واضح آرشیو وب فارسی:عصر ایران: دربارهي خالق « جوجه اردک زشت» رشته نورهايي که او را به سوي اين روزن رهنمون شد. کتاب بود و تئاتر. ديگر او وجود يک تئاتر در اودنسه بود و نيز تئاتر سلطنتي کپنهاک، هانس زود خيلي زود به رشته هاي نور آويخت و پرواز شگفت انگيز خود را آغاز کرد. چهارم سپتامبر ١٨١٩ آندرسن چهارده ساله به کپنهاگ رفت تا بخت خود را در تئاتر بيازمايد. سه سال نخست براي او سالهاي مبارزه، مرگ و زندگي بود. هانس کريستين آندرسن نويسنده مشهور داستانهاي کودکان و نوجوانان و خالق قصههايي چون جوجه اردک زشت و دخترک کبريت فروش است. به گزارش ايسنا، در وبلاگ"دايره المعارف اينترنتي ارنا" به نشاني http://erna.blogfa.com آمده است: هانس کريستين آندرسون در دوم آوريل ١٨٠٥ در شهرک اودنسه در کشور دانمارک به دنيا آمد. خانهاي که آندرسن در آن به دنيا آمد بر جاي نمانده است، اما جايي که در آن بزرگ شده هنوز باقي است. در پيچ و خمهاي کناره رودخانه همين شهر کوچک، هانس با طبيعت عجين شد و راه و رسم زندگي ساده ، قديمي و روستايي مردم آن جا، بر غناي افسانههايش افزود. آندرسن مينويسد:« گويي من در زمانهاي دور زندگي کردهام.» هانس هشت ساله بود که پدرش به ارتش ناپلئون پيوست. پدر سلامتي خود را از کف داد و زود به خانه بازگشت و سه سال بعد از همين بيماري در گذشت. پدري که او را با آثار نمايشنامه نويسان بزرگ دانمارک و داستانهاي هزار و يکشب آشنا کرد. با مرگ پدر، روزگار خوش شنيدن افسانه ها در خانه فقيرانه اما گرم و پر از مهر و محبت نيز پايان يافت و هانس کوچک وارد بازار بي رحمي کار شد: شاگرد بافنده ، شاگرد خياط، کار گر کارخانه تنباکو و... اما سرنوشت او له شدن در زير چرخهاي بيشفقت نبود. خود نميخواست، نمي پذيرفت که سر نوشتش اين باشد؛ و از آنجا که چشمي جستجوگر و ارادهاي بيبازگشت داشت، روزن پرواز را يافت: هنر ! رشته نورهايي که او را به سوي اين روزن رهنمون شد. کتاب بود و تئاتر. ديگر او وجود يک تئاتر در اودنسه بود و نيز تئاتر سلطنتي کپنهاک، هانس زود خيلي زود به رشته هاي نور آويخت و پرواز شگفت انگيز خود را آغاز کرد. چهارم سپتامبر ١٨١٩ آندرسن چهارده ساله به کپنهاگ رفت تا بخت خود را در تئاتر بيازمايد. سه سال نخست براي او سالهاي مبارزه، مرگ و زندگي بود. هانس در کپنهاگ حامياني پيدا کرد و با رفت و آمد به خانههاي آنان امکان يافت در همان حال که شاهد، مبارزه پايينترين اقشار زحمتکش براي بقا زير خط فقر بود، با بالاترين لايحه هاي سرمايه دار پايتخت نيز آشنا شود. در همه اين سالها آندرسن جوان فقط يک هدف داشت، در عرصه هنر پيش برود و پيش برود. او شهر کوچک و دنياي محدود خود را ترک کرد بي آنکه در دنياي برتر( پايتخت ) جاپايي داشته باشد. اين همان راه دردناک اما رو به سوي بالا نيست که پري کوچک دريايي نيز تجربه ميکند؟ تحصيل در السينور( اين شهر شما را به ياد هاملت نمي اندازد؟) و کپنهاک از آندرسن زحمت کش کم سواد مرد تحصيلکرده و با فرهنگي ساخت که در آخرين سالهاي عصر طلايي به حلقه سرمايه داري راه يافت. تاثير اين دو قطب در تمامي افسانه هاي آندرسن آشکار شد. آندرسن از ٢٢ سالگي سفر هاي خود را به عنوان نويسنده و شاعر آغاز کرد . پنج سال بعد در ١٨٣٣ در دانمارک مورد توجه قرار گرفت و حکومت دانمارک هزينه سفرهاي او را پذيرفت تا تجربه اش را گرد آوري و منتشر کند، از اين پس زندگي آندرسن از نظر مالي تغيير کرد و اين درست زماني بود که مادرش، آن ماري آندرسن داتر در يک نواخانه جان سپرد. آندرسن به حق لقب پدر ادبيات کودک را دارد، بزرگترين جايزه ادبيات کودکان به نام اوست و آثارش تا کنون به بيش از صدو پنجاه زبان ترجمه و بارها و بارها به شکل هاي گونه گون تجديد چاپ شده است.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: عصر ایران]
[مشاهده در: www.asriran.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 489]