تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 4 فروردین 1404    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):هرگاه سفره پهن مى‏شود، چهار هزار فرشته در اطراف آن گرد مى‏آيند. چون بنده بگويد...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

خرید پرینتر سه بعدی

سایبان ماشین

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

بانک کتاب

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

خرید از چین

خرید از چین

خرید محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

خودارزیابی چیست

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

کلینیک دندانپزشکی سعادت آباد

پی ال سی زیمنس

دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک

تعمیر سرووموتور

تحصیل پزشکی در چین

مجله سلامت و پزشکی

تریلی چادری

خرید یوسی

مهاجرت به استرالیا

ایونا

تعمیرگاه هیوندای

کاشت ابرو با خواب طبیعی

هدایای تبلیغاتی

خرید عسل

صندوق سهامی

تزریق ژل

خرید زعفران مرغوب

تحصیل آنلاین آمریکا

سوالات آیین نامه

سمپاشی سوسک فاضلاب

بهترین دکتر پروتز سینه در تهران

صندلی گیمینگ

سررسید 1404

قفسه فروشگاهی

چراغ خطی

ابزارهای هوش مصنوعی

آموزش مکالمه عربی

اینتیتر

استابلایزر

خرید لباس

7 little words daily answers

7 little words daily answers

7 little words daily answers

گوشی موبایل اقساطی

ماساژور تفنگی

قیمت ساندویچ پانل

مجوز آژانس مسافرتی

پنجره دوجداره

خرید رنگ نمای ساختمان

ناب مووی

خرید عطر

قرص اسلیم پلاس

nyt mini crossword answers

مشاوره تبلیغاتی رایگان

دانلود فیلم

قیمت ایکس باکس

نمایندگی دوو تهران

مهد کودک

پخش زنده شبکه ورزش

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1869448753




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

گفت‌وگو با فريبرز مردي كه همسرش را در خيابان كشت


واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی:
گفت‌وگو با فريبرز مردي كه همسرش را در خيابان كشت
عصباني ‌شدم‌ و‌ همسرم‌ را‌ كشتم سال‌ها زندگي مشترك و داشتن چندين فرزند نتوانست كاري كند‌كه فريبرز ‌خشمش را ‌كنترل كند‌ و همسرش را به قتل نرساند. او يك سال است در زندان به سر مي‌برد و فرزندانش حاضر نيستند او را ببخشند. اين مرد به كهنسالي رسيده و مي‌گويد از وقتي اين اتفاق برايش افتاده ، تنها آرزويش‌مرگ است. گفت‌و‌گوي ما با مرد همسركش را كه در شعبه 71 دادگاه كيفري استان تهران محاكمه شده ‌است ، بخوانيد: متهم هستي همسرت را به قتل رسانده اي. قتل توسط افرادي در سنين تو بندرت رخ مي‌دهد، چطور توانستي اين كار را بكني؟ در آن زمان حالت عادي نداشتم‌، باوركنيد دست خودم نبود والا اين كار را نمي‌كردم. چند سال با همسرت زندگي كردي؟ بيش از 40 سال بود كه با هم ازدواج كرده ‌بوديم، اما سال‌هاي زيادي بود كه جدا از هم زندگي مي‌كرديم. اين اختلاف از كجا نشأت مي‌گرفت؟ مدت زمان زيادي بود. در واقع از زماني كه ازدواج كرديم مشكل داشتيم، اما باز به زندگي مشترك ادامه مي‌داديم. چرا از هم جدا نمي‌شديد؟ ما فرزندان زيادي داشتيم و نمي‌توانستيم از هم جدا شويم. اين بچه‌ها خيلي عذاب مي‌كشيدند. چاره‌اي نبود. بايد با هم مي‌مانديم تا بتوانيم بچه‌ها را بزرگ كنيم. فرزندانت همگي ازدواج كرده‌اند و خودشان صاحب فرزند هستند. پس شما مي‌توانستيد جدا شويد؟ من همسرم را دوست داشتم. او همه كس من بود و وابستگي شديدي به او داشتم. اما گفتي كه از سال‌ها پيش، از‌همسرت جدا زندگي مي‌كردي؟ او مرا ترك كرد. دوستم نداشت. مرتب مي‌گفت كه از من متنفر است. اما بچه‌هايت مي‌گويند كه تو او را ترك كردي؟ من بيمار هستم و نمي‌توانم در تهران زندگي كنم. بيماري شديد ريوي دارم و براي اين‌كه زنده بمانم به توصيه پزشكان بايد به جايي مي‌رفتم كه هوايي پاك داشته ‌باشد. همسرم اول آمد و در شهرستان با من بود، اما بعد رفت و گفت كه ديگر نمي‌تواند ادامه دهد و به تهران برگشت و ديگر حاضر نشد حتي مرا ببيند. چرا اجازه‌ نمي‌دادي كه بچه‌هايت براي حل اين اختلاف دخالت كنند؟ من و همسرم بايد خودمان مشكل‌مان را حل مي‌كرديم و اين درست نبود كه من از آنها كمك بخواهم. البته بايد بگويم كه بچه‌ها در بيشتر مواقع طرف مادرشان را مي‌گرفتند و از من مي‌خواستند كه او را طلاق دهم. كاري كه هرگز دوست نداشتم انجام دهم. شما 40 سال با هم زندگي كرديد و در تمام اين سال‌ها با هم اختلاف داشتيد. به هرحال بهتر نبود به اين زندگي پايان دهيد؟ نمي‌توانستم اين كار را بكنم. دوستش داشتم. او مادر 7 فرزندم بود. البته فقط من نبودم كه اصرار داشتم اين زندگي ادامه پيدا كند، ديگران هم بودند. يعني همسرت هم راضي نبود از تو جدا شود؟ او راضي بود و بسيار اصرار داشت، اما هر بار كه با مشكل مواجه مي‌شديم و تصميم مي‌گرفتم كه او را طلاق دهم پدر و مادرش اصرار مي‌كردند كه او را نگه دارم. آنها خودشان مي‌دانستند كه دخترشان بداخلاق است و هيچ كس نمي‌تواند او را تحمل كند و چندين بار هم اين موضوع را به من گفته بودند. فرزندانت مي‌گويند كه تو مرد بداخلاقي بودي و مرتب مادرشان را كتك مي‌زدي. اين گفته درست است؟ نه اين‌طور نيست. من هميشه همسرم را كتك نمي‌زدم. وقتي خيلي عصبي مي‌شدم او را مي‌زدم. رفتارهاي همسرم گاهي براي هيچ‌كس حتي فرزندان‌مان قابل تحمل نبود. پس چرا چنين زني را تحمل مي‌كردي؟ من مرد پيري هستم و به كسي احتياج داشتم كه در اين سال‌هاي پيري در كنارم باشد و اميدوار بودم كه بالاخره همسرم قبول كند با من بماند، اما اين‌طور نشد. تحقيقات پليس نشان داده كه درگيري شما به خاطر خانه‌اي بوده كه همسرت در آن زندگي مي‌كرد. گفته مي‌شود تو از همسرت خواستي كه او همه خانه را به نامت كند؟ در يك مقطع زماني مشكلي پيش آمد و من مجبور شدم خانه را به نام يكي از پسرانم كنم. وقتي مشكل حل شد پسرم خانه را به نام مادرش كرد. اين خانه از ابتدا متعلق به من بود و نه كس ديگري. با ميل خودم، خانه‌ام را به نام همسرم نكرده ‌بودم. او خودش خواست كه سه دانگ از خانه را به نام من كند و من اصراري به اين كار نداشتم. حتي وقتي مرا از خانه بيرون كرد و قفل‌ها را عوض كرد تا نتوانم وارد شوم، هم اعتراضي نكردم. بچه‌هايت مي‌گويند همسرت حق ‌و حقوقش را از تو مي‌خواسته ‌است و تو حاضر نشدي 7 ميليون تومان مهريه او را بپردازي؟ مي‌خواستم با همسرم زندگي كنم و چنين مسائلي در ميان نبود، اما او آنقدر بداخلاقي مي‌كرد كه درگير مي‌شديم. گفته مي‌شود همسرت براي جدايي از تو اقداماتي كرده‌ بود، اما تو به اين بهانه كه او آزاد مي‌شود و مي‌تواند براحتي زندگي كند رضايت نمي‌دادي. اين درست است؟ با همسرم درگيري‌هاي زيادي داشتم، اما او را دوست داشتم و حالا هم سياه‌بخت‌تر از هر كسي من هستم، چون همسرم را از دست دادم. او ظلم بزرگي به من كرده‌ بود با اين حال دوست داشتم در كنارش باشم. همسرت چه كرده ‌بود كه آن را ظلم بزرگي مي‌دانستي؟ او مرا همان 40 سال قبل كشته بود؛ با كارهايي كه مي‌كرد و رفتارهايي كه با من داشت. كاري كرده ‌بود كه من حتي پيش فرزندانم اعتباري نداشتم و آنها به حرفم گوش نمي‌كردند. از روز حادثه بگو. چه شد كه آمدي تا همسرت را بكشي؟ نمي‌خواستم او را بكشم. به اين قصد هم نيامده ‌بودم. براي اين‌كه طبق معمول 2 ماه يك‌بار چكاپ قلب شوم ، به‌تهران آمدم. شب تا صبح در اتوبوس بودم و براي اين‌كه خوابم نبرد، چند ميوه برداشتم تا در ماشين بخورم. نيمه شب بود كه به تهران رسيدم. به خانه‌ام رفتم. همسرم طبق معمول مرا راه نداد و مجبور شدم در خارج از خانه با او قرار بگذارم. چند قدم آن طرف‌تر از خانه پاركي بود. ما در آنجا با هم قرار گذاشتيم. همسرم آمد. بعد از اين‌كه با هم صحبت كرديم ، من عصباني شدم و با كاردي كه دستم بود، به او حمله كردم. ضرباتي كه تو به او وارد كردي، آنقدر زياد بوده كه هيچ‌كس باور نمي‌كند تو بدون قصد قبلي و بر اثر يك اتفاق همسرت را كشتي؟ در آن زمان در حال خودم نبودم و اصلا به ياد ندارم كه چه كردم. اما تو گفته‌اي كه آگاهانه اين كار را كرده‌اي و حتي به ماموران گفته‌اي او را گول‌ زدي و به بيرون از خانه آوردي تا انتقام بگيري؟ نه اين درست نيست. نمي‌خواستم او را بكشم و اگر هم در اين باره حرفي زدم اشتباه بوده‌ است. هرگز دوست نداشتم همسرم آسيب ببيند. حتي اگر با من بدرفتاري مي‌كرد. چرا بعد از اين‌كه همسرت را زدي، او را به‌بيمارستان نرساندي. مگر نمي‌گويي كه قصدي براي كشتن او نداشتي؟ پيش از اين توضيح دادم كه در حالت عادي نبودم. حالم بد بود. صدايش در گوشم مي‌پيچيد. او به پدر و مادرم كه فوت شده‌اند، فحاشي كرد. خودش مي‌دانست كه چقدر از اين كار ناراحت مي‌شوم، اما باز هم اين رفتارش را تكرار ‌كرد. پدر همسرت و فرزندانت برايت درخواست قصاص كرده‌اند و روي اين خواسته مصر هستند. از آنها درخواست بخشش كرده‌اي؟ در دادگاه پاي فرزندانم افتادم و از آنها خواستم مرا ببخشند. دخترانم خواستند كه اين كار را نكنم، اما مي‌دانم كه حتي اگر بيش از اين هم التماس كنم‌، باز هم كم است. آنها مادرشان را خيلي دوست داشتند و من كاري كردم كه به بدترين شكل ممكن بميرد. خيلي ناراحتم كه با بچه‌هايم چنين كاري كردم. زندگي شخصي تك‌تك آنها را تحت تاثير قرار دادم. مي‌دانم كه دخترانم خجالت مي‌كشند سر جلوي خانواده شوهر بلند كنند و پسرانم از اين‌كه مبادا از همسرانشان سركوفت بشنوند ، ناراحت هستند. من پدر آنها هستم، حتي اگر در قلب آنها جايگاه يك پدر را نداشته ‌باشم. اين موضوع مرا بشدت ناراحت مي‌كند. دلم نمي‌خواست كه اذيتشان كنم. هميشه در زندگي خوشبختي آنها را مي‌خواستم و مي‌خواهم، حالا هم اگر خوشبختي و آرامش آنها در اين است كه قصاصم كنند حرفي ندارم، اين كار را بكنند. روزهاي زندان براي افرادي جوان‌تر از تو هم سخت است. توضيح بده چه مي‌كني و چطور اين وضعيت را تحمل مي‌كني؟ شرايط سختي است. هرگز در عمرم فكر نمي‌كردم روزي در چنين جايي زندگي كنم. تعداد افراد مسني كه در زندان هستند، به اندازه انگشتان يك دست نيستند. من در زندان با هيچ‌كس حرف مشترك ندارم و كسي حرفم را نمي‌فهمد. بيشتر وقتم را در سلولم هستم. منتظر روزي هستم كه بميرم و جسدم را به اقوامم تحويل دهند. نگراني من از اين است كه بچه‌هايم حاضر نباشند جسدم را تحويل بگيرند و بعد از اين‌كه در تنهايي مردم، در تنهايي و بي‌كسي هم دفن شوم. اين بزرگ‌ترين دغدغه من در اين روزهاي سخت زندان است. مرجان لقايي





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 565]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن