واضح آرشیو وب فارسی:آشپز آنلاین:
با عرض سلام
من تازه به جمع پيوستم مطالب اين سايت رو كه خوندم خيلي خوشم اومد اميدوارم كه با كمك شما بتونم مشكلم را حل كنم
من 3 سال هست كه ازدواج كردم همسرم پسر اول خانواده است به خاطر همين خانواده همسرم خيلي از من توقع دارن (من بايد در كار عيد به خونه اونا ميرفتم و در كارها به آنها كمك مي كردم و وقتي ميگفتم كه وقت ندارم ناراحت مي شدن) .همسر من آدم خوبي هست ولي يك سري رفتارهاي داره كه خوب نيست در طي زندگي من سعي مي كردم اونها رو بهش بگم كه جلوي ديگران انجام نده چون خوب نبود ولي خانواده همسرم(مادروخواهرش) به اون ميگفتن زنت داره سوارت مي شه و اين باعث ميشد كه همسرم هميشه مخالف گفته هاي من عمل كنه .
من دانشجو هستم دانشگاهي كه من درس ميخونم نزديك خونه پدرمه ما به پيشنهاد همسرم نزديك خونه پدرم خونه گرفتيم كه من راحت باشم ولي اين باعث شده مادرشوهرم ناراحت بشه كه چرا پول كرايه را به كسي ديگه ميدين بايد بياين طبقه پايين خونه ما كه وافعا جاي زندگي نيست(هيچ كس حاضر با اجاره اونجا نشده) بشينين و به من كرايه بدين و به عقيده اون من بايد از تمام خانواده خودم جداشده و آنها را پدر و مادر خودم ميكردم و دانشگاه رفتنم هم كار باطلي بود خلاصه بگفته خوش سه ماه سختي ميكشيدم توي اين سه ماه اونا منو درست ميكردند و چون من قبول نمي كردم به همسرم فشار مي آوردند .
همسرم براي اينكه من رو راضي كنه كه بريم خونه مادرش توي خونه جنگ اعصاب راه مي انداخت از صبح كه پا مي شد از هر كار من ايراد مي گرفت منو اذيت مي كرد آلودگي صوتي درست ميكرد (صداي بلند ضبط) جوريه شده بود كه من عصبي شده بودم و با كوچكترين تحريكي عصباني مي شدم و داد ميزدم و هرچي ميگفتم مشاوره بريم اثر نداشت يعني مادرش اجازه نمي داد تا اينكه منم خواستم براي اذيت اون برم مهريه ام رو بگيرم كه وكيل گرفتم همسرم و خانواده ش وقتي فهميدن وضع من بدتر شد حالا ميگفتن كه مادر من مي خواد زندگي ما رو خراب كنه وبه من كار ياد ميده،درنتيجه من حتما بايد از اونا دور باشم تا خانوادم متوجه مشكلات من نشوند (از روي بيكسي مجبور به زندگي كردن با هر شرايطي بشم) .خلاصه دعوا هاي ما انقدر ادامه پيدا كرد كه الان در حدود 2 ماه هست كه وسايل جهيزيه خودم را برداشتم و خونه پدرم هستم ولي باز هم رفتار همسرم عوض نشده من براي اينكه به زندگي برگردم سه تا شرط گذاشتم 1-حق طلاق2-حق مسكن3-حق تحصيل كه همسرم قبول نكرد.
من تا قبل از اينكه با شما آشنا بشم تنها راه حل را طلاق ميدانستم ولي از وقتي با شما آشنا شدم و مطالب شما رو خوندم شك كردم ولي نمي خواهم اگه قرار باشه آشتي كنيم من پيش قدم شوم چون اگر الان من بگم اشتباه كردم مي تونم باز زندگي كنم ولي باز به همون روش بالاادامه پيدا ميكنه و چون خودم برگشتم صد برابر ميشه
لطفا به من كمك كنيد
باتشكر
عزیزم خیلی ناراحت شدم امیدوارم مشکلاتت به زودی هر طوری که مصلحتته حل بشه.نظر مامانت اینا چیه اونا چی میگن؟بعدشم به عنوان کسی که تجربشو داره میگم کار درستی میکنی خودت برای آشتی پیشقدم نشو بذار اونا پا پیش بذارن در ضمن دختر خوب تو که قصد ادامه زندگی داری چرا توی همچین شرایطی برای گرفتن مهریه اقدام کردی این کارت باعث شده شوهرت باور کنه که مادر و خواهرش دارن راست میگن و تو قصد ادامه زندگیو نداری .به نظر من از یه نفر واسطه محترم خواهش کن که میانجیگری کنه و شما رو آشتی بده و طوری وانمود کنین که انگار اون واسطه جلو اومده و شما ازش نخواستین
من با نظر مریم جون کاملا موافقم اگه دوس داری به زندگیت برگردی بهتره با یه بزرگتری صحبت کنی که بین شما 2 تا وساطت کنه که این طوری شأن تو هم پایین نیاد که بگن با دست پس میزنه و با پا پیش میکشه. البته به نظر من زمانی برگرد که بتونی خودت و با شرایط زندگی شوهرت با توجه به خواسته های خودت وفق بدی. ایشالله مشکلت حل میشه
سلام از اينكه مطالب منو خونديد ممنونم .
خانوادم نظر خاصي ندارند اونا ميگن من خودم بايد فكر كنم كه با اين شرايط مي تونم به زندگي ادامه بدم يا نه ولي همسرم در طي اين مدت سعي نكرد در خانواده من وجهه خوبي پيدا كنه و چون من دوست داشتم همسرم با خانوادم رابطه خوبي داشته باشه خيلي ناراحت مي شدم( البته ميدونم منم اشكالاتي داشتم ولي هر چي به همسرم مي گفتم كه چه كارهاي من باعث اذيت تو ميشه بگو من اصلاح مي كنم چيزي نمي گفت ) .
در حال حاضر مادرشوهرم براي اينكه همسرم هميشه طرف اون باشه خيلي به همسرم رسيدگي مي كنه غذاهاي خوب و استراحت در خونه ، همسرم ديگه سركار نميره و مادرش همش قربون صدقش ميره خوب اين وسط بين من كه توي زندگي خرج داشتم و همسرم صاحب مسئوليت بود و مادرش كه فقط داره نازشو مي كشه ( البته فقط بخاطر بد كردن منه ) همسرم مادرشو انتخاب مي كنه هر كسي هم كه باهاش صحبت مي كنه كه دست از كارهاي بچه گانش برداره اثر نداره چون مادرش بهش ميگه كه خيلي خوبه چون معتاد نيست و دست بزن نداره و من همه اين كارهارو ميكنم كه همسرم را تحت كنترل خودم در بيارم ولي اينطور نبود من براي خوب بودن خودش مي گفتم . دلم نمي خواد طلاق بگيرم ولي باور كنيد از ادامه اين زندگي پر از كشمكش مي ترسم از اين مي ترسم كه آينده يك بچه بيگناه را خراب كنم بخاطر همين به اين فكر افتادم چون هر چي مي گفتم مشاوره قبول نمي كرد . چند روز پيش خودم بهش زنگ زدم كه يك سري لوازم شخصي من دست اون بود لازم داشتم و اينكه به پول احتياج دارم سهم يارانه ام رو به حسابم بريزه باهام بد حرف نزد و گفت باشه ولي هنوز بهم زنگ نزده
نمي دونم يعني ديگه كاريش نداشته باشم تا كارهامون طبق روال دادگاه پيش بره
سلام عزيزم منم تو زندگي مشتركم مشكل دارم يه تاپيك هم زدم اما به نظرم شما خيلي زود براي مهريه اقدام كردي .اما مساله اي نيست ببين خوب فكراتو بكن و ببين تو اين دعواها چقدر شما سهم داشتي و چقدر همسرت.پيش يه مشاور برو و همه چي رو بهش بگو اون اگه ببينه يه جاهاي شما ضعف داري بهت ميگه .بعد روي فكر و ذهن خودت كار كن ببين مي توني دوباره برگردي و با همچين شرايطي كنار بياي.اين مادر شوهر هميشه هست مگه شما با محبت زياد بعد ها شوهرت رو جذب كني.بعد جرا بايد شوهرت بشينه خونه كار نره .اين خيلي مساله مهم.همه چي رو بررسي كنه كه بعدها مثل من يه بچه نياد تو زندگي و دست و پات رو ببنده.موفق باشي.حتما مشاور برو .چند جلسه و روي فكر و ذهن خودت كار كن.منم دارم الان اين كار رو مي كنم تا به يه نتيجه منطقي برسم.
ببین دوستم من اصلا قصد ندارم شما رو به طلاق تشویق کنم اما چون خواهر خودم توی این شرایط مشابه شما بود و آخرشم جدا شد و ازنظر ما که از نزدیک شاهد بودیم کار خوبی کرد که جداشد یه پیشنهاد دارم :
اصلا و ابدا تا وقتیکه شوهرتون حاضر نشده پیش مشاور خانواده برین و مشکلتون رو ریشه یابی کنید و انشالاه حلش کنید صرفا به واسطه پیشقدم شدن یکی دیگه و وساطت برنگردید به زندگی که بعد یه مدت دوباره روز از نو میشه و ....
بیبین دوستم شما اشتباه کردی این وسط و بی تجربگی اما مثال هایی که از رفتار شوهرتون زدید مشکلات کوچکی نیستند..
مشكل منم شده همين كه چطور همسرم را پيش مشاور ببرم . مشاوره رفتن منم به تنهايي فكر نكنم كاري بكنه چون مشاور ميگه بايد هر دوتا بيايد به نظر شما من كاري نكنم تا ببينم همسرم چكار مي كنه ( اگه زندگيشو دوست داره براي درست كردنش كاري مي كنه و اگر هم نه كه از هم جدا ميشيم ) يا اينكه خودم بهش زنگ بزنم كه حتما مشاوره بريم از طريق مشاور بفهميم كه ما بايد به اين زندگي ادامه بديم يا نه.
اين را هم بايد اضافه كنم كه يك بار با مادر و پدرش براي وساطت اومدند ولي چون حرفهاي اونها وخصوصا مادرش اين بود كه پسرم مشكل نداره و مادرم بايد منو از خونه بيرون كنه تا من به زندگي خودم بچسبم به جايي نرسيديم و اونا ناراحت شدند و رفتند همسرم هم توي خونه ما راضي شده بود كه وقت مشاوره بگيره ولي وقتي رفته بودند توي خونشون جلسه گذاشته بودند تصميم گرفته بودند كه همسرم مشاوره نره و يك وكيل بگيره و از هم جدا بشيم چون ما به اونا بي احترامي كرديم .
حالا من موندم چه كار كنم؟ بنظر شما من توي اين موقعيت چكار كنم ؟
ساغر جون مشکل تو اینه که شوهرت دهن بین و از مادرش خیلی حرف شنوی داره
تا موقعی که این جوریه و مادرش تو زندگیتون دخالت کنه فایده نداره
می تونی با یه مشاور مشورت کنی ولی نظر شخصی من اینه که جدا شو ازش اگه دلبستگی عاطفی نداری و خانوادت ازت حمایت می کنن اگه دیدی دارن پرو بازی در میارن مهرتم بزار اجرا
امان از دست این مادر ها خواهر های فتنه گر نمی دونمم که اون دنیا می خوان چه جوری جواب بدن
خدا لعنتشون کنه که زندگی 2 تا جوون رو اینجوری به هم می ریزن
عزیزم برو پیش مشاور . شاید تنهایی هم رفتی تونست یه راهکارهای سازنده ای بده . اگه به مشاور بگی که ایشون حاضر نیست بیاد مشاوره خودش تا اونجایی که بتونه حتما کمکت میکنه. امتحانش ضرر نداره گلم.
متاسفانه خانواده شوهرت آدمهای منطقی ای نیستند.ولی شما سعی تو بکن چون همیشه همه راهها به روی آدم بسته نیست . ایشااله موفق باشی .
سلام سلام سلام
واي از دست دخالتهاي بزركترها . عزيزم به نظر من شوهر شما خيلي بجه ننه تشريف دارن .البته ببخشيد اينجوري كفتم اخه خيلي حرصم كرفت .شوهر من هم همينجوري بود .
اولين كاري كه شما بايد بكنيد اينه كه بفهميد شوهر شما جقدر دوست داره زندكيش رو حفظ كنه .اين اولين قدمه . براي اين كار يك قرار دونفره لازمه توي جايي كه در دوران نامزدي اونجا مي رفتين يا جايي كه خاطره خوب دونفره داشته باشين .همونجا خواسته خودت رو مطرح كني فكر كنم بهتره بكي كه در شرايط كنوني ادامه زندكي براي تو امكان بذير نيست كاملا جدي و نظر اون رو بخواهي .جوابش خيلي مهمه.
حالا اكه جوابش تو اين مايه ها بود كه اونم همينطور فكر ميكنه و نمي خواهد كه ادامه بده كه هيج بهتره سريعتر جدا شي .اما اكه كفت كه زندكيش رو دوست داره و دنبال يك راه براي ترميم است بايد بهش بكي كه بهترين راه براي ترميم رفتن بيش مشاور است البته دو نفره .با اين قرار كه بريم مشاوره تا ببينيم ايا مي تونيم زندكيمون رو درست كنيم يا نه . بدون هيج بيش قضاوتي . اكه خواستي ادامه بدم .
برات بكم كه من و شوهرم يك زندكي عاشقانه شروع كرديم ولي بخاطر بجه كي شوهرم زندكي به جايي رسيد كه حتي براي يك لحظه نمي توانستم او را تحمل كنم و به قسط جدايي خونه رو ترك كردم . ماجراش مفصله اما اين دفعه بخاطر عشق واقعي شوهرم ورق بركشت و الان اوضاع خوب بيش ميره ز البته ما شش ماهه كه داريم ميريم بيش مشاور . هر دو هم دارو مصرف مي كنيم .من هم به شرط كرفتن حق طلاق و كمك كرفتن از مشاور بركشتم.
الان من باهمسرم هيچ رابطه اي نداريم اگه خودم باهاش تماس بگيرم و قرار بزارم فكر نكنه من پشيمون شدم . چطور قرار بزارم كه خودم كوچك نشم
عزيزم بحث بابيش كذاشتن نيست بالاخره شما دو تا بايد خودتون تكليف زندكيتون رو مشخص كنيد. اين بلاتكليفي براي هر دوتون ضرر داره. تو هم براي اشتي زنك نزن . براي روشن شدن وضعيت زندكي زنك بزن . بايد جوري حرف بزني كه نشون بدي مصمم در رسيدن به ارامش هستي يا باشوهرت يا بدون او .
من وضعيت الان تو رو نمي دونم اما من هم وقتي رفتم خانه مامانم هيج كاري با شوهرم نداشتم . ولي تا كي زندكي مشترك كه با دوري و دوستي نمي شه .اكه واقعا تصميم خودت رو كرفتي اينكار رو بكن . تازه روز ملاقات خيلي بايد اروم باشي و عاقلانه برخرد كني جون معمولا وقتي اقايون احساس مي كنن كه توي بحثي شكست خوردن شروع مي كنن به عصباني كردن طرف مقابل كه دعوا بشه و نتيجه كيري از بحث نشه كرد. حواست رو جمع كن كه از كوره در نري . اين يك قدم نزديك شدن به بيروزي است.
به نظر من زودتر تکلیفت را روشن کن با شوهرت حرف بزن چرا فکر میکنی اگه بری جلو کوچیک می شی نمی خوای منت بکشی که بگو می خوای وضعیتت رو روشن کنی قاطعانه اما بدون دعوا باهاش حر ف بزن ببین اگه می خواد باهات زندگی کنه بگو باید دست از این بچه بازیاش برداره اگرم نمی خواد که هر چی زودتر تمومش کنید بهتره.
واقعا از دست این پدر مادرهایی که اینقدر بی فکر هستند اعصابم خرد می شه.عوض اینکه به محکم شدن پایه های زندگی بچه شون کمک کنن بدتر اونو خراب می کنن.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: آشپز آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 16594]