تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 13 مهر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):هر كس به آنچه می ‏داند عمل كند، خداوند دانش آنچه را كه نمی ‏داند به او ارزانى م...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1820548377




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

سينما - توهم بزرگ


واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین: سينما - توهم بزرگ


سينما - توهم بزرگ

سيدمحمدرضا فهميزي:1ـ فيلم مستند با همه توجهي كه در چند سال اخيربه آن شده هنوز هم در روزنامه‌ها جدي گرفته نمي‌شود. با اين حال بخش عمده‌اي از اعتبار سينماي ايران به همين فيلم‌ها وابسته است. به همين دليل قصد داريم از اين پس به اين فيلم‌ها جدي‌تر بپردازيم و نمونه‌هاي شاخص سينماي مستند را بررسي كنيم. درآغاز اين بحث به يكي از فيلم‌هاي جنجالي اين روزها پرداخته‌ايم. «سيانوزه» با حضورهاي جهاني و جوايزي كه دريافت كرده باعث شده كه در محافل هنري درباره آن بحث شود. 2- در جلسه‌اي كه براي داوري نهايي و انتخاب بهترين فيلم‌هاي مستند جشنواره فيلم فجر از سوي انجمن منتقدان با دو نفر از همكارانم داشتم، در زمينه فيلم كوتاه كوچك‌ترين بحثي بين ما صورت نگرفت و هر سه متفق‌القول نظرمان روي «سيانوزه» از رخساره قائم‌مقامي بود. صرف‌نظر از نوآوري فرمي كه براي نخستين بار شاهد تلفيق فيلم زنده و انيميشن در يك فيلم مستند بوديم، حرف فيلم اهميت زيادي داشت كه نگاهي به زندگي و سرنوشت هنرمندي بود كه مي‌تواند كمابيش مصداق زندگي بسياري از هنرمندان كشورمان باشد. جمشيد امين‌فر به گفته قائم‌مقامي در تئاتر شاگرد اسكويي‌ها بوده است، موسيقي را خيلي خوب مي‌شناسد به نحوي كه اگر چند ثانيه از يك اثري را بشنود، مي‌گويد كدام سمفوني از كدام موسيقيدان است. سينما را عاشقانه و نه در حد يك تماشاگر عادي بلكه با ديد يك منتقد دنبال مي‌كند و حتي فيلمسازان محبوبش هم برادران تاوياني است اما او امروزه يك نقاش خياباني است كه سال‌هاست در پياده‌رو مي‌نشيند و هر كدام از نقاشي‌هايش را هزار يا دو هزار تومان مي‌فروشد. سيانوزه تلاشي عاشقانه به منظور بيان هنرمندانه يك درد اجتماعي تاريخي در كشورماست به نام سرنوشت هنر و هنرمندان.گفت‌وگو با رخساره قائم‌مقامي، كارگردان «سيانوزه»، را مي‌خوانيد.

«سيانوزه» اولين كارتان بود؟
بله البته به جز يك كار ساده كه پايان‌نامه كارشناسي‌ام در رشته سينما از دانشكده سينما تئاتر بود، مستندي گزارشي درباره مسابقه‌هاي كفتربازهاي تهران كه البته فيلم چندان خوبي نبود. اين فيلم هم (سيانوزه) پايان‌نامه كارشناسي ارشدم در رشته انيميشن بود البته من پيش از سينما در دانشگاه مهندسي شيمي هم خوانده بودم.
پس چطور شد كه به سينما علاقه‌مند شديد؟
شروع علاقه من به سينما از دبيرستان با فيلم هامون بود. سپس به همراه تعدادي از فيلمسازان كنوني هم‌نسل خودم پاي ثابت نمايش فيلم‌هاي سينما «عصر جديد» شدم اما چون در آن سن خيلي اجازه خروج از خانه را نداشتم به همين خاطر كلاس‌هايي را الكي ثبت نام مي‌كردم تا بتوانم به‌جاي آنها به سينما بروم. اتفاقا پس‌زمينه‌ام در اين زمينه تشابه زيادي با همسرم دارد.
وقتي مهندسي شيمي مي‌خواندم (گرچه تمام كردم) ديدم نمي‌توانم اين مسير را تحمل كنم، سال آخر كه داشتم مدرك مي‌گرفتم بدون اطلاع خانواده‌ام كنكوردادم البته نمي‌توانم بگويم مخالف بودند اما به هر حال تغيير رشته، كاري است كه معمولا هيچ‌كس موافقت نمي‌كند. نهايتا ترم آخر شيمي بود كه خانواده‌ام نام مرا در روزنامه به عنوان نفر سوم كنكور هنر ديدند، در نتيجه سال 76 وارد دانشكده سينما تئاتر شدم.
ريشه علاقه شما به مستند در كجا بود؟
نمي‌دانم اما كلا فكر مي‌كنم از نظر شخصيتي بيشتر مشاهده‌گر و شكارچي خوبي بودم تا اينكه بخواهم كنترل‌گر باشم. به‌ همين خاطر فكر مي‌كنم اگر مستندساز نمي‌شدم حتما خبرنگار خوبي مي‌شدم چون پيگيري و سماجت بالايي دارم. روز اولي كه رفتم دانشكده به هياتي كه با من مصاحبه مي‌كردند گفتم، مي‌خواهم مستندساز شوم ضمن اينكه علاقه من به روان‌شناسي و مستندهاي بيوگرافيك هم زياد بود اما وقتي اين گونه مستندها را مي‌ديدم احساس مي‌كردم كه نمي‌توانند درون آدم‌ها را نشان دهند، يعني در اين شيوه مستند گذشته، خيال، كابوس و رويا را از دست مي‌دهي و تنها صورت آدمي را داري كه حرف مي‌زند در صورتي كه رويا و خيال ما هم واقعيتند اما ذهني. به هر حال تدريجا به اين نتيجه رسيدم كه مي‌خواهم آغازگر استفاده از انيميشن در مستند باشم اما فكر مي‌كردم اين كار غير ممكن است، با اين حال هميشه اين ايده را در ذهن داشتم. يك روز همزمان با برگزاري جشنواره پويا نمايي در كانون پرورش فكري جلسه‌اي راجع به انيميشن بود كه با كمك آقاي صارمي (از مسوولان كانون) توانستم نوار آن جلسه را بگيرم. يكي از افرادي كه در آن جلسه سخنراني كرده بود خانم «جيليان ليسي» مدير گروه بخش انيميشن دانشگاه (ان. اف. تي. اس) انگلستان بود كه از طريق ايشان من توانستم با افرادي در خارج از كشور ارتباط برقرار كنم. آنها هم فيلم‌هايشان را براي من فرستادند و فهميدم كه اين اختراع سال 1918 رخ داده است و اصلا سبكي در دنياست كه حتي تعدادي فيلم هم در دنيا به اين سبك ساخته شده مثل: «رايان» كه جايزه اسكار هم گرفته است. اين سري فيلم‌ها آثارتمام انيميشني هستند كه موضوعات مستند دارند. من پايان نظري فوق ليسانسم همين موضوع بود كه الان به‌عنوان يك كتاب توسط مركز گسترش سينماي مستند و تجربي در دست چاپ است.
چطور شد كه تصميم گرفتيد از زندگي جمشيد رامين‌فر فيلم بسازيد؟
من دنبال سوژه در جاهاي مختلف مي‌گشتم كه با جمشيد برخورد كردم، بدين صورت كه داشتم با دوستي صحبت مي‌كردم كه از من پرسيد كارهاي او را ديده‌ام و من هم با اينكه هرروز از آنجا رد مي‌شدم دقتي به كارهاي آقاي اميرفر نكرده بودم بنابراين رفتم كارهايش را ديدم و در ذهنم ماند اما مي‌دانستم نمي‌توانم از او كار تمام انيميشن بسازم و بايد فيلم را به صورت زنده- انيميشن بسازم چون بخشي از زندگي‌اش يعني: توهمات، تخيلات و افكارش در مقايسه با واقعيت جلوه پيدا مي‌كرد. با اين حال خيلي تصميم جدي نداشتم كه روي ايشان كار كنم و به سوژه‌هاي ديگر هم فكر مي‌كردم اما يك روز كه براي خريد تابلوهايش رفته بودم (چون كارهايش را دوست داشتم) از حال و احوالش پرسيدم كه گفت بچه‌ها دارند برايم در فرهنگسراي بهمن نمايشگاه مي‌گذارند. آنجا به اين نتيجه رسيدم كه ديگر نمي‌توانم اين سوژه را از دست بدهم چون اين يك گره دراماتيك بود. آدمي كه زندگي‌اي خطي دارد ناگهان تحولي در زندگي‌اش رخ مي‌دهد كه مي‌تواند مثبت باشد يا بازگشت به وضعيت اوليه و فرم دايره‌وار.
يعني جنبه درا ماتيك قضيه مهم بود؟
من دنبال سوژه تصويرگري مي‌گشتم كه خودش زندگي‌اش را تصوير كند و مي‌توانست يك بچه، نقاش يا حتي بيمار باشد. اين براي من مهم بود اما جنبه دراماتيك و ساختار فيلم هم برايم اهميت داشت از اين نظر آقاي اميرفر مورد تاييد بود، نقاشي كه داشت زندگي‌اش را بيان مي‌كرد اما بعد دراماتيك نداشت. عوامل مختلفي بايد كنار هم قرار مي‌گرفتند تا كار خوب از آب در بيايد. اينكه فقط حرف بزند و زندگي يكنواختش را نشان دهم چيز خوبي نمي‌شد. به هر حال كار را آغاز كردم و فيلمبرداري طي هفت، هشت جلسه (البته در طول يك ماه) به پايان رسيد.
از زمان آشنايي با جمشيد و آغاز ساخت اين فيلم تا پايان آن و آماده شدن فيلم چقدر طول كشيد؟
آبان يا آذر 84 آغاز شد و شهريور 86 به پايان رسيد كه البته حدود 5/1 سال از اين زمان صرف مراحل پس از فيلمبرداري شد.
چرا اينقدر زياد؟
به چند دليل: 1- من 26 ساعت راش داشتم و مي‌خواستم نهايتا فيلمي 30 دقيقه‌اي از آن در بيارم كه البته 10 دقيقه آن هم انيميشن بود. 2- فيلم من اولين كار در اين سبك در حوزه مستند بود البته تلفيق فيلم زنده و انيميشن را قبلا در سينماي داستاني داشتيم مثل: «چه كسي براي راجر رابيت پاپوش دوخت؟» يا «ديوار» (آلن پاركر) اما در مستند سابقه نداشت به همين خاطر انرژي زيادي از من مي‌گرفت. 3- من مي‌خواستم از نقاشي‌هاي خود جمشيد استفاده كنم نه اينكه خودم نقاشي كنم. از اين رو سه، چهارماه فقط راش ديدم و در اين مدت تنها توانستم يك طرح تدوين و يك سري ايده‌هاي انيميشني بسازم.
شما موقع فيلمبرداري مي‌دانستيد كه نهايتا چه مي‌خواهيد بگوييد يا تنها دنبال شكار صحنه‌هاي مد نظرتان بوديد؟
من پيش از آغاز كار يك فيلمنامه كامل داشتم چون اصلا بدون فيلمنامه نمي‌توانستم كار كنم اما فقط بخش‌هايي از آن گرفته شد (چه در بخش زنده چه در بخش انيميشن) مثل: ردشدن ماشين‌ها و اتوبوس‌ها در بخش انيميشن. اما در عمل فيلم بر اساس فيلمنامه جلو نرفت.
پس ساختار اوليه را داشتيد؟
بله چون معتقدم بدون اين ساختار اوليه سر صحنه رفتن اشتباه محض است بايد چيزي وجود داشته باشد كه بعدا در صورت نياز بتوان تغييرش داد.
با توجه به اينكه مي‌گوييد اصلا بر اساس فيلمنامه جلو نرفتيد باز در پايان فيلمبرداري برايتان روشن بود كه مي‌خواهيد چه بگوييد؟
من از اول مي‌دانستم چه مي‌خواهم بگويم و اين هرگز تغيير نكرد، تنها در اين ميان اتفاقات جالبي رخ داد كه نمي‌خواستم از دست بدهم، ضمن اينكه پلان‌هايي را هم كه لازم داشتم و طراحي كرده بودم گرفتم. حالا مسئله من اين بود كه با توجه به ذهنيت اوليه‌ام و اتفاقاتي كه در طول كار افتاده بود خط دراماتيك مناسب و خوبي براي فيلمم پيدا كنم. دنبال پرگويي‌هايي هم كه الان در سينماي مستند خيلي باب شده، نبودم و گر نه مي‌توانستم خيلي صحنه‌هاي جذاب را حذف نكنم و راحت اين كار را در 60 دقيقه مونتاژ كنم اما اين كار را نكردم و الان هم دارم خسارتش را مي‌دهم چون يك فيلم كوتاه شانس چنداني براي نمايش و فروش ندارد.
به‌اين ترتيب هدف شما از ساخت اين فيلم و حرفي كه مي‌خواستيد بزنيد چه بود؟
از نظر من جمشيد نماد همه هنر‌منداني است كه در اطراف خودم مي‌شناسم، تنها مشكلاتش شديدتر است مثلا من هم مانند او در مقاطعي كارهايي انجام داده‌ام كه به خاطر زندگي بوده و ربطي به هنر نداشته است اما تمام سعي‌ام اين است كه ديگر چنين كارهايي انجام ندهم. هيچكدام از خانواده‌هاي ما كم يا زياد خوشحال نمي‌شوند كه فرزندشان سراغ فعاليت‌هاي هنري برود و ترجيح مي‌دهند دكتر، مهندس، كارمند بانك و... شود. همه ما در انتظار يك ناجي هستيم، خيلي از هنرمندان ايراني منتظرند كه هنرشان مورد توجه خارجي‌ها قرار گيرد. آليس در فيلم من نماد يك خارجي است كه به هنر جمشيد اهميت مي‌دهد.
آن وقت جالب است كه ما در ضرب‌المثل‌هايمان مي‌گوييم «هنر نزد ايرانيان است و بس».
بله اما هنرشناس در فرنگ است متاسفانه اميد داشتن به حمايت مالي خارجي‌ها در قالب: اسپانسر، جايزه و... . واقعيتي است كه نمي‌توان منكر آن شد.
توجيه استفاده از انيميشن در اين كار چه بود؟
من دنياي درون جمشيد شامل: تخيلات، توهمات و روياهاي او را با هيچ شيوه ديگري جز انيميشن نمي‌توانستم نشان دهم. بنابراين حدود 300، 400 تابلو از جمشيد عكاسي كردم. گاهي اوقات هم از حرف‌هاي خودش سوژه‌هايي به او مي‌دادم و مي‌گفتم اين را بكش. علاوه بر اين بخشي از صحبت‌هاي او را در گپ و گفت‌وگوهايي كه با هم داشتيم ضبط كردم.
برخي از آن نقاشي‌ها مستقيما به آن صحبت‌ها مربوط بود اما من بايد عناصري از اين نقاشي‌ها را استخراج مي‌كردم كه زير آن صداها بنشيند. معمولا از اين عناصر پرينت مي‌گرفتم، لي اوت درست مي‌كردم و داستان‌هايي بر مبناي آنها طراحي مي‌كردم سپس با استفاده از تلق و ماژيك وايت برد و در قالب تكنيك نقاشي روي شيشه (كه بسيار دشوار است و چندان هم معمول نيست) آنها را به صورت تك فريم فيلمبرداري مي‌كردم. البته گاهي اوقات هم چند عنصر در چند تابلو را (با توجه به اينكه مي‌دانستم منظور جمشيد چه بوده است) در طرحي جديد تركيب مي‌كردم يا در يك طرح از يك نقاشي به نقاشي ديگري مي‌رسيدم. در كل چند نوع استراتژي داشتم اما در هر حال به نقاشي‌هاي جمشيد وفادار بودم.
از مشكلاتي كه در اين كار داشتيد بگوييد.
آنقدر اين پروژه براي من عاشقانه و شيرين بود كه تا آخر عمر فراموش نمي‌كنم. تمام لحظات اين دو سال براي من سرشار از هيجان و اكتشاف بود. يادم مي‌آيد گاهي مي‌شد كه تا 20 روز كفش به پاي من نمي‌رفت چون قسمت انيميشن را در خانه و تنها كار مي‌كردم.
يعني هيچ كمكي نداشتيد؟
براي طراحي استوري برد يكي از دوستانم كه نقاش بود در ايده‌پردازي با من همفكري كرد. در مراحل نهايي‌ام هم دو، سه تا از دوستانم در كارهاي كامپيوتري كمكم كردند اما در بخش فيلمبرداري انيميشن تنها بودم. البته اينجا لازم مي‌دانم سپاس ويژه‌اي از همسرم داشته باشم كه كمك شاياني در تدوين و صدا‌گذاري به من كرد و اگر شكيبايي و حمايت‌هاي او نبود شايد من هرگز نمي‌توانستم اين كار را به پايان برسانم چون تا چندين ماه تمام زندگي من فقط همين فيلم شده بود.
در عوض نتيجه‌اش را الان داريد مي‌بينيد.
بله كار من در جشنواره تامپره فنلاند دو جايزه و سنگاپور يك جايزه برده كه البته هيچكدام مالي نبوده و همه ديپلم افتخار بوده است. در نتيجه هنوز هيچ تحول مالي در زندگي من رخ نداده است. در جشنواره‌هاي زير هم پذيرفته شده است: «مستندهاي داغ» كانادا (كه دومين جشنواره مستند مهم دنياست)، بخش مستند «كارلو ويواري» چك (غير از من فيلم‌هاي آواز گنجشك‌ها و بودا از شرم فرو ريخت هم در اين جشنواره حضور دارند اما در بخش غير رقابتي)، زردآلوي طلايي ارمنستان، ملبورن (بزرگ‌ترين جشنواره قاره اقيانوسيه)، شفيلد انگليس، فلاهرتي ناي روسيه.
 چهارشنبه 16 مرداد 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[مشاهده در: www.jamejamonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 242]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن