واضح آرشیو وب فارسی:حيات: نگاهي كوتاه به كتاب «ما همه سرباز بوديم»خاطرات تكان دهنده يك كهنه سرباز
تهران- حيات
بازنويسي خاطرات اسير آزاد شده مهدي تجر، از آخرين يادگارهاي نويسندگي نويسنده فقيد،" داوود بختياري دانشور" است كه چندي پيش از سوي انتشارات سوره مهر در تهران منتشر شد.
به گزارش سرويس فرهنگي حيات كتاب «ما همه سرباز بوديم» پانصد و پنجاه و دومين كتاب اين مركز انتشاراتي وهفتاد و دومين اثر منتشر شده درحوزه خاطرات آزادگان است كه توسط دفتر ادبيات و هنر مقاومت حوزه هنري تهيه و تدوين شده و در سال 1386 به چاپ اول رسيده است.
مرحوم بختياري در مقدمه كتاب در توصيف مهدي تجر مي نويسد: مهدي تجر دو پا ندارد اما مي داند چطور از دست هايش استفاده كند . مهدي دبير است و روي صندلي چرخدار ، پاي تخته سياه كلاس مي ايستد و روي آن را سفيد مي كند.
او همچنين مي گويد: از اولين گفتگوي من با مهدي تجر، حدود دو سال و نيم مي گذرد، در اين سال ها و ماه ها حرف زديم نوشتيم و به جايي رسيديم كه مهدي ديگر برايم پسرك كوچه هاي" شهر خان" بين گرگان نبود، گروهبان وظيفه نبود، سربازي در جنگ نبود، مجروحي تنها با دو پاي آش و لاش شده در يك كانال هم نبود، او حتي با همان جراحت ها شب را تا صبح زير باران آن بيابان هاي بي انتهاي جنوب سر نكرده بود و اسيري در دست عراقي ها هم نبود...
بلكه مهدي تجر، راوي صاف و صادقي بود كه با خاطراتش گوشه كوچكي از رنج ها و اميدهاي جوانان سرزمين را در جنگي طولاني و هولناك بازگو كرده است.
مهدي تجر با گفتن خاطرات خود براي هميشه بيست ساله باقي خواهد ماند.
«ما همه سرباز بوديم» كتاب تقريبا حجيمي است(396 صفحه) كه در هفت فصل تدوين شده و در هر يك از اين فصل ها به بخشي از رويدادهاي زندگي خود پرداخته است. شكل روايت رويدادها و نثر فوام يافته و داستاني مرحوم داوود بختياري دانشورين كتاب را در رديف آثار ماندگار به لحاظ انسجام فرم ومحتوا قرار داده است.از همان ابتداي كتاب در سطرهاي آغازين زبان و نشر شسته و رفته كه براي روايت به كار رفته است، مخاطب را غافلگيري مي كند. «پهلوهايم به درد افتاده اند. انگشتانم توان كشيدن ملافه را ندارند. سر تا پا مي لرزم. سر شب وقتي فاطمه آينه را جلوي صورتم گرفت، ترسيدم. صورتم مثل گوشت آب خورده بدون خون بود. چنگ مي اندازم به تشك و سعي مي كنم خود را جابه جا كنم نمي توانم...
از همان سطرهاي آغازين خواننده متوجه مي شود قرار است با يك نثر منسجم و زباني صيقل خورده خاطراتي از يك آزاده جانباز بخواند.
زمان تعريف خاطرات در زمان اكنون است كه مهدي تجر روي تخت در خانه افتاده است. او همچنان كه با دردهاي به جا مانده از دوران مجروحيت و اسارت دست و پنجه نرم مي كند به يادآوري خاطرات سال هاي دور و دراز مي پردازد كه پشت سر گذاشته است. در فصل اول كه به غير از چند صفحه اول آن به موقعيت اكنون راوي (مهدي تجر) اختصاص يافته ، بقيه مطالب مربوطه به دوران كودكي و نوجواني او در بخشي از شهرستان گرگان است.
«دلم هواي "خان به بين" را كرده باران آنجا بهار و تابستان نمي شناسد ديده ام سه ، چهار روز يك بند باريده، چه خوب كه پدر زابل را ول كرد و شمالي شد حالا نيمه ام سيستاني است و نيمه ديگرم شمالي... از تاريخچه خانواده پدري ام زياد نمي دانم. پدرم شش ساله بوده كه پدرش را از دست مي دهد...»
ادامه فصل اول كتاب به اين شكل به دوارن نوجواني مهدي تجر در "خان به بين" مي پردازد تا دوران سربازي وي كه منجر به اعزامش به پادگان 06 در تهران مي شود براي گذراندن دوره آموزش نظامي كه وي بعد از سپري كردن اين مرحله به پادگان 01 اعزام مي شود تا آموزش هاي لازم براي دوره كادر ارتش را هم بگذراند. به اين وسيله او با پشت سرگذاشتن اين مرحله از خدمت سربازي با درجه گروهبان دوم به لشكر 88 زرهي زاهدان معرفي مي شود.
شيوه نگارشي نويسنده در اين كتاب به گونه اي است كه همانند يك اثر ادبي، مخاطب را درگير احساسات همسو با راوي رويدادها (مهدي تجر) مي كند. خاطره محض از اين جهت معمولا تاثيرگذاري چنداني ندارد. خاطره به اسناد و مدارك معتبر تكيه مي كند كه مستند بودن خود را به اثبات برساند. در حاليكه يك اثر ادبي مثل داستان، اصل را بر تاثير گذاري حسي مي گذارد و كاري به اسناد و مدارك معتبر با روايتي كه نقل مي شود ندارد. بنابراين مي توان ادعا كرد كه داود بختياري دانشور در بازنويسي اين خاطرات از عناصر تاثيرگذار مانند شخصيت پردازي و توصيف استفاده كرده كه معمولا از اين عناصر در تعريف و روايت ماجراهاي قصه و داستان استفاده مي شود.
براي ارايه يك اثر روايي كه قرار است بازگو كننده سلسله حوادثي بر پايه اسناد و مدارك واقعي باشد ، همان قالب خاطره، گزينه مناسبي است كه پايه و اساس كتاب «ما همه سرباز بوديم» هم بر اين منوال گذاشته شده است. اما وقتي علاوه بر گوينده خاطره، قرار است نويسنده ديگري آن مواد خام (خاطره) را به يك متن ادبي خواندني تبديل كند. پاي عناصر ديگري كه بيشتر در حوزه نويسندگي كار برد دارند، به ميان كشيده مي شود.
داود بختياري دانشور، در مقام نويسنده اين كتاب، سعي كرده نوآوري هايي در عرصه هاي نويسندگي قالب خاطره داشته باشد. بنابراين به داستان روي آورده و از اغلب عناصر اين قالب روايي استفاده كرده است.
توصيف هاي ارايه شده در اين كتاب اغلب فراتر از ميزان لازم در اين قالب (خاطره) است: «صبح يك روز زمستاني بود. به صف مان كردند سرما تا مغز استخوانمان فرو مي رفت باد هو مي كشيد تو گوش هايمان، به زور سرپا ايستاده بوديم. از جلو نظام، خبر دار دادند. دستور را اجرا كرديم آمار گرفتن. بعد نوبت بازديد شد صداي لرزش فك و دندان بچه ها با صداي پوتين عراقي ها قاطي شده بود.. »
جزيي نگاري هاي بيش از حد هم از عناصر داستاني است كه در قالب خاطره معمولا كمتر كاربرد دارد، چون قالب خاطره متكي بر عنصر روايت آن هم از زبان اول شخص است كه راوي سرگذشت خود را به صورت خطي روايت مي كند و در آن از تداعي هاي متعدد معمولا خبري نيست.
در حاليكه تكيه اصلي كتاب «ما همه سرباز بوديم» بر شگرد رواني تداعي است. راوي در ابتداي كتاب در زمان اكنون به خوانند معرفي مي شود. البته ماهيت خاطره بر همين روال است به شرطي كه در فصل هاي بعدي ديگر زمان اكنون و بخشي از روايت اصلي كه بايد در گذشته باشد لحاظ نشود. از فصل سوم به بعد تعريف كردن خاطره اي كه در گذشته اتفاق افتاده با شرايطي كه اكنون حاكم است به طور همزمان پيش مي رود. بيماري كليوي مهدي تجر، همراه با دردهاي دوران مجروحيت و اسارت، در بخش هاي وسيعي از هر فصل روايت مي شود و در لابه لاي آنها موضوع حضور وي در جبهه ها و اسارت هم گفته مي شود. اين موضوع عناصر داستاني اثر را پر رنگتر مي كند. هر چند ويژگي هاي يك اثر با گرايش خاطره هم در آن لحاظ شده است.
البته اين موضوع به آن معنا نيست كه حضور عناصر داستاني كتاب خاطره «ما همه سرباز بوديم» را دچار ضعف كرده است. بلكه بر عكس، همين رويكرد نويسنده باعث شده متن از قوام بيشتري براي ارتباط خواننده برخوردار باشد. و اين در مرحله اول توانايي نويسنده فقيد داوود بختياري دانشور را مي رساند كه وي به خوبي به كارآرايي عناصر داستاني كه در تعريف وقايع هستند آگاه بوده و توانسته به زيبايي هر چه تمامتر از اين ابزارهاي نويسندگي استفاده كند. در مجموع كتاب «ما همه سربازبوديم» روايت مستند و تاثيرگذاري است كه به شكل ملموسي توانسته زوايايي پنهان و پيداي هشت سال دوران دفاع مقدس را با نگاهي تيز بين به نمايش بگذارد.
در اين ميان مهدي تجر آزاده خوش شانسي است كه خاطرات تلخ و شيرين اش به قلم يكي از نويسندگان مستعد در اين زمينه براي آيندگان به يادگار مي ماند.
پايان پيام
يکشنبه 3 شهريور 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: حيات]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 674]