واضح آرشیو وب فارسی:واحد مرکزي خبر: دكتر جون لطفاً...
عباس عبدي: چرا جامعه ايران تا اين حد نسبت به القاب حساس و حريص شده است؟ كساني كه با تاريخ آشنا هستند خيلي خوب مي دانند كه يكي از منابع درآمدي پادشاهان قاجار فروش لقب بود. گرچه وجود لقب در تاريخ ايران چندان غيرمعمول نبوده است اما رشد آن در زمان قاجار احتمالاً سوغاتي بود كه از سفرهاي فرنگ وارد جامعه ايران شد، همان طور كه القاب سلطنتي در اروپاي گذشته به ارث مي رسيد يا فروخته ميشد و منبع درآمدي بود در ايران هم اين كار رواج يافت (درباره منشاء القاب فروشي در ايران اطلاعي دقيق ندارم فقط برحسب حدس و گمان و قرينه اين نكته را نوشتم و بايد به نظر اهل تاريخ مراجعه كرد).
در كتاب خواندني سياحت نامه ابراهيم بيك بيش از 200 مورد از القابي كه از سوي دربار شاه قاجار به افراد مختلف فروخته ميشد برشمرده شده است كه اين القاب طبعاً براي دارنده آن هم منافعي داشت.خوشبختانه در گذر زمان اين خصلت ناپسند كم كم زايل شد و حتي در نامگذاري كودكان نيز كوشش شد كه از به كارگيري پيشوند و پسوند مثل ميرزا و بيگ و امثالهم اجتناب شود و هر كس فارغ از پايگاه هاي انتسابي خودش را در جامعه ارتقا دهد و در جايگاه و پايگاه اكتسابي آينده قرار گيرد؛ پايگاه هايي كه نه از طريق ارث به كسي مي رسد و نه قابل خريداري است. بلكه محصول كار و تلاش فرد هستند و از اينجا بود كه عنوان هاي دكتر و مهندس مرسوم شد؛ عناويني اكتسابي كه صرفاً معرف وجود تخصصي در فرد است و نه هيچ چيز ديگر. اما اين عنوان ها به طور معمول بايد در جايگاه خودش به كار رود. مثلاً در كارخانه يا مطب يا كلاس درس است كه اين عنوان ها به كار برده مي شوند تا نشانه آگاهي فرد خطاب كننده از تخصص مخاطب و نيز بيان انتظارات تخصصي از وي باشد. طبيعي است كه صاحبان اين تخصص (و نه صرفاً عنوان) به طور معمول به واسطه حرفه شان از جايگاه منزلتي و دستمزدي يا درآمدي بالاتري هم برخوردارند و همين تفاوت در پايگاه اجتماعي در كنار بي توجهي عمومي و آن تجربه تاريخي نامطلوب، كم كم موجب انحراف در نحوه كاربرد اين القاب حرفه اي شد.اولين انحراف در موقعيت به كارگيري اين القاب پديد آمد. به عبارت ديگر اين القاب در موقعيت هاي غيرتخصصي هم به كار برده مي شود. مثلاً همسر فرد حتي در خانه وي را با اين لقب صدا مي كند. يكي از استادان دانشگاه كه پيرمرد شيرين زبان و خوش بياني هم هست و دكتراي مردم شناسي دارد از به كار بردن نابجاي اين لقب نقل مي كرد كه همسر يكي از همكارانش در منزل درخواست داشته كه شوهرش برود و بچه را بشويد، كه با صداي بلند مي گويد دكتر جون، لطفاً... انحراف بعدي در اصل شدن لقب و خالي از مضمون شدن آن است. وقتي كه قرار است پيشوند دكتر براي كسي به كار رود لزوماً بايد سطح دانش او نيز متناسب اين عنوان باشد اما ظاهراً كار برعكس شده يعني ابتدا به افراد لقب دكتر و مهندس مي دهند و بعد فكر مي كنند وي به اندازه اين لقب، سواد و دانش دارد، مثل آن كسي كه اسم بچه اش را رستم گذاشت، بعد نشست جلوي او و از ترسش شروع به لرزيدن كرد.انحراف سوم هم مرتبط با انحراف دوم است يعني درآمد بايد مرتبط با تخصص و كارآمدي فرد باشد و نه لقب وي اما مدرك گرايي و خالي شدن لقب از مضمون واقعي آن موجب شد كه افراد براي كسب درآمد، به انواع روش ها متوسل شوند تا مدركي صوري و حتي جعلي دست و پا كنند و اگر به تفاوت حقوق ادارات دولتي برحسب مدرك (و نه تخصص) نگاهي بيندازيم، روشن مي شود كه ارزش اخذ يك مدرك ليسانس، فوق ليسانس و دكترا به تناسب هر كدام بيش از ده ها ميليون تومان است و در ادارات دولتي كه رفيق بازي و رانت خواري بيداد مي كند افراد مي توانند با دادن امتيازات كوچك (البته نه از جيب خود كه از جيب ملت و از طرف اداره دولتي) به مراكز آموزش خصوصي يا دولتي با سهل ترين شرايط مدرك تحصيلي بگيرند و چندان هم نگران پايان نامه مربوطه نبايد باشند چرا كه آن هم قابل خريدن است. بنابراين تهيه صوري يا جعلي مدرك تحصيلي از يك سو موجب افزايش پرستيژ اجتماعي مي شود و از سوي ديگر منافع مادي كلاني دارد. به علاوه اعتبار مدارك واقعي و نيز مراكز آموزشي را نيز به كلي زايل مي كند و بسياري از افراد هستند كه هم اكنون با مدرك دكترا و فوق ليسانس در مراكز دولتي و حتي دانشگاهي شاغل هستند كه ارزش علمي آنان كمتر از فوق ديپلم و حتي ديپلم است و متاسفانه يكي از حوزه هايي كه فساد به نحو ويرانگري وارد آن شد حوزه آموزش در سطوح عالي بود. بخش قابل توجهي از مديران كه معمولاً بيش از يك شغل هم دارند و اشتغال خود را از ديپلم شروع كرده اند خيلي سريع مدرك دكترا را به تابلوي افتخارات علمي خود افزودند. اگر آثار منفي تب و اپيدمي مدرك گرايي مبتذل به همين جا ختم ميشد مشكل چنداني نبود، اما مساله اينجاست كه مرز ميان مدرك واقعي و صوري از ميان رفته و تخصص و كسب دانش به حاشيه رفته است. آقاي حجاريان سال ها قبل در نقد اين وضعيت تاسف آور مي گفت: من اگر وزير علوم شوم ميليون ها مدرك تحصيلي فوق ليسانس و دكترا را با مهر و امضا از هواپيما به روي شهرها مي ريزم تا هر كه خواست آن را بردارد و اسم و عكس خود را در آن قرار دهد تا بيماري خطرناك مدرك گرايي بلاموضوع شود و افراد در پي كسب تخصص و نه مدرك باشند. هنوز قضيه دانشگاه هاوايي و نيز برخي ديگر از مراكز آموزش عالي در داخل كشور كه منشاء تهيه اين نياز بيمارگونه بوده اند از اذهان پاك نشده است. ظاهرگرايي نه تنها در ديگر عرصه هاي حيات اجتماعي ما نفوذ كرده و رفتارها را تحت تاثير خود قرار داده - به طوري كه ظاهر معرف ايمان شناخته شده است - بلكه ظاهرگرايي در علم و دانش نيز خود را در لباس مدرك گرايي باز توليد كرده است همان طور كه در حالت اول ظاهرگرايي موجب نابودي ايمان واقعي مي شود در حالت اخير نيز علم و دانش به سوي اضمحلال رهنمون مي شود.اتفاقي كه هفته گذشته در جريان راي اعتماد به وزير كشور رخ داد و متاسفانه هيچ پاسخي هم براي آن ارائه نشد، نشان مي دهد كه اين بيماري تا چه جاهايي نفوذ كرده است. فارغ از اين مورد به خصوص به عنوان يك قاعده بايد بدانيم هر كس كه به جاي تاكيد بر درستي گفتار و رفتارش مي كوشد مدرك و عناوين شغلي اش را دليل درستي گفتار و عملش عنوان كند به ناچار بايد در اصالت مدرك و عنوانش شك كرد زيرا به قول معروف مشك آن است كه خود ببويد نه آنكه عطار بگويد. اگر كسي واقعاً باسواد باشد نيازي به تكرار عنوان هاي مهندس و دكتر و استاد دانشگاه و امثالهم ندارد، وقتي كه دهان باز كند و چند جمله بگويد عموم جامعه متوجه خواهند شد كه به قول معروف چند مرده حلاج است و در مقابل تاكيد بر اين عنوان ها دليلي جز خالي بودن چنته از علم و دانش ندارد. البته هنگامي كه اهل دانش و فضل بودن گناه باشد روشن است كه هدف از ذكر القاب و الفاظ تهي از مضمون براي برخي پوشاندن چه ضعفي است؟
دوشنبه 21 مرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: واحد مرکزي خبر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 328]