تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1835097638
نویسندگی چیست؟ نویسنده کیست؟
واضح آرشیو وب فارسی:سایت رسیک: ارکان پیامرسانی، عبارتند از: پیام، پیامرسان، پیامگیر، ابزار پیامرسانی و روش پیامرسانی. هر پیامی نیز دو رکن دارد؛ محتوا و قالب. رکن اول به «چه چیز گفتن» و رکن دوم به «چگونه گفتن»، مربوط میشود. نویسندگی نیز نوعی پیامرسانی است که در بعد محتوای نوشته، باید دیدگاه یا نگاهی نو را مطرح کرد و در بعد قالب نوشته، باید نگارشی نو را به قلم آورد. از اینرو، نویسنده کسی است که دیدگاهی نو یا نگاهی نو را با نگارشی نو، به خواننده انقال میدهد. نویسندگی نیز بر سه پایه زیر استوار است:
1. هنر خوب حس کردن (به ویژه خوب دیدن و خوب شنیدن).
2. هنر خوب اندیشیدن.
3. هنر خوب نوشتن. بنابراین، نویسندگی، یعنی هنر نگارش پیامی نو با بیانی نو و بدین سبب، در نویسندگی با سه عنوان روبهرو هستیم؛ 1. نویسا. 2. رونویسنده. 3. نویسنده.
قدر مجموعه گل، مرغ سحر داند و بس
که نه هر کاو ورقی خواند، معانی دانست1
در هر نوع پیامرسانی، پنج رکن زیر وجود دارند:
1. پیام.
2. پیام رسان (فرستنده).
3. پیامگیر (گیرنده).
4. ابزار پیامرسانی (رسانه).
5. روش پیامرسانی.
نخست آن که نویسندگی نیز نوعی پیامرسانی است که پیام آن، نوشته و پیامرسان آن، نویسنده و پیامگیر آن، خواننده و ابزار آن، قلم است و با روشهای ویژه نویسندگی و تأثیرگذاری نوشتاری، در پایان، به صورت کتاب و مقاله و مانند آن در میآید و جلوهگری میکند.
دوم آن که خود هر پیامی نیز دو رکن دارد که یکی به «چه چیز گفتن» مربوط میشود و دیگری به «چگونه گفتن» و آن دو رکن، عبارتند از:
الف) محتوا.
ب) قالب.
بنابراین، فقط خوب بودن و حلاوت پیام، مهم نیست؛ بلکه خوب رساندن و ملاحت پیام نیز مهم است. سوم آن که در هر نوشتهای نیز باید با دو مسئله روبهرو شد و آن دو را مشاهده کرد و در غیر این صورت، شایسته است - اگر نگوییم بایسته است - دست به قلم نبریم و چیزی بر کاغذ ننشانیم و عطای این گونه نوشتن را به لقای آن ببخشیم. مسئله اول، به محتوای نوشته و مسئله دوم، به قالب نوشته مربوط میشود که عبارتند از:
1. دیدگاه یا نگاه نو.
2. نگارش نو.
با این سه نکته و مقدمه کوتاه، باید گفت: «نویسنده کسی است که دیدگاهی نو یا دیدگاهی نو را با نگارشی نو، به خواننده انتقال میدهد» و این سروده مولوی را همواره به یاد دارد و به کار میگیرد:
هین سخن تازه بگو تا دو جهان تازه شود
وا رهد از حد جهان، بی حد و اندازه شود2
بدین سبب، هر نویسندهای به هر اندازه که پیام و نوشته خود را با بیان و کیفیت بهتر و گسترهتر و کمیت بیشتری به مخاطب منتقل میسازد، به همان اندازه نیز توان نویسندگی او بیشتر است. ناگفته روشن است که آن چه در نویسندگی مهم، مینماید، نخست نگارش نو و آنگاه دیدگاه یا نگاه نو است؛ زیرا آن که دیدگاهی تازه را مطرح میکند، اما آن را با نگارشی معمولی و سطحی به قلم میآورد، نویسنده نیست و سرانجام، پژوهندهای نواندیش است. همچنین آن که نگاهی تازه را نیز نشان میدهد؛ اما باز آن را با نگارشی تکراری و عادی، قلمی میکند، او هم نویسنده نیست و تصویرگری نو منظر است.
از همین رو، این سروده صائب تبریزی را نیز ارج مینهیم و آن را سرلوحه نگارشها و قلمزنیهای خویش قرار میدهیم؛ «دامن هر گل مگیر و گرد هر شمعی مگرد/ طالب حسن غریب و معنی بیگانه باش» و از آن چه گفته شد، به این باور دست مییابیم که برای نویسنده شدن، افزون بر نواندیش بودن یا نومنظر بودن، باید نونویس و نونگار نیز بود.
یکی از نویسندگان و استادان زبان و ادب فارسی، در این باره چنین گفته است:
اگر نویسندگی را به معنی عمل کسی که مینویسد، بگیریم، هر کسی را که بنویسد، اگر چه نوشته او سیاهه خرج خانه یا دفتر حساب دکانش باشد، نویسنده باید خواند. در این حال، نویسندگی کار دشواری نیست؛ الفبا را باید شناخت و مختصر خطی باید داشت که خواندنی باشد؛ اما در اصطلاح، این گونه کسان، نویسنده خوانده نمیشوند.
نویسنده کسی را میگویند که ... معانی و مطالبی در ذهن دارد که از آن سودی یا لذتی عام برای خوانندگان حاصل میشود و آن معانی را به طریقی مینویسد که همه به خواندن نوشته او رغبت میکنند و از آن، لذت یا سود میبرند.
معنی نویسنده در عرف، باز هم از این خاصتر است. کسی که کتابی در نجوم بنویسد، اگر چه اصول این علم را درست بیان کرده و نکتههای تازهای در آن مطرح کرده باشد، نویسنده نیست؛ بلکه منجم است. مؤلف کتابهای تاریخ، جغرافیا، فیزیک و شیمی را هم نویسنده نمیخوانند. عنوان این نویسندگان، مورخ، فیزیکدان و شیمیدان است؛ اما اگر کسی در یکی از این رشتهها کتابی بنویسد که هنرش در انشای عبارت و بیان مطلب، دلنشین و ستودنی باشد، او را گذشته از عنوانی که دارد، نویسنده هم میخوانند. پس نویسندگی، هنر خوب و زیبا نوشتن است. 3
با توجه به آن چه گفته شد، نویسنده کسی است که آن چه را دیگران حس نمیکنند، او حس میکند یا آن چه را دیگران حس میکنند، او به گونهای دیگر حس میکند و آن گاه درباره این احساسهای خود، خوب میاندیشد و سپس احساسها و اندیشههای خویش را خوب نشان میدهد و به قلم میآورد؛ به گونهای که دیگران نمیتوانند آن احساسها و اندیشهها را به خوبی وی نشان دهند و به زیبایی و شیوایی او، به قلم آورند. از همین روست که گفتهاند:
دستور نویسندگی را به سالها میآموزند؛ اما زبده آن، دو حرف است: چشم باز و بیان ساده. باید نگاه کرد و دید و شنید و فهمید و آنگاه دیده و فهمیده را آسان گفت و نوشت. یکی دنیا را میگردد و توشه نمیگیرد و دیگری از گردش کوی و برزن، یک دنیا گفتنی میآورد؛ چه آن یکی ندیده و نفهمیده، گذشته و این برای دیدن و فهمیدن، نگاه کرده و شنیده است. 4
پس به درستی و نیکی میتوان گفت که نویسندگی بر این سه پایه استوار است:
1. هنر خوب حس کردن (به ویژه خوب دیدن و خوب شنیدن).
2. هنر خوب اندیشیدن.
3. هنر خوب نوشتن.
اگر بخواهیم هنرهای سهگانه فرازین را فشردهتر و در یک جمله بیان کنیم و با آنها نویسندگی را نیز تعریف نماییم، باید چنین بگوییم: «نویسندگی، یعنی هنر نگارش پیامی نو با بیانی نو».
از این تعریف، به نکتهای دقیق و عمیق دست مییابیم که میان نویسنده (مصنف) و نگارنده (مؤلف) تفاوت از زمین تا آسمان است و چه بسا کسانی که بسیار قلم هم به دست میگیرند و بسیار چیز هم مینویسند، اما نویسنده نیستند؛ بلکه نگارنده و مؤلف و الفت دهنده کلمات و جملات با یکدیگرند و هنری بیش از یک مونتاژکار فنی و صنعتی ندارند و فقط شباهت کاری با نویسنده دارند. سعدی چه زیبا گفته است؛
بوریا باف، اگر چه بافنده است
نبرندش به کارگاه حریر5
از همین روی است که ملاک و میزان اصیل و صحیح تشخیص نویسنده از غیر نویسنده را پرکاری و پرنویسی نمیتوان و نباید دانست؛ بلکه باید پرباری و درّنویسی را میزان نویسندگی و نویسنده بودن این یا آن قرار داد و آن گاه با همین ملاک و میزان، میتوان به این نتیجه دست یافت که چه بسا کسی که فقط یک کتاب یا مقاله نوشته باشد و همان نشان دهد که او نویسنده است و کسی دهها کتاب و مقاله نوشته باشد، ولی هیچ شمیم نویسندگی از نوشتههایش به مشام نرسد و نگارنده و مؤلفی بیش نباشد و سروده ملکالشعرای بهار را درباره او و نویسندگی او به خاطرمان آورد؛ هر چند که آن سروده درباره شعر و شاعری باشد؛
شعر دانی چیست؟ مرواریدی از دریای عقل
شاعر آن افسونگری کاین طرفه مروارید سفت
صنعت و سجع و قوافی، هست نظم و نیست شعر
ای بسا ناظم که نظمش نیست الا حرف مفت
شعر آن باشد که خیزد از دل و جوشد از لب
باز در دلها نشیند هر کجا گوشی شنفت
ای بسا شاعر که او در عمر خود نظمی نساخت
وی بسا ناظم که او در عمر خود شعری نگفت6
میخواهیم کلی گویی نکنیم و کلیاتی ابوالبقاءگونه را به قلم نیاوریم. بدین منظور، تفاوت مؤلف و نویسنده را هم از نظر بینش و هم از نظر نگارش، به صورت کاربردی و مصداقی با دو نوشته زیر نشان میدهیم و گفته مولوی را در مثنوی نیز فرایاد میآوریم:
یک کف گندم زانباری ببین
فهم کن کان جمله باشد همچنین7
جالب آن است که هر دو نوشته در موضوعی واحد و آن هم «تعریف نویسندگی» است؛ ولی نوشته اول «از یک مؤلف و نکوهیدنی و نوشته دوم از یک نویسنده و ستودنی است:
1. نویسندگی یعنی این که نویسنده، مطالبی از خودش را به قلم آورد و یا مطالبی از این و آن را جمعآوری کند و کنار هم به گونهای تألیف نماید و به خواننده منتقل سازد که خواننده سرانجام بفهمد به مطلبی جدید دست یافته و وقتش تلف نشده است».
2. «در نویسندگی، مهارت در پروراندن مطلب، بسیار مهم است. شاید بتوان گفت که نویسندگی همان هنر پروراندن مطلب است. همین هنر است که فرق پدید میآورد میان آن که میداند و مینویسد و آن که میداند و نمیتواند بنویسد. این که نویسنده به روشنی بداند که چه میخواهد بگوید، لازم هست؛ ولی کافی نیست؛ مهم آن است که مقصود خود را بتواند نیک بپروراند. مشکل این کار، همان مشکل معلمان است. در تدریس نیز چگونه درس دادن از چه درس دادن، اگر مهمتر نباشد، کمتر نیست».8
باز برای آن که هم تفاوت مؤلف و نویسنده و هم تفاوت نگاه و زاویه دید آن دو را دریابیم، به دو متن ذیل نظر افکنیم. این دو متن نیز در موضوعی یکسان و آن هم «اقامت در نیشابور و وصف آن» است؛ اما اولی از یک مؤلف و ناستودنی و دومی از یک نویسنده و شایان ستودن است:
1. «دو روز بیشتر من در نیشابور نماندم. روز اول، هوا صاف بود. من در شهر، مختصر گردشی کردم. یکی از دوستان قدیم من در نیشابور زندگی میکند؛ دلم میخواست او را ببینم؛ اما آدرس نداشتم. فردای آن روز، باران آمد. من چتر همراه نداشتم... ولی هوا ملایم بود و احتیاجی به پالتو پیدا نکردم».9
2. «کمتر شهری در سراسر ایران میتوان یافت که به اندازه نیشابور، عبرتانگیز و پرخاطره و بارور باشد. من در اقامت دو روزه نوروزی خود در این شهر، موهبت آن را یافتم که نیشابور را در حالتهای گوناگونش ببینم. در شب که آسمان نیلگون بود، نزدیک به سیاه و ستارهها بیاندازه فروزان و درشت مینمودند. به گاه صبح و به گاه غروب و حتی ساعتی در هوای بارانی که ابر آمد و باز بر سر سبزه گریست ... و سبزههای شفاف در زیر قطرههای آب شسته شدند.
هوا چنان بود که میباید؛ نه گرم و نه سرد؛ بسیار سبک و لطیف؛ به نرمیدر ریهها فرو میشد و بر پوست که میوزید، به مسامات10 بدن راه مییافت. حالت نوازش خواهرانهای در هوا بود؛ نسیم گویی دست مهربانی بود که بر پیشانی نهاده شود.
آن چه در این سفر بر من کشف شد، پیوند بین خیام و نیشابور بود. دریافتم که شاید هیچ شعری در زبان فارسی به اندازه رباعیهای خیام، رنگ محلی ندارد و هیچ شاعری حتی حافظ، مانند خیام با شهر خود و گذشته و آینده آن، ممزوج نشده است.
در هر گوشه نیشابور که پای مینهید، نشانهای و کنایهای از رباعیهای خیام مییابید یا او و نفس او در همه جا حضور دارد؛ در ابر، در غبار، در باران و گیاه، در کودکی که خاک میبیزد، در مردی که خشت میزند، در دکههای کوزهفروشی، در گورستان عظیمی که در زیر کشته پنهان است؛ حتی در تضاد بین حقارت شهر و عظمت دشت. در همه اینها، گویی معنایی نهفته است؛ حالتی است که با شما نجوا میکند و میتوان آن را حالت «خیامی» نامید.
خیام که نامدارترین سراینده «بیاعتباری دنیا» است، گویی تقدیر خواسته است که نیشابور تجسمی از شعرهای او باشد؛ گویی شهری با آن همه رونق و زیبایی و غنا، به ویرانهای پهناور تبدیل شده است؛ تا در تأیید آن چه او گفته بود، بینهای قرار گیرد.
نیشابور واقعی را در خارج شهر کنونی باید جست. من در آن جا، ساعتها یله شدم؛ مانند کسی که بیرون از دنیای موجود، در میان خاطرهها راه میرود. حالت کسی را داشتم که از هوا مست شده است و سبکی و منگی خاصی در خود احساس میکند. چون بر خاک و سبزه پای مینهادم، گفتی حرکتی در آنها بود و نالهای از آنها بر میخواست؛ گفتی روحی گنگ و فسرده و دردمند در زیر آنها پنهان مانده بود؛ احساسی وصف ناپذیر بود».11
در زمینه شعری و شاعری نیز به تفاوت نگاه و طرز بیان دو شاعر بنگریم که شاعر نخست در موضوع توحید و خداشناسی و با ردیف شعری «توی تو»، شعری چندان شورانگیز نسروده است؛ در حالی که شاعر دوم و روحانی دانشمند، حاج میرزا حبیب خراسانی (1266 – 1327 ق)، در همان موضوع و با همان ردیف «تویی تو»، سرودهای عرفانی و شورانگیز را به ارمغان گذاشته است:
خدایا! ایزد منان تویی تو
خدای قادر رحمان تویی تو
تو موجودات عالم، خلق کردی
پدید آرنده کیهان تویی تو
سراسر بر جهان آفرینش
محیط و صاحب فرمان تویی تو
سزاوار ثنایی و ستایش
جهاندارنده و یزدان تویی تو
سریر پادشاهی در خور توست
به مخلوق جهان، سلطان تویی تو
امروز، امیر در میخانه تویی تو
فریاد رس ناله مستانه تویی تو
مرغ دل ما را که به کس رام نگردد
آرام تویی، دام تویی، دانه تویی تو
آن مهر درخشان که به هر صبح دهد تاب
از روزن این خانه به کاشانه، تویی تو
آن ورد که زاهد به همه شام و سحرگاه
بشمارد با سبحه12 صد دانه، تویی تو
آن باده شاهد به خرابات مغان نیز
پیموده به جام و خم و میخانه، تویی تو
آن غل13 که ز زنجیر سر زلف، نهادند
بر پای دل عاقل و دیوانه، تویی تو
ویرانه بود هر دو جهان نزد خردمند
گنجی که نهان است به ویرانه، تویی تو
در کعبه و بتخانه بگشتیم بسی ما
دیدیم که در کعبه و بتخانه تویی تو
آن راز نهانی که به صد دفتر دانش
بسیار از او گفته شد افسانه، تویی تو
بسیار بگوییم و چه بسیار بگفتیم
کس نیست به غیر از تو در این خانه، تویی تو
یک همت مردانه در این کاخ ندیدیم
آن را که بود همت مردانه تویی تو14
از آن چه گفته شد، میتوان برای کسانی که قلم به دست میگیرند و چیز مینویسند، سه عنوان زیر را در نظر گرفت و به کار برد:
الف) نویسا
نویسا کسی است که کار و حتی شغل او نوشتن و بسیار نوشتن است و دیگر هیچ؛ یعنی هیچ گونه فکری برای چگونگی معانی و محتوای نوشته و هیچ گونه ذوقی برای چگونگی الفاظ و شکل نوشته به کار نمیگیرد. اینان در واقع، نظیر همان میرزا بنویسهای قدیمند که امروزه مثلاً در ادارهها، نامههای اداری را و در جلو دادگستریها، دادخواستها و شکایتنامههای قضایی را مینویسند. برخی از مؤلفان و کتابنویسان عصر ما نیز میرزا بنویس هستند؛ اما میرزا بنویس شیک و مدرن امروزی.
ب) رونویسنده
رونویسنده کسی است که کاملاً چهره نویسنده به خود میگیرد؛ اما در واقع از نوشتههای دیگران کپیبرداری و رونویسی میکند؛ یعنی تکهای از این نوشته و تکهای از آن نوشته را برمیدارد؛ سپس آنها را با چسب و قیچی و بدون هیچ گونه به کارگیری ذوق و ابتکاری در پیام و محتوای نوشته یا بیان و قالب آن، به یکدیگر میچسباند و مونتاژکاری و تکهنویسی میکند وحتی گاه به منابع و ماخذ رونویسیهای خود هیچ اشارهای نمینماید.
گفتنی است کسی که قلم به دست میگیرد، اگر هم در زمینه محتوا و هم در زمینه چگونگی ارائه محتوا، مانند زنبور عسل عمل کند و از هر گلی شهدی برگیرد و در سرانجام، چیزی جدید، مانند عسل را تولید نماید، او نیز به نوعی نویسنده است ودیگر نمیتوان او را رونویسنده دانست.
ج) نویسنده
نویسنده کسی است که حرفی نو یا نگاهی نو را با بیانی نو ارائه میکند و با کاربست روشها و شگردهای گوناگون نویسندگی، برمخاطب خود تأثیر مستقیم یا غیرمستقیم میگذارد؛ البته برخی برای نویسنده، درجه و سطحی نازلتر را نیز قائل شده و چنین گفتهاند: «نویسنده کسی است که حرفی تازه یا نگاهی تازه را با استفاده از بازار قلم، ارائه میدهد؛ هرچند بیان و شیوه نگارش او تازه نباشد و یا این که حرفی یا نگاهی را هرچند تازه نباشد، اما با نگارشی تازه به قلم آورد».
به هر حال، نمیتوان سخن ملک الشعرای بهار را که در زمینه شعر و شاعری است، به نویسندگی نیز تعمیم و تسری نداد و در این قلمرو، نادیده انگاشت. او گفته است: «هر شعری که شما را تکان ندهد، به آن گوش ندهید»15. بنابراین، در نویسندگی نیز باید بگوییم: «هر نوشتهای که شما را تکان ندهد، به آن چشم ندوزید».
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت رسیک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 459]
-
گوناگون
پربازدیدترینها