه نفر بعدي بود كه شعرش را تقديم كرده بود به «محمدعلي عجمي» شاعر تاجيك كه سالها در ايران زندگي كرده بود و شعرهاي زيادي در تجليل از ايران و مردمش سروده بود. آقا پس از شنيدن شعر، از اميري حسابي تمجيد كردند و گفتند: آفرين! چه شسته و رُفته و شيوا. شعرتان را قبلاً هم شنيده بودم، خوب بود، اما الان خيلي جلو رفته ايد. البته اين را هم بگويم كه سمرقند و بخارا، الان هم دست آنها نيست!
اميري هم جلو رفت و شعرش را تقديم آقا كرد.
* حميدرضا حامدي، فرزند شهيد از قم شعرش را براي شهداي تفحص گفته بود:
ديد در معرض تهديد، دل و دينش را / رفت با مرگ خود احيا كند آيينش را / رفت و يك قاصدك سوخته، تنها آورد / مشتي از خاكستر حادثه مينش را ...
* بيژن ارژن از كرمانشاه هم اشعارش را قرائت كرد تا جلسه شاعران، بي رباعي نماند:
- جنگل، صحرا شد و به صحرا خفته است / هيزم شكن پير كه تنها خفته است / يك كيسه زغال، گوشه ديوار است / شايد كه سپيدار من آنجا خفته است
- قطره قطره آب شد آدم برفي / شد آب در آفتاب، آدم برفي / آب از سر او گذشت، اما هرگز / بيدار نشد ز خواب، آدم برفي
- دنيا در دست خواب گردانها بود / صحرا، مسخ سراب گردانها بود / مشتي تُخمه، دهانشان را بسته است / اين قصه آفتابگردانها بود
- در خواب هم انتظار من پيوسته است / چشمي باز است و چشم ديگر بسته است / با 15 آمدي، مبارك عددي است / زيرا كه شبيه گنبد و گلدسته است
- زهرا، از هر چه گفته آمد بود / ما ديگر گفته ايم و او ديگر بود / پيوند گل محمدي، با سيب است / او سيب گلاب باغ پيغمبر بود
آقا از رباعي هاي ارژن حسابي تعريف كردند و گفتند، خيلي خوب بود، انصافاً گزيده، شُسته رفته و مضمون دار بود و حق رباعي هم همين است.
بعد فرمودند: «بعد از انقلاب، رباعي خيلي خوب رواج پيدا كرده است» و سپس از مرحوم حسن حسيني و مرحوم قيصرامين پور در اين زمينه ياد كردند و افزودند: چند سال پيش هم كه جلسه مان را در آن ساختمان برگزار كرديم يك نفر چند رباعي خيلي خوب خواند . در اينجا برخي حضار گفتند آقاي محمدرضا سهرابي نژاد بود و برخي گفتند: همين آقاي ارژن بود.
* محمد سليمان پور از اروميه هم با شعري كه خواند، تعداد اشعار طنز جلسه را به 2 تا رساند؛ شعري كه البته در گوشه و كنار اينترنت آن را زياد شنيده و خوانده بوديم: زي ذي نامه يا همان «زن ذليل نامه»:
الهي به مردان در خانه ات / به آن زن ذليلان فرزانه ات / به آنان كه با امر «روحي فداك» / نشينند و سبزي نمايند پاك / به آن شير مردان با پيشبند / كه در ظرف شستن به تاب و تَبَند / به آنان كه در بچه داري تك اند / يلان عوض كردن پوشك اند ...
پس از اين شعر آقا فرمودند: خيلي خوب، تجربه شده ظاهراً !
سليمان پور هم گفت: خصوصي عرض مي كنم آقا!و همه خنديدند.
* زهرا محدثي خراساني غزلش را با اين ابيات آغاز كرد:
سرشار كن از عشق، افقهاي جهان را / در خلوت جانم بنشان شور اذان را / چندي است دچار تبم اي يار نشان ده / سرچشمه آرام شدن از هيجان را ...
* خانم قائدي از شيراز هم شعر خود را تقديم كرد به برادر همسرش شهيد حسنعلي رحمانيان:
اسم شناسنامه اي ات جابه جا شده / يك گوشه، چسب خورده و جايي جدا شده / اصلاً درست نيست كه تو دست برده اي / اصلاً چطور سن تو اين گوشه جدا شده؟! / حالا بلند قدي و زيبايي و بزرگ / مردي جسور، جاي تو از عكس پا شده ...
* عباس كيقبادي شاعر جوان اصفهاني هم غزلي را با صداي پرشور و با رديف بلند «تو در رقص آمد» در وصف حضرت ابوالفضل "ع" خواند:
قلم اينك به تمناي تو در رقص آمد / اين چه ني بود كه با ناي تو در رقص آمد / اين چه ني بود كه بر صفحه بجز «لا» ننوشت / تا كه بر كرسي الاي تو بر رقص آمد / قلم است اين به كفم شعله آتش شده است / يا به دست يد بيضاي تو در رقص آمد / شبنمي هستم؛ همسايه خورشيدم كن / با همان جذبه كه عيساي تو در رقص آمد / مستي ام سلسله هستي ام از پاي گسست / تا كه در سلسله، ميناي تو در رقص آمد ...
پس از اين شعر، آقا ضمن تشويق شاعر جوان آن، فرمودند: [شعر] اصفهان الحمدلله خيلي خوب شده، پارسال هم دو نفر از شاعران جوان اصفهان شعر خواندند كه خيلي خوب بود. اين نسل فعلي شاعران اصفهان از آن نسل شاعراني كه ما ديديم شاعرتر هستند و معلوم است كه اصفهان دارد خودش را نشان مي دهد.
بعد آقا به انجمن ادبي مرحوم صغير اصفهاني و آقاي متين اشاره كردند و خواستار تلاش بيشتر شاعران جوان اصفهاني در ارتقاي اين موفقيت شدند.
* ساعد باقري اعلام كرد كه وقت جلسه تمام شده و ضمن عذرخواهي از شاعراني كه اسمشان خوانده شد و قرار بود سروده هاي خود را قرائت كنند، از «اميد مهدي نژاد» خواست به عنوان آخرين شاعر اين جلسه، شعرش را بخواند.
البته آقا از دكتر حداد عادل خواستند كه شعرش را بخواند اما وي گفت: ما كه زياد در خدمت شما هستيم.
مهدي نژاد گفت اين غزل بلند يا قصيده كوتاه تقديم به حضرت عبدالعظيم حسني "ع" است:
رود از جناب دريا فرمان گرفته است / يعني دوباره راه بيابان گرفته است / تا حرف آب را برساند به گوش خاك / در عين وصل، رخصت هجران گرفته است
آقا پس از اين شعر فرمودند: مضامين خوب، لفظ هم خوب، بسيار خوب. بعد پرسيدند : شما خودتان اهل ري هستيد؟ مهدي نژاد هم گفت : نه ، اهل همين تهرانم و زير سايه آقا.
* پس از پايان مراسم، همه شاعران دور آقا حلقه زدند و هر كس شعر و كتاب و درخواست خودش را تقديم ايشان كرد.
* يكي از خبرنگاران حاضر در مجلس هم خودش را به رهبر انقلاب رساند و گفت: ما روزنامه نگارها هم خيلي آرزو داريم كه در چنين مجلسي خدمت شما برسيم كه آقا تأكيد كردند: حتماً، من هم خيلي مايلم چنين جلسه اي داشته باشيم.
* بازار روبوسي و مصافحه شاعراني كه شايد پس از سالها همديگر را مي ديدند حسابي گرم بود و پس از جلسه، سالن تبديل شده بود به ده -دوازده گعده جداگانه كه در هر كدام چند تن از شاعران همديگر را پيدا كرده و خوش و بش مي كردند.
سه شنبه 26 شهريور 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: الف]
[مشاهده در: www.alef.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 313]
-
گوناگون
پربازدیدترینها