تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1837971789
سياست اوباما - بايدن در قبال مسئله ايران، در صورت پيروزي چگونه پيش خواهد رفت؟
واضح آرشیو وب فارسی:واحد مرکزي خبر: سياست اوباما - بايدن در قبال مسئله ايران، در صورت پيروزي چگونه پيش خواهد رفت؟
خبرگزاري انتخاب : شهير شهيد ثالث: شايد زياد دور از ذهن نباشد اگر بگوئيم ريشه تفكري كه در هشت سال گذشته بطور غالب سياست خارجي آمريكا را شكل داده است در برداشت افراطي و واژگونه از تئوري است كه امانوئل كانت پايه گذار آن بوده است. جزوه اي كه كانت در سال ۱۷۹۵ با عنوان "صلح پايدار" (Perpetual Peace) نوشت بر اين اساس استوار بود كه در صورتي كه تمام ملل روي به جمهوري آوردند و ديگر ديكتاتوري در جهان نباشد متجاوزي در جهان باقي نخواهد ماند و آنروز، روز پايان "جنگ" در زندگي بشر خواهد بود.
شايد زياد دور از ذهن نباشد اگر بگوئيم ريشه تفكري كه در هشت سال گذشته بطور غالب سياست خارجي آمريكا را شكل داده است در برداشت افراطي و واژگونه از تئوري است كه امانوئل كانت پايه گذار آن بوده است. جزوه اي كه كانت در سال ۱۷۹۵ با عنوان "صلح پايدار" (Perpetual Peace) نوشت بر اين اساس استوار بود كه در صورتي كه تمام ملل روي به جمهوري آوردند و ديگر ديكتاتوري در جهان نباشد متجاوزي در جهان باقي نخواهد ماند و آنروز، روز پايان "جنگ" در زندگي بشر خواهد بود.
نوشته كانت براي مدتي نزديك به سه قرن توجه چنداني را در جهان بخود جلب نكرد تا آنكه از اواسط دهه ۱۹۶٠ محققان و متفكران سياسي رفته رفته نوشته مزبور را از دل تاريخ تفكرات سياسي بيرون كشيدند و با زدودن گرد و غبار آن هر يك در تكميل و تحويل آن به يك تئوري جامع تر كوشيدند. كسي كه در اين ميان نقش برجسته تري را در ميان دانشمندان علوم سياسي در شناساندن اين نظريه به حلقه هاي سياسي در جهان بر عهده گرفت استاد فعلي دانشگاه هاوائي رودلف جوزف رامل (Rudolph Joseph Rummel) (متولد ۱۹۳۲) بود.
رامل به پيروي از كانت و ديگر فيلسوفان سياسي پيش از خود "تئوري صلح دموكراتيك" (Democratic Peace Theory) را تكميل و وارد حوزه عملي سياست كرد. او كه امروز از سوي مخالفان خود بدليل حمايت از حمله به عراق و تز "جنگ عليه ترور" در معرض شديدترين انتقادات قرار گرفته طي تحقيقات خود كه در ارتباط با تئوري صلح دموكراتيك بعمل آورد باين نتيجه رسيد كه بين سالهاي ۱۸۱۶ تا ۲٠٠۵ از مجموع جنگهائي كه بوقوع پيوسته ۲٠۵ جنگ بين حكومت هاي غيردموكراتيك و ۱۶۶ جنگ بين حكومت هاي دموكراتيك و غيردموكراتيك روي داده در حاليكه تعداد جنگ هاي بين دموكراسي ها صفر بوده است.
اين نظريه طرفداران بسياري براي خود دست و پا كرد از جمله پرزيدنت بوش كه در يكي از سخنراني هاي خود علت اصلي حمايت پر قدرت خود را از دموكراسي اينگونه بيان مي كند كه "دموكراسي ها هرگز با يكديگر به جنگ نمي روند. من اعتقاد عميق دارم كه دموكراسي عامل ايجاد صلح در جهان است".
شايد تا اينجا نظريه مزبور از خود اشكال چنداني بروز ندهد اما واقعيت اينست كه جنبش فكري نئوكان ها و شخص پرزيدنت بوش از اين نظريه برداشتي اينگونه يافتند كه با تحميل دموكراسي به منطقه خاورميانه حتي با توسل به زور و دموكراتيزه كردن كشورهائي مانند عراق و ايران و سوريه (و در مرحله بعد عربستان و مصر و اردن) ريشه تروريسم و تفكر خصومت آميز عليه ايالات متحده را در منطقه خشك خواهند كرد.
نئوكان ها مثال ژاپن و آلمان را در جريان جنگ جهاني دوم به عنوان نمونه اي بارز و موفق از اين تئوري معرفي مي كردند كه پس از جنگ هر دو كشور با تحمل شكست به كشورهائي دموكراتيك و دوست و هم پيمان آمريكا مبدل شدند. در اينجا بد نيست اشاره كنم به اينكه اين نظريه از سوي برخي از تحليل گران از جمله اليزابت درو(Elizabeth Drew) در نيويورك تايمز با ديده شك نگريسته شده و به عنوان روكشي براي حمايت از اسرائيل و نابودي دشمنان اين كشور در منطقه برشمرده مي شود چرا كه به گفته خانم درو اكثر نئوكان ها را يهوديان و طرفداران حزب ليكود تشكيل مي دهند.
برك اوباما و جو بايدن بينشي انتقادي و مخالف اين نگرش در ارتباط با سياست هاي آمريكا در خاورميانه و بخصوص در برخورد با مسئله ايران دارند. جو بايدن كسي است كه در صورت انتخاب اوباما، مغز متفكر سياست خارجي آمريكا خواهد بود. او كه به عنوان جوانترين سناتور در تاريخ آمريكا (۳٠ سالگي) پا به سنا گذاشته طي سه دهه گذشته سه بار رياست حساس ترين كميته سنا يعني كميته روابط خارجي را بر عهده داشته و هم اكنون نيز عهده دار اين سمت است. صرف نظر از اينكه او از جمله كساني بود كه به لايحه جنجالي، دادن اختيارات به جورج بوش براي حمله به عراق راي مثبت داد (و امروز صراحتا به اشتباه خود اقرار مي كند) مصاحبه اي طولاني و مفصل در سال ۲٠٠۴ انجام داده است كه از هر نظر خواندني و قابل توجه است. من در اينجا بدليل اهميت و جذابيت مطالبي كه وي در اين مصاحبه به آنها مي پردازد به گوشه هايي از آن اشاره مي كنم.
بايدن در اين مصاحبه مي گويد: "اينها و پال ولفوويتز (معاون وقت وزير دفاع آمريكا دانالد رامسفلد كه يكي از معماران حمله به عراق و از رهبران نئوكان ها بود) فكر مي كنند كه قادرند دموكراسي را تحميل كنند. ما همه بر اين امر توافق داريم كه اگر تمام خاورميانه يك نهاد دموكراتيك بود در آن صورت وضعيت به مراتب بهتري مي داشتيم و منافعمان نيز بهتر حفظ مي شد چرا كه دموكراسي ها با يكديگر به جنگ نمي روند. اما اين اعتقاد با اين تلقي كه ما قادر باشيم دموكراسي را به زور در كشوري حاكم كنيم فرسنگ ها فاصله دارد."
در اينجا بايدن به تحليل مطلبي مي پردازد كه توجه به آن باعث مي گردد كه خط سياست خارجي آينده آمريكا (در صورت پيروزي اوباما) بخوبي براي ما ترسيم شود. او معتقد است كه "اينكه نئوكان ها مي گويند براي اولين بار در تاريخ يك هويت بي چهره و يك نيروي بدون سرزمين توانسته ضربه اي چنين سنگين به ملت آمريكا وارد كند كاملا صحيح است." اشكال اما از نظر بايدن اينجاست كه "اين نيروي بدون چهره قادر است با استفاده از يك تانكر "كلر" (Chlorine) در تونل زيرزميني زير دادگاه عالي آمريكا براي ما جهنمي بسازد كه يادآور يك ميني هيروشيما باشد . اين تونل حاضر و موجود است... آنها (تروريست ها) مي توانند در غارهاي كوههاي تورابورا بنشينند و با استفاده از تكنولوژي پيچيده امروز و يك لپ تاپ آنچنان طرحي را اركستره كنند كه ما در تاريخ خود با آن روبرو نبوده ايم." اما چرا اشكال؟
در اينجا مصاحبه گر از او مي پرسد: بنظر مي رسد يكي از ناتواني هاي بينش كنسرواتيسم اين است كه آنها همه چيز را به دولت ها نسبت مي دهند.
بايدن پاسخ مي دهد : كاملا صحيح است. بينگو!
اين تلقي قلب نظريه بايدن را تشكيل مي دهد. او در ادامه اين مطلب چنين توضيح مي دهد كه نئوكان ها نمي توانند اين مسئله را درك كنند كه تروريسم مي تواند به حيات خود ادامه دهد حتي اگر حمايت دولتي را در پشت خود نداشته باشد. اشتباه بزرگ نئوكان ها اين است كه چون اعتقاد دارند گه تروريسم بايد متكي به دولت ها باشد تصور مي كنند اگر تمامي دولت هائي را كه مخالف آمريكا هستند سرنگون كنند و به جاي آنها دموكراسي از نوع ليبرال را بر سر كار آورند ديگر اثري از آثار تروريسم باقي نخواهد ماند. همين نگرش هم باعث گرديد كه تز "محور شرارت" شكل بگيرد زيرا كه تصور عناصر حكومت بوش اين بود كه با از ميان رفتن دولت هاي شرور، تروريسم نيز از دنيا رخت بر خواهد بست. در اينجا بايدن مي پرسد آيا اگر همه اين حكومت ها به دموكراسي از نوع غربي تبديل شوند ديگر نبايد نگران بمب گذاري در پاريس و يا واشنگتن باشيم؟
نظر بايدن در اين خصوص كاملا صحيح است و از قضا فشار بر روي مسئله سلاحهاي كشتار جمعي هم در مورد عراق و هم در مورد ايران از همين طرز تلقي سرچشمه مي گيرد كه سلاح كشتار جمعي در دست دول متخاصم يعني مسلح كردن تروريسم و اگر جلوي اين يكي گرفته شود (دولت ها)، ديگري نيز (تروريسم) خلع سلاح خواهد شد.
اين نظريه هم به لحاظ نظري و هم به لحاظ عملي دچار مشكل است. به لحاظ عملي در تركيه امروز با وجود برقراري دموكراسي هنوز فعاليت هاي تروريستي گروههاي افراطي را شاهديم بدون آنكه دولت تركيه هيچ دولت خارجي را مسئول حوادث مزبور قلمداد نمايد. و به لحاظ تئوريك نيز هر گونه فشار و تعجيل بر سرعت بخشيدن به روند ليبراليزه كردن كشورهاي اسلامي و توسعه مدرنيته در آن كشورها باعث مي گردد كه گروههاي متعصب مذهبي به خروش آمده و با آنچه آن را مظهر فساد غربي مي خوانند وارد جدالي خونين شوند در حالي كه ممكن است به هيچ دولتي هم وابسته نباشند. جريحه دار شدن احساسات مذهبيون در زمان شاه و واكنش غير منتظره اين بخش از جامعه به توسعه سريع و غيرعادي مدرنيته غربي كه عمدتا از سوي فرح پهلوي و مهندس رضا قطبي پي گيري مي شد بايد درسي تاريخي به ما داده باشد.
بايدن در همين مصاحبه با تاكيد بر نگرش نئوكان ها در باب برقراري دموكراسي با استفاده از توپ و تانك مي گويد كه نئوكان ها بر اين عقيده بودند كه نمايش قدرت آمريكا در زير گوش ايران يا باعث خواهد شد كه حاكمان از ترس دچار شدن به سرنوشت صدام عقب نشيني كنند و يا هواداران دموكراسي آنقدر در ايران شهامت پيدا خواهند كرد كه با دست زدن به حركاتي شجاعانه روحانيون را از صحنه خارج نمايند.
برك اوباما در نگرشي كه همگرائي محسوسي با افكار بايدن از خود نشان مي دهد در وبسايت اختصاصي خود با پرداختن به مسئله ايران به عنوان يكي از چالش هاي حكومت آينده خود مي گويد: ايران بدنبال سلاح هسته اي بوده است، شبه نظاميان (ضد آمريكائي) را در عراق و تروريسم را در منطقه حمايت مي كند و رهبرانش اسرائيل را تهديد به نابودي مي كنند و هالوكاست را نيز منكر مي شوند. با اينهمه اوباما معتقد است كه براي مقابله با اين "تهديد" همه راههاي ديپلماتيك آزمايش نشده اند. اوباما مخالف قداره كشي (Sabre Rattling) بوش – چني است و به همين منظور هم لايحه اي را به تصويب سنا رساند كه سنا طي آن اخطار داد كه هيچ عملي از سوي كنگره نبايد به معني دادن اختيارات به جورج بوش براي حمله به ايران محسوب گردد.
اوباما در همين جا اضافه مي كند كه او تنها كانديدائي بوده كه مذاكرات غيرمستقيم و بدون شرط را با ايران در دستور كار خود قرار داده است. او معتقد است كه با پيشنهادهاي تشويقي جالب توجه بايد ايران را وادار به تغيير روش از جمله توقف فعاليت هاي هسته اي و متوقف نمودن حمايت از تروريسم كرد. او اعتقاد دارد بايد ايران را به سازمان تجارت جهاني راه داد، در آن كشور سرمايه گذاري هاي اقتصادي كرد و به سمت عادي كردن روابط ديپلماتيك با آن كشور حركت نمود.
نكته بسيار حساس و اساسي كه در اين مانيفست گونه، آقاي اوباما بر آن تاكيد مي كند ضرورت رسيدن به يك "توافق و سازش جامع" (Comprehensive Settlement) است كه خواندن اين مطلب ايده رسيدن به يك توافق بزرگ (Grand Bargain) را كه بصورت يك تابو در آمريكا درآمده در ذهن تداعي مي كند.
اما اوباما تنها سخن هاي زيبا بر زبان نمي آورد. او در نوشته اي كه سال گذشته در مجله فارين افرز منتشر شد و رئوس افكار سياسي خود را در آنجا مطرح كرده مي نويسد: "ديپلماسي قاطع كه توسط همه ابزار قدرت از جمله سياسي و اقتصادي و نظامي حمايت شود ما را در روياروئي با دشمنانمان مانند ايران و سوريه به سر منزل مقصود خواهد رساند. تهديد، ديگر چاره ساز نيست هر چند كه استفاده از نيروي نظامي نبايد بكلي منتفي فرض شود. ما لحظه اي براي صحبت مستقيم با ايران نبايد درنگ كنيم. سياست ما بايد بر اين مبنا باشد كه ادامه فعاليت هاي هسته اي را براي ايران بسيار پرهزينه كنيم و جلوي دستيابي اين كشور را به سلاح اتمي بگيريم..... در همان حال ما بايد به ايران بخصوص مردم ايران نشان دهيم كه منافع عظيمي از قبيل روابط اقتصادي، تضمين هاي امنيتي و روابط ديپلماتيك در انتظار آنان است."
اوباما در همين نوشته حل مسئله اسرائيل را نيز در گرو اين امر مي داند كه بالاخره پس از سه دهه با شروع از يك نقطه روشن كه چيزي جز "تعهد قوي آمريكا براي امنيت اسرائيل نيست" بايد طرفين را به يكديگر نزديك كرد و با تقويت متحداني كه از ايجاد دو كشور خواهان صلح و آرامش در كنار يكديگر حمايت مي كنند و با ايزوله كردن آنها كه بدنبال ايجاد درگيري و بي ثباتي هستند مسئله را به پاياني نيك نزديك نمود.
و بالاخره جورج بايدن در مقاله اي كه چندي قبل در پاسخ به سناتور اولترا راست ليبرمن (سابقا دموكرات) در وال ستريت جورنال نوشت با تائيد تمامي نقطه نظرهاي اوباما و تاكيد بر مذاكره بدون قيد و شرط با ايران هشدار داد كه نتيجه پافشاري مذاكرات مشروط اين بوده است كه ايران روز به روز در زمينه هسته اي پيشرفت كرده، روز به روز بر نفوذش در عراق افزوده مي شود و حزب الله دست نشانده او كه به زعم او يك نيروي تروريستي است روز به روز در لبنان در حال اوج گرفتن باشد..... او اضافه مي كند كه بر اثر سياست هاي آقاي بوش كه آقاي مك كين هم ادامه دهنده آن خواهد بود آمريكا و متحدانش از جمله اسرائيل امروز از امنيت كمتري نسبت به گذشته برخوردارند.
بايدن در پاسخ به مك كين كه هر گونه مذاكره اي را با ايران مردود دانسته و با متهم كردن اوباما به بي تجربگي مي گويد: "او مي خواهد در مورد چه چيز با ايران صحبت كند" با لحني تقريبا تمسخر آميز مي گويد: "براي شروع مي توانيم راجع به برنامه هسته اي ايران، حمايت اين كشور را از شبه نظاميان در عراق و نفوذ و حمايتش از حزب الله در لبنان و حماس در غزه صحبت كنيم."
بايدن معتقد است كه "اهميت برقراري ديالوگ باز و آشكار با ايران به مراتب پيچيده تر از درك بوش و مك كين از اين قضيه است." او مي افزايد "مذاكرات مستقيم باعث مي گردد كه ما در درون اليت حكومتي ايران و همچنين بين مردم ايران كه زير فشار اقتصادي و سياسي مفرطي قرار دارند و حكومت، شكاف ايجاد كنيم.مردم ايران بايد بدانند كه اين حكومت آنهاست و نه ايالات متحده كه بجاي همكاري بدنبال درگيري است. در عين حال متحدين ما نيز خواهند دانست كه ما حاضريم فرسنگ ها از آنچه كه بايد بيشتر راه بپيمائيم و باين ترتيب اگر ديپلماسي شكست بخورد و ضرورت استفاده از زور مسجل شود به حمايت از ما خواهند برخاست."
سئوالي كه شديدا ذهن را از خواندن مطالب مي آزارد اينست كه آيا اين انديشه ها به اندازه كافي نزديك به واقعيت هست كه آرامش را به جهان باز گرداند؟ آيا اوباما و بايدن در جائي دچار اشتباه محاسبه نشده اند بنحوي كه بطور ناخودآگاه به همان روياروئي مرسوم بوش – چني كشيده شوند؟ لطفا منتظر مقاله بعدي باشيد.
شهير شهيد ثالث
[email protected]
شنبه 16 شهريور 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: واحد مرکزي خبر]
[مشاهده در: www.iribnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 186]
-
گوناگون
پربازدیدترینها