واضح آرشیو وب فارسی:واحد مرکزي خبر: سينما - منتظر معجزه باش
سينما - منتظر معجزه باش
اميرحسين دهقان:«فرزند خاك» تازهترين ساخته محمدعلي باشهآهنگر، اثري متفاوت در سينماي دفاع مقدس است. او در اين فيلم تصوير تازهاي از ناگفتههاي جنگ، ارائه كرده و توانسته تلخي ماجراهاي واقعي را به خوبي نمايش دهد. باشهآهنگر در اين مطلب از ساخت اين فيلم گفته است. اين مطلب بخشي از گفتوگو با باشه آهنگر است:
1 -چند سال پيش، وقتي براي تحقيق درباره «تفحص» با چند نفر از جانبازان تماس گرفتم، هيچ كدام حاضر به همكاري نشدند. آنها معتقدند بودند كه سينما نميتواند واقعيات اين كار را آنگونه كه هست نشان دهد. بهخصوص از نظر آنها، فيلمهايي كه درباره «جنگ» و «تفحص» ساخته شده بود، هيچ ربطي به حال و هواي جاري در چنين فضاهايي ندارد. آن زمان، قرار بود سريالي 10 قسمتي درباره جنگ بسازم كه در هر بخش آن به زندگي يك شخصيت پرداخته ميشد و آنها مدام رو در روي هم قرار ميگرفتند. ربطدادن اين قصهها، بسيار سخت بود و ما مدتها روي آن كار كرده بوديم. اما امكان ساخت آنها، از بين رفت و به هيچ كدام فرصت ساخته شدن داده نشد. با اين همه كار را با محمدرضا گوهري ادامه دادم. كمتر كسي بود كه با ما همكاري كند. يادم ميآيد براي تحقيق نزد يكي از جانبازان رفتم. او حاضر نبود حرفي درباره اين ماجراها بزند. در ميان حرفهايش به نكتهاي اشاره كرد كه برايم جالب بود. او گفت: زماني كه زنان و دختران عراقي جنازههاي رزمندههاي ما را لب مرز، به دلار ميفروختند تو كجا بودي. من سريع واكمن را در آوردم تا حرفهاي او را ضبط كنم. اما او ديگر حرفش را ادامه نداد. اما همين باعث شد، ايدهاي در ذهن من شكل بگيرد. فردي به نام مجيد پازوكي و به ما معرفي شد كه او هم مدتها در منطقه كار تفحص ميكرد. او مدتي بعد شهيد شد اما هر چقدر توانست به ما كمك كرد. شهيد پازوكي دوستانش اطلاعات مفيدي به ما ارائه دادند. مثلا پيكر گروه 80نفرهاي از شهدا كه سالم مانده بودند يا مادري كه ميگفت پسر من در منطقه است و بايد پيكرش پيدا شود. هر چه به او ميگفتند پسرت اينجا نيست، باور نميكرد. اما او هنگام انتقال پيكر شهدا، به راحتي توانست بقاياي پسرش را پيدا كند. منطقه «تفحص» سرشار از اين اتفاقات بود. اما واقعيت اين است كه نمايش اين موضوعات كار سادهاي نيست. حتي تهيهكننده خصوصي هم حاضر نبود روي فيلم سرمايهگذاري كند. چون به نظر آنها، ايدهاي مانند «فرزند خاك» به لحاظ اقتصادي به صرفه نبود.
2 -اما پيگيريهاي ما درباره منطقه «تفحص» باعث شد كه اطلاعات تازهاي بهدست بياوريم. مثلا اينكه دختران و زنان شيعه، جنازههاي رزمندههاي ما را كه پيدا ميكردند، آنها را بر سر جادهها ميگذاشتند و فانوسي كنار آنها روشن ميكردند. هنگامي كه گروه تفحص سوسوي فانوس را ميديدند، ميفهميدند كه شهيدي پيدا شده است اين رابطه البته دو طرفه بود. آن زمان، عراق با بحران روبهرو بود تحريم اقتصادي همه چيز را در آن منطقه فلج كرده بود. به همين دليل نيروهاي تفحص تلاش ميكردند غذا و دارو به مردم آن نواحي بدهند و به آنها كمك كنند. در فيلم گروهي سياهپوش هم هستند كه هر زمان گروهي براي مراسم عزا جمع ميشوند، به آنها حمله ميكنند. اين گروهي است كه واقعا در بعضي نقاط عراق وجود دارند و بههمين دليل هم در فيلم منعكس شده. گروهي كه معتقد است نبايد اين چنين براي جنازهها، مرثيهسرايي كرد. اين برخلاف تفكري است كه بين ما وجود دارد مهم اين نيست كه آنها چه كساني هستند. مهم اين است كه در حاشيه كشور ما چنين فكري حضور دارد.
3 -براي انتخاب بازيگر فيلم «فرزند خاك» ما مشكلاتي داشتيم. گروه بارها دچار تغيير شده بود و بخش عمدهاي از عوامل ـ از تهيهكننده تا فيلمبردار ـ تغيير كرده بودند. براي همين با نگراني دنبال بازيگر ميگشتم. فيلمنامه را براي جمعي فرستاديم، اما خيلي از آنها حاضر نشدند كه فيلمنامه را بخوانند. خانم مهتاب نصيرپور فيلمنامه را خواند و از آن خوشش آمد و گفت: ميخواهد نقشه «گونا»ي 25 ساله را بازي كند. من مدتي از او وقت گرفتم تا به اين موضوع فكر كنم. بعد از كلي بحث و جدل، سرانجام تصميم گرفتيم پيشنهاد خانم نصيرپور را بپذيريم. او سر اين كار آمد و آنقدر خوب بود كه بعيد ميدانم كسي متوجه اين تغيير سن شود. در مورد نقش «وينا» هم مدتها دنبال بازيگر مناسب گشتيم. اما بههيچ نتيجهاي نرسيديم. نمايش مجموعه «زير تيغ» باعث شد كه بازي خانم «شبنم مقدمي» را ببينيم و او را براي اين نقش انتخاب كنيم. خود ايشان هم خيلي با علاقه وارد كار شد و براي اين نقش هم تمام تلاشش را كرد. در اين نقش، شما دو نوع بازي ميبينيد در مرحله اول كه 20 دقيقه ابتدايي فيلم است، مينا زن آرام، مقتدر و محكمي است كه بعد از همراه شدن با «گونا» به تدريج تبديل به آدمي دروني ميشود. چون در آنجا «گونا» عملگراتر است. تفاوت عمدهاي بين اين دو وجود دارد. يكي داراي شخصيت بيروني و سر زنده است و يكي ديگر ـ مينا ـ شخصيتي رنج كشيده است، با اين همه احترام و شأن خودش را حفظ كرده. دو شخصيتي كه فكر ميكنم در سينماي ما نمونهاي ندارند.
4 -موارد مميزي از زمان ساخت فيلم مطرح شدند. البته ما خودمان هم هنگام فيلمبرداري، بخشهايي را حذف كرديم. البته بازنويسيهاي متعددي روي فيلمنامه صورت گرفت. اما جالب اين بود كه افراد مختلفي درباره فيلمنامه نظر دادند. يك بار 50 مورد تايپ شده ارسال كردند كه آنها را هنگام فيلمبرداري در كار اعمال كنم. من به آقاي ميرعلايي ـ تهيهكننده فيلم ـ گفتم بيش از 20 مورد از اينها را در فيلم ارائه كردهايم. گفتند بقيه موارد را رعايت كن. مثلا دلار را بردار ريال بگذار يا ريال را بردار دينار قرار بده. از اين ايرادها به فيلم زياد گرفتند. اما تلاش كرديم فيلم بدون مشكل به نتيجه برسد.
5 -زماني كه فيلم به مرحله توليد رسيد، ناگهان همه چيز تغيير كرد كساني كه قرار بود كمك كنند، زير قولشان زدند و با يك تلفن معمولي كار را تعطيل كردند. من هم مجبور شدم فيلمنامه را كنار بگذارم، اما فيلمنامه، من را كنار نگذاشت و باعث شد دوباره بر سر آن برگردم. آن موقع درگير فيلم «نبات داغ» بودم، اما سال 85 دوباره پروژه به راه افتاد. آن هم با گروهي تازه و جديد حالا نتيجه كار در برابر مخاطب قرار گرفته است. فيلمي كه اميدوارم ديدنش تجربه متفاوتي براي تماشاگران باشد.
چهارشنبه 20 شهريور 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: واحد مرکزي خبر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 209]