واضح آرشیو وب فارسی:سایت دانلود رایگان: شرق: مردي كه متهم است با پيچگوشتي مرد مسافركشي را به قتل رسانده، مدعي شد اين قتل يك اتفاق بود و ناخواسته رخ داد.
در ابتداي جلسه رسيدگي به اين پرونده كه صبح ديروز در شعبه 71 دادگاه كيفري استان تهران برگزار شد، عطار -نماينده دادستان – خطاب به قضات گفت: متهم كه مرتضي نام دارد دو سال قبل مردي به نام صفر را با وارد آوردن ضربات پيچگوشتي به قتل رسانده است. متهم و مقتول بر سر سوار كردن مسافر با هم درگير شدند و در نهايت مرتضي او را با ضربات پيچگوشتي كشت.
بعد از اينكه نماينده دادستان تهران درخواست صدور حكم قانوني را كرد اوليايدم مقتول به قضات گفتند خواستهشان قصاص متهم است. خواهر صفر در اينباره گفت: برادرم در شركت شوهر من كار ميكرد و درآمد كمي داشت. او هيچوقت نسبت به حقوقي كه ميگرفت اعتراضي نداشت و ما اصلا نميدانستيم براي گذران زندگي با موتور مسافركشي هم ميكند. البته براي مدتكوتاهي شركت با مشكل روبهرو شد و برادرم كارش را از دست داد؛ اما اين مشكل براي چند ماه بود و او دوباره سر كارش برگشت و حقوقش را ميگرفت.
روز حادثه برادرم خانه من بود گفت براي انجام كاري به تجريش ميرود. چند ساعت بعد از بيمارستان با من تماس گرفتند و گفتند صفر زخمي شده است. خودم را به بيمارستان رساندم و ديدم برادرم در بخش مراقبتهاي ويژه بستري است.
زن جوان گفت: بعد از فوت برادرم با توافق اوليايدم و چون ميدانستيم خودش هم راضي است اعضاي بدن او را بخشيديم تا ديگران بتوانند به زندگي بازگردند. برادرم مردي بسيار باحيايي بود و سعي ميكرد از راهي سالم براي خانوادهاش پول در بياورد. او خيلي سختكوش بود و هرگز به ما اعتراضي نميكرد كه چرا درآمدش كم است.
در ادامه اين جلسه، متهم در جايگاه حاضر شد. او گفت: اتهامم را قبول دارم. من صفر را زدم اما نه به قصد كشتن او. روز حادثه براي مسافركشي به ميدان تجريش رفتم. صفر هم آنجا بود. او هم ميخواست مسافر سوار كند. به من گفت: اينجا جاي من است و تو نبايد بايستي. من هم جواب دادم من بچه اين محل هستم و حق دارم اينجا مسافركشي كنم. با هم درگير شديم و صفر با سنگ روي دست من كوبيد. من هم پيچ گوشتي از داخل وسايلم برداشتم و به سينه او زدم. صفر روي زمين افتاد. ترسيدم و خيلي سريع برايش آبقند آوردم. حالش بد بود خون از بدنش بيرون ميزد. او را روي موتور انداختم و به بيمارستان شهداي تجريش بردم.
متهم در حاليكه به شدت گريه ميكرد گفت: از صفر خواستم من را ببخشد. گفتم: به عمد اينكار را نكردم و نميخواستم صدمه ببيند. دكترها براي درمان او دارو خواستند و من به دنبال داروها رفته بودم. وقتي برگشتم ديدم خانوادهاش بالاي سرش هستند. از اتفاقي كه افتاده خيلي ناراحتم من آدمكش نيستم و نميخواستم به كسي آسيب برسد. باور كنيد اصلا متوجه نشدم ضربه چطور به بدن او وارد شد. وقتي خون از بدنش بيرون آمد متوجه شدم آسيب ديده؛ البته فكر ميكردم او دچار افت فشارخون شده است.
متهم ادامهداد: 30 سال از خداوند عمر گرفتم. در اين مدت حتي يكبار هم پايم به كلانتري كشيده نشده بود نميدانم چرا اين اتفاق افتاد. من از اوليايدم خواهش ميكنم، گذشت كنند. ميدانم غم از دست دادن صفر تا پايان عمرشان با آنها خواهد بود اما با توجه به اينكه خانواده بخشندهاي هستند و به چند بيمار، جاني دوباره دادند درخواست دارم من را هم ببخشند. در مدتي كه بازداشت بودم خيلي به اين حادثه فكر كردم و نتوانستم خودم را قانع كنم كه مقصر نبودم.
درخواست دارم من را ببخشند تا من از اين عذاب راحت شوم.
بنابر اين گزارش، بعد از پايان جلسه قضات براي صدور راي وارد شور شدند.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت دانلود رایگان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 172]