واضح آرشیو وب فارسی:سایت رسیک: بر خلاف تصور خیلی ها كه فكر می كنند عشق یكباره پیدا می شود و همیشه می ماند و یا حتی بیشتر می شود؛ واقعیت اینست كه عشق ممكن است یك لحظه ایجاد شود، اما همانند بذری است و در صورتی باقی می ماند و رشد می كند كه در زمین مناسبی جای گیرد، آب و نور كافی به آن برسانیم؛ مرتب آفت كشی كنیم و به آن كود بدهیم و مستمراً به آن رسیدگی نمائیم.
چگونه عشق به مرور كمرنگ می شود یا از بین میرود؟
ما عاشق ایده آلها و كمالها می شویم و از نقصان ها می گریزیم. شاید تعجب كنید اگر بدانید معمولا انسانها عاشق یك موجود كامل و بدون نقص در ذهن خود می شوند و هنگامی كه این تصویر ذهنی را منطبق با یك دختر یا یك پسر در اطراف خود میكنند، به آن نام عشق می نهند. پس عشق به آن دختر آن وقتی رشد می یابد و قلب ما را به تپش وا می دارد كه او خود را منطبق با تصویر ذهنی ما ارائه دهد.
و هنگامی كه به مرور او را متفاوت از ذهنیات خود بیینم ، عشق ما رو به افول می رود. اما اینكه تصویر ذهنی ما چگونه باید در بیرون شكل بگیرد و حفظ شود نیاز به تخصص و منطق دارد ، لذا عشق ما فوق عقل است ، یعنی اینكه باید از مسیر عقلانی و منطقی گذر كند و بالاتر از تفكر خام ما باشد ، نه به عكس . یعنی عشق نباید مادون فكر باشد. عشقی كه مادون باشد، و از سطح پائین تری برخوردارست ، ارزش ندارد تا برایش بمیریم.
پس اگر در زندگی به مرور دریافتیم همسرمان از زیر بار وظایف و مسئولیتهای خود شانه خالی می كند، لذتهای خود را محور قرار می دهد و هنوز « من» بودن محور فكری اوست. اینگونه می شود كه كسالت مزمن عشق، را به چشم خواهیم دید. از دیگر آفتهایی كه ما به عشق می رسانیم ، می توان به موارد زیر اشاره كرد.
عدم انعطاف پذیری:
عدم انعطاف پذیری نسبت به مسائلی كه در زندگی با آن روبرو هستیم. مثلا اگر تعصب روی روش و سلیقه های خود داشته باشیم. و به علاقه ها، سلیقه ها و شیوه های زندگی همسرمان، مكرراً انتقاد كنیم یا از آن بدتر ، اهانت كرده یا مسخره بگیریم.
كمال گرایی افراطی:
از آنجا كه ما در ناخودآگاه عاشق « خوبی مطلق» ، « مثبت مطلق » و « كمال مطلق» شده ایم و معشوق خود را آخر معرفت و خوبی ارزیابی كرده ایم ، به مرور این ارزیابی خطا، خود را به ما نشان می دهد و دچار مشكل می سازد. او هرگز نمیتواند انتظارات و توقعات ایده آلی ما را بر آورده كند. او هم یك انسان مثل بقیه انسانهاست و بدیهی است كه نقاط ضعف زیادی نیز در كنار نقاط مثبت و نقاط قوت خود دارد.
عدم مهارت های زندگی:
مهارت های كافی جهت رسیدگی به بذر عشق را نداریم. مهارتهای ارتباطی زندگی را كسب نكرده ایم ، مقابله با تنش ها و مشكلات را تجربه نكرده ایم ،نحوه سازگاری با مسائل زندگی را نیاموخته ایم ، همه و همه موجب ناكارآمدی ما در ایجاد عشق و آرامش در زندگی می شود
عدم رعایت حریم خانواده و مرزهای زندگی:
به وظایف خود در زندگی آگاهی نداریم یا مرزهای مسائل زندگی و مشكلات خانواده را رعایت نمی كنیم. مثلا موارد مربوط به خانواده را به بیرون منتقل می كنیم . مشكلات را به دلسوزان خود مثل پدر، مادر، دوستان ،فامیل ، حتی همسایگان و ... در میان می گذاریم یا در حیطه و مرزهای همسرمان دخالت می كنیم و به نام عشق و دوست داشتن وی را كنترل كرده و در قفس نامرئی انتظارات خودمان، او را محبوس و زندانی می كنیم. مثلا به علائق او ، دوستان وی،نحوه لباس پوشیدن او، شیوه راه رفتن و حتی طرز تفكر و احساسش گیر می دهیم و او را در تنگنا قرار می دهیم. و در نهایت آزادی را از او می گیریم.
مشكلات شخصیتی و انتظارت غیر واقع:
توقعات بیجایی به لحاظ مسائل شخصیتی خود، از همسرمان داریم. كه بر آورده شدنی نیست و برآورده نمی شود. مثلا یك نفر با اختلال شخصیت وسواسی، زیاد نكته سنجی می كند و معیارهای زیادی در ذهنش دارد و با ریزبینی بیش از حدی كه به همسرش نشان می دهد و او را در چهارچوب خشك و در قالب معیارهایی كه تعیین می كند؛ حبس می كند و عرصه را بر او تنگ می كند. یا كسی كه اختلال شخصیت پارانوئیدی دارد و بدبین است ، با سوءظن ها و بدبینی ها خود و حسادت و توهم توطئه هایی كه در ذهن خود، آنها را می بافد، همسرش را همیشه در نقش یك دشمن و جاسوس می بیند.
لذت طلبی و خودكامگی:
ما می بایست در چهارچوب خانواده، خود را مقید به بعضی امور كنیم. وقتی كه لذتهای خود را كه در خارج از خانواده است به صورت افراطی دنبال می كنیم و توجهی به خواست و میل خانواده نداریم . به مرور زندگی یك طرفه و بی روح می شود. زن و شوهر هر كدام دنبال تمایلات خاصی در خارج از خانواده هستند. و لذت بردن از یكدیگر را فهم نمی كنند.
عدم مهارتهای ارتباطی:
نمی توانیم ارتباط موثری با همسرمان بر قرار كنیم، حرف هم را نمی فهمیم. هر كدام به ظاهر منطقی صحبت می كنیم ، ولی نمی توانیم یكدیگر را قانع كنیم. توجه كافی به احساسات ، خواسته ها و صحبتهای یكدیگر نداریم . گوش شنوا و تحمل ارتباط موثر را از هم دریغ می كنیم. در رساندن حرفهای خود به یدیگر آنها را تحریف می كنیم یا آنقدر مبهم رفتار می كنیم یا صحبت می كنیم كه دیگری را به خطا می اندازیم. در واقع مهارتهای ارتباطی را نمی دانیم.
اگر گویند «لحظه ایست روئیدن عشق .... »؛ پس این هم شاید درست باشد كه «لحظه ایست مردن عشق.»
ولی عشق عمیق تر از آنست كه لحظه ای خلق شود یا در لحظه ای بمیرد. هم به وجود آمدن عشق مستلزم صبر، سختی و زمان است و هم از بین رفتن آن به علت مسائل مختلفی است كه در طی زمان و به وسیله زوجین ایجاد می گردد.
آنچه كه اكثراً افراد با هم اشتباه می گیرند؛ «هوس » و « عشق » است.
هوس : میلی شدید برای پاسخ آنی به یك نیاز جسمانی و روانی است كه به خود رنگ رمانتیك می گیرد و یك استدلال به ظاهر عقلانی نیز در پی دارد و پس از ارضا تا زمان نیاز بعدی محو می شود. هوس شامل آن چیزهایی از وجودتان است كه شما نقشی در آن نداشته اید. فقط احساسی هست كه در خود برای ارضاء نیاز می بینید.
لیكن عشق ، دوام دارد و مهارتهای زوجین به رشد آن كمك می كند. دو طرف با برنامه و انرژی آن را رشد داده و تداوم می بخشند و از آن نگهداری می كنند و بیشتر از آنكه احساسی باشد ، متشكل از احساس و منطق است.
آری عشق به نگاهی نمی آید كه با نگاهی برود.
با رنگ چشمی نمی آید كه با رنگ چشمی برود.
با قامتی رعنا نمی آید كه با قامتی رعناتر برود.
با عشوه ای نمی آید كه با غمزه ای برود.
عشق سنگین و به تدریج می آید ، با زحمت و تلاش می ماند و هرگز نمی رود. و از همه مهمتر اینكه منحصر به فرد می ماند و هیچ كس و هیچ چیز جای آن را نمی گیرد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت رسیک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 172]