واضح آرشیو وب فارسی:مردم سالاری: آمريكا در قفقاز چه مي خواهد
زبيگنيو برژينسكي در كتاب «صفحه شطرنج بزرگ: برتري مطلق ايالات متحده و بايسته هاي ژئواستراتژيك» از قفقاز به عنوان يكي از محورهاي ژئوپوليتيك در منطقه «بالكان-اوراسيا» ياد مي كند و معتقد است اگر ايالات متحده مي خواهد همچنان به عنوان ابرقدرت باقي بماند، بايد در اين منطقه ژئواستراتژيك حضور فعال داشته باشد. در مورد اهميت استراتژيك قفقاز بايد گفت كه پنج ويژگي منطقه قفقاز را به منطقه اي مهم و استراتژيك تبديل كرده است: 1- حلقه وصل ميان قاره هاي اروپا و آسيا، 2- پل ارتباطي ميان شمال و جنوب و شرق و غرب، 3- محل تلاقي تمدنهاي بزرگ و كهن، 4 - همسايگي جهان اسلام و جهان مسيحيت، 5- يكي از مسيرهاي ترانزيت نفت و گاز به اروپا. منطقه قفقاز كه داراي موقعيت اقتصادي و استراتژيكي مهمي است، همواره با بحرانهايي مواجه بوده است كه امنيت منطقه اي را خدشه دار كرده است. رويارويي قدرتهاي بزرگ در اين منطقه پيش از آنكه اقتصادي باشد، نظامي بوده است.
روسيه در اكثر اين بحرانها نقش موثري ايفا كرده است. مهمترين ويژگي بحرانهاي قفقاز،گسترش روزافزون فاصله بين حكومت و مردم است.
جمهوري هاي مستقل اين منطقه شامل جمهوري آذربايجان، ارمنستان، گرجستان، جمهوريهاي خودمختار قفقاز شمالي عبارتند از جمهوري خودمختار داغستان، چچنستان، اوستياي شمالي، كاباردار- بالكار، قاراچاي- چركس و جمهوري خودمختار آديغه مي باشد. بحرانهاي منطقه قفقاز عبارتند از ناگورنو-قره باغ، بحران چچن، تمايلات جدايي طلبانه در گرجستان از جمله مناقشه آبخازيا، اوستياي جنوبي و آجاريا. عوامل موثر بر امنيت منطقه در دو زمينه دروني و بيروني قابل بررسي مي باشد. زمينه هاي دروني بي ثباتي سياسي و اجتماعي اين جمهوريها، مسايل و مشكلات اقتصادي، مسايل درياي خزر و نقش حضور روسيه را شامل مي شود ، در حاليكه آمريكا، اسرائيل و اروپا و همچنين سازمانهاي بين المللي مانند سازمان پيمان آتلانتيك شمالي (ناتو) و سازمان امنيت و همكاريهاي اروپا عوامل بيروني مي باشد. اين منطقه براي ايران از اهميت بالايي برخوردار است.
اوضاع به وجود آمده در منطقه قفقاز، سالهاست كه اين منطقه را به صحنه رقابت و درگيري آشكار و پنهان قدرتهاي سياسي حاضر در جهان امروز، تبديل كرده است و تا به امروز نيز بواسطه حضور سنتي و ريشه دار روسها در منطقه قفقاز، بيشترين برد در معادلات سياسي منطقه در عمل نصيب آنها بوده است. روسها از مناطق پر التهاب ذكر شده به عنوان اهرمهايي در دست خود استفاده كرده و سعي دارند تا از آنها به عنوان ابزاري در جهت همسويي رهبران كشورهاي منطقه با سياستهاي خود استفاده لازم را كنند. در مقابل نيز حكومتهاي مركزي در قفقاز جنوبي به جهت رسيدن به اهداف و خواسته هاي خود كه همانا فاصله گرفتن از روسها و همچنين جلوگيري از استقلال عملي مناطق خودمختار زيرمجموعه شان و تبديل شدن آنها به واحدهاي سياسي مستقل است به منظور عرض اندام در برابر روسها در اين عرصه، به روشهاي مختلف به قدرتها و نيروهاي خارج از منطقه و به ويژه غربيها و آمريكايي ها متوسل شده اند، تا از كارت آنها در برابر روسها حداكثر استفاده را در اين بازي موجود بكنند. غافل از اين كه در مناطق پرالتهاب فوق، سر نخ اصلي را روسها در دست دارند. در آن سوي مساله نيز، قطعا روسها هم، در عمل موافق استقلال كامل و عملي اين مناطق نيستند، چرا كه در صورت استقلال عملي اين مناطق و يا حتي يكي از آنها، راه براي مستقل شدن تعدادي منطقه خودمختار جديد در قفقاز شمالي كه جنوب فدراتيو روسيه را شامل مي شود باز و هموار مي شود. نتيجه اينكه، حركت روسها در بازي قفقاز و استفاده عملي از اهرمهاي فشار موجود در منطقه، به مثابه شمشير دو لبه است، كه در صورت غفلت يا بي برنامگي در اداره و هدايت آن اين شمشير مي تواند از هر دو طرف، هم به روسها و هم به طرفهاي مقابل، زخم و زيان خود را وارد كند.
ايالات متحده آمريكا در رقابت با روسيه و اروپا مايل است كه نفوذ دايمي و قطعي در حوزه قفقاز داشته باشد.
برخورد و چالش بين روسيه و گرجستان تنها يك نمونه و نشانه از موضعگيري استراتژيك گسترده غرب و روسيه در منطقه قفقاز جنوبي و پيرامون آن مي باشد.
به علاوه نفوذ و اعمال فشار قدرتهاي منطقه اي همچون تركيه و ايران و قدرتهاي جهاني مانند ايالات متحده، روسيه و چين، بخشي از آرايش قدرت در منطقه مي باشد.
يكي از روشها و ترفندهاي روسيه براي مقابله با اين تحولات، كندسازي روند و كاستن از ميزان پيشرفت كشورهاي غربي در حل و فصل منازعات منطقه قفقاز بواسطه فعال نگهداشتن اين «مناقشات به اصطلاح خاموش» مي باشد. اين امر بويژه براي گرجستان كه مي خواهد سرمايه گذاري غربيها را جذب كند، سخت تر است و پيوستن آن به ناتو را پيچيده تر مي كند. اين تنشها احتمالا ادامه خواهد داشت اگر قدرتهاي جهاني و سازمانهايشان نتوانند به توافق يا «همزيستي مسالمت آميز» برسند. در اين شرايط راه حلي براي حل و فصل اين مناقشات خاموش قابل تصور نيست. اگر اوضاع همينطور باقي بماند اين اختلافات - كه براي توسعه اقتصادي قفقاز جنوبي مضر هستند - تا زمانيكه كشورهاي مذكور در ساختارهاي غربي ادغام شوند، ادامه مي يابند.
با توجه به اينكه قدرت نظامي ايالات متحده ، ناتو، روسيه و سازمان پيمان امنيت دسته جمعي و نيروهاي ساحلي (دريايي) براي امنيت انرژي در اين منطقه تعيين شده است، نتيجه به نظر معتبر مي آيد، بدين معنا كه در آينده نزديك تركيبي از نيروي نظامي و انرژي، ابزار اصلي قدرت در منطقه قفقاز جنوبي را تشكيل خواهد داد. بخاطر اهميت فزاينده منابع انرژي، درهم تنيدن بيشتر اين دو ابزار سياسي نه تنها در قفقاز جنوبي بلكه همچنين حتي در سرتاسر جهان قابل پيش بيني خواهد بود. اين مساله در تقابل با اين انديشه است كه ابزار اقتصادي (انرژي ) جايگزين ابزار نظامي شده است و در نتيجه كشورها و سازمانها به يك هماهنگي حساب شده بين ابزارهاي نظامي و اقتصادي به منظور هدايت و پيشبرد يك سياست امنيتي موفق، نياز خواهند داشت.
دوشنبه 28 مرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: مردم سالاری]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 95]