واضح آرشیو وب فارسی:واحد مرکزي خبر: تكامل كمي و كيفي مشاركت زنان در اقتصاد ايران
مانا كمايي:از دهه 1960 كشورهايي چون ايالات متحده، انگلستان، فرانسه، آلمان، سوئد، هلند، كانادا، استراليا و بسياري ديگر از كشور هاي صنعتي پيشرفته افزايش چشمگيري را در مشاركت نيروي كار زنان به ويژه زنان متاهل، تجربه كرده اند.
در برخي از اين كشورها همچون ايالات متحده سير تكاملي مشاركت زنان به اواخر سده 19 ميلادي و در كشورهايي چون انگلستان و فرانسه به اوايل اين سده بازمي گردد.
اگرچه ميزان مشاركت، نوع مشاغل و شكاف دستمزدي ميان زنان و مردان از كشوري به كشور ديگر متفاوت است اما شباهت هاي بسياري در سير تكاملي مشاركت زنان در اين كشورها به چشم مي خورد.
اولين گروه زنان شاغل درصد بسيار بزرگي از زنان جوان فقير و ناكارآمد، و درصد بسيار كوچكي از زنان تحصيلكرده و كارآمد را شامل مي شد. (گلدين، 2006)
با مرور زمان عواملي چون رشد قابل ملاحظه تحصيلات دبيرستاني و دانشگاهي سبب افزايش سرمايه انساني، رشد اقتصادي سبب افزايش سرمايه فيزيكي و تركيب اين دو عامل سبب تغيير نوع كار از كار هاي فيزيكي به فكري شد. (گالور و ويل، 1996)
بهبود نوع كار و محيط كاري از يك طرف و پيشرفت تكنولوژي خانوار، تسهيل كار خانواده و ظهور كار نيمه وقت از طرف ديگر موانع عملي مشاركت زنان، خصوصاً زنان متاهل، را از ميان برداشت و تركيب زنان شاغل را به نفع زنان كارآمد و تحصيلكرده تغيير داد.
مرور زمان و مشاركت روزافزون زنان شاغل اندك اندك سبب مقبوليت عرفي زنان شاغل شد و نگرش سنتي به كار خارج از خانه را از ميان برد (فرناندز، فوگلي و اوليوتي، 2002، بر تغيير در معيار هاي عرفي تاكيد مي ورزند). تغيير نگرش اجتماعي و به دنبال آن رفع تبعيضات قانوني حضور برابر زنان شاغل را بيش از پيش امكان پذير ساخت.
حضور مستمر و فعال زنان در بازار كار در نهايت نحوه و افق تصميم گيري هاي خانوادگي و شغلي آنان را به طور بنيادين تغيير داد. افزايش سن ازدواج، كاهش نرخ باروري و كاهش قابل ملاحظه شكاف ميان زنان و مردان در انتخاب رشته هاي تحصيلي رقابتي و درآمدزا در دو دهه اخير نمايانگر آينده نگري شغلي زنان و اهميت قابل ملاحظه هويت شغلي آنان در كشور هاي پيشرفته است.
سير تكاملي مشاركت زنان در اقتصاد تنها مختص به كشور هاي پيشرفته نيست. كشور هاي در حال توسعه از جمله ايران نيز به نوعي شاهد تغيير و تكامل مشاركت زنان در اقتصاد و تغيير هويت فردي و اجتماعي آنان هستند. افزايش كمي مشاركت زنان ايراني در نيروي كار ممكن است در نگاه اول در مقايسه با كشور هاي پيشرفته جزئي، قابل چشم پوشي و حتي معماگونه به نظر برسد.
نگاهي دقيق تر اما تغييراتي بنيادين را در مشاركت كيفي زنان نمودار مي سازد كه مبين بهبود وضعيت فرهنگي، اجتماعي و اقتصادي زنان نسبت به گذشته و نشانگر افزايش احتمالي مشاركت كمي آنان در آينده است.
بررسي استنباطي تكامل كمي و كيفي نيروي كار زنان در اقتصاد ايران با برآورد تابع عرضه نيروي كار زنان در مقاطع مختلف زماني امكان پذير است كه نيازمند روش هاي مناسب اقتصادسنجي و دسترسي به داده هاي آماري مقطعي براي متغيرهايي چون ساعات كار سالانه زنان شاغل، دستمزد كاري زنان، وضعيت تاهل، تعداد فرزندان زنان متاهل، درآمد و ثروت خانوادگي، درآمد و ثروت همسران زنان متاهل، ميزان تحصيلات زنان، ميزان تحصيلات پدر براي زنان مجرد، ميزان تحصيلات همسر براي زنان متاهل و... است.
در اينجا تنها با نگاه به برخي شاخص هاي توضيح دهنده نيروي كار زنان، از سال 1966 تا 2006 به بررسي ابتدايي و توصيفي نيروي كار زنان در اقتصاد ايران مي پردازيم.
لازم به ذكر است حتي براي بررسي ابتدايي سير تكاملي مشاركت زنان نمي توان تنها به نماگرهايي چون متوسط نرخ فعاليت آنان بسنده كرد. مطالعه هوشمندانه مشاركت زنان همچنين نيازمند بررسي نحوه و افق زماني تصميم گيري، توانايي هاي شغلي و هويت فردي و اجتماعي زنان است كه با نماگرهايي از قبيل گروه سني زنان شاغل، ميزان تحصيلات و رشته هاي تحصيلي، نوع مشاغل، سن ازدواج و نرخ باروري آنان تا حدودي قابل سنجش است.
در اين مقاله به بررسي تكامل نماگر هاي كمي و كيفي مشاركت زنان در اقتصاد و تحليل اثر متقابل و برآيند اين متغيرها مي پردازيم.
جدول الف، نرخ فعاليت اقتصادي زنان 10 تا 59 سال را از سال 1966 تا 2006 به تفكيك گروه سني نشان مي دهد.
مقايسه نتايج سرشماري هاي سال هاي پيش و پس از انقلاب نشان دهنده كاهش نرخ فعاليت دختران نوجوان 10 تا 14 سال از 7/12 درصد در سال 1976 به 54 درصد در سال 1986 و كاهش ملايم اما مداوم فعاليت دختران نوجوان در سال هاي پس از 1986 است.
نرخ فعاليت دختران جوان 15 تا 19 ساله نيز روندي نزولي را به نمايش مي گذارد. از آنجا كه فرض وابستگي اين گروه شاغل به طبقات كم درآمد فرضي عقلايي است، كاهش نرخ فعاليت دختران نوجوان و جوان 10 تا 19 ساله كه اغلب فاقد تحصيلات دبيرستاني و همگي فاقد تحصيلات دانشگاهي و مهارت هاي بالاي شغلي هستند، امري نگران كننده نيست بلكه مي تواند نمايانگر بهبود وضعيت تحصيلي و رفاه نسبي اين گروه سني در سال هاي پس از انقلاب باشد.
از آنجا كه زندگي بلندمدت حرف هاي افراد عمدتاً در سنين بالاي
20 سال شكل مي گيرد، اين مقاله از بررسي بيشتر گروه سني
10 تا 19 سال خودداري كرده و عمدتاً به مطالعه وضعيت مشاركت زنان 20 تا 49 سال تمركز مي كند.
همان طور كه جدول الف نشان مي دهد، در اين دوره 10 ساله نرخ فعاليت زنان 20 تا 24 سال از 2/14 درصد در سال 1966 به 4/18 درصد در سال 1976، نرخ فعاليت زنان 25 تا 29 ساله از 7/12 به 3/16درصد و نرخ فعاليت زنان 30 تا 34 ساله از 1/12 به 2/14 درصد افزايش داشته است. در اين دوره نرخ فعاليت زنان 35 تا 49 ساله از ثبات نسبي برخوردار است. مشاهدات موجود بر اين دلالت دارند كه زنان جوان 20 تا 34 ساله در سال 1976 به مراتب فعال تر از زنان جوان سال 1966 در گروه هاي سني مشابه بوده اند.
پنجشنبه 7 شهريور 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: واحد مرکزي خبر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 693]