تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1835053766
با محمدعلي آهنگر كارگردان فيلم «فرزند خاك» خيلي از بازيگرها از تهران بيرون نميروند
واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین: با محمدعلي آهنگر كارگردان فيلم «فرزند خاك» خيلي از بازيگرها از تهران بيرون نميروند
جام جم آنلاين: «ما مدلهاي قديمي هستيم كه ديگر مثل ما نميآيد. ممكن است مدل بهتر از ما هم بيايد كه مثلا كيسه هوا و ترمز ايبياس هم داشته باشد، اما مدل ما منقرض ميشود و به همين دليل تقاضا ميكند تا هنوز زندهاند به امثال او اجازه داده شود كه در اين باقيمانده زندگي درست فيلم بسازند و درست از آنها حمايت كنند... قول ميدهيم هيچي نخواهيم و سر دستمزد دعوا نكنيم».
گفتگو با محمدعلي آهنگر كارگردان فيلم ارزشمند فرزند خاك با همين جملهها آغاز شد. با او در محل كارش در طبقه يازدهم شركت ملي پالايش و پخش فرآوردههاي نفتي گفتگو كردم. درباره فيلمي كه به گفته او مبتني بر يك پژوهش علمي و جدي و ميداني است و درباره چيزي به نام «مرگ» صحبت ميكند كه به همه ما از رگ گردن هم نزديكتر است ولي ما آن را فراموش ميكنيم.
اين كارگردان آباداني از اتفاقي كه در اكران فيلمش رخ داده ناراضي است و فكر ميكند او هم روزي مانند رسول ملاقليپور سكته ميكند و مسوولان در فراغش ميگويند: خب الحمدلله يكي ديگر از اين مدل قديميها هم رفت. ميگويد دلم با سينماي دفاع مقدس است. به دليل اين كه آن آدمها را دوست دارم، چون آن آدمها نه دنبال پست بودند، نه دنبال قدرت و نه دنبال اصل 44 كه بروند و كارخانهاي را بخرند.
فرزند خاك از زمان نمايش در جشنواره تا همين حالا كه ما در دفتر شما نشستهايم، بازتابهاي مثبت فراواني داشت. اغلب منتقدان سينما، مسوولان سينمايي، مديران فرهنگي و... تا الان جزو طرفدارهاي فيلم بودهاند. آيا فيلم شما احيانا، مخالف، دشمن، بدخواه و... هم داشته؟
پيش از ساخته شدن خيلي بدخواه داشت. البته شايد به اين صراحت نتوان اسم آن افراد را بدخواه گذاشت و شايد بهتر باشد بگويم افراد زيادي بودند كه از سر مصلحتانديشي دوست نداشتند اين فيلم ساخته شود. ما كشوري هستيم كه در آن مصلحتهاي فراواني وجود دارد و در اموري مانند: قراردادهاي اقتصادي، ازدواج، دوستي و... دچار مصلحتهاي فراوان هستيم. به همين دليل است كه جايي به نام «مجمع تشخيص مصلحت نظام» داريم. قبل از ساخت اين فيلم خيلي جاها نميخواستند اين فيلم ساخته شود. دوست ندارم به نام اين مراكز هم اشاره كنم چون همين چند روز پيش كه حرفي درباره فيلمهاي دفاع مقدس زدم، امروز انجمن سينماي دفاع مقدس پاسخ مفصلي به من داده است و... اما درباره فيلم من نقدهاي منفي در قالب «سكوت» عرضه شد. احساس ميكنم بعضي آدمها به خود فيلم فكر نميكنند و بيشتر به حواشي ميپردازند و مسائلي مانند اين كه چرا در اين فيلم اندازه نماي درشت از ديگر فيلمها خيلي كمتر بوده، نوع كارگرداني و... مورد غفلت قرار ميگيرد. هيچ كس نميگويد چرا اينقدر از لنز وايد استفاده كرديد. اما چون فيلم درباره دفاع مقدس است حاشيههاي آن بيشتر است. يكي ميگويد اين فيلم منتسب به دولت است، اما من با قاطعيت ميگويم نيست چون اگر چنين بود، ساخت آن 10 سال طول نميكشيد.
به خاطر دارم سال 80 در يك دفتر سينمايي بحث ساخت اين فيلم مطرح بود، اما در آن مقطع به دليل نبود بودجه كافي ساخت آن منتفي شد.
اين فيلم در سال 78 آغاز شد. در آن زمان در حال تدوين نيمه گمشده بودم. بد نيست به اين مساله توجه كنيد كه در آن زمان معاون سينمايي، رئيس انجمن سينماي دفاع مقدس، رئيس بنياد شهيد و... چه كسي بوده است. نميدانم چرا وقتي حرفي ميزنم مسوولان سينمايي حرف مرا به خودشان ميگيرند.
فرزند خاك در زمان جشنواره خيلي حلوا حلوا شد. قاعدتا در مرحله اكران بايد اتفاق خوبي براي اين فيلم ميافتاد اما شرايط الان اكران تناسبي با تشويقهاي زمان جشنواره دارد؟
خيلي محكم ميگويم نه. اين نوع رفتار شايسته چنين فيلمي نبود. اين فيلم متعلق به سينماي كمدي، سينماي بدنه و... نبود. به نظرم بايد رفتار شايستهتري با اين فيلم ميشد. در حال حاضر تعداد فيلمها با تعداد سينماها تناسبي ندارد. در سينما آزادي سانس فيلم مرا به فيلم ديگري دادهاند.
اين فيلم كه توليد خود حوزه هنري بوده و سينما آزادي هم مال خود حوزه است؟
بهتر است حوزه به اين سوال پاسخ دهد. قرار نيست من هم به جاي حوزه و هم به جاي انجمن سينماي دفاع مقدس پاسخ بدهم، من اگر بخواهم جاي همه اينها پاسخ بدهم پاسخ خودم را ميدهم و همه دلگير ميشوند. من ميگويم وقتي پاي منافع ملي وسط ميآيد، بايد رفتار ديگري داشته باشيم. اگر الان يك خمپاره در نزديكي اين ساختمان بخورد، اول چه كساني دور اين ساختمان جمع ميشوند؟
چنين حادثهاي قطعا تكذيب ميشود!
اما وقتي دود باروت آمد بالا و 4 تا زخمي افتاد زمين و صداي آمبولانس در شهر پيچيد و زخميها به بيمارستان رسيد كه ديگر نميشود چيزي را تكذيب كرد.
چرا. ميگويند انفجار اكليل سرنج بوده است.
اما به هرحال در چنين وضعيتي همه ميآيند. استانداري، نيروهاي امنيتي و... ميآيند. عكاسها عكس ميگيرند، رئيسجمهور بيانيه ميدهد. هنرمندان اعلام موضع ميكنند و اين مساله به اين ترتيب تبديل به يك مساله امنيت ملي ميشود. درباره سينماي دفاع مقدس هم وضعيت مشابهي حاكم است. همه درباره اين سينما حرف ميزنند اما كسي پاي حرف خود نميايستد. من الان از انجمن سينماي دفاع مقدس واقعا چه انتظاري در چنين شرايطي دارم؟ اينها دوستان من هستند و من انتظار دارم در چنين شرايطي كه اين فيلم توليدشده، حتي اگر لازم است كفش آهني به پا كنند و به دفاع از فيلم من بپردازند، نه اين كه دو خط نامه بنويسند و به دست من بدهند و بگويند به اينجا و اينجا مراجعه كن. در اين مملكت تا كسي خودش وارد ماجرا نشود، كسي حرف كسي را نميخواند.
الان سينما فرهنگ را به من دادهاند، اما چرا دو سئانس خوب را از فيلم من گرفتهاند. اگر قانون اين است اين مساله را براي من توضيح بدهند و بعد هم ديگر منت نگذارند كه ما به اين فيلم توجه كرديم و از آن حمايت كرديم. در اين شرايط من نبايد بروم شهرداري و مثل هنديها تعظيم كنم و چهار تا بيلبورد بخواهم و در نهايت بنر به من بدهند. خود شهرداري به دليل اين كه فيلم دفاع مقدس است و به اعتقاد مانيفست خودشان، به جاي تبليغ فلان ساعت خارجي يك تبليغ به من بدهند.
از كم توجهي به فيلم ناراحت هستيد!
اگر هم ناراحت هستم به خاطر خود فيلم است. فيلم وقتي ساخته ميشود، زايش من به عنوان كارگردان و سازنده آن تمام شده است. فيلم درباره قصهاي است كه ميتواند بر بسياري از مخاطبان تاثير بگذارد و ديدگاه آنها را درباره يك موضوع كه طي 2 دهه در زندگي ما تاثير گذاشته تغيير دهد. اين فيلمي نيست كه مخاطب بعد از خروج از سينما همه چيز را فراموش كند و حس كند كه با بودن در سينما وقت خودش را تلف كرده است. اين فيلم تاثير ميگذارد و من دنبال افزايش اين تاثير هستم. ما بايد تكليفمان را با خودمان روشن كنيم. يا در اين عرصه كار نميكنيم يا وقتي كار ميكنيم چرا نبايد خوب عرضه كنيم؟ آيا پولي كه از بيتالمال براي ساخت اين فيلم هزينه شده نبايد با اكران خوب برگردد؟ آيا اين فيلم جز براي اين ساخته شده كه نمايش داده شود و مخاطب پيدا كند؟
به نظر من هدف اصلي از ساخت اين فيلم اين بوده كه در جشنواره به آن جايزه داده شود.
اما در جشنواره هم كه به آن شكلي كه ما انتظار داشتيم جايزهاي داده نشد.
پس حتما ساخته شده تا بگويند فيلم دفاع مقدس ساخته شده است.
اين روايتي است كه برخي هم آن را مطرح ميكنند، اما من دوست ندارم باور كنم.
فيلم را در سينمايي ديدم كه در آن مخاطبان از برخي بخشهاي فيلم ناراحت ميشدند. بخصوص در بخشهايي كه پولي داده ميشد تا استخوانهاي شهدا پيدا شود. شما هيچ وقت خودتان را جاي اين آدمها كه در همين محدوده جغرافيايي زندگي ميكنند گذاشتيد؟
اما آن پول خيلي كم است.
400 - 300 هزار تومني ميشود.
با اين پول در اين زمان چكار ميشود كرد؟
اين پول حداقل اجاره خانه يك ماه را تامين ميكند.
پس حتما شما نزديك خانه رئيسجمهور زندگي ميكنيد كه در آنجا اجارهها خيلي كم است. (با خنده).
اما من در فيلمنامه خيلي چيزها را تعديل كردم. در آنجا دلار حاكم است و من به توصيه خيلي دوستان و بر اساس مصلحتها اين مساله را تبديل به ريال كردم. ريال ايراني هم در اين سوي مرز و هم در آن سوي مرز ارزش دارد. گفتند دلار آمريكايي است و ذهن را اين سمت و آن سمت ميبرد.
يورو ميگذاشتيد.
آن موقع در سليمانيه و كردستان عراق هنوز يورو ارزش نداشت و فقط دلار بود و ريال و دينار. خود ما هم كه به آنجا ميرفتيم، اگر دلار بود همان را هزينه ميكرديم و اگر دلار نبود، ريال ايراني ميدادم و هر دو به اندازه پول داخل كشور ما ارزش داشت، اما آنها بيشتر طالب دلار بودند. وقتي شما با چنين واقعيتي مواجه ميشويد، اين مساله آنقدر گزنده است كه اين چيزها مطرح نيست. خيلي از مفاهيم مطرح در اين فيلم نيز گزنده است و مانند گلولهاي است كه به كتف ميخورد. شما مجبوريد ساعتها درد اين كتف را تحمل كنيد و جلو برويد، اما كاري نميتوانيد بكنيد. به نظرم مردم بايد خيلي از اين واقعيتهاي جنگ را بدانند. البته من اسلحه پشتسر مخاطب نگذاشتهام تا او حتما اين ماجراها را دنبال كند، اما مخاطباني كه كنار شما بودند نگران بودند كه اين پول نبايد صرف بازگرداندن اين جنازهها شود؟
ميگفتند چرا بايد اين پول صرف بازگرداندن جنازهها شود؟
چرا آنها نميروند از منافع درياي خزر دفاع كنند؟ ما گاهي از زير خروارها خاك فنجان شكستهاي پيدا ميكنيم و بعد آن را به موزهاي ميبريم و در ويترين خوبي ميگذاريم و نورپردازي هم ميكنيم. بعد ميگوييم 10 هزار سال قدمت فرهنگي داريم چون در آن زمان ما در اين فنجان آب و نوشيدني ميخورديم. آيا پيكر يك سرباز كه براي حفظ وطن جنگيده، اندازه اين فنجان ارزش ندارد؟ به نظرم چنين افرادي از زيربنا با ما مشكل دارند.
يكي از همين مخاطبان ميگفت چه فايده كه اجساد اين شهدا برميگردد، اما ارزشهايي كه آنها از آن دفاع كردند وجود ندارد؟
من كه نميتوانم پاسخ اين سوال را بدهم. به اين سوال كساني بايد پاسخ دهند كه اين ارزشها را كمرنگ كردند، اما به هر حال يك ايل و قبيله بزرگ منتظر بازگشت فرزند خود هستند. كافي است چنين آدمي خود را جاي پسري بگذارد كه چشم باز كرده و سراغ پدرش را گرفته و همواره به او گفتهاند كه بزودي پدرت از سفر ميآيد. بعد كه بزرگتر شده به او گفتهاند پدرت چند سال ديگر ميآيد. تا جايي كه او آنقدر بزرگ شده كه به او بگويند پدرت براي دفاع از ارزشهاي كشورت رفته جنگيده و شهيد شده است. حالا وقتي ميرود دانشگاه و به او ميگويند فرزند شهيد احساس ناراحتي ميكند چون دلش نميخواهد او را از ديگران جدا كند. وضعيتي هم كه در انتظار همسر چنين فردي است ناراحتكننده است. اگر بخواهد ازدواج كند همه به او چشم غره ميروند كه چرا ميخواهي ازدواج كني؟ اگر كمي دير به خانه بيايد با سوال ديگران مواجه ميشود. اگر بخواهد سر كار برود با هزار و يك مشكل مواجه ميشود. يك زمان آنقدر او را تكريم ميكنند كه خودش حالش از خودش بهم ميخورد كه چرا اينقدر مرا از جامعه جدا ميكنند؟
اگر چنين فردي خود را جاي زن و فرزند شهيد بگذارد، حتما به اين نتيجه ميرسد كه بازگرداندن جنازه اين شهدا ارزش جان فشاني افراد ديگري را هم دارد. مثل شهيد پازوكي، مثل علي محمودوند و رضا شهبازي كه اين مسير را براي من روشن كردند. آنها رفتند شهدا را برگردانند، اما خودشان هم به شهادت رسيدند.
در مقابل كسي كه براي پول اعتراض ميكند برخي آدمها جان خود را هم فدا ميكنند.
با اين مساله موافق هستيد كه علت توجه اندك به فيلم شما ايجاد همين سوالها در ذهن مخاطب است؟
اين فيلم در نظرخواهيهاي جشنواره بيشترين كارت قوي را گرفت، اما شايد در مسير حاكميت نباشد.
اگر در چنين مسيري نبود، چرا حوزه ساخت؟
حوزه بايد فيلمهاي متفاوتي بسازد. البته شايد شما بگوييد من نشاني غلط ميروم و چنين چيزي نيست. مشكلي كه سينما در حال حاضر دارد و برخي اوقات تركشهاي آن فيلمهاي من و ديگر فيلمسازان مستقل را ميگيرد و يك جور فكر ميكنند با حوزه انديشه و فرهنگ سر و كار دارد، اين است.
ربط آن با مساله فيلم ؟
شما بايد به اين سوال جواب بدهيد كه در شركت ملي پالايش و پخش فرآوردههاي نفتي كار ميكنيد!
چون دولت گفته اصل 44 قانون اساسي و كسي نبايد درست كند. در مورد تانكرهاي سوخت و سينماها هم همين جور فكر ميكنند. اگر الان هزار تا سينما در تهران بود چنين مشكلي وجود داشت؟ صد تا سينما به من ميدادند و همه چيز ختم به خير ميشد.
بله. آن موقع فيلم نبود و بايد فيلم خارجي ميآوردند و همين مساله مشكلساز ميشد.
اين مثالي بود كه در آن مناقشه نيست چون چنين اتفاقي نخواهد افتاد، اما اگر اين ميزان سينما بود ديگر مثل الان فيلمهاي فرهنگي را در سينماهاي خيابان حافظ و جمهوري اكران نميكردند كه در آنجا كسي اصلا فرصت رفتن و تماشاي چنين فيلمهايي را ندارد.
شايد فكر كردهاند در اين مناطق مردم مستضعف بيشتر مخاطب چنين فيلمهايي هستند.
مردم مستضعف كه هشتشان گرو نهشان است، اصلا فرصت رفتن به سينما را ندارند.
چرا در شرايطي كه فيلمسازان پرسابقه سينماي دفاع مقدس، بيخيال فيلمسازي در اين عرصه شده و به سراغ ساخت فيلمهاي اجتماعي و... آمدهاند، شما رفتيد سراغ آن؟
ممكن است من هم دچار اين سرطان بشوم و ترديد كنم. به همين دليل است كه از ساخت فيلم بيداري روياها كه به نوعي ارتباط داستاني با فرزند خاك دارد هم منصرف شدم.
سعيد سهيلي دوست من ميگويد تو ديوانهاي كه چنين فيلمي ميسازي. راست ميگويد يا دروغ؟
حتما راست ميگويد كه خودش شيوه ديگري را در پيش گرفته.
همسرم هم به من ميگويد تو ميخواهي فيلم بسازي يا حرص بخوري؟ اگر اين جور ميخواهي فيلم بسازي اصلا اين كار را رها كن. ميگويم نه من وظيفهاي دارم كه بايد فيلم بسازم.
همه دعواي من اين است سمينار بگيرند آسيبشناسي كنند چرا وضعيت سينماي دفاع مقدس اين گونه است؟
تازه در برخي شهرهاي مسافرتي جشنواره برگزار ميكنند. با استخر و سونا.
بله تازه مايو هم ميدهند (با خنده). واقعا اين آفتابه لگنها براي چيست؟ جز اين كه فيلم خوبي بيرون بيايد؟ حالا هم وقتي يك فيلم خوب بيرون ميآيد اين برخود با آن ميشود.
اگر فيلم خوب بيايد كه ديگر اين همه نهاد و دفتر و دستك تعريفي ندارد چون فيلم ساخته ميشود. بايد بعدا فيلم خوب ساخته شود و اگر فيلم خوب ساخته شود كه ديگر نياز به آسيبشناسي نيست.
بايد بپذيريم كه تبليغات يك تخصص است و ما كاملا هياتي كار ميكنيم.
البته تبليغات فيلم شما هم خوب است، اما احتمالا بايد بستري فراهم شود تا در دل آن بستر اين مساله ديده شود.
يكي از چيزهايي كه درباره فيلم من رعايت نشد، اين بود كه فيلمهايي كه در كنار آن اكران شد فيلمهاي مناسبي نبود. پخشكننده بايد داراي يك علم بازاريابي باشد. معتقدم اين فيلم نبايد در كنار هميشه پاي يك زن... و دهرقمي اكران شود، اما ميتوانست در كنار به همين سادگي و آواز گنجشكها اكران شود. اين وضعيتي است كه در ايران وجود دارد. فيلم من و امثال فيلم من بايد در شرايطي اكران شود كه از نظر فيلمهاي كناري دچار ضرر و زيان نشود.
قبول داريد اگر ارادههايي تصميم بر موفقيت يك فيلم بگيرند، در هر شرايطي فيلم اكران ميشود و موفق هم ميشود.
بله. اين را قبول دارم و حاضرم آن را با طلا بنويسم. اين مساله قبلا ثابت شده و من به نام برخي فيلمها هم اشاره كردم. خانواده شهدا ميتوانند مخاطب اين فيلم باشند، اما ميدانم اغلب آنها ممكن است به سينما نروند، اما يك ارگاني بايد پيدا شود تا آنها را به سينما ببرد چون اين فيلم درباره آنهاست. سرباز و خلبان فيلم من ارتشي است، اما وقتي ارتش از فيلمهاي جشنواره تجليل ميكند، از فيلم ديگري تجليل ميكند و معلوم ميشود اصلا فيلم مرا نديده است. تنها جايي كه با ما خيلي خوب همكاري كرد و هيچ نامهاي هم براي همكاري نخواست، جمعيت هلال احمر بود. آنها همه جور كمك براي ساخت اين فيلم انجام دادند بدون اين كه از ما نامهاي بخواهند. هلال احمر هم در چارچوب همين نظام حضور دارد، اما بدون هيچ محدوديتي چادر گروهي، آمبولانس و هر چه كه ميخواستيم به ما داد. بعد هم فيلم را در سينما فلسطين براي خانواده هلال احمر اكران كرد و به كاركنان خود گفت ما از اين فيلم خوشمان آمده و از آن حمايت كرديم شما هم ببينيد، اما در هيچ جاي ديگر چنين رفتاري با ما نشد. مساله ناراحتكننده اين است كه نگرش فرهنگي در ميان مديران ما از ميان رفته است و اين وضعيت خيلي خطرناك است.
نكته جالب توجه فيلم اين است كه همسر مينا يك آدم كاملا معمولي است.
در برخي فيلمها هميشه شخصيتهاي رزمنده را آنقدر بالا ميبرند كه اصلا ديگر نميتوان آنها را شناخت. رزمنده در خانه و خيابان و مدرسه و دانشگاه است. اينها را ما قديس فرض كرديم، اما در فيلمي كه همه ميگويند همسر مينا قديس است، ما ميگوييم او چنين نيست. مرز قديس بودن و نبودن را خدا، دل و آن روحاني تعيين ميكند. اين روحاني در مدرسه حوزه علميه پاوه به تدريس مشغول بود و ما از او به عنوان بازيگر استفاده كرديم. معتقدم خداوند نشانههاي ساده خود را از يك برگ درخت و گياه آغاز ميكند. خداوند خيلي ساده با همه چيز برخورد ميكند و ما هميشه دنبال نشانههاي عجيب و غريب ميگرديم. به همين دليل اين را مساله را مطرح كرديم كه يك آدم 19 ساله ميتواند نشانه خدا باشد.
فيلم بازيگر ستاره نميخواست؟
من با خيلي از بازيگران براي فيلم رايزني كردم و خيلي بازيگران معروف در مقاطع مختلف ميآمدند و براي حضور در فيلم اعلام آمادگي ميكردند، اما بعد غيبشان ميزد. خيليها دوست نداشتند به عنوان يك زن شهيد وارد فيلم شوند. يكي گفت من جزو مركز فلان جهاني هستم و از اين كشور به آن كشور ميروم و نميتوانم در اين فيلم حضور پيدا كنم. در يك دوره كه فيلم در مقطع پيش توليد بود، خود اين خانم آمد، اما در مقطع بعد كه فيلم دوباره وارد مرحله پيش توليد شد اين خانم ديگر خيلي مشهور شده بود و به همين دليل مدير برنامههايش را فرستاد. من خيلي احساس حقارت كردم كه با يك دختر 18 ساله بايد درباره يك خانم سوپراستار گفتگو كنم. اين نهايت كملطفي است كه در كشور خودمان اين چنين رفتار كنيم و در دنيا بخواهيم براي گرسنگان آفريقا پول جمع كنيم. يك بار فيلمنامه را براي بازيگري فرستادم و او آمد و گفت با فيلمنامه ارتباط برقرار نكرده است، اما من حس كردم فيلمنامه را نخوانده. بعد آمدم چند صفحه را چسب زدم و به بازيگر ديگري دادم. وقتي به من برگرداند، اين صفحات چسب داشت و معلوم بود او نخوانده چون اگر ميخواند، حتما چسب اين صفحات را ميكند. اين روزها برخي از بازيگران تلفنهايشان هميشه روي پيغامگير است گاهي هم كدهاي مخصوصي به موبايل خود ميدهند كه در دسترس نباشند. گاهي هم كه تلفن را خودشان جواب ميدهند، خودشان را جاي برادر و پدرشان جا ميزنند و صداسازي ميكنند و ميگويند فلاني نيست. وقتي برخوردهاي اينچنيني را در كنار رفتارهاي حرفهاي و بزرگورانه افرادي همچون مرحوم خسرو شكيبايي و استاد جمشيد مشايخي ميگذارم، واقعا افسوس ميخورم.
از تركيب فعلي بازيگران راضي هستيد؟
كاملا. من دنبال صورتهايي بودم كه عروسكي نباشد، چون چنين چهرههايي به درد آن فضا نميخورد. اين نقشها به بازيگراني احتياج داشت كه بتوانند در شرايط سخت دوام بياورند. شبنم مقدمي و مهتاب نصيرپور از نوادر بازيگري در كشور ما هستند. نصيرپور صبح تا شب واكمن در گوشش بود و ديالوگهاي كردي را گوش ميداد. كمكم مثل آنها راه ميرفت، مثل آدمهاي قصه حرف ميزد و مانند آنها غذا ميخورد. اين دو بازيگر يك هفته پيش از آغاز فيلم به منطقه رفتند و در روستاها، در مراسمهاي عروسي و عزا شركت كردند تا مثل آنها شوند، اما خيلي از بازيگران دوست ندارند از تهران خارج شوند.
رضا استادي
چهارشنبه 13 شهريور 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[مشاهده در: www.jamejamonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 135]
-
گوناگون
پربازدیدترینها