واضح آرشیو وب فارسی:پی سی سیتی: باز هم تحريف تاريخ (http://p30city.net/redirector.php?url=http%3A%2F%2Fwww.sorankurdmad.blogfa.com% 2Fpost-30.aspx)
تلاش يک محقق پاکستاني براي تغيير نام خليج فارس در لغتنامه يي متعلق به 800 سال پيش
پيشنهاد طرح اين موضوع از جانب استاد شفيعي کدکني است که يکي دو روز پيش از سفر به امريکا کتاب را به يکي از شاگردان شان سپردند و سفارش موکد کردند که اين مطلب منتشر شود.
http://www.etemaad.ir/Released/88-08-07/khalij1.jpg
دکتر محمود فتوحي:
نام درياي فارس (بحر الفارس) در سه جاي واژه نامه بزرگ و مشهور عربي العïباب الزاخر و اللïباب الفاخر آمده است. اين واژه نامه معتبر در سال 650 هجري / 1252 ميلادي (يعني هشت قرن پيش) نوشته شده است. متاسفانه مصحح کشميري تبارً پاکستان نشين اين متن بزرگ در مقدمه اش (صفحه «واو») با وقاحت تمام در سه مورد «بحر الفارس» را به «بحر العرب» تحريف کرده است. دکتر فير محمدحسن مخدومي در مقدمه کتاب (صفحه و) مدخل هاي «عبادان»، «خارک»، «هنگام »، «قïصîير» (جزيره يي نزديک هنگام) را به عنوان نمونه هايي از متن آورده است و در همه موارد درياي فارس (بحر الفارس) را که در متن کتاب العباب آمده، به «بحر العرب» تغيير داده است.
به راستي محققي که کتابي چنين سترگ و مهم را تصحيح مي کند با چه انگيزه يي اين گونه به تحريف تاريخ دست مي زند؟ آيا تطميع شده است؟ يا مقاصد سياسي دارد؟ آيا واقعاً اين محقق آشنا به زبان هاي شرقي نمي داند که خليج فارس از کتاب العين فراهيدي (تاليف قبل از 170 هجري) تا به امروز در هيچ يک از منابع تاريخي معتبر با نام بحرالعرب نيامده و هيچ محقق قابل اعتباري خليج فارسي را به اين نام نمي شناسد. يا او هم مثل رهبر گروه فلسطيني حماس (نطق مهرماه امسال) حساسيت هاي مردم ايران را درباره تحريف جغرافياي تاريخي
می داند.
.http://www.etemaad.ir/Released/88-08-07/sd.jpg
نام ها و نامگذاري ها در زمره قراردادهاي اجتماعي و بين المللي اند. توافقنامه هايي هستند از دل تاريخ. اگر قرار باشد هر کس به دلخواه خويش نام ها و نشان ها را تغيير دهد چه بر سر گفتمان هاي سياسي و فرهنگي و ارزش هاي ملي مردمان جهان خواهد رفت؟
قصير؛ (ريشه قصر) جزيره يي است کوچک و بلند در نزديکي جزيره هنگام1 در درياي فارس.
مواضعي از کتاب العïباب الزاخر که نام درياي فارس آمده است؛
عبادان؛ (آبادان)؛ (ريشه عبد) جزيره يي است که دو شاخه دجله در درياي فارس آن را احاطه کرده است. آنجا عبادتگاه عابدان و ملاقاتگاه زاهدان است. در آن نشانگاه هايي است که زائران را به زبان حال به انقطاع به سوي خداوند و رويگرداني از دنيا مي خواند. خود صغاني در سال 614 وارد آبادان شده است. (ص 878).
قصير؛ (ريشه قصر) جزيره يي است کوچک و بلند در نزديکي جزيره هنگام2 در درياي فارس. (ص 930)
خارک؛ بر وزن طابîق جزيره يي از جزاير درياي فارس. صغاني مولف کتاب در سال 624 قمري در سفر دومش که از دارالخلافه به سفارت ملک شمس هندي مي رفته وارد آن جزيره شده است. (ريشه خîرٍک)
معرفي کتاب العباب الزاخر و الباب الفاخر
-نوشته ابي الفضايل الحسن بن محمد بن الحسن الصغاني (درگذشته 650 هجري / 1271م)
-تحقيق و تعليق و مقدمه دکتر فير محمدحسن مخدومي
-چاپ اسلام آباد پاکستان، منشورات المجلس الوطني للهجره، 1414 هجري/ 1994 ميلادي
مصحح؛ دکتر فير محمدحسن مخدومي (تولد 1904) که کتاب قباب الزاخر را در 12 بخش در 1988 به اتمام رسانده است، از فرزندان اولياي کشمير است و از دانشگاه پنجاب پاکستان، دکترا در زبان هاي شرقي گرفته است. کشف المحجوب هجويري از فارسي و اللمع ابونصر سراج را از عربي به زبان اردو برگردانده است.
نويسنده العباب
ابي الفضايل الحسن بن محمد بن الحسن الصغاني (چغاني) از چغانيان در ماوراء النهر است که در 650 هجري درگذشته است. دو واژه نامه بزرگ عربي قاموس فيروزآبادي (نگارش) و تاج العروس زبيدي يمني (نگارش) از او به عنوان لغت دان بزرگ ياد کرده اند (ريشه صغن). به روايت زبيدي صغاني در 555 در لاهور به دنيا آمده، در غزنه باليده و در 595 به بغداد آمده و دو بار (سال هاي 617 و 624 قمري) به عنوان رسول خليفه عباسي به دربار هند اعزام شده است. صغاني اين کتاب را براي مويد الدين ابن العلقمي وزير مستعصم خليفه عباسي (642-641) نوشته است. کتاب العïباب پايه لغتنامه قاموس فيروزآبادي بوده است. درباره زندگي صغاني در معجم البلدان ياقوت حموي و مجمع الانساب سمعاني اطلاعات کافي آمده است. سيوطي (در کتاب المزهر 1/100) ذهبي، يافعي، دمياطي وي را در لغت و امام در لغت و فقه و حديث بي بديل نوشته اند. و کتاب اقباب را بزرگ ترين و پرريشه ترين واژه نامه عرب خوانده اند.
ارزش جغرافيايي العباب
کتاب العباب الزاخر و الباب الفاخر حاوي اطلاعات جغرافيايي بسيار زيادي است. مولف در خلال واژه ها مناطق زيادي از ايران را نام برده است. بسياري از مناطقي که از آن ياد مي کند ديده است. مثلاً :
الدشت؛ بلده کوچکي از اربل و تبريز (ص 623)
دشت الارزن؛ جايي در شيراز که درخت ارزن در آن است. عضدالدوله ديلمي براي صيد به آنجا رفت و به متنبي امر کرد شعري در آن بسرايد. در شعر متنبي آمده است؛
سïقياً لدشت الارزن الطوال
بين المروج الفيج و الاغيالً (ص 623)
سخت و مشتقات آن در عربي؛ (ص 631)
خست؛ ناحيه يي از بلاد فارس نزديک دريا (ص 620)
بïست (با ضمه)؛ از مناطق سجستان
بîست (با زبîر)؛ وادي در سرزمين اربل
بïشت؛ از مناطق نيشابور که احمد بن محمدالبشتي الخارزنجي دانشمند لغوي، صاحب کتاب «التکمله لکتاب الخليل» از آنجاست.
بîشتان؛ از روستاهاي نسف که دانشمندان زيادي منسوب به آنجا هستند... (ص 603)
نخشب؛ اسم مکاني است. منسوب به آن را نخشبي مي گويند. (ص546)
دوستکامي؛ النïخبه؛ بالضم الشربه العضيمه؛ و هي بالفارسيه دوستکامي. (ص 545)
بحر فارسي در منابع عربي
جهت اطلاع خوانندگان عزيز برخي منابع کهن و معتبر را که نام بحر فارس در آنها قبل و بعد از کتاب العباب آمده است، معرفي مي کنيم.
قرن 2- کتاب العين
کهن ترين لغتنامه عربي نوشته خليل بن احمد فراهيدي (170- 100ق)
جزيره العرب، ارضها و معدنها لان البحرين بحر فارس و بحر الحبشه و دجله و فرات قد احاطت بها.
قرن 5- ثمارالقلوب في المضاف و المنصوب
ابومنصور الثعالبي (429- 350 ق) در ثمارالقلوب محدوده جغرافيايي ايران شهر را مشخص کرده است.
سïرٌه الارض؛ ناف زمين؛ به اقليم چهارم مي گويند و فارسي آن «ايران شهر» است. و آن ميانه نهر بلخ تا منتهاي آذربايجان و ارمنستان است تا قادسيه و فرات تا بحر يمن و بحر فارس تا مکران و کابل و طبرستان؛ ناف زمين همان ميانه زمين است و در خط اعتدال آن به خاطر اعتدال اهالي آن و راستي و اعتدال بدن هاي ايشان.
أما تراهم قد سلمو من شقره الروم و الصقالبه وسواد الحبشه و احتراق الزنج و ثطاطه الترک و قصر الصين.
آيا نمي بيني سالم مانده اند از سرخي روم و اسلاوها و سياهي حبشي ها و سوختگي زنگي ها و کوسگي ترک ها و کوتاهي چيني ها.
قرن 6- مجمع الامثال ميداني
ميداني نيشابوري (د. 518ق)
باب ظاء ذيل اظلم من الجلندي؛ مثلي است از اهالي عمان. جلندي دزد دريايي بوده در درياي مصر و نه در درياي فارس.
قرن 6- الامکنه والمياه و الجبال
محمود بن عمر الزمخشري (536- 467 ق)
در تعريف جزيره العرب؛ ارضها و معدنها لان البحرين بحر فارس و بحر الحبشه و دجله و فرات قد احاطت بها.
زمخشري عيناً از کتاب العين فراهيدي نقل کرده است. وي از کتاب جزيره العرب اصمعي استفاده کرده است.
قرن 7 - معجم الادبا
ياقوت حموي. (574-626 / 1178-1229 م) ذيل زندگي ابراهيم بن عبدالله النجيرمي؛ نجيرم قريه يي است بر ساحل درياي فارس.
قرن 7- وفيات الاعيان
ابن خلکان (608- 681) ذيل يوسف النجيرمي؛ نجيرم در درياي فارس است نزديک بصره
قرن 8- الوافي بالوفيات
صلاح الدين الصفدي (696-764 / 1296-1363م) اهل فلسطين در مصر و حلب سرپرست ديوان دبيري بوده است. در باب محمد ذيل امير المومنين الأمين و نيز ذيل البحيرمي
قرن 8- نهايه الرب في فنون الادب؛
النويري (677-733/ 1278-133 م.) احمد بن عبدالوهاب النويري اهل نويره از روستاهاي بني سويف مصر.
هشت بار نام خليج الفارسي و بحر الفارسي آمده است. خليج فارس مثلث شکل بر هيئت قلع است.
قرن 9 - المستطرف في کل فن مستظرف
محمد بن احمد بن منصور الابشيهي (790-852 ق) از ابشويه در غرب مصر
باب في ذکر البحار. فصل اول في ذکر البحار؛
و اعلم ان البحر
قرن 9- النجوم الزاهره في ملوک مصر و قاهره
ابن تغري بîردي (813-874 / 1410-1470 م) اهل قاهره و متوفي در دمشق
قرن 9- الروض الامطار في خبر الاقطار
ابن عبدالمنعم الحميري (900ق / 1521 م) کتاب جغرافيايي خود را در شهر جده در سال 866 قمري نوشته است. نام درياي فارس 10 بار در اين کتاب يافته شد. در اين کتاب نام شهرها بر حسب الفبا آمده است.
کيش؛ جزيره في وسط بحر فارس توصيف مفصل اين جزيره.
ابرکاوان (همزه)؛ جزيره يي در دريا تا سيراف 150 فرسنگ است و تا ساحل درياي فارس دو فرسنگ.
ذيل الدردور؛ موضع في بحر فارس
خارک؛ بهترين مرواريدها از بحر فارس است.
الخشبات؛ در عراق از عبادان (آبادان) به خشبات شش ميل است و اين خشبات در محل اتصال درياي فارس به مصب دجله است.
شروان؛ مجمع البحرين دو تا است؛ بحر فارس و بحر روم.
الصين؛ (چين)
منبع:روزنامه اعتماد.ش۲۰۷۹
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: پی سی سیتی]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 422]