تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 15 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام محمد باقر(ع):اسلام بر پنج چيز استوار است، برنماز و زكات حج و روزه و ولايت (رهبرى اسلامى).
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ساختمان پزشکان

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1838135452




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

نوشته: بهاءالدين خرمشاهي‌


واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: نوشته: بهاءالدين خرمشاهي‌


اشاره: از همين روست كه متفكران گوناگون هر يك از چشم انداز خاص و مورد نظر خود به اين مقوله بسيار مهم نگريسته‌اند و ما طي اين مدت كوشيده‌ايم ضمن گفتگو با دانشوران مختلف،به طرح اين موضوع از زاويه اي جداگانه بپردازيم و بدين ترتيب هر بار منظر متفاوتي پيش روي خوانندگان ارجمند بگشاييم.و اما نوشتار حاضر اين تفاوت را با مطالب پيشين دارد كه استاد خرمشاهي خود قبول زحمت كردند و با نگارش و ارسال نوشتار زير،كار را بر ما آسان نمودند.كريم فيضي‌

***

1. زندگي از واژه تا معنا / مفهوم‌

زندگي / زندگاني اسم مصدر از زنده (زيستن) است. طبق حاشيه شادروان معين بر برهان قاطع از پهلوي زيندكيه ‌‌zindakih و گيلكي آن زَندَگي است. به معناي زنده‌بودن، حيات، عمر، عيش، معاش (كتاب پيشگفته، ج 2/ ص 1038). پايين‌ترين حد زندگي، زندگي داشتن يا صرفا زنده‌بودن جنين در شكم مادر است، و حد پايين ديگر آن در حالت مرگ مغزي دست مي‌دهد كه به آن مي‌گويند. يك بار ديگر آثار زندگي به حضيض مي‌گرايد و آن در خواب، سپس شديدتر از آن در بيهوشي، و سپس عميق‌تر از آنها در نزديكي و سايه‌ انداختن مرگ است كه از آن به سكرات مرگ / موت تعبير مي‌شود. اما اوج آن ابتدا در احساس شادي - هر چه پايدارتر بهتر - و سپس استمرار آن است كه اگر پايه‌هاي استوار داشته باشد و همراه اخلاق و علم و فرهنگ و سلامت جسم و روح باشد از آن به سعادت / خوشبختي تعبير مي‌شود. در اينجا سوال دشوار و ژرفي پيش مي‌آيد كه آيا خوشبختي (مركب از رفاه مستمر جسم و روح / جسماني و روحاني، كه نمود عاطفي آن احساس شادي است) غايت زندگي است يا نه؟ بسياري از كساني كه به عالم يا عوالم پس از مرگ نمي‌انديشند يا انديشيده‌اند و اعتقادي ندارند در پاسخ مي‌گويند كه آري اين حد نهايي و غايت قصور و واپسين اوج زندگي است و ليس وراء عبادان قريه (به ترجمه منوچهري: نيست آن سوتر ز عبادان دهي)‌

اما كساني كه تعليم و تربيت و روش و نگرش و معتقدات ديني دارند، به ويژه متدينان به اديان توحيدي (يهوديت / مسيحيت / اسلام) برآنند كه زندگاني حقيقي و حقيقت زندگاني در حيات جاويد پس از مرگ است. به شرط آنكه فرد مومن نيكوكار و نيك اعتقاد باشد. و به تعبير و معيار قرآني دست كم كفه حسنات او بر سيئات بچربد. چنانكه قرآن كريم بالصراحه زندگي دنيوي را كراراً لهو و لعب (بازيچه گونه و سرگرمي‌وار) شمرده است (انعام، ؛32 عنكبوت، 64 به محمد، ؛36 حديد، 20 و حيات اخروي را حيات حقيقي:ان الدار الآخره لهي الحيوان (عنكبوت، 64)

2‌) چيستي / ماهيت زندگي‌

هنوز نه فقط از نظر فلسفه وتفكر عام، بلكه حتي از نظر زيست‌شناسي (بيولوژي) هم روشن نيست كه زندگي / حيات چرا و چگونه پديد آمده و ماهيت / تعريف آن چيست. يعني حاق معناي آن روشن نيست و گرنه تعريف ساده آن اين است كه زندگي انساني، مجموعه‌اي است از درست‌كار كردن، و در كاربودن اورگانيسم (بدن / مجموعه اعضا و جوارح) و حس و ادراك و حركت و فكر و اراده داشتن آن، و بر اين خودآگاهي را هم بيفزاييد كه فارق بين انسان و ساير حيوانات است. با اين تعريف كه بسيار ساده و حداقلي است فرق(هاي) انسان از حيوان، و نيز جمادات آشكار مي‌شود.

3) هدف زندگي / فلسفه حيات‌

هدف زندگي، متعدد و گونه‌گون است. اكثريت انسانهاي متعارف به شرط آنكه عرف‌گرا (لائيك / سكولار) باشند همان است كه چون جاودانگي آرزويي محال است، پس بايد به حداكثر رفاه ممكن را غايت قصوي دانست؛ يعني حداكثر راحت و رفاه مادي و معنوي، و طبعا فرار از رنجها يا كاستن از آنها، و از عوارض نظير بيماريها و پيري و ضعف و فتور تا حد ممكن پرهيز‌كردن يا به بهترين وجه با آنها كنار آمدن. سر جمع پاسخ اينان اين است كه هدف اعلاي زندگي برابر است با تامين / تحصيل حداكثر راحت و رفاه جسمي و روحي براي حداكثر مدت ممكن، براي حداكثر افراد.‌

البته انسانهاي لائيك كه معتقدات ديني ندارند، لزوما بري و بركنار يا محروم از معنويت و معنويات و به ويژه فرهنگ نيستند. همچنين اكثريت نزديك به اتفاق آنان با اين قول مشهور [و به گمانم غلط] داستايوسكي كه مي‌گويد: مخالف‌اند. و بر آنند كه اخلاق قاعده / مجمع القواعد سرشتي و غالبا غريزه وار يا فطري انساني است، كه عمدتا ريشه در سلامت عقل و سلامت نفس انسانها دارد، و مانند اقلام گوناگون اخلاقيات و آداب و رسوم نيست كه آموختني / اكتسابي باشد، يعني فرد از جامعه فراگيرد.‌حديث مهم و معروفي داريم كه: الدنيا مزرعه الآخره (دنيا همچون كشتگاهي است كه آنچه در دنيا با پاكدلي و نيكوكاري و ورزيدن اخلاق پاك / آيين مردمي و نوعدوستي و فداكاري / ايثار در آن مانند دانه‌ در حيات فردي و جمعي، مي‌افشانيم اگرچه در دنيا هم سود مي‌دهد و زندگاني پاكيزه‌تري براي ما به بار مي‌آورد، ولي سود نهايي آن در آخرت است.)‌

در اينجا سئوال مهمي پيش مي‌آيد: آيا فقط مومنان و متدينان به اديان و اعتقادات ديني، رستگارند و آيا فقط آنان برنده حيات جاويد سعادت‌آميز خواهند بود؟ برخي مي‌گويند آري؛ يعني انحصارگرايانه برخورد مي‌كنند. اهل تساهل مي‌گويند هر عمل خيري كه سودش به همنوعان برسد، نزد خداوند حساب و كتاب و در نهايت پاداش دارد. و سئوال در سئوال پيش مي‌آيد كه در نهايت انساني كه فقط در كارنامه‌اش ايمان ثبت شده، بدون هيچ عمل خير ديگري، رستگارتر است، يا انساني كه در كارنامه‌اش اعمال خير و خيرخواهانه و انساندوستانه و افزاينده راحت و رفاه انسانها، كاهنده از رنج و بلاياي آنها آمده، ولي ايمان به خدا يا دقيق‌تر: ايمان به مبدا و معاد در آن ثبت نشده؟ اين سئوال هم مفهوم دارد و هم مصداق. پاسخها مختلف است. حتي كساني هستند كه مي‌گويند هر ايماني هم مقبول نيست يعني ايماني توحيدي نظير ايمان يهوديان و مسيحيان، بلكه فقط ايمان اسلامي است كه مقبول است و از قرآن كريم هم ظاهرا سند مي‌آورند كه: ، (آل عمران، 19)، يا: (آل عمران، 85).‌

پاسخ اين بخش از سئوال/ مسئله اين است كه بنده در قسمت توضيحات ترجمه‌ام از قرآن كريم در ذيل توضيح يكي از اين آيات آورده‌ام كه مراد از اسلام توحيد است، يعني منحصر در ايمان اسلامي محمدي نيست بلكه ايمان توحيدي ابراهيمي نيز مشمول در معناي آن است. (دوستداران ادامه اين بحث به آن منبع مراجعه كنند). به پاسخ بخش اول اين سئوال درباره نيكوكاري(هاي) انسان‌هاي فرهيخته دانشمند خدمتگزار بدون اسلام و ايمان باز مي‌گرديم. در اين مورد هم طبق صريح يكي از مهمترين و با ارتباط‌ترين آيات قرآني، چنين انساني پاداش خود را خواهد يافت: ، (پس هر كس همسنگ ذره‌اي عمل خير انجام داده باشد، [پاداش] آن را مي‌بيند. و هر كس همسنگ ذره‌اي عمل ناشايست انجام داده باشد. [كيفر] آن را مي‌بيند. - سوره زلزله، آيات 7-8). يك دليل قرآني ديگر اين است كه در قرآن كريم بارها آمده است كه اگر كفه حسنات كسي در مقايسه با سيئات او سنگين باشد، به بهشت خواهد رفت و هركس كفه سيئات او در مقايسه سنگين‌تر باشد، به دوزخ خواهد رفت. از جمله به اين آيات توجه فرماييد: (سوره قارعه، آيات 6 تا 9).‌

از منظر ديگر بنگريم انسانهاي پاكدل درستكار ولي بي‌ايمان، در زندگي سراسر مهر و خدمتگزاري‌شان، فقط ايمان و طبعاً و تبعاً عبادت كم دارند، وگرنه از حيات فرهنگي و اخلاقي برخوردارند يعني مانند يك مومن دانشمند درست كردار و اخلاقي زندگي مي‌كنند و فقط حق‌اللهي برگردن دارند كه خود و خداي خود مي‌دانند. به قول حافظ:‌

نااميدم مكن از سابقه لطف ازل‌

تو پس پرده چه داني كه خوب است و كه زشت‌

يا باز هم به گفته او:‌

عيب رندان مكن اي زاهد پاكيزه سرشت‌

كه گناه دگري بر تو نخواهند نوشت‌

يا همچنين به گفته او:‌

چون حسن عاقبت نه به رندي و زاهدي است‌

آن به كه كار خود به عنايت رها كنند

يا همچنين:‌

بر آستانه ميخانه گر سري بيني‌

مزن به پاي كه معلوم نيست نيت او

بيا كه دوش به مستي سروش عالم غيب‌

نويد داد كه عام است فيض رحمت او

مكن به چشم حقارت نگاه در من مست‌

كه نيست معصيت و زهد بي‌مشيت او

آري، حق نداريم از جانب خداوند، در مورد حقي كه ويژه اوست، كسي را كه بسي مهر و اخلاق و نوعدوستي و خدمتگري دارد، محكوم كنيم؛ زيرا همان‌گونه كه شرك خفي وجود دارد، ايمان نهاني هم وجود دارد كه حتي دارنده‌اش هم ممكن است علي‌الظاهر از وجود آن در ذهن و ضمير خود بي‌خبر باشد كه اين مورد نمونه‌هاي مهم تاريخي دارد ولي پرداختن به آن ما را از پيگيري ساقه اصلي بحث باز مي‌دارد.‌

از سوي ديگر، و نقطه مقابل آن بسياري انسانهاي (به قول حافظ) وجود داشته و دارند كه ظاهراً ادعا و اظهار ايمان مي‌كنند ولي در كارنامه آنها جز ستمگري و آدم و عالم سوزي وجود ندارد. يك نمونه مسلم تاريخي‌اش تيمور لنگ است كه ادعاي مسلماني، سهل است علاوه برآن ادعاي صوفيگري/ عرفان، و سهل است ادعاي گرايشهاي شيعي و ارادت به حضرت مولا اميرالمومنين علي(ع) مي‌كند. و در اخبار و احوال او نوشته‌اند (اگرچه افسانه‌وار است) كه حافظ قرآن هم بود و در مواجهه‌اي كه با خواجه شمس‌الدين محمد حافظ داشت ،گفت: خواجه فرمود: گفت: خواجه آياتي از قرآن از برخواند. تيمور گفت: خواجه به درستي (و با تعجب از اينكه او چرا العياذ بالله از قرآن و حفظ آن بازيچه ساخته است) گفت: سپس خود تيمور شروع كرد به خواندن آياتي از آخر قرآن به نحوي كه ادعا مي‌كرد.

آري ارچه بسيار قتل عامها از مسلمانها برپا كرده بود و كله مناره‌ها ساخته بود. يا تعبير و كج‌سليقگي را بنگريد كه در بحبوحه حملات خونبار سيل بنيان‌كن مغول ،عارفي افاضه مي‌فرمود كه: و نمي‌دانست كه خداوند مستغني از آن است كه غنا و استغنايش را با حمله ددمنشانه قومي بي‌تمدن و بي‌دين و بي‌اخلاق و بي‌فرهنگ به قومي كه همه اين فضايل را داشت، بنماياند.‌

قصدم اين است كه اگر عمل صالح نباشد، ايمان هم به كار نمي‌آيد، يا به كارهاي ناشايسته وا مي‌دارد چنانكه خداوند در قرآن مي‌فرمايد: ، (... بگو اگر مومن باشيد، چه بد است آنچه ايمان شما به آن فرمان مي‌دهد - بقره، 93) و براي آنكه زمينه اين قول الهي براي خوانندگان گرامي روشن شود، مي‌گوييم كه اين سخن به گروهي از قوم بني‌اسرائيل كه از غيبت چهل روزه حضرت موسي(ع) كه به مناجات الهي بر فراز كوه طور رفته بود، و سپس درخواست بخشي (كوچك يا بزرگ؟) از قومش از شريك الرساله او يعني برادرش هارون كه مي‌خواستند برايشان ملموس و مرئي پيدا كند، و سامري گوساله‌اي عجيب و غريب ساخت، و خود گمراه شد، جمعي كثير را هم به گمراهي كشاند، خطاب به آن قوم گفته شده است. داستانهاي بلعم باعو را هم كه از بزرگان و دانشمندان همين قوم بود و ايمانش به كفر كشيد، معروف است.‌

سخن بنده اين نيست كه ايمان بي‌اثر است، يا خداي نكرده مهم نيست، يا شرط رستگاري نيست، بلكه فقط همين است كه اگر شرط لازم باشد، شرط كافي نيست؛ لذاست كه در قرآن كريم بيش از شصت بار عبارت يا تعبير آمده است. در چنين زمينه‌اي مي‌توان شطحيات و شيرينكاريهاي طنزآميز حافظ را دريافت كه في‌المثل مي‌گويد:

نصيب ماست بهشت اي خداشناس برو

كه مستحق كرامت گناهكارانند

*

جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه‌

چون نديدند حقيقت ره افسانه زدند‌

*

‌ اي گدايان خرابات خدا يار شماست‌

چشم انعام مداريد ز انعامي چند

‌*

بيا به ميكده و چهره ارغواني كن‌

مرو به صومعه كانجا سياهكارانند

و اوج اين گونه سخنانش در بيت زير است. با تذكر به اين نكته كه حافظ مسلماني درست اعتقاد است و حافظ قرآن و داناي قرائت چهارده‌گانه و مقام شامخي در علوم اسلامي دارد:‌

زاهد ار رندي حافظ نكند فهم ،چه شد؟

ديو بگريزد از آن قوم كه قرآن خوانند

كه البته مصراع دوم را به تضمين از غزل يا قطعه سعدي گرفته است.‌

سخن آخر هم اينكه نه در قرآن، نه در قصص اسلامي نيامده است كه قابيل اولين قاتل - و قاتل برادر - كه در سنت ديني توحيدي شناخته شده، نه فقط بي‌ايمان نبود، بلكه ايمان داشت. چنانكه هم او و هم هابيل، چنانكه قرآن مجيد حكايت مي‌‌فرمايد، قربانيي به درگاه پيشگاه خداوند عرضه داشتند، و يكي از علل و انگيزه‌هايي كه قابيل را به كشتن هابيل وا داشت، اين سرخوردگي بود كه قرباني‌ هابيل پذيرفته شد و قرباني او پذيرفته نشد، و وحي چنين آمد كه: ، (خداوند تنها از پرهيزگاران مي‌پذيرد.- مائده، 27) و نه فرمود: من المومنين!باز بيتي از حافظ فراياد مي‌آيد:‌

كار صعب است،مگر يار شود لطف خدا

ورنه آدم نبرد صرفه ز شيطان رجيم‌

از اين معترضه‌ها به پاسخهاي صريحتر به سوال باز گرديم. هدف زندگي گوناگون است. اين بار به قول سعدي: هركسي را هوسي در سر و كاري در پيش. اخيراً جمله‌اي را براي مجموعه هاي خود نوشتم كه از صحت آن انديشناك شدم. نوشته بودم: امروزه جوانان آرزو دارند، اما گويي آرمان ندارند. البته نظرم به همه جوانان جوياي دانش، يا داراي ايمان نيست، بلكه آنها استثناي منقطع‌اند و حسابشان جداست و خداوند يارشان باشد كه ايمان و عمل صالح را باهم داشته باشند كه در اين صورت و به تصريح قرآن كريم داراي خواهند بود: (هركس از مرد يا زن كه كار نيك كند و مومن باشد، به زندگاني پاك و پسنديده‌اي زنده‌اش مي‌داريم...)، (نحل، 97)‌

هدفهاي زندگي تا آنجا كه دست كم ده هزار سال تاريخ روشن انسان - از تاريخ 5/3 ميليارد ساله پيدايش او - بر اين خاك توده نشان مي‌دهد چندگانه و چند گونه بوده است.

1) كساني كه بيشترين تلاش را براي زنده ماندن به جاي زندگاني كردن - به خرج داده‌اند. يعني اسيران فقر كه فقر مادي را به ارث مي‌برده‌اند و به ارث مي‌گذاشته‌اند. اينان در گذشته‌هاي تاريخ برده، سپس (كه اميدوارم هرگز اسائه ادب به ساحت محترم كارگران شرافتمند سراسر جهان نشود) كارگرهايي بوده‌اند كه دست به دهن زندگي بخور و نميري را مي‌گذرانده‌اند. در موقعيتي كه اينان داشته‌اند جايي براي هدفداري نبوده، مگر اينكه بگوييم هدفشان عمدتا تنازع بقا و كوشش براي گذران بي‌اعتبار عمر بي‌اعتبار و خالي از رفاه و خوشبختي و تجمل‌شان بوده. اينان در عرف قرآن‌كريم عبد (برده/ بنده)، فقير‌مسكين، اسير، يتيم، سائل و محروم و مستضعف و چند اصطلاح و نام ديگر خوانده شده‌اند. اينان غالباً اهل اخلاق بوده‌اند. هرگز فسادهايي چون اتراف و استكبار و كنز مال و تفاخر و تكاثر و نظاير آن نداشته‌اند. اينها عمده‌ترين نيروي كار جوامع قديم تا برسد به عصر جديد را تشكيل داده‌اند. در جنگها هم بدنه اصلي سپاه بوده‌اند. غالب اينان چندان كارشان را اخلاقي انجام مي‌داده‌اند كه ارتقاي معنوي مي‌يافته‌اند. ‌

2‌) كساني كه هدف آنان خوشگذراني بوده است. اين گروه در دو سطح عامي و عارف، به دو صورت يك هدف را دنبال مي‌كرده‌اند. دينداري و اخلاق را كمتر رعايت مي‌كرده‌اند، و در سطح فرهيخته‌تر دم از حكمت رندي و اصل اصيل اغتنام فرصت سبز حيات مي‌زده‌اند، و به تعبير ابن‌سينا زندگي را مي‌خواسته‌اند نه طول آن را. اينان هم رند به معناي سطحي و عاميانه آن، و هم رند به معناي عالي و حكيمانه آن بوده‌اند و هستند. دسته اول از اين گروه چندان اهل فرهنگ نبوده/ نيستند. ولي دسته دوم فرهيخته و فرهنگپرورند و نيز حتي اهل هنر. ‌

3‌) كساني كه هدف زندگي را در آرمان والاي (اخلاقي و) فرهنگي/ هنري/ اجتماعي جست‌وجو كرده يا مي‌كنند. جوانمردان (عياران/ شهسواران) خادمان اجتماع، خيرها، دانشمندان، به شرط آنكه علم، آرمان آنان باشد، نه فقط شغل، و كار باعث پديد آمدن‌ و مسخ شخصيت يا خلع صفات انساني نشده باشد. اما نمي‌دانم پيروان ايدئولوژي‌ها را در كدام دسته جاي بدهم. ايدئولوژي، به يك تعبير نوعي است. در حيطه آن يك عده كه نظريه‌پرداز به شمار مي‌آيند براي همه امور زندگي پيروان آن ايدئولوژي، طرح و برنامه مي‌دهند. پيروان فقط بايد مانند آدم آهني كوك شده دستورات را انجام دهند.

در اين حوزه، همه مي‌انديشند. چون و چرا ندارد؛ زيرا براي آنها و به جاي آنها فكر كرده‌اند. آنها بايد فقط مجري منويات باشند. طبعاً در عصر جديد - عصر ايدئولوژي‌ها كه فروپاشي بعضي از آنها هم آغاز شده - بسياري از گروه اول جاي دارند نامشان نيروي كار، كارگر، و پرولتارياست. به اينان در عالم ماركسيسم/ كمونيسم يقه آبي، و به اربابان فكور و استثمارگرشان - كه البته طبق تعريف رسالتشان مبارزه با استثمارگري است - يقه سفيد مي‌گويند. ‌

اگر بحث را خيلي پرشاخه و برگ كنيم، بيم آن مي‌رود كه نتوانيم جمع و جورش كنيم. نگارنده كه در اين زمينه تخصص ندارد. لذا به جاي نظريه‌پردازي، كه بضاعتش را ندارد، اندكي نظرپردازي مي‌كند.

بهترين هدف در زندگي، هدف معنوي (فرهنگي، اجتماعي، نيز ديني و اخلاقي) داشتن است. بشر ذاتاً بلندگرا و اهل اعتلا و ارتقاست. حديثي فرايادم مي‌آيد كه دبير فيزيك دانشمند ما در كلاس نهم دبيرستان در حدود سال 1340 (47 سال پيش) با خط خوشش با گچ بر روي تخته سياه - قبل از آغاز درس فيزيك - نوشت: (دردمندانه مغبون و ندانم‌كار است كسي كه دو روز [از روزهاي محدود و بلكه معدود] عمرش يكسان باشد). مراد اين است كه مياساي ز آموختن يك زمان. يا: ز گهواره تا گور دانش بجوي (كه خود يادآور حديثي ديگر است: ). هدف علمي و فرهنگي روشن است. در علم و فرهنگ و هنر مي‌توان به دو گونه رفتار كرد. يا: الف) در حد دانشمندي و فرهيختگي و فرزانگي و شناخت هنر درس و تجربه آموخت و استكمال شخصيت و شرح صدر پيدا كرد. چنانكه بسياري از اينان كتابخوانان حرفه‌اي هستند، يا بالعكس. ب) اما از اين ميان بعضي‌ها از سر قريحه و استعداد، يا كسب و كتاب و دانش جويي و فرهنگ‌طلبي به مقام دانشمند، يا هنرمند مولد مي‌رسند، يعني يا فيزيكدان (اعم از عادي تا عالي) يا رياضيدان، و به طور كلي متخصص و صاحبنظر و صاحب اثر در زمينه‌هاي علمي و فرهنگي و هنري مي‌شوند.

در مسائل اجتماعي هم بعضي خير و نيكوكار مي‌شوند يا به بعضي خدمات فراشغلي يعني في‌المثل اداره يك مجتمع مسكوني علاقه‌مند مي‌شوند يا ريش سفيد محل يا كدخداي روستا مي‌شوند يا به مسئوليت‌هاي سياسي از كم تا زياد روي مي‌آورند. مشاغل علمي/ فرهنگي/ هنري بسيار است. از دبيري و ويراستاري گرفته تا تصحيح و ترجمه و تاليف متون، تا خوشنويسي و كارهاي گرافيكي و نقاشي و موسيقي كه هريك در درون خود دهها شغل و مشغله و رشته فرعي دارد. رشته‌هاي علمي - فني دانشگاهي امروزه بيش از 300 رشته است. ‌آري پي گرفتن اين رشته‌ها و پيشرفت در آنها و اثرگذاري و نام‌آوري در آنها هدفي است معنوي كه در بسياري موارد در عين آنكه مشغله معنوي است، جاي شغل را هم مي‌گيرد و جنبه مادي و دستمايه گذران معيشت هم قرار مي‌گيرد.

چند كلمه هم درباره ثروت بنويسم. جامعه بشري بر پايه كار و كسب درآمد از آن استوار است درآمد در واقع بها يا پاداشي است كه جامعه براي كاري مي‌پردازد. ملتها غالبا ذخائري دارند كه با انجام كار بر روي آنها گذران معاش و معيشت افراد و آحاد ملت را تامين مي‌كنند. گاه ماده‌اي هست (مانند نفت يا كاني‌هاي ديگر) كه با كار كم در آمايش و آماده‌سازي و پردازش‌ آنها ارزش ملي يا جهاني پيدا مي‌كنند. اما گاه هست كه خود يك كار بر اثر پيشرفت و ندرت آن ارزش مي‌يابد مانند كارهاي علمي و هنري). همه حكومت‌ها براي اين تاسيس شده است كه با امكانات موجودش و با همكاري مردمش بتواند جامعه را - يا به تعبير ديگري زندگي فردي و اجتماعي آنها را - بگرداند. در هيچ جاي تاريخ و جغرافيا نيست كه ثروت عادلانه تقسيم شده باشد. يا ثروت بدون كار و خدمات حاصل شود. حتي معدن طلا و الماس هم به استحصال و پردازش نياز دارد. تازه معدن طلا متعلق به كارگران يا حتي مالكان معدن نيست و در اينجا چنانكه اشاره شد مالكيت مشاع و جمعي پيش مي‌آيد. ‌اين مقدمات كه توضيح واضحات است براي اين گفته شد، كه بگويم متاسفانه كساني كه در هر جامعه، فقر مادي دارند، غالباً دچار فقر معنوي و فرهنگي هم مي‌شوند و از رشد دادن به شخصيت خود غافل مي‌مانند، سهل است اصولا نمي‌دانند كه چنين وظيفه‌اي هم دارند. يا چنين هدفي بايد داشته باشند. از سوي ديگر چنين نيست كه ثروت، به ويژه ثروتي كه بدون كار مناسب به دست آمده باشد - مانند ارث‌هاي كلان يا خوش‌شانسي‌هاي مالي ديگر في‌المثل از طريق رونق‌يابي كسب و كار، به غناي معنوي منتهي شود. فقط گاهي به آن مدد مي‌رساند. ولي مسلم اين است كه ثروتمندان يك جامعه غالبا جزو فرهيختگان نيستند. ‌

درباره زندگي‌

و عكس آن هم صادق است. يعني غالبا فرهيختگان. جزو ثروتمندان يك ملت به شمار نمي‌آيند. و هستند كساني كه از ثروت پروا و از ثروتمند شدن ابا دارند. اما نظر به اكثريت كه بيندازيم 95 درصد مردم جهان در مسابقه ماراتون كسب ثروت شركت دارند.‌در اين ميان عرفا و حكما و اخلاقيون به صاحبدلان هشدار مي‌دهند كه:

توانگرا دل درويش خود به دست آور

كه مخزن زر و گنج درم نخواهد ماند

*

دولت فقر خدايا، به من ارزاني دار

كاين كرامت سبب حشمت و تمكين من است‌

*

اگرت سلطنت فقر ببخشند اي دل‌

كمترين ملك تو از ماه بود تا ماهي‌

*

بر در ميكده رندان قلندر باشند

كه ستانند و دهند افسر شاهنشاهي‌

*

اي گداي خانقه، برجه كه در دير مغان‌

مي‌دهند آبي و دلها را توانگر مي‌كنند

*

ملاحظه مي‌كنيد كه چگونه حرف حرف مي‌آورد؛ و هنوز بيش از ده سوال بدون پاسخ مانده است از مبتكر و طراح اين سوالات اجازه مي‌خواهم كه قدري از روال عادي عدول كنم. مرادم اين است كه ديگر فقط به يك سوال پاسخ دهم كه از مهمترين پرسشهاي مطروحه در باب زندگي است، و سرانجام، پس از آن هم يكي از بهترين شعرهاي درباره زندگي را كه اقبال لاهوري سروده است نقل كنم.

4- (12) نسبت به زندگي و ابديت‌

عمر كيهان تاكنون به بيش از پانزده ميليارد سال تخمين زده شده است و ميانگين عمر انسان هنوز مانند ديروز و پريروزهاي تاريخ همچنان ميان 70-80‌ سال است. البته اين ميانگين در كشورهاي پيشرفته بالاتر، و در كشورهاي واپس مانده / داشته شده كمتر است. پس كمابيش همان مي‌شود.‌به ياد شعري از نظامي مي‌افتم:

يكي مرغ بركوه بنشست و خاست‌

بر آن كُه چه افزود؟ از آن كُه چه كاست؟

من آن مرغم و اين جهان كوه من‌

چو رفتم، جهان را چه اندوه من؟

آري ،چنانكه هم در احاديث نبوي يا علوي، و هم در حكمت باستان داريم مرگ از لحظه تولد آغاز مي‌شود. و ما هم با مرگ زندگي مي كنيم و هم تا مرگ، هم فراتر از مرگ.

زندگي بشر حتي براي تحقق يافتن ساده‌ترين آرزوها و اهداف و آرمانهايش بسيار كوتاه است. در عالم علم يا هنر / فرهنگ، حتي با پيشرفته‌ترين محيط، روش و فناوري تعليم و تربيت، در حدود 50 سالگي است كه كسي به بار مي‌نشيند. البته كساني از نوابغ هستند كه در دهه سوم يا چهارم عمرشان به شكوفايي فرهنگي رسيده‌اند. اما حكم به اغلب اكثر بايد كرد. امروزه نگرشها و روشها درست‌تر است، اما در عوض، سوكمندانه بايد گفت: همتها سست‌تر است.هر روزه كه سر از بالين خواب برمي‌داريم قلب مهربان ما - اگر با هم مهربان نباشيم اين ماهيچه شگرف كه از بدايع خلقت الهي است مهربان است و وظيفه‌شناس - در حدود 170 هزار ضربان بر ضربانهاي ديروزينش اضافه شده است.مهم اين است كه تلقي ما از مرگ چيست. تعبير قرآني اين است كه خداوند دو بار ما را ميرانده و دوبار به ما حيات بخشيده است. مفسران در توضيح آن گفته‌اند. ابتدا مرگ اول در اين است كه: ما نبوديم و تقاضامان نبود. سپس خداوند ما را يا ما را هم جزو ماسوي الله آفريد (= حيات اول)، سپس بعد از عمري كوتاه يا متوسط يا درزا در مي‌گذريم (=‌مرگ دوم)، آنگه به خواست خداوند رستاخيز مي‌كنيم (= حيات دوم كه طبق فرموده قرآن ابدي است). (سوره غافر / مومن، آيه 11).

در اينجا فرصت مناسبي است كه با هموطنان همزبان و همكيش خود گلايه‌اي را مطرح سازم. بنده به عنوان دين پژوه و دوستدار فلسفه دين و معارف ديني كه عمري هم در اين زمينه قلم زده‌ام، از اين روحيه و طرز فكر حاكم در ملت مسلمان‌مان (اعم از اهل تشيع و اهل تسنن) بارها تكان مي‌خورم كه مردن را نابود شدن و همچون خار و خاشاكي برباد رفتن تلقي مي‌كنند. حال آنكه معاد. مانند مبدا از اصول سه‌گانه دين اسلام ما اصول پنجگانه مذهب تشيع است. و شك در معاد همانقدر ايمان بر باد ده است كه شك در مبدا. آري اساس آيين مسلماني در درجه اول ايمان راسخ به مبدا و معاد (عالم آخرت و حساب و كتاب و بهشت و دوزخ) است. در قرآن كريم آمده است (ترجمه‌اين و بخش صدر آيه چنين است: و اين زندگاني دنيا [اگر غرقه در دنيا شوي] جز سرگرمي و بازيچه نيست و اگر مي‌دانستند بي‌صگمان سراي آخرت، حيات واقعي است. - عنكبوت، 64). دلايل در اثبات حيات پس ازمرگ، و قيام قيامت، از نقلي و عقلي و شرعي و فلسفي بسيار است. در قرآن كريم - با آنكه در سنت كتب آسماني بنا به دلايل و استدلال نيست - به چنين استدلالهاي ژرفي برمي‌خوريم:
زنده‌اش مي‌گرداند؛ و او به هر آفرينشي دانا [و توانا] است... آيا كسي كه آسمانها و زمين را آفريده است، تواناي آن نيست كه مانند ايشان / آنها را بيافريند؛ چرا، واو آفرينشگر داناست.> (سوره يئس / ياسين، آيات 77 تا .82 از ترجمه بهاءالدين خرمشاهي). ارزش استدلالي اين آيات بينات در اين است كه حكما فرموده اند خلق چيزي اگر انجام گيرد، تكرار يا اعاده يا ادامه آن طبق قاعده طريق اولي ‌‌‌‌(afortiori) همچنان ممكن و حتي به تعبير قرآن آسان‌تر است: و هوالذي يدوالخلق ثم يعيده و هواهون عليه... (و او كسي است كه آفرينش را آغاز مي‌كند و سپس بازش مي‌گرداند، و اين امر بر او آسانتر است. - سوره روم، آيه 27) كه سخن را روي با صاحبدلان است كه مي‌دانند همين دوسه آيه‌اي كه نقل كردم پاسخ بيش از دو هزار سال شكاكيت درباره معاد را مي‌دهد. و ارزش برهاني عظيمي دارد.‌

دوستداران بحث دامن گستر جاودانگي روح به كتاب ژرف درد جاودانگي اثر فيلسوف بزرگ معاصر اسپانيايي: ميگل د انامونو، به ترجمه همين قلم مواجه فرمايند. براي حسن ختام چند بيت از اقبال لاهوري مي‌آورم:

زندگي در صدف خويش گهر ساختن است‌

در دل شعله فرو رفتن و نگداختن است‌

مذهب زنده دلان خواب پريشاني نيست‌

از همين خاك جهان دگري ساختن است‌

زندگي گفت كه در خاك تپيدم همه عمر

تا ازاين گنبد ديرينه دري پيدا شد.




 سه شنبه 12 شهريور 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: اطلاعات]
[مشاهده در: www.ettelaat.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 290]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن