واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: مـروري بـر زندگـي و آثـار جان فورد
«جان فورد» (John Ford) با نام اصلي «شون آلوسيوس اوفيني» در يك فوريه 1894 در «كيپ اليزابت» ايالت «مين» آمريكا به دنيا آمد. او سيزدهمين و آخرين فرزند يك خانواده ايرلندي مهاجر بود. پدر فورد «شون اوفيني» و مادرش «باربارا كوران» نام داشتند كه از «گال وي» ايرلند به آمريكا آمده بودند. آنها آدمهاي بسيار فقيري بودند كه جز كار كشاورزي و ماهيگيري، حرفه ديگري را نميدانستند. پدر فورد سرانجام توانست يك خانه دهقاني در شهر «پورتلند» خريداري كند و فرزندانش را براي تحصيل به مدرسه بفرستد.
جان فورد پس از پايان تحصيل در دبيرستان پورتلند در سال 1913 مستقيماً به هاليوود رفت تا با برادر بزرگترش (13 سال بزرگتر) به نام «فرانسيس» كه نام «فورد» به خود گرفته بود و يك كارگردان، نويسنده و بازيگر قراردادي شركت «يونيورسال استوديو» بود، كار كند. جان فورد در ابتدا نام «جك فورد» را براي خود برگزيد. او از برادرش پرسيد كه چه چيزي او را به هاليوود كشانده است؟ و پاسخ شنيده يك قطار مسافربري. اولين فيلم جان فورد در مقام كارگردان «گردباد» (1917) نام داشت كه وسترن بود و در آن خودش نقش اصلي را بر عهده داشت. در 4 سال بعد او از بازيگري دست كشيد و 25 فيلم با بازي «هري كري» ساخت. بازيگري كه يكي از ستارگان اصلي وسترن آن دوره بود و شخصيت «شاين هري» را بازي ميكرد.
در 1921 فورد به استوديوي «فوكس» رفت. جايي كه امكان يافت تا دامنه كارش را گسترش دهد. او همچنان تعداد زيادي فيلم وسترن با «هوت گيبسون»، «باك جونز» و «تام ميكس» ساخت، ولي در عين حال به داستانهايي از محلات پست نيويورك، ملودرامهاي روستايي و قصههاي دريانوردي هم روي آورد.
فورد در 1924 «اسب آهنين» را ساخت كه وسترني حماسي راجع به احداث راهآهن سراسري بود. اين فيلم موفقيت بزرگي كسب كرد، اما به دنبال شكست فيلم بعدياش «سه مرد بد»(1926)، فورد 13 سال اين ژانر را كنار گذاشت. فيلمهاي براي «فوكس» در اواخر دهه 1920 و اوايل دهه 1930، كمديهايي ايرلندي مانند «ريلي پليس» (1928)، فيلمهايي حادثهاي همچون «ساعت سياه»(1929) و «پست هوايي» (1932) بودند.
در 1935 مسيرجان فورد تغيير كرد. او از روي فيلمنامهاي نوشته «دارلي نيكولز» (1960 ـ 1895) فيلم «خبر چين» را ساخت. اين فيلم جايزههاي مختلفي را براي فورد به ارمغان آورد و او را به عنوان كارگردان شاخص اقتباسهاي مهم ادبي به شهرت رساند.
فورد در 1939 با «دليجان» پيروزمندانه به سراغ وسترن بازگشت. موفقيت اين فيلم «جان وين» (1979 ـ 1907) را از ركود نجات داد و ژانري را كه رو به افول گذاشته بود، جاني تازه بخشيد. فورد «دليجان» را يك وسترن كلاسيك توصيف كرد و آن را يك سروگردن بالاتر از وسترنهاي دوران صامت خود دانست. «خوشههاي خشم» براساس رمان مشهور «جان اشتاين بك» به طرزي درخشان مايههاي فوردي كليدي خانواده و خانه را با ديدي ياسآميزنسبت به محروميت اجتماعي دورة بحران اقتصادي ميآميخت.
كارنامة هاليوودي جان فورد به واسطة خدمت درجنگ جهاني دوم دچار وقفه شد. شيفتگي او به نظاميگري باعث شد تا به درجه ستوان فرمانده در نيروي دريايي برسد و فيلمهايي كوتاه دربارة جنگ بسازد، از جمله «نبرد ميدوي» (1942) كه يكي از بهترين مستندهاي جنگ جهاني دوم است. انفجاريك خمپارة ژاپني در نبرد دريايي «ميدوي» در سال 1942 ، فورد را كه مشغول ساختن اين فيلم بود، از بينايي چشم چپ محروم كرد. از اين جهت فورد نيز همچون «رائول والش» (1980 ـ 1887) و «فريتس لانگ» (1976 ـ 1890) از «چشمبند» استفاده ميكرد.
پس از جنگ، فورد در مدت 4 سال تعدادي وسترن عالي ساخت كه برخي از آنها عبارتند از: «كلمنتاين عزيزم»(1949)، «قلعة آپاچي»(1948)، «دختري با روبان زرد» (1949) و «ريوگرانده»(1950). فيلمهاي فورد در دهة 1950 اغلب طرحهايي به شدت شخصي بودند. «مرد آرام» (1952) يك كمدي بود و در آن «جان وين» نقش يك آمريكايي را داشت كه در پي اصالتش در ايرلند ميگشت. «برآمدن ماه» (1957) نيز فضايي ايرلندي داشت. يكي از سه داستان جداگانة اين فيلم به ارتش جمهوريخواه ايرلند ميپرداخت.
فورد پس از يك جدايي 6 ساله از ژانروسترن، با «جويندگان» (1956) به آن بازگشت. بسياري از منتقدان، اين فيلم را شاهكار ميدانند. فورد در اين فيلم سبك فيلمبرداري سنجيده و مطمئن خويش، تسلط بر چشم انداز در شكل مناظر فوقالعاده و مهارت وافر خود در جلوة انساني بخشيدن به حماسه را به كمال رساند.
در دهة 1960 برنامهريزي طولانيتر توليدات هاليوودي و پيري فورد، موجب كندي كار او شد، ولي همچنان توانست 3 وسترن مهم توليد كند: «دو نفر با هم تاختند» (1961) وسترني بود كه خود فورد هيچگاه اهميّت چنداني به آن نميداد. «مردي كه ليبرتي والانس را كشت»(1962) آخرين فيلم سياه و سفيد فورد بود. اين فيلم روايتي غيرمتعارف از آميزة واقعيت و اسطوره در وسترن است كه به سبكي عمداً كهنه و از مُد افتاده فيلمبرداري شده است. «پاييز قبيلة شاين»(1964) كوششي قابل احترام ، اگرچه قدري متظاهرانه، براي جبران بيحرمتي وسترن به سرخپوستها ميباشد. 2 فيلم آخر جان فورد «هفت زن» (1966) و «ويتنام ، ويتنام» (1971) نام داشتند.
جان فورد كه اصيلترين وسترنهاي سينماي جهان را ساخته است ، به ذات كاراكترهايي كه ميآفريد، اعتقاد زيادي داشت. او باري اينكه حضور يك كاراكتر را در فيلمنامه به حد اعلاي التزام نزديك كند، سعي ميكرد تا وابستگي رفتاري و انگارههاي معناشناختي در بستر اصلي و يا حتي روند فرعي و مكمل فيلم مرتبط با شخصيّتها را بدون هيچگونه عدم توجيهي شكل دهد. مبناي پرداخت و شكلدهي شخصيّتهاي او نيز به طور كلي در داستان و در روند طي فيلم به انتها ميرسيد.
به اين جهت فورد در تمامي ژانرهاي سينمايي كه تجربه كرد، موفق شد بهترين آثار را توليد كند. علاوه بر ژانر وسترن، فيلمهاي او در ارتباط با موضوع خانواده و مفاهيم اجتماعي نيز بسيار جالب توجه و تأثيرگذار از كار درآمدند.
در اين زمينه «خوشههاي خشم» (1940) و «درة من چقدر سرسبز بود» (1941) آثاري شاخص قلمداد ميشوند. اين دو فيلم به نحوي اوضاع و احوال اجتماعي و اقتصادي آمريكا را مدنظر قرار داده و بسياري از سياستهاي حاكم بر اين اوضاع را به نقد ميكشند.
فورد را بايد برجستهترين بنيانگذار ادبيات تصويري قرن بيستم ناميد. او اسطورهها و قهرمانيها را از قالب واژگان كلامي به فريمهاي تصويري كشاند. او در طول بيش از نيمقرن فعاليت هنري، هرگز از آرمانهايش دور نشد و آرمانگرايي خط مشترك همة آثار او بود. شخصيت فورد هيچگاه اسير بازيزدگيهاي هنري و روشنفكرزدگي عصر خود نشد و طبع الهي و روح عدالتخواه و زندگي طبيعي او دستخوش آسيبها و آلودگيهاي نظام سينمايي هاليوود قرار نگرفت.
او در پاسخ به سؤالي گفته بود: «به دليل تنفر از فضاي آلودة هاليوود، فيلمهايم را درفضاي باز صحرا و كوهها ميسازم؛ زيرا زندگي و غذا خوردن در طبيعت موجب سلامتي روح و جسم آدمي است.»
ثبات شخصيت فورد را بايد در اصالت ايرلندي و مذهبي بودن او و خانوادهاش جستجو كرد. آخرين حملة فورد قبل از مرگش در تقديس و تعظيم روز مقدس بود. «فرانسوا تروفو» (1984 ـ 1932) در مورد فورد گفته است: «او سخت به خدا معتقد بود... خداوند جان فورد را رحمت كند.»
فورد در زندگي خصوصياش، خانواده دوست و بيعلاقه به ماديات و سخت پايبند اصول اخلاقي ايرلندي خود بود. پشت ظاهر خشن شخصيت او، ملاحت طبع و مهرباني بسياري نهفته است. جان فورد از جمله نابغههاي سينماي جهان به شمار ميرود كه در كارنامة هنري و سينمايي او 145 عنوان فيلم در مقام كارگردان، 34 فيلم در مقام تهيهكننده، 31 فيلم در مقام بازيگر و 20 فيلم در مقام نويسنده و فيلمنامهنويس ثبت شده است كه يك ركورد محسوب ميشود. ديدن همة آثار فورد ممكن نيست زيرا بسياري از آنها در دسترس نيستند، اما آنچه از آثار او مانده است، بيانگر عمق آنها ميباشد. حجم زياد كار، فورد را از دقت و كوشش هنري باز نداشته است. او در انتخاب عناصر فيلم و زمان و مكان فيلمبرداري، عوامل ماوراي طبيعي را نيز دخيل ميدانست. باطنگرايي او سبب شده است كه در انتخاب بازيگرانش، حتي در نقشهاي كوچك و جزئي هم موفق باشد.
شايد جان فورد تنها كارگردان سينماي جهان باشد كه با وجود مشهور بودن و كسب عناوين گوناگون و پركاري بسيار زياد، در زمينة سينماي مستند نيز يكي از بهترينها لقب گرفته است. او با نگاه نقادانه و پرسشگر خود ـ همانگونه كه در فيلمهاي داستاني او مشهود است ـ در آثار مستندي در جستجوي چراهاست. دو فيلم مستند او به نامهاي «نبرد ميدوي» (1942) و «هفتم دسامبر» (1943) موفق به كسب جايزة اسكار بهترين فيلم مستند شده بودند. فورد براي 4 فيلم داستاني خود نيز جايزة اسكار بهترين كارگرداني را دريافت كرد و ركورد 4 تايي خود را بر جاي گذارد. اين 4 فيلم عبارتند از: «خبرچين» (1939)، «خوشههاي خشم» (1940)، «دره من چقدر سر سبز بود» (1941) و «مرد آرام» (1952).
جان فورد در 31 اوت 1973 در منزلش واقع در «پالم دزرت كاليفرنيا» به خاطر ابتلاء به سرطان درگذشت. مراسم تدفين او روز پنجم سپتامبر در گورستان «هولي كراس» واقع در «كالورسيتي» انجام شد.
شنبه 9 شهريور 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: اطلاعات]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 47]