تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1837175252
***فــــزت و رب الـــكـــعــبــه*** : داروخانه ی معنوی ، ارتباط با خدا
واضح آرشیو وب فارسی:آشپز آنلاین:
یادداشتی درباره ضربت خوردن و شهادت امام علی(ع)
پیمان بستن خوارج
تاریخ نویسان مانند ابومخنف و اسماعیل بن راشد مینویسند:
گروهی از خوارج در مکّه اجتماع کردند و با هم به گفتگو پرداختند و از
زمامداران یاد کردند و رفتار آنها را زشت شمردند و از نهروانیان (که در جنگ
با علی به هلاکت رسیده بودند) یاد کردند و اظهار ناراحتی نمودند تا اینکه
بعضی از آنان گفتند: خوب است ما جان خود را به خدا بفروشیم و نزد این
زمامداران گمراه برویم و در کمین آنان قرار گیریم و آنان را بکشیم و مردم
شهرها را از دست آنان آسوده کنیم و انتقام خون برادران شهیدمان را که در
نهروان کشته شدهاند بگیریم همه آنان این پیشنهاد را پذیرفتند و هم پیمان
شدند که پس از مراسم حجّ، طرح خود را دنبال کنند. در این اجتماع،
عبدالرّحمن بن ملجم عهده دار کشتن علی گشت. برک بن عبداللّه تمیمی کشتن
معاویه را پذیرفت. و عمرو بن بکر تمیمی تصمیم به کشتن عمروعاص گرفت.
این سه نفر با هم پیمان بستند و توافق کردند که شب نوزدهم ماه رمضان، به
آن اقدام نمایند و سپس از همدیگر جدا شدند و در انتظار اجرای نقشه خود
بودند. ابن ملجم که از قبیله کِنده بود با رعایت مخفی کاری، از مکّه به سوی
کوفه رهسپار شد و با یاران خود در کوفه ملاقات کرد و برای اینکه نقشه اش
فاش نشود، آن را به هیچ کس نگفت.
دیدار ابن ملجم با قُطّام
ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه به نقل از مقاتل الطالبین ابوالفرج
اصفهانی مینگارد که، ابن ملجم در کوفه در کوفه با قطّام دختر اخضر تیمی
بود که پدر و برادرش در جنگ نهروان به دست علی کشته شده بودند دیدار کرد و
عاشق و شیفته او شد، به طوری که در همان مجلس از او خواستگاری کرد. قطام به
عنوان مهریه کشتن علی را درخواست کرد و ابن ملجم پذیرفت. به دنبال این
جریان، قُطّام از وردان پسر مجالد که از قبیله «تیم رباب» درخواست کرد که
ابن ملجم را یاری نماید. از سوی دیگر، ابن ملجم نزد یکی از خوارج از قبیله
اشجع که نام او «شبیب بن بجره» بود رفت و داستان را به او گفت و از او کمک
خواست و سرانجام ابن ملجم همراه وردان و شبیب، به مسجد اعظم کوفه رفتند تا
نقشه خود را دنبال کنند. قُطّام در مسجد کوفه معتکف شده بود و برای گذراندن
اعتکاف خود، خیمهای در مسجد برای خود برپا کرده بود، به قُطّام گفتند:«ما
راءی خود را بر کشتن این مرد (علی) هماهنگ کردهایم»، قطام چند تکّه پارچه
حریر خواست و سینههای آنان را با آن پارچهها محکم بست و آنان شمشیرها را
به کمر بسته، به راه افتادند و کنار دری آمدند که علی از آن در برای نماز
وارد مسجد میشد و در آنجا نشستند. قبلاً اینان، اشعث ابن قیس را نیز از
نقشه خود آگاه کرده بودند، او هم قول یاری به آنان را داده بود و آن شب به
آنان پیوست تا آنان را در اجرای توطئه قتل، کمک کند.
ضربت خوردن
امام علی سحر شب نوزدهم ماه رمضان سال چهلم هجرت، از خانه به سوی مسجد
روانه شد. ابن ملجم از آغاز آن شب در کمین وی بود. او (طبق معمول) به مسجد
آمد و مثل همیشه خفتگان را برای نماز بیدار میکرد، ابن ملجم در میان
خفتگان بیدار بود. وی خود را به خواب زده و کارش را پنهان نموده بود که
ناگهان برخاست و به علی حمله کرد و شمشیر زهرآگین خود را بر فرق علی وارد
نمود.
در روایات دیگر این گونهاست که بعد از اینکه امام علی در محراب مشغول
خواندن نافله صبح یا نمار صبح شد و هنگامی که از سجده رکعت اول بر
میخواست، ابن ملجم با شمشیر زهر آلود بر فرق او، همان جایی که قبلا در جنگ
خندق توسط عمرو بن عبدود زخم برداشته بود، زد و علی فریاد زد: «قسم به
پروردگار کعبه رستگار شدم.»
شهادت
مقبره علی در نجف
علی پس از این حادثه دو روز بستری شد، تا اینکه در ثلث آخر شب بیست و
یکم، قبل از سپیده دم شب جمعه ۲۱ ماه رمضان سال چهلم هجرت، بر اثر ضربتی که
بر فرقش زدند در گذشت. او هنگام مرگ ۶۱ سال داشت.
به دستور علی، کار غسل و کفن نمودن او را دو پسرش حسن و حسین انجام
دادند، سپس جنازه علی را به سوی سرزمین «غری» یعنی نجف بردند و در آنجا به
خاک سپردند و طبق وصیتش، قبرش را پنهان کردند. قبر علی در دوران زمامداری
بنی امیّه، همچنان مخفی بود تا اینکه با از میان رفتن بنی امیه و رفع خطر
خوارج در زمان بنی عباس، قبر او توسط امام صادق به شیعیان شناسانده شد.
جواني علي (ع) الگويي براي جوانان
مي گويند بايد از حضرت علي (ع) الگو بگيريم! اما چگونه؟!... من يک
جوان هستم! يک جوان با خصوصيات خاص دوران جواني! يک جوان با شور و نشاط خاص اين
دوران که به خنده و تفريح , به شور و احساست نياز
دارد و الگویی که مرا به شور آورد
با تمام اين حرفها , باز هم
الگو براي تو و براي همه , مولاي متقيان
است : و بخصوص جواني شان
الگو گرفتن يک الگو
بله! خود امير المومنين در
جواني شان , الگو داشته اند. الگويشان نيز پيامبر بوده
است . از علي (ع) از شش سالگي همراه و همراز پيامبر و در
خانه ايشان زندگي مي کرده اند و در همه امور زندگي شان ,
حتي جزيي ترين مسايل هم به پيامبر اقتدا مي نمودند يعني خود ايشان هم از يک انسان
کامل و والاي ديگر الگو مي گرفته اند
اما چگونه؟
پيامبر اکرم (ص) و علي(ع)
همواره با هم بودند. از هنگام عبادت و خلوت در غار حرا گرفته تا مراحل مختلف دعوت
خويشان دعوت عمومي در خانه خدا و حتي سفرههاي تبليغي پيامبر. علي (ع) هميشه اول صبح
به ديدار پيامبر مي رفت و آنگاه يکديگر را شاداب در آغوش مي کشيدند و احوال هم را
مي پرسيدند . آندو بزرگوار اوقات زيادي از شبانه روز را در کنار هم به کار و تلاش
مي پرداختند و گاه علي (ع) خالصانه عرق از پيشاني پيامبر پاک مي کرد و ايشان
صميمانه از او تشکر مي نمود
علي (ع) خود در اين باره مي
فرمايد : (( پيامبر (ص) مرا در دامان خود پروريد. من کودک بودم
, پيامبر مرا چون فرزند خود درآغوش گرمش مي فشرد و در استراحتگاه مخصوص خود
جاي مي داد... هرگز نيافت که من دروغي بگويم و در کردار من اشتباهي رخ دهد. من
همچون بچه شتري تازه که پيوسته به دنبال مادرش هست ,
دنبال او مي رفتم . او هر روز نکته اي تازه اي از اخلاق براي من آشکار مي ساخت و
مرا فرمان مي داد که در خط او حرکت کنم . ان حضرت مدتي از سال در کوه حرا به سر مي
برد و کسي جز من او را نمي ديد... من نوروحي و رسالت را مي ديدم و بوي خوش و دل
انگيز نبوت را احساس مي کردم ... موقعيتي که من در محضر رسول الله داشتم براي هيچ
کس نبود))ـ
بسيار خوب!تمام اين حرف ها درست !
اما حضرت علي (ع) , پيامبر را مي ديده اند و وجود ايشان
را لمس مي کرده اند و به ايشان اقتدا مي کرده اند اما من چه که حضرت علي (ع) را نمي
بينم , چگونه مي توانم از ايشان الگو بگيرم !؟
تاريخ که روح ,
افعال و رفتار اميرالمومنين را ديده و نقل کرده است . از او استفاده کن ! از
ديدگان تاريخ!؟
شجاعت ,
جوانمردي و شورمندي حضرت علي (ع)
آري ! مگر تو نمي گفتي الگويي مي
خواهي که تو را به شور بياورد . آنچه مي تواند يک جوان را به شور بياورد
, ديدن حماسه آفريني ها و شورمندي هاي کسي است که
به او علاقه مند است . حال چه کس ديگري را سراغ داري که به اندازه اميرالمومنين
, حماسه آفريده باشد
در همان کودکي که مصادف بود با آغاز
بعثت پيامبر , کودکان به تحريک مشرکان پيامبر را
آزار مي دادند و سنگ مي پراندند, با شجاعت از اطراف
پيامبر دور مي کرد . چه کسي , شب را در بستري پر خطر
بجاي ديگري , بجاي محبوبش خوابيده و از آن شب بعنوان لذت
بخش ترين شب عمرش ياد کرده است ؟ مگر رشادت هاي امير المومنين در جنگ بدر را نشنيده
اي؟ آن هنگام او فقط 25 سال داشته است و به گفته مورخين نيمي از کشته شدگان اين جنگ
با ضرب مشير علي (ع) از پاي درامده بودند. مي داني در جنگ احد زماني که علي
(ع) 26 سال داشت , آنجا که در همان اوايل جنگ 9
پرچمدار لشگر دشمن را به خاک انداخت و بعد هنگامي که پيامبر در خطر محاصره بود
پروانه وار به دور آن حضرت مي چرخيد و از وجود مبارکشان محافظت مي کرد همه مردم چه
ندايي را از آسمان شنيدند
لا فتي الا علي
, لا سيف الا ذولفقار
علي از همه جوان ها بهتر است و
ذوالفقار او از همه شمشيرها برنده تراست
اما جنگ خندق و شجاعت بي همتاي علي
(ع) و داوطلب شدن ايشان جهت مبارزه با عمروبن عبدو يکي از نيريمند ترين مردان عرب
آري همانجا بود که پيامبر به واسطه اخلاص علي (ع) در اين مقابله بي نظير فرمود
ضربه علي يوم الخندق
, افضل من عباده ثقلين
به راستي که چنين جمله اي در وصف
هيچ دلير مرد ديگري بيان نشده ! در ان زمان امير المومنين 28 سال بيشتر نداشت!؟
در جنگ خيبر نيز هنگاميکه تمام
مردان با تجربه و جنگ ديده سپاه اسلام شکست خورده بازگشتند ,
علي (ع) به ميدان آمد و با فتح قلعه محکم و مقاوم خيبر ان پيروزي
بزرگ را براي اسلام به ارمغان اورد
به راستي که هيچ جوان ديگري ,
چنين جواني پر شور و هيجان انگيزي نداشته است
همه مردان بزگ تاريخ بشريت و
پيشاپيش همه آنها علي (ع) در دوران جواني از رموز موفقيت به خوبي بهره برده
, راههاي پر پيچ و خم آن را با درخشندگي پشت سر نهاده
, توانسته اند کارهاي بزرگي را به انجام رسانند
تفريح و شادي علي
(ع)
مي داني اي دوست عزيز : من هم
حرفهاي تو را مي پذيرم . اما جنگ و شور و حماسه بخشي از زندگي انسان است . چيزهاي
ديگري هم هستند که آدمي بايد به آنها هم توجه کند. يک الگوي کامل
, بايد در ان زمينه ها هم حرف براي گفتن داشنه باشد.
اينطور نيست ؟
حتما همينطور است و من به تو مي
گويم که امير المومنين در آن موارد هم , الگويي قابل
قبول و کامل ارايه مي دهد . آخر تو درباره زندگي اميرامومنين چه فکر کرده اي؟
فکر مي کني تمام زندگي حضرت علي
(ع) در جنگ و عبادت خلاصه شده؟
يعني اينطور نبوده است !؟
نه که نبوده است ! حضرت علي (ع)
, مردي خوش رو و خندان بوده اند . هميشه تبسم بر لب
داشته اند که دل مومنان را شاد مي کرده است . ايشان تفريح هم مي کرده اند. منتها
تفريح در ديدگاه امام علي (ع) ولگردي و اتلاف وقت يا روز را به شب رساندن نبود؟
پس تفريح علي (ع) چگونه بود؟
علي (ع) کار را تفريح مي دانست
تفريح او را ,
مسافرت ,کمک به ديگران
,تحصيل و تدريس , سرودن
, نوشتن , حفظ و قرائت قران
, مباحثه , نگريستن به طبيعت و
ورزش تشکيل مي داد . پرداختن به ورزشهاي شمشير بازي , پرتاب
نيزه , اسب سواري , کشتي
, وزنه برداري و شرکت در مسابقات ورزشي هم براي ايشان جنبه تفريح
داشته است
چقدر جالب بوده است ! احتمالا به
دليل همين ديدگاه اميرالمومنيننسبت به تفريح و زندگي بوده است که اگر سرتاسر زندگي
شان را مرور کنيم , لحظه اي توقف و سکون در ان نمي
يابيم. گويي حتي يک لحظه هم با لحظه قبلي اش مشابه نبوده است و درست بدليل همين
ديدگاه بود که شوخي و خنده هم در سيره مولاي متقيان شکل ديگري داشت
امير المومنين اهل شوخي و مزاح
بود. اما نه شوخي هاي زننده و بي مزه ! بلکه مزاح هاي معنادار و آموزنده
هر گاه يکي از ياران و دوستانش را
گرفته مي ديد با شوخي او را خوشحال مي کرد تا اندکي از اندوهش کم شود. از همه مهمتر
اينکه شادي علي (ع) هنگامي بود که يک کافر , مسلمانمي
شد. جنگي به پيروزي ختم مي شد , غذايي به فقير مي
رساند , دل غمديده اي را شاد مي کرد
, مشکلي را از کسي مرتفع مي کرد و کودک يتيمي را ذوق زده مي نمود
نکته ديگر هم اين بود که مولاي
متقيان در شوخي هايش مراقب و محافظ حدود شرعي بود تا حتي به شوخي دروغ نگويد
, دل مومني را نشکند و يا با زن و دختر نامحرمي ,
شوخي نمايد
علي(ع) و اتباط با زنان و دختران
به طور مثال همين چگونگي ارتباط
داشتن با زنها و دخترهاي نا محرم در جامعه , يکي
از معضلات امروز ما جوانهاست.بخاطر اينکه نه الگوي مناسبي در مورد ان ارائه شده و
نه ديدگاه دين در مورد آن به خوبي مشخص و تبيين شده است. تازه ,
تندروي ها و کج روي هاي گروهها و طبقات گوناگون در مرحله عمل را هم به
آن اضافه کن
اگر به سيره اميرالمومنين دقت کني
, مي بيني که حضرت , در سنين
جواني با زنان سالخورده سلام و احوالپرسي مي نمود ولي با دختران و زنان جوان نه !
حتي سلام هم نمي کرد . در حاليکه پيامبر در همان زمان با زنان و دختران جوان هم
سلام و احوالپرسي مي کردند چون زماني که علي (ع) 20 ساله و در عنفوان جواني چنين
عمل مي نمود , پيامبر اکرم قريب 50 سال از عمر
شريفشان مي گذشت. بنابراين از آنجا که احتمال پيش امدن گناه دست کم براي طرف مقابل
دور از ذهن نبود , علي (ع)اين تربيت شده مکتب
پيامبر به عنوان يک جوان سعي داشت مسائل ارتباطي و حدود بين دختر و پسر و به عبارتي
زن و مرد را مراعات کند. هر چند وجود نازنين آن حضرت مبراو پاکيزه از هرگونه آلودگي
بود
از طرفي پيامبرسه دختر جوان به
نامهاي زينب , ام کلثوم و فاطمه در خانه داشتند
, بااينکه علي(ع)از کودکي به اين خانه رفت و آمد داشتند
, اما در اين رفت و امدها نهايت دقت را بعمل مي آوردند. درحالي که
همين علي (ع) در دوران خلافتش وقتي که حدود 60 سال سن داشت و همسر شهيدي را نياز به
کمک ديد به ياري او شتافت
پس در ارتباط با افراد نامحرم
, چيزي که بيش از همه اهميت دارد
نيت و انگيزه طرفين و از همه
مهمتر عدم امکان وجود مفسده در اين ارتباط براي هر دو نفر است
ياري رساندن به نيازمند و در طلب
رضاي خدا آنهم در حد ضرورت مطلوبست و ليکن اين سيره جدايي از بهانه جويي براي
آشنايي و استمتاعات و لذت جويي و هرگونه آلودگي ديگر است
به راستي كه كسي
چون حضرت علي (ع)
, در سنين جواني اش و در ريزترين حرکات و رفتارهايش بهترين الگوي نسل
جوان ماست
شب و على
على آن شير خدا شاه عرب
الفتى داشته با آن دل شب
شب ز اسرار على آگاهست
دل شب محرم سر الله است
شب على ديد و به نزديكى ديد
گرچه او نيز به تاريكى ديد
شب شنفته است مناجات على
جوشش چشمه عشق ازلى
شاه را ديد و به نوشينى خواب
روى بر سينه ديوار خراب
قلعه بانى كه به قصر افلاك
سر دهد ناله زندانى خاك
اشگبارى كه چون شمع بيزار
ميفشاند زر و ميگريد زار
دردمندى كه چولب بگشايد
در و ديوار به زنهار آيد
كلماتى چون در آويزه گوش
مسجد كوفه هنوزش مدهوش
فجر تا سينه آفاق شكافت
چشم بيدار على خفته نيافت
روزهدارى كه به مهر اسحار
بشكند نان جوين افطار
ناشناسى كه بتاريكى شب
ميبرد شام يتيمان عرب
پادشاهى كه به شب برقع پوش
ميكشد بار گدايان بر دوش
تا نشد پردگى آن سر جلى
نشد افشا كه على بود على
شاهبازى كه ببال و پر راز
ميكند در ابديت پرواز
شهسوارى كه ببرق شمشير
دردل شب بشكافد دل شير
عشقبازى كه هم آغوش خطر
خفت در جايگه پيغمبر
آن دم صبح قيامت تاثير
حلقه در شد از او دامنگير
دست در دامن مولا زد در
كه على بگذر و از ما مگذر
شال شه واشد و دامن بگرو
زينبش دستبدامان كه مرو
شال مىبست و ندائى مبهم
كه كمر بند شهادت محكم
پيشنوائى كه ز شوق ديدار
ميكند قاتل خود را بيدار
ماه محراب عبوديتحق
سر به محراب عبادت مشتق
ميزند پس لب او كاسه شير
ميكند چشم اشارت باسير
چه اسيرى كه همان قاتل اوست
تو خدائى مگر اى دشمن دوست
در جهانى همه شور و همه شر
ها على بشر كيف بشر
كفن از گريه غسال خجل
پيرهن از رخ وصال خجل
شبروان مست ولاى تو على
جان عالم بفداى تو على
شب و على
على آن شير خدا شاه عرب
الفتى داشته با آن دل شب
شب ز اسرار على آگاهست
دل شب محرم سر الله است
شب على ديد و به نزديكى ديد
گرچه او نيز به تاريكى ديد
شب شنفته است مناجات على
جوشش چشمه عشق ازلى
شاه را ديد و به نوشينى خواب
روى بر سينه ديوار خراب
قلعه بانى كه به قصر افلاك
سر دهد ناله زندانى خاك
اشگبارى كه چون شمع بيزار
ميفشاند زر و ميگريد زار
دردمندى كه چولب بگشايد
در و ديوار به زنهار آيد
كلماتى چون در آويزه گوش
مسجد كوفه هنوزش مدهوش
فجر تا سينه آفاق شكافت
چشم بيدار على خفته نيافت
روزهدارى كه به مهر اسحار
بشكند نان جوين افطار
ناشناسى كه بتاريكى شب
ميبرد شام يتيمان عرب
پادشاهى كه به شب برقع پوش
ميكشد بار گدايان بر دوش
تا نشد پردگى آن سر جلى
نشد افشا كه على بود على
شاهبازى كه ببال و پر راز
ميكند در ابديت پرواز
شهسوارى كه ببرق شمشير
دردل شب بشكافد دل شير
عشقبازى كه هم آغوش خطر
خفت در جايگه پيغمبر
آن دم صبح قيامت تاثير
حلقه در شد از او دامنگير
دست در دامن مولا زد در
كه على بگذر و از ما مگذر
شال شه واشد و دامن بگرو
زينبش دستبدامان كه مرو
شال مىبست و ندائى مبهم
كه كمر بند شهادت محكم
پيشنوائى كه ز شوق ديدار
ميكند قاتل خود را بيدار
ماه محراب عبوديتحق
سر به محراب عبادت مشتق
ميزند پس لب او كاسه شير
ميكند چشم اشارت باسير
چه اسيرى كه همان قاتل اوست
تو خدائى مگر اى دشمن دوست
در جهانى همه شور و همه شر
ها على بشر كيف بشر
كفن از گريه غسال خجل
پيرهن از رخ وصال خجل
شبروان مست ولاى تو على
جان عالم بفداى تو على
اي علي! باران رحمت بر كوير سينه اي
آسماني عشق، يعني شهري از آيينه اي
وسعتي نوري كه دنيا دائماً محتاج توست
سرزميني ناتمامي، آسمان ها تاج توست
آبروي آدميزادي، بشر مديون توست
آفتاب صبح يلدايي، سحر مديون توست
در كوير روزهاي تشنگي و اشك و آه
دست هايت سايبان كودكان بي پناه
اسم پاكت قوتي در كوره راه بي كسي
ياد تو آرامشي در لحظه دلواپسي
ذوالفقارت رهگشاي قله آزادگي
واژه هايت مشعلي تا قريه آيينگي
بوي قرآن، بوي پاكي، بوي مردم مي دهي
بوي دريا، بوي باران، بوي زمزم مي دهي
بوي پرواز كبوتر، بوي آيه مي دهي
بوي لالايي مادر زير سايه مي دهي
مي شود با عشق تو آيينه ها را فتح كرد
خيبر فولاد وار سينه ها را فتح كرد
مي شود همراه با انديشه ات پرواز كرد
درب آبي شهر آسمان را باز كرد
اي بشر! اي مبتلاي نان و فولاد و دغل
آري آري «از علي آموز اخلاص عمل»
گه كنار خاك و خون ذوالفقار و خيبر است
گه انيس لحظه هاي روشن پيغمبر است
از علي دائم مددجو گر تو را هر مشكلي است
هر چه باشد حيدر است، هر چه باشد او علي است
با علي همدم بشو تا با خدا مونس شوي
در هجوم موج ها آسوده چون يونس شوي
اي علي! اي ابر رحمت بر تن پاييز ما
اي اميد دست و بال از دعا لبريز ما
گر تهي دستيم و آلوده دليم و رو سياه
زمزم عشق تو ما را مي كند پاك از گناه
خدايا! تقدير ما را در شب قدر بگونه اي رقم بزن
که در دنيا و آخرت، بالاترين افتخار ما " شيعه بودن ما " باشد، " شيعه ي واقعي حضرت امير(ع) "
همين و بس.
التماس دعا
شهادت مولاي متقيان تسليت باد
یا علی گفتیم عشق اغاز شد
شب قدر
امام باقر (عليه السلام):
مَنْ
أحْیا لَیْلَةَ القَدْرِ غُفِرَتْ لَهُ ذُنوبُهُ ولَوْ کانَتْ ذُنوبُهُ
عَدَدَ نُجُومِ السَّماءِ ومَثاقِیلَ الجِبالِ ومَکایِیلَ البِحارِ.
کسی که شب قدر را زنده دارد، گناهانش آمرزیده شود، گر چه به عدد ستارگان آسمان و سنگینی کوهها و وسعت دریاها باش
حسن خلق على (ع)
اخلاق
نیکوى او زبانزد مردمان است.تا آنجا که دشمنانش که نتوانستهاند بر او
خردهاى بگیرند، این صفت را عیبى براى آن حضرت برشمردهاند!یاران وى در این
باره گفتهاند: او همچون یکى از ما و در میان ما مىزیست.نرم خو، و بسیار
متواضع و آسان گیر بود و با این وجود ما در برابر او مانند اسیرى بودیم که
دستهایش بسته و بر بالاى سرش شمشیرى گرفته بودند و از هیبت او هراس داشتیم.
در کنار تنور یتیمان شهداء
در تاریخ زندگی امیرالمؤمنین علیه
السلام آمده است: روزی او زنی را مشاهده کرد که او مشک آبی را به دوش گرفته
و با زحمت و مشقت آن را حمل می کند.
حضرت از آن بانو درخواست کرد که ظرف سنگین آب را در اختیار وی قرار
دهد... علی علیه السلام مشک را برداشت و از احوال زن پرسش نمود، معلوم شد
شوهر وی از سربازان شهید اسلام در رکاب آن حضرت بوده است، و هزینه زندگی
فرزندان شهید باعث کار آن زن و آب کشی به خانه دیگران گردیده است!
مولای متقیان آدرس خانه او را گرفته و شب را در تمام ناراحتی به سر برد،
و سحرگاه زنبیلی پر از خرما و روغن و آرد و گوشت... را به دوش گرفته، و به
خانه مزبور حمل کرد، در طول راه برخی از مؤمنین درخواست کمک کردند، ولی
حضرت می فرمود: روز رستاخیز بار مرا چه کسی حمل می کند؟!
علی علیه السلام پس از در زدن و اجازه گرفتن به طور ناشناخته وارد خانه
شد، و پیشنهاد فرمود: زن اجازه دهد یا او بچه ها را به بازی گرفته و مشغول
کند، و یا به خمیر کردن و نان پختن بپردازد، زن گفت: شما بچه ها را مشغول
کنید، من به کار خمیر کردن و پختن نان می پردازم، خدا از تو راضی شود، و
بین من و «علی بن ابی طالب» حاکم گردد! ! (5)
حضرت علی به فوری مقداری گوشت را پخت و با خرما و غیره بر دهان بچه ها
گذاشت، و هر بار لقمه ای را که به آنان می خورانید می فرمود: ای فرزندانم!
علی را حلال کنید!!!
چون خمیر آماده پختن گردید زن عرض کرد: ای بنده خدا تنور را روشن کن،
علی علیه السلام تنور را روشن نموده، و صورت مبارک خویش را بر روی شعله های
آتش می گرفت و می گفت: بچش ای علی! این جزای کسی است که از یتیمان غفلت
کند! ! در این هنگام زن همسایه وارد شد، و دید «علی بن ابی طالب» با بچه
های شهید بازی می کند، و آنان را می خنداند، و لقمه های لذیذ بر دهانشان می
گذارد، با دیدن وی او را شناخت، و خطاب به زن شهید، داد زد: وای بر تو این
«امیرالمؤمنین» است که در خانه تو کار می کند، و بچه هایت را می خنداند..
.؟
هم چنانچه فرزندان
خود را تربیت می کنید، یتیمان را نیز ادب نمائید، و به طوری که در هنگام
نیاز فرزندان خویش را می زنید، از یتیمان نیز غفلت نکنید (چنانچه نیاز باشد
می توان متوسل تنبیه مجاز شرعی شد) تا بچه های لوس بار نیایند
زن شهید از گفتار و کردار خود احساس شرم کرد، و با عذر خواهی
عرض نمود: یا امیرالمؤمنین ! من از شما شرم دارم، و نشناخته حرف هایی زده و
تو را به کار گماردم.
علی علیه السلام فرمودند: من از شما شرم می کنم که تا به حال از اوضاع
شما بی اطلاع مانده ام!! این بگفت و خانه آنان را موقتا ترک کرد. (6)
پدر يتيمان علي
علي اي هماي رحمت تو چه آيتي خدا را
كه به ما سوا فكندي همه سايه ي هما را
دل اگر خدا شناسي همه در رخ علي بين
به علي شناختم من به خدا قسم خدا را
به خدا كه در دو عالم اثر از فنا نماند
چو علي گرفته باشد ، سر چشمه ي بقا را
مگر اي سحاب رحمت تو بباري ارنه دوزخ
به شرار قهر سوزد همه جان ما سوي را
برو اي گداي مسكين در خانه ي علي زن
كه نگين پادشاهي دهد از كرم گدا را
بجز از علي كه گويد ، به پسر كه قاتل من
چو اسير توست اكنون ، به اسير كن مدارا
بجز از علي كه آرد ؟ پسري ابوالعجايب
كه علم كند به عالم شهداي كربلا را
چو به دوست عهد بندد ، زميان پاكبازان
چو علي كه مي تواند كه به سر برد وفا را
نه خدا توانمش خواند ، نه بشر توانمش گفت
متحيرم چه گويم ، شه ملك لا فتي را
به دو چشم خون فشانم هله اي نسيم رحمت
كه ز كوي او غباري ، به من آر توتيا را
به اميد آنكه شايد برسد به خاك پايت
چه پيام ها كه دادم همه سوز دل صبا را
چو تويي قضاي گردان ، به دعاي مستمندان
كه ز جان ما بگردان همه آفت قضا را
چه زنم چو ناي هردم ، ز نواي شوق او دم
كه لسان غيب خوشتر بنوازد اين نوا را
همه شب در اين اميدم كه نسيم صبحگاهي
به پيام آشنايي بنوازد آشنا را
ز نواي مرغ يا حق بشنو كه در دل شب
غم دل به دوست گفتن ، چف خوش است شهريارا
مدينه بود و غوغا بود
اسير ديو سرما بود
محمد سر زد از مكه
كه او خورشيد دلها بود
لالا خورشيد من لالا
گل اميد من لا لا
لالا لا لا لالا لا لا
لالا لا لا لالا لا لا
خديجه همسر او بود
زني خندان و خوش رو بود
چه در شادي .چه در غمها
خديجه يار نيكو بود
لالا لا شاديم لالا
غمم . خوشحاليم لالا
خدا يك دختر . زيبا به آنها داد
لالا لا لا لالا لا لا
لالا لا لا لالا لا لا
به نام فاطمه . زهرا
اميد مادر و بابا
لالا لا كودكم لالا
قشنگ كوچكم لالا
لالا لا لا لالا لا لا
لالا لا لا لالا لا لا
علي داماد پيغمبر
براي فاطمه همسر
براي دختر خورشيد
علي از هر كسي بهتر
چراغ خانه ام لالا
گل دردانه ام لالا
علي شير خدا لالا
علي مشكل گشا لالا
شب تاريك نان مي برد
براي بچه ها لالا
لالا مشكل گشاي من
گل باغ خداي من
لالا لا لا لالا لا لا
لالا لا لا لالا لا لا
حسن فرزند آنها بود
حسن مانند بابا بود
شهيد زهر دشمن شد
حسن يك كوه تنها بود
لالا كوه بلند من
تو شيرينتر ز قند من
لالا لا لا لالاي من
شراب و شير و قند من
علي فرزند ديگر داشت
جواني كوه پيكر داشت
هميشه حضرت عباس
به لب نام برادر داشت
لالا لا نازكم لالا
عصاي دست من لالا
لالا لا لا لالا لا لا
لالا لا لا لالا لا لا
گل پرپر حسينم كو
گل سرخ و گل شب بو
كنار رود و لب تشنه
تمام غنچه هاي او
لالا لا غنچه ام لالا
لالا لا نو نو گل خندان
حسين و اكبرم لالا
علي اصغرم لالا
لالا لا لا لالا لا لا
لالا لا لا لالا لا لا
كجايي عمه جان زينب
سكينه دخترم لالا
لالا لا لا گل لاله
مكن گريه .مكن ناله
لالا لا لا لالا لا لا
لالا لا لا لالا لا لا
شبي سرد است . مهتابی
چرا گريان و بي تابي ؟
برايت قصه هم گفتم
چرا امشب نمي خوابي ؟
لالا لا لا گل باغ دلم لالا
گل باران من لالا
لالا لا لا لالا لا لا
لالا لا لا لالا لا لا
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: آشپز آنلاین]
[مشاهده در: www.ashpazonline.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1904]
-
گوناگون
پربازدیدترینها