تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1836297665
بازخوانی بعضی شعرها
واضح آرشیو وب فارسی:سایت رسیک:
باز خوانی شعری از ضیاء موحد
بیهوده
نیست
عشق
این را از آن دو چشم
و از آن نگاه
که هیچگاه ندیدم
دانستم
بیهوده
نیست
عشق ۱
یک اینگونه می خوانیم: بیهوده نیست عشق و در اولین رویکرد این سه کلمه را یک جمله می گیریم یعنی عشق مسندالیه بیهوده مسند و نیست فعل اسنادی عشق بیهوده نیست.
اما چرا و چطور عشق چیز بیهوده ای نیست از کجا معلوم که عشق بیهوده نیست
ما این را از گزاره دیگری نتیجه گرفته ایم گزاره بعدی:
این را از آن دو چشم دانستم این را از آن نگاه دانستم آنی که هیچگاه ندیدم، پس می توان گفت که اینجا باید چشم و نگاه وجود داشته باشد که شاعر اگرچه ندیده اما پی برده که این چشم و نگاه در ارتباط مستقیمی با عشق قرار دارند و نتیجه گرفته که عشق بیهوده نیست.
اما از کجا پی برده با کدام دریافت ها شنیدن خواندن
در پی این پرسش ها پا را از متن بیرون می گذاریم تا پی به راز این دریافت ببریم . باید دید آن چشم و نگاه که شاعر ندیده کجا یافت می شود.
برای شروع می توان به شاعران دیگر و شاید قدیمی تر نگاهی انداخت. بله بسیار شعر عاشقانه که در اثر برخورد شاعرها با چشم و نگاهی شکل گرفته پیش روی ما است:
کنون که صاحب مژگان شوخ و چشم سیاهی
نگاه دار دلی را که برده ای به نگاهی ۲
عاقبت هر که کند در رخ و چشم تو نگاه
هیچ شک نیست که بی خواب و خور آید روزی۳
خوش است چشم به چشم تو و نگاه نهانی
رسالت دل و جان سوی هم زراه نهانی۴
و بسیار شعر های دیگر و بسیار.
سئوال باقی است: آنجا کجا است که می توان از آن دریافت هایی این چنین کرد
آیا صرفا از شعرهای ماقبل و کسانی که آن را دیده اند این دریافت شکل گرفته
کجا شعر فرهنگ تاریخ
هر یک از این واژه ها و مفاهیم به اندازه کافی تعریف ناپذیر هست که ما درصدد تبیین و تعریف هر یک در این مقاله برنیاییم اما می توانیم ارتباط آنها را پیدا کنیم.
آنچه پیش روی ما است همین چشم و نگاه است که در طول تاریخ، جزیی از فرهنگ ما شده و در شعر های ادوار مختلف خود را نشان داده اینکه آیا این چشم و نگاه فرق دارد با چشم و نگاهی که در فرهنگ و ملیت دیگری هست یا فرق ندارد بماند به طوری که این چشم و نگاه از حالت عینی خود خارج شده و تبدیل به امری ذهنی شده و حالتی عام به خود گرفته است مانند خیلی از مفاهیمی که در شعر ما به جهان مثل پرتاب شده. در اینجا ما بعد از شنیدن و خواندن این شعر در مقابل آن چشم و نگاه قرار می گیریم که متعلق به معشوقی کهن است معشوقی همگانی که انگار خصوصیاتش در طول تاریخ تغییر نمی کند قد سرو دارد و چشم نرگس، گیسوی کمند دارد و ابروی کمان و …
که ما هم آن را شاید ندیده باشیم اما حالا و به گونه ای آن را می شناسیم همان چشم و نگاهی که در فرهنگ ما در حال همواره پاییدن است .
در یک جمع بندی تا اینجای کار ما یک نتیجه گیری را مدنظر قرار داده ایم و از گزاره ای گزاره دیگری را نتیجه گرفته ایم به عبارت دیگر و به زبان منطق داریم:
«عشق بیهوده نیست»
«آن چشم و نگاهی که هرگز ندیدم وجود دارد»
رابطه این دو گزاره:
«آن چشم و نگاهی که هرگز ندیدم وجود دارد» آنگاه «عشق بیهوده نیست»
باید دید از این عبارت چه نتایجی می توان گرفت. آیا می توان پی برد که عشق بیهوده نیست
آیا در مورد آن چشم و نگاه می توان اظهارنظر دقیقی کرد پس بهتر است اصلا بررسی کنیم که آیا این جمله مرکب درست است نادرست است که این وظیفه منطق است. ۵
توضیح بیشتر اینکه اگر عبارت اول یعنی «آن چشم و نگاهی که هرگز ندیدم وجود دارد» گزاره ای درست باشد و عبارت دوم یعنی «عشق بیهوده نیست» نادرست باشد کل عبارت نادرست است. در غیر این صورت عبارت درست است.
برای مثال فرض کنید می گوییم: اگر هوا ابری باشد، آنگاه باران می بارد. با این حساب وقتی این عبارت نادرست است که هوا ابری باشد اما باران نبارد. در عالم واقع نیز می توان مشاهده کرد که هر هوای ابری به باران ختم نمی شود پس به صرف ابری بودن هوا نمی توان گفت حتما باران می بارد. در باقی موارد عبارت درست است.
پس باید ارزش هریک از عبارات «آن چشم و نگاهی که هرگز ندیدم وجود دارد» و «عشق بیهوده نیست» را جداگانه مورد بررسی قرار دهیم تا ببینیم وقتی ترکیب می شوند، حاصل عبارتی درست است یا نادرست.
ابتدا عبارت «آن چشم و نگاهی که هرگز ندیدم وجود دارد » را درنظر می گیریم می توان گفت که عبارتی مرکب است از دو گزاره:
آن چشم و نگاه وجود دارد
آن چشم و نگاه را هرگز ندیدم
و هرگاه این دو گزاره با هم درست باشند کل عبارت درست است یعنی هم آن چشم و نگاه وجود داشته باشد و هم شاعر آن چشم و نگاه را هرگز ندیده باشد در این صورت عبارت «آن چشم و نگاهی که هرگز ندیدم وجود دارد» درست است.
ابتدا باید موضع خود را در برابر «آن» مشخص کنیم یعنی بدانیم منظور کدام چشم و نگاه است
دو جنبه را بررسی می کنیم شاید جنبه های دیگری نیز باشد: اول اینکه آن چشم و نگاه را همان چشم و نگاه اشاره شده فوق بدانیم یعنی چشم و نگاه ذهنی شده و تاریخی فرهنگی که به خصوص در غزل های قدیمی به آن بر می خوریم.
دوم اینکه آن را چشم و نگاهی بدانیم عینی و خاص که در جایی از جهان وجود دارد و به طور فیزیکی زنده است و شاعر که آن را ندیده در حسرت عشقی که می توانست از دیدن آنها داشته باشد مانده است.
در حالت دوم وجود چشم و نگاه را می توان با نظریه «مطابقت صدق»
(CORRESPONDENCE THEORY OF TRUTH) هم توضیح داد زیرا دارد در مورد «آنچه هست که هست»۶ می گوید. یعنی با جهان واقع انطباق دارد . اما در این مورد نمی توان توضیح داد که آیا واقعا شاعر آن را دیده یا ندیده آیا راست می گوید که آن چشم و نگاه را ندیده یا کذب است و تعیین صدق عبارت معلق می ماند. پس فرض می کنیم منظور همان حالت اول است.
در حالت اول با توجه به توضیحات اول مقاله، عبارت «آن چشم و نگاهی که هرگز ندیدم وجود دارد» درست است.
به این ترتیب گزاره اول و مقدم را درست در نظر می گیریم چشم و نگاه را در حالت اول مورد بررسی قرار می دهیم و با توجه به آن به سراغ تالی می رویم:
«بیهوده نیست عشق»
تعیین صدق این جمله بسیار دشوارتر از حالت قبل است. در هر صورت که ما حکم کنیم به درستی یا نادرستی این جمله دلایل کافی برای اثبات آن داریم و نداریم.
می توان در شعر و فرهنگ هم نمونه هایی یافت که به رد یا قبول بیهودگی عشق پرداخته اند.
و باز هم تعیین صدق این گزاره معلق می ماند.
پس تکلیف چیست
می بینیم که در تعیین صدق جمله ها از راه های مختلف به نتیجه قطعی منطقی نمی رسیم.
پس فعلا گزاره: «آن چشم و نگاهی که هرگز ندیدم وجود دارد» آنگاه «بیهوده نیست عشق» را در نظر می گیریم.
آیا باید کار را تعطیل کرد
قطعا خیر
ما هنوز برگ برنده ای در دست داریم و آن نام شعر است: «شعری برای دیدن»
دو پس بیایید شعر را ببینیم:
نکته قابل توجه در دیدن صوری شعر این است که بیهوده و نیست و عشق در سه سطر جدا نوشته شده اند.
در ابتدای کار ما این سه کلمه را یک جمله گرفتیم اما آیا چون این سه کلمه در سه سطر هستند امکان آن هست آنها را در یک جمله قرار ندهیم
امکان را بررسی می کنیم:
بیهوده: در معنی باطل، یاوه، عبث و صفت است.
نیست: فعل، در مقابل هست، نا بود، بار منفی این واژه را هم در نظر می گیریم به طوری که پوچی و نیستی را می رساند.
عشق: اما با عشق چه می توان کرد آیا باید آن را هم جداگانه معنی کرد
اینجا نظریه «هماهنگی صدق» (COHERENCE THEORY OF TRUTH) کارآمد است.
بیهوده و نیست در واقع فضایی را آماده کرده اند تا کلمات بعد از خود را در آن فضا قرار دهند.
یعنی به عشق در ردیف معانی خود معنی می دهند عشق که در ردیف بیهوده و نیست قرار می گیرد با آنان هم ارزش می شود.
زیرا اگر ما تعریف دیگری از عشق در خلاف معانی بیهوده و نیست قرار دهیم هماهنگی واژه ها از بین می رود و ما با یک شعر نادرست مواجه می شویم .
به صورت مفهومی، مطلب اینگونه است که:
عشق در مقام بیهودگی قرار می گیرد: عشق بیهوده است.
عشق در مقام نیستی قرار می گیرد: عشق نیست است.
این سه واژه درست مفهومی را بیان می کنند مخالف مفهوم خود، وقتی در یک جمله اسنادی قرار می گیرند. ابتدا گفتیم: بیهوده نیست عشق اما حالا می گوییم عشق بیهوده است، نیست است
و این را باز از گزاره دیگری نتیجه می گیریم از گزاره «آن دو چشم و آن نگاه که هیچ گاه ندیدم»
عشق بیهوده است زیرا دو چشم و نگاهی وجود دارد که من هرگز ندیده ام
پس بیهوده
پس نیست
پس عشق
حالا که بیهوده و نیست و عشق را در یک جمله قرار ندادیم به نتیجه ای درست مخالف نتیجه اول رسیدیم در قسمت اول گفتیم که «بیهوده نیست عشق»
حال می گوییم: «عشق بیهوده است»
عبارت «آن چشم و نگاهی که هرگز ندیدم وجود دارد» در هر دو حالت تغییر نمی کند یعنی بیهوده بودن و نبودن عشق را از یک عبارت واحد نتیجه گرفته ایم به زبان منطق:
«آن چشم و نگاهی که هرگز ندیدم وجود دارد » آنگاه « بیهوده نیست عشق » و «آن چشم و نگاهی که هرگز ندیدم وجود دارد» آنگاه «عشق بیهوده است»
اما این چیست
این چه نتیجه ای است
ما از گزاره اول به گزاره «عشق بیهوده نیست» رسیدیم و دوباره از همان به گزاره « عشق بیهوده است» رسیدیم و این در منطق، صورتی از برهان خلف است.
طبق برهان خلف اگر از یک فرض واحد دو نتیجه متضاد به دست آوریم باید نتیجه گرفت که گزاره فرض نادرست بوده و در اینجا به حکم منطق جمله ها «آن چشم و نگاهی که هرگز ندیدم وجود دارد» نادرست است
یکی از مثال های تاریخی و جالب در این مورد این است:
«اگر بدانی مرده ای، مرده ای زیرا بنا به تعریف علم، متعلق آن، جمله کاذب نمی تواند باشد
اگر بدانی مرده ای، نمرده ای زیرا مرده هیچ چیز نمی داند
بنابر این: نمی دانی مرده ای»۷
در اینجا نیز باید گفت: چنین نیست که «چشم و نگاهی وجود دارد که من هرگز ندیده ام» به عبارتی آن چشم و نگاه وجود ندارد یا من آن را دیده ام آیا باید نتیجه را بپذیریم
اگر نگاه دقیق تری به برهان خلف بیاندازیم مشاهده می شود برهان خلف از اصل عدم اجتماع نقیضین به نتیجه فوق می رسد یعنی می پذیرد گزاره هایی که نقیض یکدیگرند وقتی به هم عطف می شوند گزاره همواره نادرستی را می سازند. مثل اینکه بگوییم هوا ابری است و هوا ابری نیست.
البته در منطق فازی «FUZZY LOGIC» چنین گزاره هایی همواره نادرست نیست و بسته به درجه ابری بودن هوا درجه صدق تغییر می کند که بحث دیگری است منطق کلاسیک این گزاره را نمی پذیرد و در نهایت به نادرستی گزاره فرض می رسد.
اما در تعیین صدق جمله ها در یک شعر آیا محکوم به پذیرش این اصلیم آیا باید بپذیریم که دو چیز متناقض هیچ گاه در شعر نمی توانند کنار هم باشند و اگر باشند گزاره ای نادرست را می سازند
جواب من به این سئوال منفی است چرا که این شعر در واقع در ذات خود نقیضین را اجتماع داده و یکی از ویژگی های شعر اینست که در جایی از منطق LOGIC عدول می کند. ما مجبور به رد اجتماع نقیضین در این شعر نیستیم و برعکس آن را با آغوش باز می پذیریم، این تناقض از ابتدا در شعر آرمیده بود از همان اول که ما در تعیین صدق جملات به مشکل برخوردیم می خواستیم از تناقض فرار کنیم و همین باعث می شد به نتیجه قانع کننده نرسیم ولی حالا می پذیریم که عشق هم بیهوده است و هم بیهوده نیست.
بسیاری از راه ها در منطق و ریاضی و کلا علم برای فرار از تناقض تعبیه شده اند اما ما اینجا با کمال میل به طرف آن می رویم. عشق در حالی که بیهوده نیست، بیهوده است.
در این شعر دو امر متناقض چنان در هم خفته اند که گویی تمیز آنها ناممکن است.
زبان توانست ما را به درک و رویارویی چیزی که از آن می گریزیم و از درک آن عاجزیم یاری کند و اگرچه نتیجه به دست آمده با منطق سازگار نیست اما ما نیز اصراری به سازگاری نداریم.
این نتیجه در اسطوره ها MYTHS و به خصوص اسطوره های شرق بسیار به چشم می خورد.
در این اسطوره ها آمیزش دو امر متناقض به خوبی نمایان است چنان اهریمن و اهورا که در رحم زروان درهم غنوده بودند و میل به آفرینش، میل به زایش و میل به حکومت از هم جدایشان کرد و بیرونشان انداخت. ۸ با این تحلیل حداقل توانستیم نشان دهیم چطور شعر می تواند با تمام تحلیل های منطقی از آن فرار کند و چه بسا مثالی بود برای تفاوت دو واژه MYTHOS و LOGOS و شاید دلیلی برای آنان که می خواهند بدانند چرا افلاطون فیلسوف، شاعران را از مدینه فاضله خود بیرون انداخت.
اینجا هم دو امر متناقض به خوبی در هم آرمیده اند و چندان به ارزش گذاری نیازی ندارند و گاهی که ما در پی زایش و آفرینش مفهوم هستیم این دو را فرا می خوانیم از هم جدایشان می کنیم که پی ببریم از هم جدا نیستند.
دیدیم که قسمتی از این شعر رجوعی است به سنت شعر فارسی اما نه لزوما هم ساز و هم نوا با آن که بیشتر انتقادی است جدی بر مفاهیم کلیشه شده شعر فارسی و تا کسی ژرف به سنت خویش ننگرد نخواهد توانست قدمی از آن پیشتر بگذارد.
تنها به گفته ای از ابوحامد غزالی بسنده می کنم:
«بایقین دریافتم که هیچ کس نمی تواند بر فساد هر دانشی پی ببرد مگر اینکه آن دانش را نیکو بیاموزد و با داناترین آن دانش برابری کند سپس بر دامنه معلوماتش بیفزاید و از مرز های علمی آنان درگذرد و به حقیقت هایی دست یابد که طرفداران اصلی آن علم هنوز نتوانسته اند به کنه آن دست یازند. هرگاه چنین امکاناتی میسر شد شخص می تواند به نقد آن دانش بپردازد» ۹
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت رسیک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 212]
-
گوناگون
پربازدیدترینها