واضح آرشیو وب فارسی:سایت دانلود رایگان: کوتاه و خواندنی از سعدی
![[تصویر: 3014817683946587252757691220148179175181.jpg]](http://img.tebyan.net/big/1388/01/3014817683946587252757691220148179175181.jpg)
- هر چه نپاید، دلبستگی را نشاید.
- ده درویش در گلیمی بخسبند و دو پادشاه در اقلیمی نگنجند.
- خانه دوستان بروب و درِ دشمنان مکوب.
- اگر شبها همه قدر بودی، شب قدر بیقدر بودی.
- صد چندان که دانا را از نادان نفرت است، نادان را از دانا وحشت است.
- هر که را زر در ترازوست، زور در بازوست.
- از نفسپرور، هنروری نیاید و بیهنر، سروری را نشاید.
- هر که بر زیردستان نبخشاید، به جور زبردستان گرفتار آید.
- همه کس را عقل خود به کمال نماید و فرزند خود به جمال.
- مشک آن است که خود ببوید، نه آنکه عطار بگوید.
![[تصویر: 208189832331915918213121813292013215562191.jpg]](http://img.tebyan.net/big/1388/01/208189832331915918213121813292013215562191.jpg)
- دوستی را که به عمری فرا چنگ آرند، نشاید که به یک دم بیازارند.
- شیطان با مخلصان برنمیآید و سلطان با مفلسان.
- هر که در زندگی، نانش نخورند، چون بمیرد، نامش نبرند.
- هر که با بدان نشیند نیکی نبیند.
- رأی بیقوت، مکر و فسون است و قوّت بیرأی، جهل و جنون.
- قدر عافیت کسی داند، که به مصیبتی گرفتار آید.
- ملوک از بهر پاس رعیّتند، نه رعیت از بهر طاعت ملوک.
- مال از بهر آسایش عمر است، نه عمر از بهر گرد کردن مال.
- خشم بیش از حد گرفتن، وحشت آرد و لطف بیدقت، هیبت ببرد.
- برادر که در بند خویش است، نه برادر و نه خویش است.
- عالم ناپرهیزکار، کور مشعلهدار است.
- هنر، چشمه زاینده است و دولت پانیده.
ـ هر که خیانت ورزد، پشتش از حساب بلرزد، و آن را که حساب پاک است، از محاسبه چه باک است.
![[تصویر: 62213116788383910324186201138228523238.jpg]](http://img.tebyan.net/big/1388/01/62213116788383910324186201138228523238.jpg)
ـ دوستان، به زندان به کار آیند که بر سفره، همه دشمنان، دوست نمایند.
- منشین تُرُش از گردش ایام که صبر تلخست ولیکن بر شیرین دارد
ـ هرکه خدای را عزوجل، بیازارد تا دل خلقی به دست آرد، خداوند تعالی همان خلق را برو گمارد تا دمار از روزگارش برآرد.
- اگر بمرد عدو، جای شادمانی نیست که زندگانی ما نیز جاودانی نیست
-بزرگش نخوانند اهل خرد که نام بزرگان به زشتی برد
- هر که عیب دگران پیش تو آورد و شمردبی گمان عیب تو پیش دگران خواهد برد
ـ شکر آنکه به مصیبتی گرفتارم، نه به معصیتی.
ـ لقمان را گفتند: ادب از که آموختی؟ گفت: از بیادبان؛ هرچه از ایشان در نظرم ناپسند آمد، از فعل آن پرهیز کردم.
به عذر و توبه توان رستن از عذاب خدای ولیک مینتوان از زبان مردم رست
پای در زنجیر پیش دوستانبه که با بیگانگان در بوستان
ـ زلف خوبان، زنجیر پای عقل است و دام مرغ زیرک.
![[تصویر: 75642442512141404819201213413817413724092.jpg]](http://img.tebyan.net/big/1388/01/75642442512141404819201213413817413724092.jpg)
عالِم که کامرانی و تنپروری کند او خویشتن گم است، که را رهبری کند؟
ـ خلعت سلطان اگرچه عزیز است، جامه خود، از آن به عزتتر و خوان بزرگان اگر چه لذیذست، خرده انبان خویش، از آن بهلذتتر.
ـ محمد غزالی را پرسیدند: چه گونه رسیدی بدین منزلت در علوم. گفت: بدانکه هرچه ندانستم، از پرسیدن آن ننگ نداشتم.
بپرس هرچه ندانی که ذُلِّ پرسیدن دلیل راه تو باشد به عزّ دانایی
ـ هرکه در حال توانایی نکویی نکند، در وقت ناتوانی سختی ببیند.
ـ هرکه با داناتر از خود بحث کند تا بدانند که داناست، بدانند که نادان است.
ـ هرکه با بدان نشیند، نیکی نبیند.
ـ مردمان را عیب نهانی پیدا مکن که مر ایشان را رسوا کنی و خود را بیاعتماد.
ـ هرکه علم خواند و عمل نکرد، بدان مانَد که گاو راند و تخم نیفشاند.
گر سنگ همه لعل بدخشان بودی پس قیمت لعل و سنگ یکسان بودی
ـ بیهنران، هنرمند را نتوانند که ببینند.
![[تصویر: 25317716754243620512226177232108218156145217.jpg]](http://img.tebyan.net/big/1388/01/25317716754243620512226177232108218156145217.jpg)
ـ حکیمی که با جُهال درافتد، توقع عزت ندارد؛ وگر جاهلی به زبانآوری بر حکیمی غالب آید، عجب نیست که سنگی است که گوهر همیشکند.
ـ مُشک آن است که ببوید، نه آنکه عطار بگوید. دانا چون طبله عطارست؛ خاموش و هنرنمای و نادان خود، طبل غازی؛ بلندآواز و میانتهی.
ـ جوانمرد که بخورَد و بدهد، به از عابد که روزه دارد و بنهد.
ـ به نانهاده دست نرسد و نهاده هرکجا هست، برسد.
تهیه و تنظیم : بخش ادبیات تبیان
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت دانلود رایگان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 369]