واضح آرشیو وب فارسی:آشپز آنلاین: من زنی را که در یک دستش روزنامه و مجله است و در دست دیگرش کتاب های آموزشی می پرستم
زنی که کتاب هایش بوی زردچوبه و پیاز سرخ کرده می دهند
زنی که می تواند در آن واحد هم به پخت چندین غذا فکر کند و انتخاب کند و هم به چندین موضوع فکر کند و مقاله بنویسد
زنی که ترانه های روز دنیا رو زمزمه می کند همان طور که لیست خریدش را می نویسد
زنی که روی میزش برجی از کتاب است و صدای مایکروویو موسیقی متنش
من زنی را که می تواند از آخرین فیلم های دنیا حرف بزند و بچه اش را هم ببوسد می پرستم
من زنی را که آخرین محصولات تاپ ترین برندهای دنیا را می داند اما ساده ترین لباس ها را می پوشد می پرستم
من زنی را که زیر تختش اسباب بازی های بچه اش و وزین ترین مجلات آکادمیک دنیا است می پرستم
زنی را که عاشق است و معشوق و بهترین پاستاهای دنیا را می پزد
زنی که شادترین لباس ها را می پوشد..شادترین ترانه ها را می شنود..شادترین نواها را زمزمه می کند و در یک جلسه کاری جدی ترین و کارآمدترین است
زنی که نوزادش را در بغل دارد و از پشت سر او می خواند و حفظ می کند
زنی که می تواند زیر برق آفتاب ساعت ها بیرون باشد...بداخلاق ترین ها را تحمل کند...هر تحقیری را بشنود و بعد به خانه که می رسد آوازهای ایتالیایی بگذارد و قهقهه بزند
من زنی را که با گل ها حرف می زند...لطیف ترین شعرها را از بر است...شیطنت می کند و همچون تردستی زبردست کار و زندگی...عشق و زندگی...سختی و زندگی...یاس و زندگی...غم و زندگی...شادی و زندگی...بی حوصلگی و زندگی...اشک و زندگی..لبخند و زندگی را زندگی می کند می پرستم..
من زنی را که دیگران می خواهند خودش را اثبات کند و او فقط لبخند می زند و لی لی کنان مسیرش را می رود می پرستم
زنی را که رویا می بافد...غیر ممکن ها را ممکن می کند...و در همان زمان با عشق فراوان پودر سیر و کاری می پاشد
زنی را که بعضی مردها نمی بینند...وقتی می بینند خشمگین می شوند...بعضی مردها می بینند و وقتی می بینند شاد می شوند به یک اندازه می پرستم
زنی را که همه چیز را پشت سر می گذارد...همه چیز را رها می کند ...کتابش را به گوشه ای می برد و با همه دنیا قطع رابطه می کند
زنی را که غزل می خواند...زنی که رباعی می خواند...زنی که مولانا می خواند...از امیلی دیکنسون می خواند...زنی که نمایشنامه می خواند...نقد فیلم می خواند...فیلمنامه می خواند ...طب هندی می خواند...قرآن می خواند...انجیل می خواند...تورات می خواند...دعا می کند..می پرستم
زنی که حیرت انگیز است..
جادو می کند
سحر می کند
زندگی می کند
عاشق می کند
عاشق می شود
زنی را که برای پرنده ها غذا می آورد
زنی را که گل ها را در گلدان می نشاند
زنی که تایپ می کند
زنی که از پس کوهی از کاغذها و سی دی ها محو می شود
زنی را که چندین کار را با هم می کند و هیچ کاری نمی کند
زنی که رشک است و حیرت است
زنی که فهرست آخرین محصولات فرهنگی و لبنی را با هم می داند
زنی که بوی شیر می دهد و بوی عطر
زنی که لبخند می زند و می درخشد
زنی که ناامید می شود و امیدوار می شود
زنی که رویا می بافد و بافتنی
زنی که روی لپ تاپش آخرین نظریه ها ...آخرین تئوری ها...آخرین فرمول ها...آخرین طرح ها...آخرین یافته ها...آخرین داده ها را دارد...طرز پخت قیمه و قورمه را هم دارد...عکس یک خرس صورتی را هم دارد...مدل لباس حریر ساده ای را دارد که قرار است روز خاصی از سال خاصی بپوشد...همه این ها را با هم دارد
زنی که هم درس می خواند و هم زندگی می کند
زنی که هم کار می کند و هم زندگی می کند
زنی که درس و کار و زندگی را زندگی می کند
زنی را که فیلم های جدی و سنگین و وزین را با همان عشقی نگاه می کند که کارتون های دوره بچگی اش را نگاه می کند
من زنی را که از بوی زعفران به اندازه آخرین محصولات عطر دنیا لذت می برد می پرستم
من زنی را که می تواند در مورد آخرین اجراها...آخرین تئاتر ها...آخرین ارکسترها و کنسرت ها ساعت ها با شما حرف بزند و وقتی کودکی را می بیند با صدای بچگی هایش با او حرف بزند
زنی که از صبح تا شب می خواند و یاد می گیرد و حل می کند و خط می زند و همه ابزار کارش را دوره می کند...زنی که تا نیمه شب کار می کند و یاد می گیرد و آه می کشد و فردا صبح به مهمانی می رود...
زنی که زیر درخت نشسته است و هرگز از چشم هایش نمی شود خواند به چه فکر می کند که گاهی می خندد و گاه می لرزد و گاه می گرید...
من زنی را که قبل از خواب دعا و ترانه می خواند...کنار کارهایش تیک می زند و کارهای جدید اضافه می کند...اسم هر کتاب و فیلم پیشنهاد شده ای را می نویسد و همچون گنجی عزیز حفظ می کند
زنی که غر می زند...داد می زند...گریه می کند...حرص می خورد اما وقتی برنامه مورد علاقه اش پخش می شود کتابش را دستش می گیرد...به گوشه کاناپه پناه می برد..و بعد فراموش می کند..
زنی که حقش را می خورند ...نادیده اش می گیرند...اذیتش می کنند...اما نمی دانند چرا تحمل می کند و نمی شکند دوست دارم
من زنی را که در کیفش کتاب و عطر است دوست دارم..
من زنی که همه بی ربط ها را به هم ربط می دهد...در مهمانی می خندد و بازی می کند...در مهمانی نقشه غذای فردا را می کشد...در مهمانی هوس یک کلاس دیگر را می کند...در مهمانی یاد همه چیز می کند اما هیچ کس ظنش هم نمی برد که در ذهن او چه می گذرد
زنی که هوس درس خواندن در بهترین دانشگاه های جهان...کار کردن در معتبرترین کمپانی های دنیا...خرید از بهترین محصولات دنیا...آواز خواندن در قشنگ ترین صحنه های دنیا...تفریح کردن در زیباترین سواحل دنیا..دارد...زنی که در همان لحظه هوس خوردن کوکو می کند و شنیدن صدای کوکو..در همان لحظه هوس صدای کولر و خواندن رمان...
من زنی را که نفس می کشد...می پرستم
همین که هست پرستیدنی است...دوست داشتنی است...
من عشق را می پرستم
up
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: آشپز آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 659]