تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 15 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):منافق، بى شرم، كودن، چاپلوس و بدبخت است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ساختمان پزشکان

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1838158481




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

رمان ساحل آرامش


واضح آرشیو وب فارسی:سایت دانلود رایگان:
نوشته : منير مهريزي مقدم

پاهایم از فشار کفشها زق زق می کرد.همانطور که به روی صندلی نشسته بودم یک پایم را روی پای دیگر انداخته و کفشم را درآوردم.با نفس کشیدن پایم خود هم نفس عمیقی کشیدم.مامان دست به زانویش گرفت و بلند شد.خطاب به من گفت:
- پاشو مادر.باید برای جمع و جور کردن این همه ریخت و پاش از یک جایی شروع کنیم.
نالیدم و گفتم:
- وای مامان جان تورو خدا امشبه رو ولم کن.من لااقل تا فردا صبح باید به این پاها استراحت بدم.الان داشتم فکر می کردم چطور تا اتاقم برسم.شما می گویید پاشم جمع و جور کنم!!
- خوب حقته مادر.چقدر گفتمت این کفش ها به دردت نمی خوره گفتی الا بلا که همینا.من تعجبم تو چطوری از سر شب با همین کفشها اینقدر رقصیدی حالا به کار کردن که رسید نمی تونی!!
از خرید کفش ها یادم آمد.مامان اصلا به این کفش ها راضی نبود ولی کلی قهر و ناز کردم تا بالاخره رضایتش را گرفتم قصدم این بود که قدم را از آن چه هست بلند تر نشان بدهم و بزرگتر به نظر برسم.
عمو مصطفی که به صحبت های ما گوش می داد خندید و به مامان گفت:
- اذیتش نکن زن داداش خسته شده.شما هم امشب کاری نکنید خیلی خسته اید.
به روی عمو مصطفی خندیدم.مامان کوتاه نمی آمد.
- نه بابا لااقل باید آشغالها را که جمع کنیم.
و مشغول شد ولی من واقعا توان انجام هیچ کاری را نداشتم.عمو با نگاهی به سر تا پای من دوباره گفت:
- ولی زن داداش ماشاالله بنفشه هم رو کاره.با رفتن بهنوش باید به فکر این یکی باشی.
مامان با دلخوری جواب داد:
- وای داداش نگو .بنفشه هنوز 16 سالشه برای این هنوز خیلی وقت داریم.باید مثل بهنوش درسش را بخوانه نوبتی هم که باشه نوبت بچم بهزاده.داره دیرش هم میشه.اون خودش بس که نجیبه صداش در نمی یاد خودمون باید حیا کنیم و کاری بکنیم.
من که بر عکس بهنوش که عاشق درس خواندن بود و به همه ی خاستگارهایش جواب رد می داد اصلا میانه ای با درس خواندن نداشتم تازه با گفته عمو مصطفی گل از گلم شکفته شده بود، با آب پاکی که مامان روی دستم ریخت ساکت شدم.کفش دیگر را هم از پاسم در آوردم بلند شدم و به مامان گفتم:
- چی کار کنم مامان بالاخره همین الان جمع می کنید یا نه؟
- نه فقط آشغالها را جمع می کنم که تا صبح بو نگیره صبح اول وقت شوکت میاد.تو برو استراحت کن که فردا بهانه نیاری.
آقاجون قبل از ما به اتاقش رفته و خوابیده بود. به مامان و عمو شب بخیر گفتم و از پله ها به زحمت خودم را بالا کشیدم وقتی در اتاقم را باز کردم بدون این که برق را روشن کنم اتاق مثل هر شب تاریک نبود.یک نور دیگر اتاق را کمی روشن تر از شب های پیش کرده بود.کرکره اتاقم کنار بود.جلو رفتم و منبع نور را پیدا کردم.
ساختمان جلو ساختمان ما که به تازگی ساخته شده بود و یکی از پنجره هایش درست رو به رو و نزدیک اتاق من قرار داشت برقش روشن بود. یادم آمد که صبح بهزاد می گفت برای ساختمان جدید اسباب کشی می کرده اند.
خیلی دیر وقت بود . با خودم فکر کرده ام حالا ما عروسی داشتیم و تا این موقع بیدار مانده ایم اینها چرا مثل ما نخوابیده بودند. پنجره ی اتاق روبه رو به خاطر هوای گرم تابستان باز بود صدای آهسته ی یک آهنگ تند را میشنیدم از همان اهنگ هایی که با روحیه ی شاد من جور بود و خیلی دوست داشتم.
کسی دیده نمی شد. خیلی دوست داشتم بدانم که اتاق متعلق به کیست. از ته دل آرزو کردم که اتاق دختری به سن خودم باشد تا بتوانم با او دوست شوم.
برگشتم و به تخت خالی بهنوش و کتابخانه ی کتاباش نگاه کردم.با این که خیلی دوست داشتم اتاق هر چه زودتر فقط مال خودم شود و راحت باشم ولی جای خالی او حالا رنجم می داد و دلم گرفت.
من و بهنوش دو اخلاق متضاد داشتیم و به هیچ وجه با هم جوش نمی خوردیم ولی هر چه بود خواهر بودیم 16 سال با او زندگی کرده بودم و به هم عادت داشتیم.گرچه خیلی سر به سرم می گذاشت اما خیلی هم مهربان بود. وقتی مریض می شدم مثل پروانه به دورم می گشت. همیشه منتظر بود که من یک سوال درسی بپرسم که البته خیلی کم پیش می آمد، با چه دقتی برایم توضیح می داد و اصرار داشت که به زحمت در مخم جا دهد ولی من که فقط به فکر شیطنت بودم اندازه ای درس می خواندم که نمره ای بخور و نمیر بگیرم و تجدید نیاورم.
درست عکس او که تا وقتی لیسانسش را نگرفت هر چه مسعود پسر دائی ام جلزو ولز کرد و به خاستگاریش فرستاد جواب نداد.تازه حالا هم قصد فوق لیسانس گرفتن را داشت و هنوز هم سر باز می زد تا اینکه عاقبت خود مسعود پا پیش گذاشته و شخصا از خودش تقاضای ازدواج کرده بود و قول داده بود که در ادامه ی درس خواندن نه تنها پیگیرش نمی شود که کمکش هم می کند. اینچنین بود که بهنوش خانم که البته خودش هم بی علاقه به مسعود نبود بله را گفته و امشب به سلامتی طی جشن مفصلی او به مسعود رسیده بود و اتاق خالی هم به من.
لباسم را عوض کردم.سنجاقهای سر را از میان موهایم در آوردم.موهام بس که تافت خورده بود سفت و خشک شده بود. چاره ای نداشتم. با یک دوش گرم خستگی ام کمی رفع می شد و هم موهایم به حالت اولیه بر می گشت. بعد از حمام همین اندازه که به تختم رسیدم سرم نرسیده به بالش بیهوش شدم.





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سایت دانلود رایگان]
[مشاهده در: www.freedownload.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 664]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن