تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1835835128
نويسنده:ابوالفضل جعفرينژاد نظريه پردازي بومي و چشم انداز توسعه علمي
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: نويسنده:ابوالفضل جعفرينژاد نظريه پردازي بومي و چشم انداز توسعه علمي
خبرگزاري فارس: جايگزيني آموزش محوري به جاي پژوهش محوري از آسيب هاي فراروي نظريه پردازي است. در تحقيقات علمي آنچه مهم است پذيرش است. هر چند پژوهش متوقف بر آموزش است، اما آموزش فقط فرا گرفتن است و مقدمه تحقيق و پژوهش آموزش با هدف توليد علم و فرهنگ وتمدن صورت مي پذيرد
مقدمه
بر اساس شكل گيري مكانيزم جديد در علم كه همان نظريه باشد، علم مي تواند مدت ها در مسير شناخت و واقعيت ها اعم از واقعيت طبيعي واجتماعي حركت بكند و پيش برود تا اين كه شرايطي پيش بيايد كه احساس شود اين نظريه جواب گوي نيازها نيست و به يك مجموعه ازمسائل توانايي پاسخگويي ندارد. بنابراين ما در اين جا به يك نوع نظريه پردازي (Theorizing) جديد نياز داريم تا به واسطه آن علم بتواندبه حركت خود ادامه دهد. در غير اين صورت دانش نسبت به محيطپيرامون خودش دچار بحران مي گردد. در اين مقاله قصد داريم بدانيم نظريه پردازي چگونه مي تواند لازمه اي براي توليد فكر و دانش باشد؟ وهم چنين چه موانع و مشكلاتي در سر راه آن وجود دارد؟ ولي ابتدابايستي با نظريه و ساختار آن شناخت پيدا نموده و با روشن شدن اين زوايا، سپس به موضوع اصلي مقاله بپردازيم.
طرح مسئله
در يك مدل تيمي از تبديل يك طرح فكري به (نظريه) (Theity);يعني همان انديشه اي كه بايد در فضاي ذهن جمعي كسب اعتبار نمايد،بايد از شش مرحله عبور نمايد كه در اينجا بدان ها مي پردازيم:
مرحله اول: فرضيه پردازي
(اندرو وينست) معتقد است كه (نظريه ها متشكل از اجزا و حاوي اصول، قواعد و فرضيات اساسي هستند و حوزه خاصي را مشخص كرده و به كثرت جزئيات نظم مي بخشند)(1)، لذا وجود فرضيه مهم ترين ركن توليد نظريه است و اظهاراتي كه مبتني بر فرضيه هاي خاص مي باشد،شايسته كسب اين عنوان نمي باشند. مرگ و حيات نظريه ها مبتني براستحكام فرضيات است، لذا اظهار نظري كه بدون توجه به نظريه اي مشخص صورت گيرد يا مبتني بر فرضيه هايي باطل نشده باشد، در آن صورت نظر ارائه شده هم چون طفلي است كه مرده به دنيا آمده وصلاحيت طرح در حوزه (نظريه)ها را ندارد. (جوهاچ) با توجه به همين وجه است كه مي نويسد: (هر نظريه اي مبتني بر مجموعه اي ازفرضيه هاست كه با وجود يك سري از ارتباطات منطقي، اجزاء مختلف مدعا را به هم مربوط مي سازد).
مرحله دوم: كلي بودن
نظريه ها اگر چه موضوع مشخص و معيني دارند و ليكن حوزه مصداقي آنها، آن قدر گسترده و وسيع هستند كه ضرورتا يك مورد خاص را شامل نمي شود. با عنايت به همين وجه است كه (جاناتان تورنر) مي گويد:(تئوري هاي علمي در خصوص دولت آن گونه هستند كه مورد خاصي ازدولت را در نظر ندارند، بلكه به ماهيت قدرت در غالب يك نيروي اجتماعي اساسي و بنيادين ناظر هستند).
مشاهده مي شود كه موارد مطروحه از حيث مصداقي عام هستند، به عنوان مثال، كوهن در (تئوري هاي انقلاب) اگر چه تصوير ساده اي را ارائه مي دهد، ولي با اين حال ضمن رعايت اصل فوق از نظرياتي سخن مي گويد كه هيچ كدام جنبه شخصي نداشته و علمي مي باشند.
مؤلف كتاب (نظريه هاي پردازي در باره انقلاب) نيز نظرياتي عطف توجه نموده كه فراتر از نظرات شخصي است و همه اين شواهد ما را براين مي دارد كه از كلي بودن به عنوان يك معيار كار آمد سخن بگوييم.البته اين تعدد مصداقي نبايستي به گسترش موضوعي نظريه منجرشود; چرا كه حفظ معناي نظريات در گرو مشخص بودن (موضوع)مي باشد. به گفته (اينكلز) يك تئوري وسيله اي است براي سازمان دادن به آنچه كه در هر زمان مشخص درباره مسئله يا موضوعي كه كمابيش صريحا مطرح شده است و واقعا يا به گمان اظهار شده است).
مرحله سوم: اغماض از جزئيات
بر اين اساس، تولد تئوري هاي مختلف در گرو وجود اختلاف در اصول و مباني اوليه و نه اختلافات جزئي و فرعي مي باشد. به عنوان مثال براي تئوريزه كردن مدعاي شخصي و گروهي مثل A كافي نيست كه بين ادعاي او با شخص و گروه B تفاوتي وجود داشته باشد، بلكه نوع اين اختلاف مهم است. لذا چه بسا در ذيل يك تئوري واحد بتوان به طرح ديدگاه هاي مختلفي همت گمارد كه علي رغم اختلافات صوري در اصل از اعضاء يكه تئوري به حساب مي آيند. نتيجه آن كه در مقام تئوريزه كردن اظهارات نبايستي دل در گرو هر گونه اختلافي نهاد و سپس براي هر ديدگاه عنوان تئوري تازه اي جعل كرد. جملات ذيل در همين راستا معنا مي دهد: (تئوري پرداز ناگزير خواهد بود يا امور را به صورت كلي وانتزاعي يا جزئي و مشروع و يا اختلاطي از هر دو ارائه دهد. در هر موردضرورت وظيفه آكادميك ايجاب مي كند تا براي ارائه تئوري ميزاني ازاغماض و چشم پوشي نسبت به مسائل را پذيرا شود).(2)
مرحله چهارم: انسجام منطقي
انسجام منطقي از جمله اصول بنيادين و آشكار نظريه هاست كه تقريبا تمامي شارحان و متخصصان اين حوزه بدان اشاره داشته اند. (ديويدويلر) در كتاب (جامعه شناسي علمي: نظريه و روش) و (جوهاچ) در (تئوري سازماني) بر روي اصل وجود (ارتباط انسجام بخش بين اجزاء)تأكيد بسيار نموده اند. نظر به شهرت اين مرحله از توضيح بيش ترخودداري ورزيده و به همين اندك بسنده مي نماييم.
مرحله پنجم: پردازش گفتاري
نكته مهمي كه كمتر بدان اشاره شده، ساختار و نحوه پردازش گفتاري نظريه هاست كه بر اساس آن تنها عقايدي صلاحيت (نظريه بودن) را دارند كه علاوه بر رعايت موارد سابق الذكر، در قالب زباني خالص هم ارائه شده باشند.
انجام، شفافيت و اختصار زباني در اين مقام از اهميت به سزايي برخوردار است. خانم (ماري جوهاچ) در كتاب (تئوري سازماني) اين بعد مهم را برجسته ساخته است، آنجا كه نظريه را مجموعه اي از مفاهيم مي داند كه به شكل منسجم و منطقه اي در قالب الفاظ تخصصي به صورت قابل قبولي ارائه شده اند).
(تورنر) نيز بر همين مطلب انگشت گذارده و اظهار مي دارد:(نظريه هاي زبان خاص خود را دارند و اين در هر حوزه علمي صورت خاص خود را مي گيرد كه صاحب نظران هر فن آن را به نحو احسن درك مي كنند).
مرحله ششم: كسب اعتبار
اين مرحله از اهميت بسياري برخوردار است و به طور ضمني به تمامي مراحل قبل دلالت دارد، بدين معنا كه كسب اعتبار يك تئوري به ميزان زيادي در گرو تحقق عيني مراحل پيشين است. اگر براي هر ايده دوفضاي اصلي در نظر گرفته شود و ذهن فردي و جمعي دانسته شود ـفضايي كه انديشه در آن به محك افكار جمعي متخصصان فن مي خوردـ آن گاه كسب اعتبار بزرگ ترين رهاورد اين حوزه تلقي خواهد شد.(ديويد ويلر) در همين ارتباط متذكر مي شود كه (يك تئوري عبارت است از مجموعه اي يكپارچه از روابط كه داراي سطح معيني از اعتبارمي باشد).
(سطح معيني از اعتبار); يعني آن كه جمع قابل قبولي از افكارمتخصص باشند كه موارد صحت نظريه را بيش از موارد سقمش يافته باشند. در فضاي ذهن جمعي، اعتبار نقش ويژه اي را ايفا مي نمايد ; به گونه اي كه ميزان آن، عامل اصلي در تعيين مقام يك نظر است.
اين كه نظريه نهايتا به پارادايم رسيده است يا نه، در اصل منوط به همين عامل است ; مثلا (رأي آن نظري را گويند كه هنوز نتوانسته است موافقت حداقل افراد از ميان متخصصان را به خود جلب كند و پارادايم،آن نظريه اي است كه به توفيق چشم گيري در اين زمينه دست يافته است).(3)
نتيجه اي كه مي گيريم اين است كه قبل از تحقق اعتبار، تئوري ناميدن اين مجموعه احكام، قطع نظر از اصالت و خلوص قالب آنها،امري نادرست و نابجاست ; به عبارتي قبل از اعتبار، اين مجموعه احكام منطقي را نه يك تئوري بلكه مجموعه اي از فرضيه ها خواهيم خواند.تنها هنگامي مي توانيم به چنين فرضيه هايي لفظ تئوري اطلاق كنيم كه اعتبار آنها مورد تصديق قرار گيرد.
برداشت فوق را بايد يك گام مهم تلقي نمود; چرا كه صرف وجودفرضيه، انسجام منطقي، كليت امروز زبان علمي را مي توان با اين مطلب مهم به زبان ساده اين چنين بيان داشت: (يك تئوري در هرحوزه اي كه باشد عبارت است از يك توضيح عام در خصوص يك پديده مشخص گزينش شده كه براي تعدادي از افرادي كه در خصوص واقعيت آن پديده به تأمل و مطالعه مشغول شده اند، قابل قبول و رضايت بخش باشد).
اكنون مي توان از رهگذر مراحل شش گانه گشته، تعويق ساده اجمالي و صيقل زده اي را بيان نمود: هر نظريه اي مجموعه منطقي از مفاهيم مربوط به يكديگر است كه هدف آن تعريف و توصيف و توضيح واقعيت است. به عبارت ديگر هر تئوري طرحي فكري است كه جهان را معني مي كند و احتمالا نيز طريقي ارائه و تجويز مي نمايد كه مورد اقبال عمومي از متخصصان قرار گرفته است.
ماهيت و نقش نظريه و نظريه پردازي در توليد علم و انديشه
1. چيستي نظريه
نظريه ها در مفهوم كلي، قضايايي هستند كه مطابق قواعدي كامل شده اند، به بيان ديگر، اين قضايا با قانون معين و بر اساس داده هاي قابل مشاهده به همديگر مربوط شده اند. از اين قضايا به عنوان وسايلي براي پيش بيني و تبيين پديده هاي قابل مشاهده استفاده مي شود. به عبارت ديگر هم بستگي دروني فرضيه هاي نظري كه راهنما در مشاهده هم بستگي بين پديده هاست، نظريه ناميده مي شود. فرضيه هاي نظري از طريق ارتباط قطعي كه بين مفاهيم نظري وجود دارد، تدوين مي شود.نظريه ممكن است خيلي سريع و گسترده باشد يا از تعدادي فرضيه به هم پيوسته كه داراي ارتباط دروني هستند، تشكيل شود. (رينولدز)،نظريه را به صورت كلي و به شرح زير تعريف كرده است: (نظريه عبارت است از هر جمله يا بيان درباره حوادثي كه مشاهده آنها ميسر نيست).
اين جمله ممكن است از يك سو فرضيه اي ساده درباره وقوع يك متغير در شرايطي معين باشد. از سوي ديگر مي تواند تبييني پيچيده باشد، مانند اين كه هستي در 4/5 بيليون سال پيش چگونه بوده است ؟در بين اين دو نوع ممكن است نظريه هاي مختلفي از لحاظ نوع، كيفيت و دامنه نيز وجود داشته باشند كه هر يك در زمينه و محدوده معيني كاربرد دارند. به اين معني كه نظريه به منظور تبيين طبقه معيني ازپديده ها طرح ريزي مي شود و به ندرت مي توان يك نظريه خوب يافت كه در تمام زمينه ها كاربرد داشته باشد. در حال حاضر راهي وجود نداردكه بر اساس آن بتوان تعيين كرد. اصولا آيا ضرورتي وجود دارد يا حتي امكان پذير است كه وحدت نظريه و روش را در تمام حيطه هاي علوم به كار برد يا خير؟ به عنوان مثال، فيزيك و شيمي مدت ها است كه به دنبال اين هدف، يعني انتقال مفاهيم از يكي به ديگري رفته اند. علوم ديگرپيشرفت هاي محدودي در اين زمينه داشته اند. اما حقيقت اين است كه حتي در يك علم براي پديده هاي متفاوت انواع مختلف نظريه وجوددارد.
صرف نظر از اين كه نظريه چگونه طرح ريزي و بيان شود، دو هدف مربوط به هم ; يعني توصيف و تبيين را دنبال مي كند. به اين ترتيب،نظريه وسيله اي است كه از طريق آن انبوهي از داده هاي مشاهده شده خلاصه مي شوند. نظريه براي سازمان بندي كردن مشاهدات بر اساس تشابه دروني ويژگي هاي انتخاب شده، طرحي فراهم مي كند. اين تشابه ممكن است بر اساس شكل ظاهري و يا بر پايه وظايف مشترك باشد.اولين كار نظريه پرداز عبارت است از تصميم گيري در اين باره كه چه نوع تشابهي به عنوان مبناي توصيف به كار برده شود و به عنوان مثال يك نظريه رفتاري در روان شناسي ابتدا حوادث قابل مشاهده را بر مبناي توصيف به كار برده شود و به عنوان مثال يك نظريه رفتار درروان شناسي ابتدا حوادث قابل مشاهده را بر مبناي محرك و پاسخ توصيف مي كند و سپس آنها را بر اساس زمان وقوع شان، به حوادث گذشته و حال تقسيم بندي مي كند. تمام نظريه هاي رفتاري از نظريه فوق تبعيت مي كنند، اما ويژگي هايي كه براي طبقه بندي بعدي به كاربرده مي شود از يك نظريه به نظريه ديگر متفاوت است. در مراحل آغازين هر علم نظريه هاي توصيفي زيادي تدوين گرديد و هر كدام ازآنها مورد حكايت و دفاع قرار گرفت. موفقيت يك نظريه در درجه اول به توانايي آن در طبقه بندي داده هاي قابل مشاهده بستگي دارد. نظريه خوب آن است كه بتواند هر مشاهده اي را به راحتي و بدون شك و ترديدطبقه بندي كند; يعني هم براي آن طبقه مناسب وجود داشته باشد و هم اين كه براي آن بيش از يك طبقه موجود نباشد، هر نظريه توصيفي همانند نظريه تبييني بايد بر اساس ميزان سودمندي و قدرت توصيفي آن و توجه به ملاك آزمون پذيري مورد ارزش يابي قرار گيرد. يك نظريه تبييني خوب بايد بتواند مشاهداتي را كه هنوز صورت نگرفته است، به شكلي قابل آزمون پيش بيني و توصيف كند. تشخيص نظريه توصيفي و تبييني به صورت تجزيه و تحليل به خوبي امكان پذير نيست ; زيرا يك نظريه توصيفي واقعي، ضرورتا به يك نظريه تبييني تبديل مي شود.
دليل ديگر اين است كه در طرح ريزي و گسترش نظريه، اين دو نوع هم زمان تشكيل و بيان مي شوند و در همان هنگام نظريه پرداز طبقاتي را كه مشاهدات بر اساس آنها طبقه بندي مي شوند تعيين مي كند. او درهمان زمان روشي را كه براي تعيين همبستگي بين طبقات به كار برده مي شود، مشخص مي كند. قدرت يك نظريه تبييني به روشي بستگي دارد كه نظريه پرداز براي طرح ريزي آن به كار مي برد. هم چنين اين قدرت به توانايي نظريه در آزمون پذيري و كافي بودن روش هاي انتخاب شده براي انواع مشاهدات بستگي دارد.
نظريه اي كه قدرت پيش بيني ندارد، فاقد ارزش تبييني است.(گلدشتاين) انواع نظريه ها را بر اساس پيچيدگي ارتباط دروني مفاهيم،تعداد مفاهيم به كار برده شده و قدرت پيش بيني تقسيم بندي كرده است.
البته اين تقسيم بندي به منظور آسان سازي است، نه بر اساس ويژگي هاي نظريه. (نظريه مجموعه هاي است از تعريف ها و پيشنهاددرباره تعدادي متغير به هم پيوسته كه همه اين تعريف ها و پيشنهادها بعد منظم و مدوني از وقايع و پديده هايي را كه در اثر همبستگي ها و تداخل اين متغيرها به وجود مي آيد، ارائه مي دهد).(4)
عدهاي كه به روش استقرايي اصالت داده معتقدند كه پس از انجام مطالعات و مشاهده و تجربه واقعيت هاي قابل آزمايش، مي توان به يك نظريه به عنوان حاصل كار تحقيق دست پيدا كرد. (عده اي هم اين رونگرش را تركيب نموده ابتدا بر اساس مشاهدات محدودتر، چارچوب نظري يك واقعيت را در ذهن خود پي ريزي مي كنند و سپس با مطالعه مصاديق و واقعيت هاي آن نظريه خود را مورد ارزش يابي قرارمي دهند).(5)
با توجه به مطالب فوق لازم است تعريف، ويژگي ها و نقش نظريه مشخص شود. ساموئلسون در تعريف نظريه مي گويد: (يك نظريه مجموعه اي از بديهيات، قوانين و فرضيه هايي است كه چيزي را درباره واقعيت قابل مشاهده تبيين مي نمايد).
بنابراين نظريه نقش هاي ويژه اي از نظريه تعريف، منظم كردن،توضيح و پيش گويي روابط بين پديده ها دارد. هم چنين گفته اند:(نظريه عبارت است از سازه هاي تصوري يا فرضيه هايي درباره ماهيت واقعي اشياء).
به طور كلي مي توان گفت كه يك نظريه داراي ويژگي هاي زير است:
1. مبين ماهيت پديده يا روابط علت و معلولي بين پديده ها ومتغيرهاست.
2. از تركيب مفاهيم، قضايا و قوانين ويژه خود كه به صورت نظام يافته درباره يك واقعيت به وجود مي آيد و تشكيل يك مجموعه واحد رامي دهد، حاصل آمده است.
3. قدرت پيش بيني و آينده نگري را دارد; زيرا ماهيت شي ء يا رابطه بين متغيرها را بيان مي كند.
4. مفاهيم و قضاياي نظري از مصداق هاي بيروني برخوردارند يا قابل آزمايش مي باشند تا از اين طريق امكان ارزيابي نظريه فراهم آيد:(نظريه ها بايد توانايي آزمون هاي سخت و دشوار را داشته باشند و اگرمورد و مصداقي كه ناقص مفاهيم نظريه باشد كشف شد، نظريه ارزش خود را از دست مي دهد).(6)
5. نظريه بايد چارچوب مفهومي مناسبي را براي انجام تحقيقات، چه در بعد انتخاب مسئله و پردازش آن و چه در بعد تدوين فرضيه ومدل هاي علي و چه در بعد روش هاي كار، ارائه دهد.
6. نظريه نبايد با ساير نظريه هاي پذيرفته شده و تأييد شده و نيز اموربديهي در تضاد و تعارض باشد. از سوي ديگر در رابطه با نقش نظريه هاگفته اند: (نظريه ها هم چون تورهايي هستند كه براي صيد جهان و حقايق آن انداخته مي شوند).(7) يا به قول ديويي (هيچ چيز عملي تر از يك نظريه خوب نيست).(8) اين ها حكايت از اهميت و نقش نظريه ها ونظريه پردازي در توسعه دانش و توليد علم دارد.
(تايلور) در كتاب ايدئولوژي فلسفه و سياست در مقام بحث از(نظريه) مي نويسد: (هيچ عصري به اندازه عصر ما غرق در تئوري نبوده است).(9) اين سخن چنين به ذهن متبادر مي كند كه ميزان آشنايي مابا ماهيت نظريه بيش از هر زمان ديگري است، اما حقيقت امر چيزديگري است و صرف غرق شدن در درياي نظريات، ما را از درك ماهيت واقعي آنها باز داشته، به گونه اي كه مشاهده مي شود، بسياري به همين شناخت اندك قناعت ورزيده، از تأمل در جوهره و خصايص بنيادين نظريات، غفلت ورزيده اند.
بر اين اساس بايد ادعاي (استانفورد كوهن) را در كتاب (تئوري هاي انقلاب)، قرين صحت دانست، آنجا كه از وجود هاله قابل توجه اي ازابهام برگرد واژه (نظريه) سخن گفته و مدعي مي شود كه بحث ازچيستي و اصول حاكم بر تئوري ها بر ساير موضوعات مقدم است.(10)اگر چه بستر اوليه مباحث مربوط به چيستي (نظريه) در حوزه فلسفه علم قرار دارد.
2. اهميت نظريه پردازي و توليد علم در كشور
جهت دستيابي به توليد انديشه در كشور، لازم است تعريف جديدي ازمهره ها و عناصر موجود در جامعه فكري نخبگان ارائه شود تا تحول مثبتي پديد آيد; زيرا كمبود توليد انديشه بيش از آن ناشي از عقب ماندگي در تكنولوژي و سخت افزارهاي تمدني باشد، به مسائل فكري ونظريه پردازي مربوط است. بنابراين، اولويت با حركت و جنبشي است كه در بخش نرم افزاري و انديشه سازي رخ دهد تا تحول مثبتي ايجاد شود.ما با وجود اين كه از نظر تكنولوژي علمي در مراحلي عقب تر از برخي كشورها قرار داريم، ولي در عين حال منابعي در اختيار داريم و در انديشه اسلامي ظرفيت هايي وجود دارد كه مي توانيم از حيث نظريه پردازي درمسائل تمدني و بخصوص در زمينه علوم انساني و اجتماعي حرف اول رابزنيم، ولي به شرط آن كه تحولي در نظريه پردازي در اين زمينه رخ دهد.
براي شكوفايي تفكر، طرح نظريه و توليد علم احتياج به يك فضاي سالم مي باشد. فضايي كه مشوق توليد علم باشد. بنابراين كليد رشدعلمي و شكوفايي فكري (آزادي) است، اين آزاد منشي است كه خودافراد و جوامع علمي بايد به آنها برسند و شرط ضروري جنبش توليد فكرهمين است.
نبود پيوند ميان دانش نظري و دانش علمي، مشكلي نيست كه به آساني بتوان از كنار آن گذشت و بدون توجه به آن گام هاي بلندي درجهت رشد دانش نظري و آكادميك برداشت. پيوند بين دانش نظري ودانش عملي از ضروريات رشد دانش نظري است، ضمن آن كه مي تواندبه نوبه خود به اصلاح دانش عملي نيز بينجامد. دانش عملي، دانشي است كه ما مبادرت به يادگيري آن نمي كنيم، بلكه جزو ذخاير دانش قطعي ماست كه نسل به نسل به ما انتقال مي يابد. اگر اين دانش احساس كند كه كانون نظريه پردازي هاي علمي و دانش نظري، بيگانه بااو، حساسيت ها، ارزش ها وجهان بيني هاي اوست و علاوه بر اين كه رافع نيازهاي او نيست، او و گذشته تاريخي اش را به سخره مي گيرد، طبيعي است در برابر آن موضع بگيرد، اتفاقي كه در سال هاي اخير بيشتر شاهدآن هستيم و بايد چاره اي براي آن انديشيد. مي دانيم كه بعد از رنسانس و حاكميت تدريجي عقلانيت فردي و تجربي بر انسان، مشكلات زيادي بر سر راه انسان غربي نهاد و او را واداشت تا با نظريه پردازي ها به فهم،تحليل و ارائه راه حل براي اين مشكلات بپردازد. مشكلاتي كه تقريباهيچ كدام براي انسان شرقي مطرح نبوده است، اما با نگاه گرته بردارانه به اين نظريه ها دو امپرياليسم نظري و تاريخي را پذيرفته ايم. هم پذيرفته ايم كه اين نظريات عام اند و جهاني و هم پذيرفته ايم كه درتاريخ، معضلات و مشكلات و نيازهاي آنها شريك باشيم. شروع نظريه پردازي علمي در كشور متأسفانه از برخورد با (مسئله) نيست ; زيراما مسائل را نمي فهميم و در صدد چاره انديشي براي آنها بر نمي آييم.اين مسئله در تمام عرصه هاي خردورزي و نظريه پردازي، اعم از علوم دقيق و علوم انساني صادق است. بي جهت نيست كه اين نظريه ها به ويژه در حيطه علوم انساني تنها بر طرف كننده معضلات نيستند، بلكه دريچه جديدي از مشكلات را به روي ما مي گشايند.
سواي از آنكه نقش جنبش نرم افزار در توليد علم و خاتمه دادن به ركودعلمي نبايد مورد غفلت قرار گيرد، بديهي است كه هر گاه يك خيزش عمومي در راستاي توسعه علمي و فرهنگي به وقوع بپيوندد و در سايه آن انديشمندان و نخبگان به جاي پرداختن به شرح و بسط مطالب وارداتي و تقليد از آنها به توليد علم و نظريه جديد بينديشند و از ساحت نظريه پردازي و توليد گزاره پيش بروند، شاهد انقلابي عظيم درحوزه هاي مختلف علمي خواهيم بود و در واقع با نظريه پردازي چشم انداز جديدي را نسبت به دنيا باز مي كنيم و رابطه جديدي را كشف مي نماييم.
امروز ما در جهان پيچيده زندگي مي كنيم كه با گذشته تفاوت بسياري دارد. مسلما زندگي در چنين دنيايي بدون حركت پر شتاب علمي ممكن نيست ; يعني ما خلاقيت و توليد علم را نه فقط براي پيشرفت مي خواهيم، بلكه دنيا به گونه اي است كه براي ادامه حيات ما نيازمند به چنين فعاليت هاي علمي پويا و خلاقي هستيم.
در دنياي امروزي نمي توان بدون رشد علمي و بدون سرعت در توليدعلم زندگي كرد. ما خواستار پيشرفت و پيش گامي هستيم و براي اين منظور، جنبش توليد علم ضروري است. در گذشته ايستايي عقب ماندگي بود، اما امروزه ايستايي و ركود علمي به هيچ وجه با بودن درچنين جهاني سازگار نمي باشد، زيرا ايستايي برابر با نابودي است.
اگر صاحب نظري احساس كند بيان نقطه نظرات او ممكن است موجب تنگي عرصه بر وي گردد و موقعيتش از دست برود يا متهم شود،جرأت اظهار نظر پيدا نمي كند. بنابراين، به دنبال توليد علم ونظريه پردازي نمي رود و اگر هم برود براي طرحش مجالي نمي بيند و يااگر هم مطرح شود به دليل برخورد غلطي كه مي شود، از آن استفاده صحيح نمي شود. هنگامي كه صحبت از جنبش علمي مي شود، بايستي فراگير و همه جانبه باشد. پرداخت به يك علم و مسكوت گذاشتن بقيه رشته ها موجب مي شود علمي گسترده تر و فربه شود، ولي ما بقي علوم محدود و لاغر بمانند. در نتيجه همان علم نيز پيشرفت نمي كند، زيراپيشرفت علوم در ارتباط متقابل با يكديگر است.
براي توليد فكر به صبر، پشتكار و قبول احتمال شكست نياز است.نظريه هايي كه مطرح مي گردند چه بسا پس از مدتي تجربه و آزمايش ونقد و بررسي، معلوم شود كه از ريشه و اصل اشتباه بوده اند و بايد آنها راكنار گذاشت.
بايستي عده اي كه متكفل نظريه پردازي هستند، اين صبر و تحمل راداشته باشند كه نتايج نظريه شان مثلا در دو نسل بعد ظاهر شود و عجله نداشته باشند كه حتما به زودي به نتيجه برسد يا نتيجه عملي آن تحول عظيمي در جامعه به وجود بياورد و نام آن ها در تاريخ جاودانه شود.
بايد فكر ترجمه اي را تبديل به توليد و صدور فكر كرد. بايد دانست كه آنچه در غرب معمول است و بعضا مقبوليت عامه نيز دارد، واقعا قابل نقداست. بنابراين براي پرهيز از فكر ترجمه اي، بايد تمدن و هويت خود راباز يافت و در عين حال جسارت پيدا كرد و جنبشي عظيم و حركتي نوين و طرحي جديد در انداخت و مرتبا فكر توليد كرد، به ويژه اينكه توليد فكرو علم اگر با سازندگي اخلاقي توأم شود، هم پيشرفت هاي خيره كننده غرب به دست مي آيد و هم اين كه از آفات آن در امان خواهيم بود.
نتيجه گيري و جمع بندي
نظريه پردازي در فرهنگ ايران از گذشته دچار بي مهري محافل علمي بوده و در حال حاضر به طور ويژه نظريه پردازي لازمه توسعه علمي است. نظريه پردازي موتور محرك علم و در هر مقطعي كه نظريه پردازي صورت مي گيرد، علم قدري حركت كرده و به طرف جلومي رود. اگر بخواهيم علم را كه از عناصر مختلفي تشكيل شده به يك ماشين تشبيه كنيم، نيرو و موتور محركي كه دانش را به طرف جلو حركت مي دهد و در واقع موتور آن به حساب مي آيد، نظريه پردازي است.
در حال حاضر دانش در جامعه ما حالت كالايي را دارد كه آن را به صورت بسته بندي شده دريافت مي كنيم.
بنابراين مي توان گفت كه يك ماشين بدون موتور است و نمي تواند بازتوليد علمي داشته باشد و در نهايت عقيم مي ماند، به همين دليل ما هرچه دانش وارد مي كنيم به ازاي آن نمي توانيم دانش جديدي را در سطح جهاني عرضه كنيم. در نتيجه غالبا به صورت مصرف كننده در آمده ايم.مصرف كنندگي درعلم دو نوع است، يكي مصرف كننده منفعل و ديگرمصرف كننده خلاق. به اين دليل دانش قادر به باز توليد خود نيست ; زيرانتوانسته ايم علم را به صورت فعال در داخل كشور مصرف كنيم. اغلب مشاهده مي گردد هنگامي كه پيشرفته ترين نظريه هاي علم وارد كشورمي شود، برخي به زبان آن نظريه صحبت مي كنند، ولي قادر نيستند آن نظريه را يك گام به جلو ببرند يا تغييراتي در آن ايجاد كنند. اين مشكلي است كه در ايران با آن مواجه هستيم و علم بدون نظريه پردازي طبيعتابدون پيشرفت مي ماند. مهم ترين مسئله اين است كه قادر به داشتن (روح طراحي) باشيم. در واقع روح خلاقانه است كه مي تواند نظريه طراحي كند. دنياي علم مانند جهان توليد و اقتصاد و صنعت و داد و ستدجهاني، يك امر اجتناب ناپذير است كه بدون شك از عوامل پيشرفت علمي نيز دامن زدن به اين داد و ستدهاست. (دوركهايم) تفكيكي را بين جسم علم و روح علم قائل مي شود. او مجموعه اي از روش ها،فرمول ها و قواعد و قوانيني كه در علم وجود دارد را تشبيه به جسم علم مي نمايد، ولي در عوض هنگامي كه بتوان عناصر جسماني را به يكديگربه نحو مناسبي تركيب كرد و مورد استفاده قرار داد و درست به كار بست وبتوان آن را باز توليد نمود، در اينجاست كه به روح علمي دست يافته ايم.
البته روح علمي در مناسبات اجتماعي به دست مي آيد و به افراد منتقل مي گردد، در حالي كه مي توان كتاب و قوانين و فرمول را به صورت فردي و جداگانه مطالعه نمود. روح علمي يك فضاي هنجاري و ارزشي درزندگي اجتماعي است كه انسان ها را تحت تأثير قرار مي دهد و باعث مي شود بتوانند خلاقيت هايي را از خود ابراز كنند. مثلا يادگيري زبان دركودك به طور طبيعي و در مرحله اجتماعي صورت مي گيرد. آموزش درخانواده مي تواند يك نحوه آموزشي در بستر اجتماعي باشد. علم همانندآموزش زبان كه يك پديده اجتماعي است، بايد در يك بستر اجتماعي صورت بگيرد. لذا موانع نظريه پردازي و توليد علم در كشور به عدم وجوداجتماعي علمي مربوط مي شود. متأسفانه در آموزش كنوني ما، نظريه به عنوان مجموعه اي از محفوظات و قواعد كه بايد از طرق تكرار و حفظنمودن در ذهن جاي بگيرد، منتقل مي شود. اگر بنا باشد روي نظريه كاربشود و بعدا تبديل به نظريه پردازي بشود، بايد يك نوع نگاه خاص (Way Of Seeing) نحوه مشاهده جهان و يك نوع چشم مشاهده جهان و يك نوع چشم انداز (Perspective)ايجاد بشود.
نظريه بايستي در وجود تك تك افراد دروني جايگيري شود نه دركتاب ها و اوراق، امروز در كشور ما برخورد با دانش به صورت انتزاعي است كه در نتيجه تصور نادرستي مبني بر اينكه دانش مجموعه اي ازدانسته هايي كه بايد در ذهن حمل بشود به ما مي دهد. بايستي در كشورما فعاليت علمي و توليد علمي مانند توليد معنوي انگيزه اي متعالي داشته باشد تا بدين سان انگيزه اجتماعي به وجود آيد.
همچنين سازمان هاي علمي مانند دانشگاه ها و مراكز پژوهشي ازطريق اصلاح نظام هاي مديريتي و انگيزشي و پاداش دهي به كاهش فرايندهاي بوروكراتيك و تسهيل فعاليت هاي پژوهشي بايد كمك نمايند. براي توليد نظريه در سطح محلي و بومي بايستي سه دسته ازاقدامات را انجام بدهيم:
1. مجموعه اي از اصلاحات سازماني ;
2. شكل گيري اجتماعات علمي ;
3. حيطه عمومي.
استقبال از نقد انديشه و تقويت قوه انتقاد پذيري نخبگان، لازمه اي براي توليد علم است و هر چند در پيمودن طريق علم، اتكا به قواعدمنطقي و عقلاني و نيز اصول موضوعه در هر حوزه علمي، مورد تأكيداست و از همين رهگذر است كه يك نظريه از حيث ارزيابي به درجه مطلوبي از بيان واقع و پذيرش عمومي مي رسد، اما در عين حال تقويت روحيه انتقاد پذيري و تحمل نظر مخالف، امري مقبول و بلكه لازم است. بديهي است برخورداري از قوه انتقاد و نقد پذيري بدين معنانيست كه بدون ارايه دليل متقن از جانب منتقد، نظريه پردازي از نظريه علمي خويش دست بر دارد.
چنان كه اصرار بر يك نظريه علمي كه از سوي صاحب آن ارايه مي گردد، تا زماني كه به اثبات نرسيده و شواهدي از موفقيت را در مرحله آزمون پذيري در نيافته باشد، نيز امري ناصواب است. آنچه مهم مي نمايد آن است كه در طرح يك نظريه، راه نقد و انتقاد نسبت به معنا ومحتواي آن باز باشد و صاحب نظريه از انتقادهاي موجه و مدلل در جهت تكامل و ارتقاي كيفي نظريه علمي خويش استقبال نمايد. روشن است كه در چنين حالي مي توان شاهد تحقق يكي از مؤلفه هاي نهضت توليدعلم بود.
اتكا به مطالب سطحي و تكراري ديگران كه صورت كليشه اي به خودگرفته قطعا نمي تواند ره آورد نويني در تحقيقات علمي باشد. گفته هاي ديگران را كه خودشان بيان داشته اند، نياز به اعاده و استفاده كليشه اي ازآنها نيست. البته اين به اين معنا نيست كه نظريه هاي گفته شده را بايدبه دور انداخت و نسبت به آنها توجه و اهتمام نداشت، بلكه مراد آن است كه اين نظريات آخر علم و پژوهش قلمداد نگردد. بديهي است در پاره اي از موارد، بيان نظريات ديگران به منظور استفاده و يا نقد بررسي، امري مطلوب و معقول است و نيز گاهي ذكر نظريه اي از آن جهت كه صاحب آن نظريه از موقعيت علمي والايي برخوردار است، به منظور بهره برداري استنادي از آن، مورد توجه قرار گيرد و مسلم است چنين اموري غير ازسطحي نگري در تحقيقات عدم نوآوري علمي است. آنچه مانع توليدعلم است اتكاء مطلق بر آورده هاي ديگران است ; به گونه اي كه راه پژوهش براي ديگران منسد گردد. بديهي است چنين رويه اي مي تواندكار توليد انديشه را متزلزل سازد. از سويي ديگر نظام متمركز آموزشي باتوجه به ساختار رانتي و رابطه قدرت ـ ثروت، زمينه اي براي سياسي شدن غير طبيعي دانشگاه كار كرد فرهنگي داشته باشد و به خرده نظام هاي سياسي و اقتصادي و اجتماعي خط و ربط بدهد، عمدتا ازخرده نظام هاي سياسي جهت مي گيرد و كانوني براي توليد انرژي توسطفعالين سياسي و پيروان و هواداران گروه هاي سياسي خارج ازدانشگاه هاست. ساختار متمركز نظام آموزشي در چارچوب ساختار رانتي و سياسي شدن آن، مديريت دانشگاه ها را از توجه به ضوابط مديريتي مناسب خارج كرده و به شدت سياسي و جناحي و فرم گرايانه كرده است.عدم شناخت يا شناخت ناكافي نسبت به مباحث مربوط به چيستي علم،جامعه شناسي و تاريخ علم باعث شده است، تا كساني كه در ورودي مباحث مبنايي علم ندارند در مصدر تصميم گيري مستقر شده و باسياست هاي خام و ناشيانه خود، هر چند با نام علم گرايي، سد راه توسعه و بسط علم شوند.
جايگزيني آموزش محوري به جاي پژوهش محوري از آسيب هاي فراروي نظريه پردازي است. در تحقيقات علمي آنچه مهم است پذيرش است.
هر چند پژوهش متوقف بر آموزش است، اما آموزش فقط فراگرفتن است و مقدمه تحقيق و پژوهش آموزش با هدف توليد علم و فرهنگ وتمدن صورت مي پذيرد، پس قهرا نبايد محور اصلي و هدف قرار گيرد كه اگر چنين باشد، باز شاهد نوعي ركود در عرصه هاي مختلف علمي خواهيم بود، از اين رو توجه به پژوهش محوري و نه آموزش محوري امري لازم و در راستا تحقق نظريه پردازي در كشور و باروري علوم به شمار مي آيد.
عدم هماهنگي تحقيقات علمي از حيث زمان با رقيبان نيز يكي ازمعضلات جدي در اين مسئله است. اگر بناي ما بر آن است كه در جامعه جهاني حرف نو داشته باشيم ـ به گونه اي كه نگاه جهان را مجذوب خودكنيم ـ نه تنها از علم روز و جهان انديشه نبايد عقب بمانيم، بلكه بايد درموقعيتي بالاتر قرار گرفته و منزلتي فراتر را درك كنيم، در غير اين صورت هميشه سفره نشين علم ديگران خواهيم بود. متأسفانه اين آسيب هم اكنون به طور جدي دامن گير برخي از نظريه پردازان ما شده است. آنچه نياز جامعه علمي ماست، برخورداري از علمي است كه بتواندبا علم روز و تكنولوژي حاكم بر جهان ارتباط برقرار كرده و خود را به مرتبه اي از علم و فناوري و تمدن سازي برساند.
پي نوشت ها:
1. وينست، اندرو (نظريه هاي دولت)، ترجمه حسين بشيريه، 1371، ص 71.
2. سيف زاده، حسين، (نظريه هاي مختلف در روابط بين الملل) 1368، ص 2.
3. كوهن، تامس (ساختار انقلاب هاي علمي) ترجمه احمد آرام، 1369، ص 62.
4. نادري، عزت الله و سيف نراقي، مريم، (روش هاي تحقيق و چگونگي ارزشيابي آن در علوم انساني) 1372، ص 32.
5. حافظ نيا، محمد رضا، مقدمه اي بر روش تحقيق در علوم انساني، 1370، ص 26.
6. پوپر، كارل ريموند، (منطق اكتشاف علمي) ترجمه سيد حسين كمالي، 1375، ص 47.
7. پوپر، كارل ريموند، همان، ص 78.
8. بست، جان، روش هاي تحقيق در علوم تربيتي و رفتاري، ترجمه حسن پاشاشريفي و نرگس طالقاني، 1367، ص 32.
9. وينست، اندرو، (نظريه هاي دولت)، ترجمه حسين بشيريه، 1371، ص 70.
10.كوهن، استانفورد، (تئوري انقلاب) ترجمه، عليرضا طيب، 1369، ص 48.
.................................................................................................
منبع:هفتهنامه پگاه حوزه، شماره 238
دوشنبه 25 شهريور 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 272]
-
گوناگون
پربازدیدترینها