تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 30 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام جواد (ع):مؤمن نيازمند سه چيز است: توفيقى از پروردگار، پند دهنده اى از درون خويش و پذيرش از نصيح...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1831541767




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

ياد دوستان سفر كرده حلاوت خاصي به انسان مي بخشد


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: ياد دوستان سفر كرده حلاوت خاصي به انسان مي بخشد
گفت وگو با اميرسرتيپ دوم هاشم شهيدي ; معاون نيروي انساني نيروي زميني ارتش
گفت وگو از : حسين زكريائي عزيزي
اشاره : اميرسرتيپ دوم هاشم شهيدي ; معاون نيروي انساني نيروي زميني ارتش جمهوري اسلامي از جانبازان سرافراز دفاع مقدس مي باشد كه خاطرات زيادي در سينه اش چون گنجي سر به مهر خانه كرده است . اين گفت وگو فرصتي را فراهم نمود تا ايشان بخشي از آن خاطرات شنيدني و خواندني را برايمان روايت كند. اميد آنكه درنظر شما خوانندگان گرامي صفحه جبهه و جنگ مقبول افتد.
ضمن معرفي خودتان در ابتداي اين گفت وگو از ورودتان به ارتش بگوييد و اينكه چه انگيزه اي سبب گرديد كه شما وارد ارتش جمهوري اسلامي شويد
بسم الله الرحمن الرحيم . سال 1359 16 روز پس از دفاع مقدس يعني 16 مهرماه بنا به تكليفي كه دوستان و همرزمان قديمي تر پيش پاي ما گذاشتند با جمعي از دوستان وارد دانشگاه افسري امام علي (ع ) شديم . آن موقع فرماندهي دانشگاه افسري را شهيد بزرگوار نامجو به عهده داشت .
اين مقدمه اي بود كه وارد يك زندگي نظامي شويم و به ويژه با آن شرايطي كه در دوران انقلاب دانش آموز دبيرستان بوديم و در فعاليت هاي انقلاب شركت داشتيم و به دنبال محلي مي گشتيم كه بتوانيم دين بيشتري را نسبت به انقلاب ادا كنيم كه الحمدالله وارد فيضيه ارتش يا همان دانشگاه افسري امام علي (ع ) شديم .
اينكه مي فرمائيد فيضيه ارتش برداشت خودتان است يا آن زمان چنين مي گفتند
لفظ فيضيه ارتش را بيشتر شهيد نامجو به كار مي بردند كه دانشگاه افسري ; فيضيه ارتش است . و انصافا هم با آن حال و هواي معنوي كه آن زمان در دانشگاه افسري حاكم بود چيزي غير از اين نبود.
ايشان چه نگاهي را دنبال مي كردند كه چنين لقبي را به اين دانشگاه دادند
شهيد نامجو از جمله افرادي بود كه از قبل انقلاب با حضرت امام (ره ) در ارتباط بودند فعاليت هاي مبارزاتي و مكتبي داشتند. انسان بسيار متعهد و متعبدي بودند و همه تلاش شان بويژه در ابتداي انقلاب اين بود كه دانشگاه افسري را به يك مكان نظامي منطبق با معيارها و استانداردهاي انقلاب تبديل كنند و به همين خاطر هم در همان ابتداي شروع جنگ تحميلي دانشجويان دانشگاه افسري را آماده كردند سازماندهي كردند و بردند به جبهه منطقه جنوب و نقش اساسي را با توجه به اينكه روزهاي اول ما كمبود نيرو بويژه نيروي منسجم آموزش ديده در مرز نداشتيم در ابتداي دفاع مقدس ايفا كردند.
آيا خاطره اي از اين استادي كه از ايشان به عنوان فردي متعهد و متعبد ياد مي كنيد به خاطر داريد كه شنيدني باشد
ايشان معمولا سخنراني ها و نصايح جالبي در جلسات داشتند. ما هم ابتداي خدمت به مسائل و زير وبم هاي نظامي گري آشنايي نداشتيم . يادم مي آيد در جلسه اي به يك موضوع كوچكي انتقاد مي كردم ايشان فرمودند آقاي شهيدي ! ارتش جايي هست كه بايد با سختي ها و دشواريها دست و پنجه نرم كنيم و ارتشي شدن يك حوصله وتوان بسيار بالايي مي طلبد واينجا مركز آموزش و جاي آرام هست شما فردا در يگان ها و در مناطق عملياتي در بوته آزمايش قرار مي گيريد و بايد در مقابل سختي ها و زير وبم ها با سعه صدر برخورد كنيد.
اين صحبت شهيد بزرگوار نامجو هميشه در گوش ما طنين افكن هست و اين خاطره هم خاطره ماندگار دوران دانشجويي من .
و مي توان گفت در دوران خدمتتان بسيار برايتان مفيد واقع شد و در ذهنتان به واقعيت پيوست و آن را لمس كرديد.
بله . به عينه در همان ابتداي ورود به يگان ها اين را لمس كرديم و يك پشتوانه خوبي شد براي ما كه هنوز هم با كار خيلي سخت و دشواري مواجه مي شوم مي گويم نه ارتش جايي است كه بايد بر سختي ها فائق آمد و سختي ها نبايد مانع انجام ماموريت و كار شود.
در مورد خودتان مي گفتيد بفرمائيد كي رسما وارد جنگ شديد
البته ما در زمان دانشجويي بارها به منطقه اعزام شديم . باز به خاطر همان ارتباط و علاقه اي كه شهيد نامجو با مسائل دفاع مقدس داشتند و بعد از ايشان نيز در زمان شهيد صياد شيرازي ضمن اينكه فرمانده نيرو بودند بخاطر اهميتي كه دانشگاه افسري داشت مسئوليت دانشگاه را نيز شخصا به عهده داشتند بارها به جبهه اعزام شديم .
خب مي رفتيم هم يك سري كارآموزي انجام مي داديم هم عمليات ها را از نزديك مي ديديم و هم كمك مي كرديم به فرماندهان يگان هاي در خط
يعني بعنوان مشاور...
بله ! دقيقا. بعنوان مشاور و هم بعنوان همراه حتي تعدادي كه روحيه ماجراجويي بيشتري داشتند با كادر شب ها گشتي مي رفتند كه خود من هم گاهي با نيروهاي گشتي همراه مي شدم . ولي بعنوان مسئول از 18 اسفندماه سال 1362 وارد منطقه عملياتي شدم .
با چه يگاني شروع كرديد و اولين مسئوليتتان چه بود
با تيپ 55 هوابرد و از همان روز اول چون در عملياتي كه قبلا انجام شده بود و فرمانده گروهان ستوان يكم شهيد فرهادي روحشان شاد به شهادت رسيده بود به عنوان فرمانده گروهان در يكي از گردانهاي رزمي تيپ هوابرد مشغول انجام وظيفه شديم .
حال كه وارد جنگ و دفاع مقدس شديم از اولين عملياتي كه شركت نموديد براي ما بگوئيد.
اولين عملياتي كه بعنوان نيروي رسمي شركت نمودم عمليات بدر بود كه يك عمليات پيچيده و عظيمي بود كه در ادامه عملياتهايي مثل بيت المقدس براي ورود به غرب دجله و در واقع منطقه بصره والاماره بود كه در آن عمليات من مجروح شدم اما مجروحيتم چيزي نبود كه به عقب بروم چون خودم قبول نكردم و ماندگار شدم .
از چه ناحيه اي مجروح شديد
از سمت راست بدنم مورد اصابت تركش و همچنين موج قرار گرفتم ولي ماندم و فرداي آن روز يك سري تغيير و تحول در جبهه شد و ما در محاصره دشمن افتاديم و ساعت 4 بعدازظهر روز 62 12 26 ديگر هواپيماهاي دشمن به شدت منطقه را بمباران كردند و ما با يك تعدادي از سربازان و درجه داران تيپ هوابرد كه بسيار ورزيده بودند و ايمان قوي داشتند خداوند كمك كرد و ضمن اينكه توانستيم تلفاتي را به دشمن وارد كنيم از حلقه محاصره بيرون بيائيم و بعد از بيرون آمدن هواپيماها لب اسكله را بمباران كردند كه من در آنجا بيهوش شدم و حدود 12 شب به خودم آمدم كه ديدم داخل يك قايقي هستم كه دو نفر از بچه هاي بسيج تعدادي از شهدا را به عقب تخليه مي كردند.
يعني شما را هم بعنوان شهيد داشتند به عقب منتقل مي كردند
بله ! منتهي يكي از آن برادران بسيجي ديد كه من نفس مي كشم سرم را گذاشت روي زانوي خودش و وقتي چشم هايم را باز كردم و گفتم : كجا هستيم آن برادر بسيجي با يك حرص و ولع خاصي گفت : برادر! تو را جان فاطمه (س ) مرا دعا كن . تو را به حضرت زهرا(س ) قسمت مي دهم كه مرا هم دعا كن . حالا در آن شرايط و آن همه جراحت يك خنده اي در دلم داشتم و در دلم گفتم : اين برادر تلويحا به من مي گويد كه من رفتني هستم خلاصه مرا دعا كن . ولي خب تقدير نبود و برگشتم و آماده شديم براي عمليات هاي بعد.
ظاهرا تيپ 55 هوابرد جزو نيروهاي ويژه ارتش به شمار مي رود بفرمائيد ماموريت اين تيپ در عمليات بدر چه بود
در آن عمليات تيپ هوابرد با تيپ المهدي شيراز ادغام شدند و انسان هاي واقعا پاكباخته اي در اين دو تيپ كه هر دو متعلق به استان فارس بود حضور داشتند و صميميت در آن ها موج مي زد. به گردان هاي مختلف هوابرد ماموريت هاي مختلفي داده بودند به گرداني كه ما در آن بوديم ; گردان 126 كه يك گروهان از گردان ما در گردان سپاه و يك گروهان از گردان سپاه در گردان ما مامور بود و گردان اين گروهان تيپ المهدي ماموريت داشت رو به اتوبان الاماره پيش روي كند يعني به سمت شمال منطقه عملياتي . تعدادي هم به سمت غرب در حركت بودند كه سمت الهمايون والقرنه بود.
ماموريت ما اين بود كه به سمت اتوبان حركت كنيم و اتوبان را قطع كنيم كه مراحلي پيش آمد كه بخاطر تمركز بيش از حد نيروهاي زرهي در آن منطقه در يك مرحله اي پيش روي ها متوقف شد.
شما در بيان مجروحيتان به شرح چگونگي مجروحيتتان نپرداختيد. اگر ممكن است بفرمائيد در چه وضعيتي و در كدام نقطه از اين عمليات به درجه جانبازي نائل شديد
چيزي نبود كه بخواهيم شرح بدهيم .
چرا! مهم است اگر از خود شما بگذريم ترديدي نيست كه شما در بيان شرح مجروحيت خاطرات جزئي و لحظه به لحظه عمليات را هم خواهيد گفت كه اين براي جوانان ما خواندني و شيرين است .
در مراحل مختلف عمليات برادران جهادسازندگي خدا حفظشان كند يك خاكريزهايي را مي زدند كه پشت آن خاكريزها توقف كرديم تمركز دشمن را به هم مي زديم و بعد به پيشروي ادامه مي داديم . در پشت يكي از اين خاكريزها متوقف بوديم . تعداد زيادي تانك هم روبروي ما بودند و به سمت اين خاكريز تيراندازي مي كردند. اينقدر تيراندازي كردند كه بعد از مدتي اين خاكريز صاف شد و ما مجبور شديم نيروهايمان را ببريم داخل يك كانال متعلق به نخلستان كه جلوتر از اين خاكريز بود و عمق كمتري داشت ولي كمتر گلوله گير بود و بچه ها بهتر حفظ مي شدند.
يك درجه داري داشتيم كه خيلي شجاع بود بنام گروهبان نادر كتابي و يك سربازي داشتيم بنام اصغر مولايي اين دو تا در دو طرف من آرپي چي مي زدند به سمت تانك ها و خب تانكي كه مورد اصابت قرار مي گرفت و آتش و دود زيادي مي رفت بالا بچه ها خيلي خوشحال مي شدند. خيلي در روحيه موثر بود. منتهي اين خطر هم بود كه بلافاصله براي اين آرپي چي ها تيراندازي مي كردند. اگرچه ما مي گفتيم اين ها سريع جا به جا شوند.
در يك مرحله اي كه اين ها تيراندازي كردند بخاطر حجم وسيع تير تراش تانك هاي دشمن نتوانستيم سريع جا به جا شويم و بلافاصله تانكي همان نقطه را با گلوله زد كه خاكريز شكافت و من احساس كردم يك ستون به اندازه تيرآهن 18 از آتش آمد و خورد به شكم من و ما رفتيم بالا و به سرعت خورديم زمين . اين بود كه يك مقدار جزئي ما مجروح شديم .
خوب است كمي هم از رفقاي شهيدتان ياد كنيد آنهايي كه در خاطرتان هميشه هستند.
واقعا ياد و خاطره شهدا ضمن اينكه از نظر عاطفي انسان در فراق و هجران آنها مي سوزد و سخت است ولي يك حلاوت و شيريني خاصي هم دارد. يعني به شكلي يادآنها ما را به مسئوليت هايمان آگاه مي كند و مي گويد فلاني ! يادت باشد تو همرزم شهيد محسن فدايي فتح آبادي هستي مواظب حركات و سكناتت باش . شهيد فتح آبادي كه فرمانده گروهان بود كه در همان عمليات بدر با وجوديكه در مرحله اي ديگر پيش روي در كار نبود و نيروها متوقف شده بودند ايشان با يك تيم شكار تانك رفتند و زدند به قلب تانك هاي دشمن و اينقدر از دشمن تلفات گرفتند و خودشان به شهادت رسيدند و مفقودالاثر شدند . يا شهيد جمشيد جاودانيان در كربلاي 6 در سومار در تيپ هوابرد به شهادت رسيدند. واقعا ساليان سال بايد بگذرد و نيروهاي مسلح يك جواني به اين باهوشي به اين قدرت جسمي فكري ايماني و يك فرمانده واقعا نترس تربيت بكند.
ايشان به آقا ابوالفضل (س ) خيلي ارادت داشت . اصلا اسم آقا ابوالفضل (س ) مي آمد بي اختيار اشكس جاري مي شد. ايشان جودوكار بود آن هم در سطح عالي و خيلي قوي لذا بچه ها به شوخي به ايشان مي گفتند به قيافه ات نمي آيد كه به اين زودي گريه كني و اشك بريزي . ايشان مي گفت : اشك ريختن ربطي به قيافه و فيزيك بدن ندارد.
يا شهيد صياد شيرازي آن انسان بزرگوار كه در همان عمليات بدر زير آماج بمباران شديد هوايي و زميني دشمن يادم مي آيد ايستاده بود و در آن قرارگاه مقدم نماز مي خواند و دعا مي كرد و گريه مي كرد به شدت .
شهيد هوشنگ رستمي ; در همين تيپ هوابرد كسي بود كه در يك پاتك دشمن روي ارتفاع معروف 402 كه دشمن خط را شكسته بود و ستون راه افتاده بود پشت ارتفاعات درحال پيشروي بود و اگر اين پيشروي ادمه پيدا مي كرد ارتفاع 402 رفته بود . ولي اين شهيد بزرگوار با وجوديكه فرمانده گردان بود با چند نفر انگشت شمار از همرزمانش با آرپي جي 7 و تفنگ ژ 3 و تيربار جلوي اين ستون را گرفتند. تيراندازي كردند و چند نفر از اين ستون را به هلاكت رساندند و كاري كردند كه نيروهاي دشمن برگشتند و بعد با بي سيم اطلاع داد كه من منطقه را تثبيت كردم رخنه را پوشاندم نيروي كمكي بفرستيد. من بارها در صحنه هاي مختلف با ايشان بودم كه دشمن گلوله هاي سنگيني مي زد و براي حفظ از تركش بالاخره لازم بود يك جان پناهي اختيار شود ولي اين انسان بزرگ اينقدر شجاعت داشت كه اگر در جان پناه قرار گرفتنش براي سربازها ايجاد ترس مي كرد اين كار را نمي كرد. به بقيه مي گفت درازكش كنيد. ولي خودش نه . روح همه شان شاد.
شهيد سيد مهدي منصورزاده كه با ما همكلاس بود. همان زماني كه ما آمديم در ارتش ايشان رفتند و وارد سپاه شدند.واقعا يك انسان عارف آگاه و درعين حال بسيار معتقد و متعهد بودند. ايشان در عمليات خيبر به شهادت رسيدند و پيكر پاكشان را كه آوردند لبخندي بر لبانشان بود كه ما كه ساليان سال با ايشان بوديم اين لبخند و خوشحالي را در چهره ايشان نديده بوديم .
و شهداي ديگري كه ما با آنها افتخار آشنايي داشتيم كه خداوند روحشان را شاد كند.
از اينكه مرحمت فرموديد و در اين گفت وگو شركت نموديد بسيار متشكريم .
ما هم از شما و همكاران گرامي تان كه در راه حفظ و نشر دفاع مقدس زحمت مي كشيد تشكر مي نمائيم .
شهيد نامجو انسان بسيار معتقد و متعبدي بودند و همه تلاش شان بويژه در ابتداي انقلاب اين بود كه دانشگاه افسري را به يك مكان نظامي منطبق با معيارها و استانداردهاي انقلاب تبديل كنند
يكي از آن برادران بسيجي ديد كه من نفس مي كشم سرم را روي زانويش قرار داد. وقتي چشم هايم را باز كردم گفتم : كجا هستم آن برادر با يك حرص و ولع خاصي گفت : برادر تو را جان فاطمه (س ) مرا دعا كن
 دوشنبه 18 شهريور 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1843]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن