تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 5 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):منزلت مردم را در نزد ما، از اندازه روايتشان از ما بشناسيد.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1833500505




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

گفت‌وگو با قطب‌الدين صادقي، نويسنده و كارگردان «يادگار زريران»در تراژدي،قهرمان تنها ست


واضح آرشیو وب فارسی:حيات نو: گفت‌وگو با قطب‌الدين صادقي، نويسنده و كارگردان «يادگار زريران»در تراژدي،قهرمان تنها ست
مريم منصوري-«يادگار زريران» عنوان نمايشى است كه اين روزها به كارگردانى و نويسندگى دكتر قطب‌الدين صادقى در سالن چهارسو به روى صحنه رفته است.«يادگار زريران» در ادامه ساير اقتباس‌هاى نمايشى صادقى از متون كهن ماست. آثارى نظير «مويه جم»، «بهرام چوبينه»، «دخمه شيرين» و...

صادقى «يادگار زريران» را از نسخه‌اى متعلق به دوره پارت‌ها اقتباس كرده است. افسانه‌اى كه ابتدا منظومه بوده و در دوره ساسانيان، قسمت‌هايى به نثر به آن اضافه شده است. «بستور» يا «نستور» در زبان پهلوى به عنوان قهرمان نمايش از ابتدا، منظر و ديدگاه كارگردان و تماشاگر را نسبت به داستان تعيين مى‌كند. اين انتخاب و كاركرد هوشمندانه نخستين ويژگى كار صادقى در تبديل دراماتيك است كه كار را براى پرداخت‌هاى بعدى آسان كرده است. بستور در مقام راوى تمام وقايع و رويدادهاى و بعدى را براى مخاطب نمايش بازگو مى‌كند و حضور او در كليت ساختار اثر، به عنوان راوى‌ كه به تدريج در ميدان جنگ سالخورده‌تر و افسرده‌تر مى‌گردد، اثر را از وحدتى ارگانيك برخوردار مى‌كند.روزى كه در ابتداى آن بستور كودكى هفت ساله است كه به چوگان بازى مشغول است و در انتهاى آن پيرمردى هفتاد ساله كه خسته از نبردهاى توامان، زندگى را در هيچ حوزه ديگري، مگر ميدان نبرد تجربه نكرده است. در اجراى اين اثر، صادقى توجه چندانى به روايت شاهنامه نداشته است و بلكه ترجمه متن پهلوى دوره پارت‌ها را مدنظر قرار داده است و در تمام طول اجرا نمادى از درخت زندگى در صحنه ديده مى‌شود. درختى كه در حقيقت، همان سرو هزار ساله كاشمر است كه در متون زرتشتى وجود دارد. دين زرتشت تجلى دوره فرهنگ و كشاورزى ايران و عصر انقلاب كشاورزى ناميده مى‌شود. در فرهنگ ايرانى و در متون زرتشتى كاشتن درخت را نيكى مى‌دانند. اين درخت به شكل ميوه كاج است و در وسط آن يك درخت سرو قرار دارد. در حال حاضر در ميبد، ابيانه و يزد همچنان اين درخت- نماد- زندگي، به حيات خود ادامه مى‌‌دهد و در عزادارى‌ها، آن را بين جمعيت مى‌چرخانند. اين درخت زندگي، ماهيت فرهنگ ماست و آن چيزى است كه نسل‌ها باقى ماند و دور تادور اين درخت آينه، سپر و شمشير قرار دارد و مظهر اين است كه براى زنده نگه داشتن اين درخت مى‌جنگيم. يكى ديگر از ويژگى‌هاى نمايشنامه اين كار، استفاده درست از امكانات زبان فارسى و بهره‌بردارى درماتيك از آن است، تكرارهايى كه علاوه بر بارهاى آوايى و موسيقى آن، كاركردهاى كنشى و مفهومى دارد.

در ابتدا بفرماييد كه در اقتباسى كه از متن كهن «يادگار زريران» داشته‌ايد از چه منابعى بهره برده‌ايد؟

اصل اين حماسه در دوره پارت‌ها نوشته شده است و متن پهلوى آن در حدود 120 سال پيش به زبانى آلمانى ترجمه شد. پس از آن به زبان فرانسه و انگليسى ترجمه شد و سپس «ملك‌الشعرا بهار» هم آن را به فارسى ترجمه كرد و سپس استاد مهرداد بهار و سعيد عريان و دكتر مهريار نوابى هم آن را ترجمه كرده‌اند. مرجع اصلى من در نوشتن اين نمايشنامه، اصل حماسه بود كه صد و چهارده بند كوتاه، شش هفت صفحه‌اى است. اصل آن، حماسه‌اى‌ به شعر است و بعدها در دوره ساسانيان، بخش‌هايى از نثر به آن اضافه شد. اميل بن ونيست فرانسوى در سال 1332 تحقيق مفصلى كرد و ثابت كرد كه چه بخش‌هايى از اين متن به شعر بوده و چه بخش‌هايى به نثر كه در دوره ساسانيان، مبلغين زرتشتى به آن اضافه كرده‌اند . آنچه كه آنان اضافه كرده‌اند، بيش‌تر نقش قهرمانى اسفنديار است كه مورد استفاده فردوسى هم قرار گرفته است. در نسخه‌اى كه در اصل متن پارتى‌ها وجود دارد، قهرمان واقعي، بستور- پسر زرير- است. ولى بعدها به دلايل سياسي، فرهنگى و مذهبى دوران ساسانيان، شخصيت اسفنديار برجسته مى‌شود.

اين دلايل سياسى و فرهنگى چيست؟

اسفنديار پهلوان رسمى مغان زرتشتى است. براى اينكه او براى آئين زرتشتى خيلى همت كرده است و مغان زرتشتى هم او را خيلى بزرگ كردند. حتى مانند هفت خوان رستم «برايش هفت خوان درست كردند و او را تا مقامات پهلوانى رساندند. در حالى كه در نسخه اصل، هنگامى كه زرير را مى‌كشند، هيچ پهلواني، حتى اسفنديار جرات نمى‌كند كه به ميدان نبرد برود و اين پسر هفت ساله زرير، بستور است كه لباس جنگ پدر را مى‌پوشد و در هيئت بزرگان به ميدان جنگ مى‌رود. به همين دليل هم قهرمان واقعى بستور است و نه اسفنديار.

اسفنديار به نوعى به اين روايت تحميل شده است و به نحوى الصاقى است.در روايت شما، اصلا اسفنديار حضور ندارد.

من به كل اين شخصيت را حذف كردم. براى اينكه من يك وحدت مركزى به متن دادم و آن تكامل لحظه به لحظه و مرحله به مرحله قهرمانى بستور است. اسفنديار كاره‌اى نيست فقط آن كودك هفت ساله است كه شهامت مى‌كند و با لباس جنگجويان به ميدان مى‌رود و كارى مى‌كند كه هيچ آدم بزرگي، قادر نيست آن را انجام دهد. دليل ندارد كه در آخرين لحظه و هنگام كشتن ارجاسب شاه و بريدن دست و پا و گوش و بينى‌اش را اسفنديار انجام دهد. من فكر مى‌كنم حضور اين شخصيت در اين روايت، كاملا الصاقى است.

اگر روند اين نمايش را با روند تراژدى هاى يونان باستان مقايسه كنيم، از منظر شما در ادبيات ما به چه ميزان ويژگى‌هاى ژانرى به نام «تراژدي» وجود دارد و آيا در متون ما، شاخصه‌هايى از پرداخت درام وجود دارد يا خير؟

اين كار را من انجام داده‌ام. يعنى رنگ و بوى تراژيك را من به اين متن داده‌ام. اولين كارى هم كه كردم اين بود كه حماسه را به تراژدى تبديل كرده‌ام. حماسه فقط يك جنگ بيرونى است دو قوم، دو سرزمين و دو دسته پهلوان با هم مى‌جنگند. من به خاطر اينكه ارزش‌هاى درونى يا نفسانيات و دنياى درونى قهرمان را تفسير كرده‌ام، تبديل به يك كار دراماتيك شده است و با در نظر گرفتن اين نكته كه راوى كل اين قصه را يك نفر قرار داده‌ام به تمام روايت وحدت داده‌‌ام كه تمام داستان از فيلتر درونى و ذهنى يك نفر، بستور، عبور مى‌كنند. نكته ديگرى كه انجام داده‌ام، اين است كه در تمام تراژدى‌ها، قهرمان بر اساس اصولى كه برايش مقدس است تا جايى كه برايش مقدس است مى‌جنگد و سازش نمى‌كند. اصولگرايى و اعتقاد به اصول كه در اينجا اصول پهلوانى و شجاعت است، بزرگ‌ترين ويژگى شخصيت تراژيك بستور است و بعد روى ديگر اين اصول‌گرايي،‌ شجاعت است. يعنى تا آدم شجاع نباشد و از حق و زندگى خودش نگذرد، نمى‌تواند به آن اصول جامه عمل بپوشاند.

شجاعت و اين اصول‌گرايى يك ويژگى سوم را هم به همراه مى‌آورد و آن تنهايى است. در تمام تراژدى‌ها قهرمان تنهاست. براى اينكه هيچ‌كس به اندازه او به آن اصول وفادار نيست و هيچ كس نمى‌تواند به اندازه او سازش ناپذير باشد. قهرمان تراژدى سازش‌ناپذير است. يك ميلى‌متر كوتاه نمى‌آيد و اين اتفاقى است كه براى بستور به وجود آوردند. بنابراين همان طور كه در تراژدى‌هاى يوناني، قهرمانى به نام آنتيگون داريم كه حد شجاعت يك دختر يا زن جوان يونانى است و از آن طريق تراژدى‌نويسان مى‌خواهند به زنان يونانى درس بدهند كه يك دختر يونانى مى‌تواند اين قدر شجاع باشد كه با دست‌هاى خالي، ولى با اعتقاد به اصول مقدسى كه انگيزه اعمال او است مى‌تواند رو در روى يك پادشاه مستبد قرار گيرد. در اينجا بستور، حد شجاعت يك كودك و نوجوان ايرانى است كه با اعتقاد به اصول تا حد نهايت شجاعت مى‌رود و اعمال قهرمانانه‌اى از او سرمى‌زند كه از هيچ قهرمان ديگر، ما انتظارش را نداريم. بنابراين و با توجه به اين نكات، مى‌توانم بگويم كه من يك بافت تراژيك به اين داستان داده‌ام و در حقيقت من با شناختى كه از اصول تراژدى دارم اين ويژگى را به آن داده‌ام وگرنه خود قصه يك اثر حماسى است. در يونان هم همين‌طور بود. تمام تراژدى‌ها بر مبناى قصه‌هاى حماسى‌اى كه پيش‌تر از خودشان به وجود آمده بودند، نوشته شده‌اند. يعنى تراژدي، مرحله بعد از حماسه است. آنها خيلى خوب از اين منابع‌شان استفاده كرده‌اند، ولى ما تاكنون در اين عرصه، كوششى نكرده‌ايم. تلاش من بر اين بود كه براى اينكه اين داستان نمايشنامه شود، چارچوب ، رنگ و بو و اصول يك كار تراژيك را به خودش بگيرد. همين كار را هم انجام دادم و به نظر من، «يادگار زريران»، يكى از قصه‌هاى حماسى بسيار زيباى ما است كه اين آمادگى و اين بافت و ويژگى را دارد كه مى‌تواند تبديل به يك تراژيك شود.

فقط شما بايد اصول دراماتيك را در آن به كار ببنديد و بعضى از عناصر را كه در اصل قصه نيست را پرداخت كنيد.

يكى از ويژگى‌هاى اين نمايشنامه، زبانش است. زبان پرطنطنه و پر از بازى‌هاى آوايى كه در اغلب كارهاى نمايشى كه از ادبيات كهن ما اقتباس مى‌شود، ما با چنين زبانى مواجه هستيم. من مى‌خواهم نگاه شما را به اين شكل از زبان بدانم، با توجه به اينكه در اين متن، از امكانات زبان فارسى به درستى استفاده كرده‌ايد كه شامل برخى از تكرارها و... مى‌شود. البته اينها نكاتى است كه من در حين اجرا و در يك بار ديدن متن، به آن رسيده‌ام، چون از سوى ديگر، يكى از ويژگى‌هاى اين زبان اين است كه ميزانى از اطلاعات در برخورد با مخاطب از دست مى‌رود.

به دليل اينكه زبان به نسبت زبان‌هاى محاوره‌اى و امروزى پيچيده است.

شما در اقتباس از يك متن كهن، در زمره افرادى قرار مى‌گيريد كه يك واقعه را در بستر تاريخى و زبانى خودش بازسازى مى‌كنند؟

دو مسئله است كه من بايد به شما بگويم. اول اينكه اين ماجرا به دوران آرگانيك و باستانى ما تعلق دارد و در نتيجه زبان انتخابي، بايد در آن چارچوب باشد. يعنى بايد يك وحدت سبك وجود داشته باشد. با زبان روزمره، اين موضوع سقوط مى‌كند. بخصوص كه زبان روزمره به زعم من، فاقد انعطاف و توانايى لازم براى بيان بسيارى از مسائل بزرگ است. ما به يك زبانى احتياج داريم كه بتواند تمام مفاهيم سترگى كه در دل اين ماجراست را بيان كند.زبانى كه از عهده تمام احساسات، انديشه، مرگ و... بربيايد و اين ميسر نمى‌شود، مگر به يارى يك زبان پدر و مادردار! يك زبان پخته غني! كارى كه من انجام دادم، اين بود كه اين زبان را سره و پالوده‌اش كرده‌ام. تا آنجايى كه برايم ميسر بوده هم از نظر انتخاب واژگان و هم ازنظر ريتم و زبان تبديلش كرده‌ام به زبانى كه كما بيش به زبان فرهنگ پيش از اسلام شبيه است. اين زبان با قهرمان‌ها و ماجرا، يك وحدت موضوعى دارد. اين جزو ملزومات است. نكته دوم اين بود كه اين زبان را به قدرى شفاف و داراى فراز و فرود و پر از مكث و تعليق و تكرار در نظر گرفتم كه امكانات بازى‌اش زياد شود و بازيگر بتواند براى تاكيدها، تعجب‌ها، پرسش‌ها، خشونت‌ها و انديشه‌ها، مصالح كارى‌اش را در زبان جست و جو كند. زبان يك حركت درونى دارد كه مستقيم بازيگر را هدايت مى‌كند. من به حركت درونى زبان بيش‌تر اعتقاد دارم. به جملات يكدست سنگين ادبي، به هيچ وجه اعتقاد ندارم. بلكه اين زبانى است كه بازيگر به راحتى مى‌تواند با ريتم، تعليق‌ها و تكرارها و تاكيدهاى آن بازى كند و از اين نظر، اين نمايشنامه را خيلى به دقت نوشته‌ام كه هم شفاف باشد، هم داراى اين برش‌ها و جهش‌ها باشد تا بتواند در صحنه يك پويايى موردنياز حركت و تصاوير صحنه‌اى را تضمين كند. قبول كنيد كه زبان روزمره نمى‌تواند چنين چيزى را بيان كند.

براى اينكه در اين نمايش، بسيارى از اطلاعات اساطيرى و تاريخى و فلسفى است، موضوع بزرگى است و هر موضوعى را با هر زبانى نمى‌توانيد بنويسيد. اگر من به طرف يك موضوع بزرگ مى‌روم، بايد زبان بزرگى را هم براى كار، انتخاب كنم. بين اين دو تا، نسبت بايد مساوى باشد. در غير اين صورت، جواب منفى به دست مى‌آيد.

معمولا تاكيد مى‌شود كه در درام، هر شخصيت بايد زبان و دايره واژگان خاص خودش را داشته باشد. آيا چنين زبانى به شما اين امكان را مى دهد تا زبان شخصيت‌ها را از هم متمايز كنيد؟

من با اين بحث از دوره رئاليسم به اين سو موافقم. از دوره بالزاك به اين سو است كه اقشار مختلف، زبان خودشان را به دنياى ادبيات مى‌آوردند. با اميل زولا و ناتورئاليست‌ها است كه تمام اقشار پايين جامعه، فرهنگ عوامانه واژگانى خودشان را به ادبيات مى‌آورند. تا پيش از آن، چنين چيزى وجود ندارد. شما به من نشان دهيد كه در شاهنامه، زبان كدام يك از شخصيت‌ها از هم متمايز است. يا در مثنوى يا در آثار يونان باستان و... اين بحث جديد است و متعلق به فضاى رئاليسم است كارى كه ما اينجا مى‌كنيم، رئاليستى نيست. اين كار به يك وحدت سبكى نياز دارد و متعلق به دوره‌اى است كه تمام كتب مذهبى و روايتى‌اش، به يك زبان روايت مى‌شود. اينها بحث‌هاى جديد است و اصولى نيست. اگر به طرف يك اثر رئاليستى مى‌رفتم يقينا اين ويژگى‌ها را رعايت مى‌كردم. آنچه كه براى من مهم است به كار بردن واژگان شسته رفته فارسى است با يك ريتم فارسي. در نظر بگيريد شخصيت آخورسالار را كه يك مامور اسب است.

به من بگوييد كه كدام يك از كلماتش فاخر است؟ ريتم و بافت زبان است كه سخن او را زيبا مى‌كند والا هيچ كلمه بسيار فاخرى در كلامش نيست.

اين خاصيت كاربرى زبان است و تراشى كه من به زبان دادم و سبكى كه انتخاب كردم اين زبان را يك دست زيبا كرده است و اين زيباسازى و ايجاد وحدت درونى زبان، يكى از مهم ترين ويژگى‌هاى كارى يك نويسنده است و ما در هيچ دوره‌اى از اين صحبت‌ها نداشته‌ايم و اين ويژگى‌ها، متعلق به دوران رئاليسم است و مخصوصا با ناتورئاليسم كه تمام عمرش يكصد و ده سال است.

در مورد اين شمايل درختى كه در صحنه است بفرماييد. به جز يكى دوبارى كه گروه بازيگران آن را در صحنه جابه‌جا مى‌كنند هيچ كارآمدى ديگرى از آن نديدم. فكر مى‌كنيد اگر به جاى اين حجم يك سكو روى صحنه بود چه اتفاقى مى‌افتاد؟

بله! اتفاق بزرگى مى‌افتاد. آن سكو نيست، آن درخت زندگى است. مدت‌ها پيش در هزاران سال پيش، هنگامى كه ما وارد دوران انقلاب كشاورزى شديم درخت براى ما مقدس شد. رازگونگى سبزينگى‌اش كه در هر فصل بهار و هر سال دوباره سبز مى‌شد قداست و پايدارى و اميدوارى را در خودش نهفته داشت. شما اگر نقش برجسته‌هاى فرهنگ ايلام و حتى فرهنگ ما بين رودان درآكد و آشور و بابل را نگاه كنيد طرح درخت زندگى را مى‌بينيد كه دو تابز از دو سو پاهايشان را بلند كرده‌اند، مى‌بينيد. اينها در ستايش درخت زندگى است.

بعدها اين درخت زندگى در متون مذهبى زرتشتى به سرو هزاران ساله كاشمر تغيير كرد. در فرهنگ زرتشتى درخت و كاشتن دانه، مساوى با خود نيكى است. درخت آنقدر مقدس بود كه مظهر دوره كشاورزى بود و پادشاهان هخامنشى در اتاق خوابشان يك درخت تاك و يك درخت چنار مقدس و يك سرو داشتند. حتى داريوش هنگامى كه براى حمله به يونان مى‌رفت و از آسياى صغير عبور مى‌كرد آنجا درخت بزرگ چنارى را ديد كه دستور داد تمامش را به در و گوهر آراسته كردند و اين درخت پايه هستى ما است. اين چيزى كه شما ديديد به شكل ميوه كاج است. در وسطش طرح يك سرو كه در اطرافش شمشير و سپر و آينه است. آينه مظهر نور و ايزدمهر است. يعنى براى اين درخت كه محصول زندگى ما در طول دوره كشاورزى است ما با اين شمشير و سپر برايش مى‌جنگيم. جالب است برايتان بگويم كه حجمى با همين طرح الان در مراسم عزادارى عاشورا و تاسوعا در ابيانه ميبد، در يزد و جاهايى كه هنوز فرهنگ زرتشتى وجود دارد هنوز حضور دارد.

اين يك مراسم هزاران ساله است و از دوره صفويه به اين سو فقط مورد استفاده واقع نشده است. براى من اين طرح تنها نشانه درخت زندگى نيست. درخت فرهنگ ما هم هست. ديديد كه تمام ديوارها و كف صحنه ما به رنگ خاك است. جنگ بر سر خاك است. درتمام طول تاريخ جوانان ما براى حفظ اين خاك مى‌جنگند و خونشان را براى حفظ اين درخت مى‌ريزند.

بلند كردن و سنگينى اين د رخت تعهدى است كه نسبت به آن دارند.

همين درخت، در طول اجرا، تبديل به جايى مى‌شود كه روح زرير در آنجاست، جايى كه بستور بر آن بالا مى‌رود و... اصلا دعوا بر سر آن درخت است. مركزيت با آن است. قلب صحنه است. فقط تزئين نيست. براى اينكه تراژدى ايرانى‌ها اين است كه زودتر وارد عصر كشاورزى شديم و زودتر يك‌جانشين شديم و به فرهنگ و فلسفه و شعر و ثروت و كشاورزى رسيديم و قبايل عقب‌مانده‌تر كه ريگزارنشين بودند چون گرسنه بودند و محصول نداشتند اولين كار‌شان حمله به سرزمين‌هاى پيشرفته و متمدن داراى ثروت بود. هزار سال تاريخ بشر، جنگ قبايل عقب مانده است عليه فرهنگ‌هاى پيشرفته، نظير چين، هند، روسيه، آسياى ميانه، ايران و... اين درخت، مظهر پيشرفت ما و تمدن و انديشه ما و عامل تمايز ما با قبايل ريگزارنشين وحشى است.

با توجه به تعداد بازيگران و كادرى كه با لته‌هاى خاكى رنگ، دور صحنه كشيده‌ايد، اين سالن براى اجراى شما كوچك نيست؟

من خيلى دوست داشتم كه در سالن بزرگ‌ترى اين نمايش را اجرا مى‌كرديم، منتها ديگر نمى‌شد. دكتر عزيزى و يكى دو گروه ديگر مى‌بايست اجرا مى‌كردند و به لحاظ اخلاقى من نمى‌توانستم حق آنها را بگيرم. حتى از طرف مديريت تئاتر شهر گفتند كه مى‌توانيد به سالن اصلى برويد و در آنجا اجرا كنيد، منتها بايد چند ماه صبر كنيد. اين زمان از حوصله من و برنامه كارى بازيگران بيرون بود و به همين سالن چهار سو قناعت كرديم. 18، 19 بازيگر داريم و به اندازه كافى عرصه را براى پيكار و هنرنمايى آنها باز گذاشته‌ايم.

به هر حال اين هم تجربه‌اى است. البته اگر در سالن اصلى بود اين نخل را بزرگ‌تر مى‌گرفتيم و تعداد بازيگران بيش‌تر مى‌شد كار ابعاد ديگرى پيدا مى‌كرد اما همين هم براى بيان نمادين تمام ميزانس‌ها و تمام تصاوير صحنه‌اى و تحركات قهرمان‌هاى ما كافى است، گله‌اى نداريم.

يكى از اتفاق‌هايى كه در حين اجرا مى‌افتد اين است كه در اين سالن در صحنه‌هاى نبرد حجم صداى بازيگران از حجم تحمل تماشاگران بيش‌تر است.

تماشاگران بروند تلويزيون و سريال‌هاى خانگى نگاه كنند و خيلى هم لذت ببرند، اينجا جنگ است. ميليون‌ها نفر كشته شده‌اند. صداى 12 نفر بازيگر را اينها نمى‌توانند تحمل كنند؟ اين تماشاگران نازك نارنجى كه حتى تحمل ديدن جنگ اجدادشان را كه توسط 12 نفر اجرا مى‌شود ندارند، من اگر توانستم بعدها براى اين تماشاگران، نمايش‌هاى شاعرانه اجرا مى‌كنم.

من با تصاوير تماشاگران طبقه متوسط تلويزيون‌پرور، نمى‌توانم ابعاد حماسى يك فرهنگ را نشان دهم. آنها بايد به روح فرهنگ گذشته‌شان و رنجى كه اجداد پيش از خودشان كشيده‌اند نزديك شوند.

چرا در اين موقعيت اين داستان را براى اقتباس تئاترى انتخاب كرديد؟ با توجه به اينكه كار خيلى مردانه به نظر مى‌رسد و هيچ كاراكتر زنى در آن وجود ندارد و شايد به همين دليل تعدادى از تماشاگرانتان را از دست بدهيد.

اصلا برايم اهميتى ندارد. آنقدر اين كار خوش ‌استقبال بوده كه اين تعداد اگر نيايند بهتر است. در جنگ اين مردان هستند كه خون خودشان را مى‌ريزند. تمام جنگ‌ها را مردان انجام داده‌اند. اگر زن‌ها هم بوده‌اند در حاشيه بوده‌اند نه اينكه حرمت زن‌ها را پايين بياورم اما درست يا غلط جنگ كار مردها بوده است و اين مردها بوده‌اند كه از جان و زندگى و حق نفسانى خودشان گذشته‌اند. اين كار اداى احترام به تمام جوانان ما است كه در طول تاريخ براى سرزمينشان جنگيده‌اند و هيچ وقت فرصت پيدا نكرده‌اند كه دانشى بيندوزند خانه‌اى بسازند يا بچه‌اى را به آغوش بكشند... پير شدند در ميدان‌هاى جنگ و جانشان را براى دفاع از بقيه گذاشتند. بسيارى از جوانان ما براى حفظ اين سرزمين از جانشان گذشته‌اند. هر كارى مصالح، شخصيت‌ها و افكار درونى خودش را مى‌طلبد.

اين نمايش اداى احترام به تمام جوانانى است كه براى اين سرزمين خون و زندگى و جوانى‌شان را دادند و بستور براى من، نماينده همه آنهاست كه در يك روز، 70 سال در جنگ پير مى‌شود. 70 سال اميدش را از دست مى‌دهد.

شور زيستن را از دست مى‌دهد، فقط براى اينكه در دفاع از اين سرزمين مى‌جنگد. هميشه كسانى كه از حق خودشان گذشته‌اند و زندگى‌شان را براى ديگران فدا كرده‌اند براى من مقدس هستند. الان دوره‌اى است كه ما از جنگ هشت ساله دور شده‌ايم و فرصتى براى تعمق و تامل است. بخشى از روح حماسى فرهنگ ما ازاينجا مى‌آيد. اگر هنوز هويتى داريم به رغم اين همه كشت و كشتار وجنگ و غارت، به يمن همان جوانانى است كه خون خودشان را ريخته‌اند. چرا يونانى‌ها يك دختر – آنتيگون – را تا حدى بزرگ مى‌كنند كه تمام جهان او را مى‌شناسد؟ ما چرا بستور را بزرگ نكنيم؟

براى من بستور چنين قدرتى دارد. يك نوجوان ايرانى كه مى‌تواند تا اين حد شجاع باشد. از سوى ديگر يكى از دلايلى كه من اين روايت را براى اقتباس تئاترى انتخاب كردم اين است كه اين نسل از گذشته خودش بريده است. اين گذشته را به او منتقل نكرده‌اند و نمى‌داند. الان آنقدر كه راجع به برادپيت و... اطلاعات دارند از گرد آفريد، زريران و رستم و سهراب نمى‌‌داند. اين وظيفه من و تئاتر است كه از ناخودآگاه قومى دفاع كند. «در يادگار زريران» دفاع از ناخودآگاه قومى وجود دارد و اين بزرگ‌ترين وظيفه تئاتر است. ما نبايد ريشه‌ها را فراموش كنيم. من در تمام كارهايم به نوعى از تمام تئاترى‌هاى داراى هويت و رسالت دفاع كرده‌ام.

تمام اين ترجمه‌‌ها و اين ادا و اصول‌هايى كه برخى از جوانان، با توجه به تصاوير ماهواره‌اى خلق مى‌كنند، ربطى به ما ندارد. بسيارى از آثار با بخش تاريك ذهن ما و با ناخودآگاه قومى‌مان جوش خورده است. ريشه اعمال، انتخاب‌هاى فلسفى و عاطفى ما را تشكيل مى‌دهد. اين را بايد بفهميم و اين را بايد يك بار ديگر، وارد چرخه فعاليت‌هاى روزمره‌مان بكنيم. يك بار ديگر بايد بگوييم كه شاهنامه ما داراى چه زبان زيبايى است. حماسه‌هاى دوره پارت‌ها داراى چه شخصيت‌هاى والايى است. اين دستاورد نياكان ما است كه به سادگى هم آن را به دست نياورده‌اند. منى كه اين متن‌ها را مى‌شناسم و خوانده‌ام بايد اين داستان‌ها را با يك دراماتورژى مدرن، يك بار ديگر وارد عرصه تئاتر روز كنم و اين نسل باخبر باشد كه چنين گنجينه و چنين سوابقى دارد. اين آثار، اعتماد به نفس ملى ما را بالا مى‌برد و روح ملى ما را تقويت مى‌كند و هويت ما را شهادت مى‌دهد. من به دنبال اين ويژگى‌ها هستم. فارغ از اين، اين متون يك ارتباط محكم با تماشاگر برقرار مى‌كنند.

نبايد بگذاريم ويژگى‌هاى مثبت گذشته از بين برود. ما اينها را به سادگى به دست نياورده‌ايم. هزاران سال، برايش خون داده‌ايم و مبارزه كرده‌ايم. هر نسلى مى‌آيد و مى‌رود و پشت سر ما، فقط آن درخت فرهنگ است كه باقى ماند و هر قدر با خون و ايثار و كار خودمان، آن را آبيارى كنيم، سبزتر مى‌ماند. من دنبال سبزينگى اين درخت فرهنگ و زندگى هستم. بنابراين با تنبلى تماشاگرانى كه هيچ شناختى از فرهنگشان ندارند. نه آن را مى‌شناسند و نه آن را دوست دارند، كنار نمى‌آيم. آنها بايدبه سود خودشان يك گام بردارند و به اين مفاهيم نزديك شوند. حالا در چنين فضايى كه نه دانشگاه‌ها و مدارس و نه راديو و تلويزيون به اين مفاهيم نمى‌پردازند، اين نكته به جاى اينكه حسن كار من باشد، به نقص تبديل شده است؟ اين وظيفه رسانه‌ها و مطبوعات است كه بايد به اين مخاطب هشدار دهند و او را آگاه كنند. من يك تلنگر زد‌ه‌ام، تكثير و انتشار آن، الان به عهده قشرهاى واسطه و مطبوعات و رسانه‌هااست.

درباره اين مشكلى كه نزديك به دو سال است درباره اعضاى انجمن نمايش به وجود آمده بفرماييد؟

از سال 1385، دو سال و نيم است حقوق 60 نفر از هنرمندان استخدامى به شكل قرارداد انجمن نمايش را كه همه‌شان الان جزء چهره‌هاى ملى و شناخته شده هستند، قطع كرده‌اند. وزارت ارشاد به جاى اينكه افتخار كند، به داشتن اين هنرمندان كه شامل هما روستا، رويا تيموريان، ميكائيل شهرستاني، جمشيد جهانزاده، اصغر همت، افسر اسدي، اردلان شجاع كاوه و... مى‌شوند. كارى كه كرد قطع حقوق و بيمه آنهاست. چيزى كه من را به خشم آورده، اين است كه از اين تعداد، 4 نفر بيمار سرطانى داريم.

چه كساني؟

مصطفى عبداللهي، احمد آقالو، حسين محب اهرى و خانم ناديا گلچين. به جاى اينكه به اينها احترام بگذارند و از آنها حمايت كنند، حقوق و بيمه‌شان را هم قطع مى‌كنند. الان همه اينها يك چهره ملى هستند. پولى هم نيست. كل حقوق همه اينها در يك سال 150 ميليون تومان است. يعنى پول يك پوستر است يا يك بنرى كه سر چهارراه‌ها مى‌زنند. پول قرارداد يك نمايش در تالار وحدت است. دو سال و نيم است كه اين هنرمندان را رودرروى خودشان قرار داده‌اند. من نماينده اين بچه‌ها بوده‌ام. به وزارت كار شكايت كرديم، به ما حق دادند، به ديوان محاسبات رفتيم، به ما حق دادند. به بازرسى كل كشور رفتيم، به ما حق دادند. به دادگسترى رفتيم به ما حق دادند... حتى 6 ساختمانشان را توقيف كرديم اما اينها مى‌گويند نمى‌دهيم و رفته‌اند در مقابلش يك انجمن هنرهاى نمايشى ديگر داير كرده‌اند. اگر بد است چرا يك انجمن ديگر داير كرده‌ايد؟
 دوشنبه 14 مرداد 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: حيات نو]
[مشاهده در: www.hayateno.ws]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 143]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن