واضح آرشیو وب فارسی:همشهری: آخرين گفت و گوي سولژنيتسين با هفته نامه آلماني اشپيگل؛ حكومت ها به مردم ايده نخورانند
ترجمه؛ آرمين منتظري
روز چهارشنبه گذشته گفت وگوي الكساندر سولژنيتسين روشنفكر روسي را با هفته نامه آلماني اشپيگل خوانديد. اينك قسمت دوم و پاياني اين گفت وگو را پيش رو داريد.
---
-اما در روسيه تقريباً اپوزيسيوني وجود ندارد.
البته يك اپوزيسيون براي تضمين سلامت روند توسعه هر كشوري لازم و ضروري است. امروز شما به ندرت مي توانيد اپوزيسيوني با عملكرد اپوزيسيون زمان يلتسين در روسيه پيدا كنيد. البته حزب كمونيست را از اين قاعده مستثني كنيد. بنابراين زماني كه مي گوييد در روسيه تقريباً اپوزيسيوني وجود ندارد احتمالاً منظورتان از اپوزيسيون احزاب دموكراتيك دهه 90 است. اما اگر نگاهي عاري از تعصب به شرايط دوران يلتسين بيندازيد، خواهيد ديد كه در دهه 90 كاهش شديدي در استاندارد هاي زندگي مردم روسيه روي داد و اين ركود سه چهارم خانواده هاي روس را متاثر از خود كرد. البته همه اينها تحت پرچم دموكراسي روي داد. حال چندان جاي تعجب نيست كه مردم روسيه چندان تمايلي به جمع شدن زير اين پرچم نداشته باشند. و امروز رهبران اين احزاب حتي نمي توانند روي به اشتراك گذاشتن سهم هاي خود در يك دولت سايه خيالي به توافق برسند. بسيار مايه تاسف است كه هنوز اپوزيسيوني ساختاري، با عملكرد شفاف و گسترده در روسيه به وجود نيامده است. رشد و توسعه يك اپوزيسيون درست مانند به بلوغ رسيدن ديگر نهادهاي دموكراتيك به تجربه و زمان بيشتري نياز دارد.
-در مصاحبه قبلي ام با شما، شما از قوانين انتخابات نمايندگان دوما انتقاد كرديد. شما معتقد بوديد تنها نيمي از آنها با راي مستقيم حوزه هاي انتخاباتي خود به دوما راه مي يابند. در حالي كه نيم ديگر نمايندگان احزاب سياسي هستند. پس از اصلاح قانون انتخابات كه توسط ولاديمير پوتين انجام شد ديگر حتي راي مستقيم در حوزه هاي انتخابيه هم وجود ندارد. آيا اين به معني عقبگرد نيست؟
بله، از نظر من اين كار اشتباه بود. من از منتقدان هميشگي پارلمان حزبي بوده ام و طرفدار انتخابات غيرحزبي هستم كه در آن كانديداها به طور مستقيم نماينده مردم باشند و مسووليت ناحيه و منطقه تحت نظر خود را برعهده بگيرند. و چگونه مي توان در چنين روندي كه براي انتخابات تعيين شده چنين فردي را انتخاب كرد. من شكل گيري گروه هاي اقتصادي، سرزميني، آموزشي، كارگري و صنعتي را درك مي كنم و به آنها احترام مي گذارم اما هيچ ويژگي ارگانيكي در احزاب سياسي روسيه نمي بينم. روابطي كه براساس انگيزه هاي سياسي ايجاد شده باشند مي توانند سست و بي اعتبار باشند و اغلب اوقات انگيزه هاي خودخواهانه پشت سر خود دارند. لئون تروتسكي در خلال انقلاب اكتبر روسيه سخن درستي گفت. او گفته بود «حزبي كه براي دستيابي به قدرت تلاش نكند به هيچ دردي نمي خورد.» ما داريم درباره تلاش احزاب براي منافع حزبي آن هم به قيمت هزينه برداشتن براي مردم حرف مي زنيم. راي دادن به احزاب شخصي و برنامه هايشان جايگزين غلطي براي تنها راه صحيح انتخاب افراد واجد شرايط به عنوان نمايندگان مردم است.
-به رغم اينكه درآمدهاي نفتي روسيه از صادرات نفت و گاز بسيار زياد است و به رغم اينكه توسعه طبقه متوسط به خوبي انجام شده هنوز تفاوت بسيار زيادي ميان فقير و غني در روسيه وجود دارد. براي بهبود اين شرايط چه مي توان كرد؟
به نظر من شكاف ميان فقير و غني يكي از خطرناك ترين پديده هاي روسيه است و دولت بايد بلادرنگ درباره آن چاره يي بينديشد. اگرچه بسياري از فرصت ها در دوران يلتسين از دست رفت اما تنها راه منطقي براي تصحيح شرايط حال حاضر رفتن به دنبال صنايع بزرگ نيست. بلكه بايد به صنايع متوسط و كوچك نيز فضايي براي رشد بدهيم. به اين معني كه شهروندان و كارآفرينان كوچك تر در برابر قوانين ناكارآمد و فساد اداري حمايت شود. اين كار به معناي سرمايه گذاري درآمدهاي حاصله از فروش منابع طبيعي در بخش زيرساخت هاي ملي، آموزش و مراقبت هاي بهداشتي است. بايد ياد بگيريم كه اين كار را بدون دزدي هاي شرم آور و حيف و ميل سرمايه انجام دهيم.
-آيا روسيه به يك ايده ملي نياز دارد؟ اگر اين طور است اين ايده ملي چه شكلي خواهد داشت؟
عبارت ايده ملي يك عبارت مبهم است. ممكن است تصور شود اين ايده ملي فهم و درك گسترده در ميان مردم براي انتخاب شيوه زندگي در كشورشان است. البته مفهوم مشتركي مانند آنچه گفتم ممكن است مفيد باشد اما نبايد به شكل مصنوعي يا از بالا توسط قدرت به مردم خورانده شود.
- روسيه در سال هاي اخير تا حدودي در انزوا بوده است. اخيراً روابط ميان روسيه و غرب تا حدودي به سردي گراييده است و اين سردي روابط روسيه و اتحاديه اروپا را نيز شامل مي شود. دليلش چيست؟ مشكل غرب در درك روسيه مدرن چيست؟
دلايل بسياري را نام مي برم اما جالب ترين آنها دلايل رواني هستند. برخورد اميدي واهي با واقعيت خشك. اين مساله هم در روسيه و هم در غرب رخ مي دهد. در سال 1994 وقتي به روسيه برگشتم دنياي غرب و دولت هايشان تقريباً در روسيه پرستش مي شدند. اين پرستش به دليل آگاهي واقعي و انتخاب شخصي نبود بلكه به دليل نفرت و بيزاري طبيعي بود كه در بلشويك و تبليغات ضدغربي اش در روسيه وجود داشت.
البته علاقه مندي مردم روسيه به غرب با آغاز بمباران صربستان توسط نيروهاي ناتو تغيير كرد. اگر بگويم تمامي طبقات مردم روسيه از اين بمباران عميقاً شوكه شدند، بيراه نگفته ام. پس از آن زماني كه ناتو سعي كرد حوزه نفوذش را گسترش دهد و برخي از جمهوري هاي تازه استقلال يافته را به عضويت خود درآورد، احساس مردم روسيه در مورد غرب باز هم تغيير كرد. اين مساله درخصوص اوكراين بسيار براي روسيه گران تمام شد. اوكراين كشوري بسيار نزديك به روسيه است و ميليون ها خانواده روس در اين كشور اقوام و خويشاني دارند. در نخستين قدم روابط خويشاوندي اين خانواده ها با ديواري از نظامي گري قطع شد. بنابراين طبيعي است تصور مردم روسيه درخصوص غرب كه خود را به عنوان مهد دموكراسي معرفي مي كند به تدريج تغيير كند.
- اما غرب هم برخي سياست هاي روسيه را تاثير گرفته از رويكرد هاي اتحاد جماهير شوروي سابق مي داند.
البته اين تصور خيلي هم بد است. اما حتي قبل از آن هم غرب در مورد روسيه دچار اشتباه شد. غرب در برهه يي از زمان از واقعيت در روسيه غفلت كرد و روسيه را يك دموكراسي جوان نام گذاشت در حالي كه از دموكراسي در روسيه خبري نبود. مسلم است كه روسيه هنوز يك كشور دموكراتيك نيست بلكه تازه پايه گذاري دموكراسي را آغاز كرده است. اعمال فشار بر روسيه به بهانه قرار دادن برخي از تخطي ها و اشتباهات بسيار آسان است. اما آيا همين روسيه نبود كه پس از 11 سپتامبر دست كمك خود را به سوي غرب دراز كرد؟ تنها يك عيب و نقص روانشناختي مي تواند توجيه كننده اين واقعيت باشد كه غرب از پذيرفتن كمك روسيه امتناع كرد. مدتي نگذشت كه امريكا كمك هاي مهم روسيه به افغانستان را پذيرفت و پس از آن بلافاصله تقاضاهاي جديد و جديدتري را مطرح كرد. اما تا آنجا كه به اروپا مربوط مي شود تمامي ادعاهاي آنها درخصوص روسيه براساس ترس از كمبود انرژي است. پيش از آنكه به روسيه برگردم در مصاحبه يي با مجله فوربس اعلام كردم اگر به آينده نگاهي بيندازيم روزي را مي بينيم كه هم اروپا و هم امريكا نيازمند روسيه خواهند بود.
-در سال 1987 شما در مصاحبه يي با رودولف آگوستين بنيانگذار مجله اشپيگل گفتيد برايتان بسيار سخت است كه درباره مذهب صحبت كنيد. مذهب در نظر شما به چه مفهوم است؟
براي من مذهب به معناي بنيان و حامي زندگي فردي است.
- از مرگ مي ترسيد؟
خير، ديگر از مرگ نمي ترسم. وقتي جوان بودم مرگ زودهنگام پدرم خيلي بر زندگي ام سايه انداخت. مي ترسيدم قبل از آنكه تمامي نقشه هايي كه براي فعاليت ادبي ام كشيده ام به سرانجام برسد، بميرم. در خلال سال هاي 30 تا 40 سالگي رويكردم نسبت به مرگ بسيار متعادل و آرام شده بود. احساس مي كنم طبيعي است اما به معني پايان نيست. تنها نقطه عطف زندگي هر فرد است.
-به هر حال ما آرزو مي كنيم كه شما سال هاي سال به زندگي خلاقانه خود ادامه بدهيد.
نه، اصلاً. ديگر كافي است.
-الكساندر آسايوويچ خيلي از گفت وگويتان با ما تشكر مي كنم.
شنبه 19 مرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: همشهری]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 75]