واضح آرشیو وب فارسی:سایت رسیک: در علم ارتباطات، پيام، مبنا و علت ارتباط است. اگر پيام نداشته باشيم ديگر دليلي هم براي برقراري ارتباط نداريم. باز در اين علم، گرافيك را يك شاخه از گونهاي از ارتباطات دانستهاند. شاخهي تصويري ارتباطات غيركلامي. در واقع ارتباطات غيركلامي در سطح گستردهاي، تصويرياند، اما در نهايت گرافيك يك گروه از ارتباطات غيركلامي محسوب ميشود.
ب) پیام
در علم ارتباطات، پيام، مبنا و علت ارتباط است. اگر پيام نداشته باشيم ديگر دليلي هم براي برقراري ارتباط نداريم. باز در اين علم، گرافيك را يك شاخه از گونهاي از ارتباطات دانستهاند. شاخهي تصويري ارتباطات غيركلامي. در واقع ارتباطات غيركلامي در سطح گستردهاي، تصويرياند، اما در نهايت گرافيك يك گروه از ارتباطات غيركلامي محسوب ميشود.
به گفتهي ديويد برلو ، -کارشناس ارتباطات- پيام، يك توليد علمي و فيزيكي از منبع گذار است كه داراي عوامل يا سازههايي است. اين عوامل، شامل كد و رمز، محتوا و نحوهي ارائه هستند كه چنين تعريف شدهاند:
1. كد و رمز، عبارت است از هرگروه از نمادها كه بتوانند به شيوهاي ساخته شوند كه براي برخي از افراد به اصطلاح معنيدار باشد.
2. محتواي پيام، مطالب درون پيام است كه به وسيلهي منبع براي بيان هدف او انتخاب شده است.
3. نحوهي ارائهي پيام، عبارت از تصميمهايي است كه منبع ارتباط براي انتخاب و تنظيم و ترتيب كدها و محتواها ميگيرد.
اما گرافيك در اين ساختار چه جايگاهي دارد؟ شايد گرافيك را وسيلهاي براي برقراري ارتباط بدانند اما مسلّم است كه گرافيك به دليل نياز به برقراري ارتباط پديد نيامده؛ گرافيك يكي از عوامل يا طرق ايجاد و پديداري ارتباط نيست. ممكن است بگوييم ابتداييترين ابزار و روشهاي ارتباط انسانها با يكديگر صورتي گرافيكي داشته است اما اين بدان معني نيست كه وجود گرافيك، با وجود فينفسهي ارتباط رابطهي مستقيم دارد. در واقع گرافيك به مثابه خط، در مرحلهي كتابت و ثبت و تسجيل پيامهاي انسان و يا به دنبال آن مطرح گرديده و شكل خام و ناقص زبان و خط را به وجود آورده است اما ارتباط، ديرينهتر از اين مرحله است. و از سويي، سير تكاملي خطوط از گرافيك و تصوير، تبري جسته و سرعت و سادهگي بيان را در علائم قراردادي و بسيار استريليزهتر از خطوط هيروگليف دنبال كرده است. لذا گرافيك با هدف ايجاد ارتباط در عالم ارتباطات حضور نيافته است بلكه دو خصلت عمدهاش، او را براي خدمت به انتقال پيام مستعد ميسازد: يكي، افزايش سرعت دريافت پيام و ديگري، تأثير بيشتر و عميقتر بر مخاطب (گيرندهي پيام). و البته همينكه گرافيك را يكي از شيوههاي ارتباطات و انتقال پيام ميدانند خود ميتواند اهميت عنصر پيام را در گرافيك روشن كند.
اينجا يك شبهه به وجود ميآيد؛ اين كه اگر گرافيك داراي اين خصايص است چرا سير تكامل خطوط به تدريج از صورت تصويري و گرافيكي دور شده است؟ و اگر خط هيروگليف شكل ابتدايي و ناقصي از خط به حساب آمده چرا بيش از صد سال است كه گرافيك، اينچنين گسترده مطرح گرديده و بسيارند كساني كه منتظرند تا اين هنر، تبديل به يك زبان مستقل و همهگاني شود؟
هنر گرافيك به ازاي مزايا و خصايصي كه تاكنون برشمرديم داراي معايب و محدوديتهايي نيز هست كه حد و مرزي براي توسعه و گسترش آن ترسيم ميكند. گرافيك در حوزهي تبليغات تجاري و يا زندهگي شهري و يا به عنوان راهنماي اماكن و ابنيهي عمومي شايد موفق بوده باشد و به وضوح حضوري فراگير داشته است اما در يك رفرم سياسي چهقدر مؤثر بوده است؟ در نظام آموزش و پرورش هم حضور دارد، اما اين حضور در چه سطحي است و چهقدر حياتي و مؤثر بوده است؟ اين خواص و مزايا و البته معايب، قواعد مطلقي نبودهاند كه بتوانند در تمام وجوه توسعه و تحولات تمدن به يك نسبت گرافيك را سهم دهند. گرافيك و به طور كل زبان تصوير، عمدتاً در انتقال پيامهاي بسيار كوتاه و ساده موفق هستند. يك طراح گرافيك به تجربه دريافته است كه هرگاه پيامي را براي تبديل به يك پوستر يا كارت و يا حتا تيزر تلويزيوني به او ميسپارند او بايد قبل از تبديل پيام به عناصر تصويري، آن را تا جايي كه امكان دارد ساده و خلاصه كند. شعار «شهر ما، خانهي ما» را ميتوان تبديل به يك پوستر يا بروشور نمود. اما آيا يك سخنراني سي دقيقهاي را هم ميتوان به يك پوستر مبدل كرد؟
در كتاب ارتباطشناسي، در توضيح محتواي پيام و نحوهي ارائه، دربارهي چهگونهگي تركيب قطعات يك پيام بحث ميشود و اين بحث، محدود به مدلهاي احتمالي تركيب و كنار هم چيدن كلمات يك پيام با در نظر گرفتن كلمات و تعابير مشابه است. در اين مدلها، كلمات تنها به يك ترتيب خطي قابل تركيب ميباشند اما يكي از فرصتهاي مهمي كه در گرافيك، و به طور کل در هنرهای تصویری براي انتقال مؤثر پيام وجود دارد امكان تركيب غيرخطي قطعات پيام است. به اين معني كه عناصر پيام و عناصر تصوير ميتوانند به تركيبهاي گوناگوني كه لزوماً در مسيرها و خطوط متعدد و شايد بينهايت، قابل تركيباند. در تركيب چند عدد ما تنها يك نوع تركيب خطي داريم، به اين صورت كه عددها هرچهقدر هم كه پس و پيش شوند در يك رديف ميتوانند تركيب شوند اما عناصر بصري در يك صفحهي سفيد و يا يك فضاي خالي در خطوطي افقي، عمودي، عرضي، طولي و عمقي ميتوانند قرار گرفته و تركيبات مختلفي تشكيل دهند. و اين فرصت ضمن آنكه امكان و قدرت اثرگذاري و القاي پيام را بالا ميبرد، به ما اجازه نميدهد تا پيامهاي طولانيتر از حدي مشخص را در فرآيند تصويرگريمان شركت دهيم.
البته اين بحث مربوط به طراحيهايي است كلام و خط، مطلقاً در آن حضور ندارند اگرنه در طراحيهاي مركب، اصل تصويرسازي از جايگاه خود ساقط ميشود و ديگر محصول طراحي يك اثر گرافيكي خالص نيست.
باید متوجه این نکته باشیم كه بسياري از تواناييهاي زبان تصوير، هنوز به كاربري نرسيده است و ما بسياري از اين امكانات را تجربه نكردهايم و ميتوان ديد كه تجربيات و ريسكهاي طراحان آينده، افقهاي جديدي را بگشايد؛ اما مسألهي عبور تاريخي خط از شكل هيروگليف تا صورت كنوني آن را نيز در اظهار نظر و برآورد ماهيت گرافيك نميتوان ناديده انگاشت.
برگرديم به موضوع پيام؛ گفته شد كه در گرافيك ما پيام را سادهسازي ميكنيم، اما از سويي ديگر به دنبال ايجاد پيچيدهگي در آن نيز هستيم. چهگونه؟
سادهسازي و يا استريليزه نمودن، بيشتر در فرم اثر گرافيكي اتفاق ميافتد؛ ساده نمودن تركيب، نمادها، رنگها، نزديك نمودن فرمها به سه شكل اصلي مثلث، مربع، دايره، و...
اما پيچيدهگي در محتوا و درونمايهي اثر گرافيكي اتفاق ميافتد؛ اين پيچيدهگي به معني مبهم و دور از دسترس نمودن پيام نيست، كه نقض غرض خواهد بود؛ اين، همان پيچيدهگي است كه براي مثال در شعر مشاهده ميكنيم. فيالواقع شعر، چيزي بيش از يك مثال است. ما در تدبير انتقال پيام و تعيين شعار تبليغاتي، به عبارتي «صنايع ادبي» در كار ميآوريم: ايهام، تمثيل، استعاره، تضمين و... . اين صنايع به چه منظوري به كار ميآيند؟ همهي اينها تدابيري هستند كه اديب به منظور ايجاز در كلام و بالا بردن قدرت تأثير بر مخاطب از آنها بهره ميگيرد؛ بنابراين پيچيدهگي، در آثار گرافيك هم همين نقش را بازي ميكند.
البته ذكر اين نكته از قلم نيفتد كه مخاطب، همانطور كه در گرافيك موضوعيت دارد براي شاعر -خاصه شعراي عارف- موضوعيت ندارد و از سوي ديگر قدرت تأثير شعر آنها بر مردمان تنها از حُسن صنعت ادبيشان برنميآيد بلكه از عرفان ميجوشد. اما اگر ميتوان شعر را هم قالبي هنري دانست و از تكنيك و صنعت آن سخن راند، همانطور كه كتابهاي درسي ادبيات فارسي در مدارس و دانشگاه به ما ياد دادهاند پس قياس گرافيك با شعر نيز ميسّر ميشود. كما اينكه شعر، براي شعراي معاصر عليالخصوص شعر نوسرايان چيزي بيش از يك قالب بياني نيست همچنان كه گرافيك براي طراح. لذا مقايسهي فوق با همين نگاه انجام شد.
ديويد برلو همچنين معتقد است كه پيام در درون مخاطب وجود دارد و به عبارتي ديگر در هر پيام دو معني وجود دارد: يك معني براي فرستنده و يك معني براي گيرنده. با اين اساس هم، به اين نظر ميتوان رسيد كه هدف گرافيك، نه فقط انتقال پيام، كه تفهيم دقيق و صحيح آن است به مخاطب. مفهومي كه منظور نظر نويسنده است با آنچه دريافت گيرنده است (و يا به تعبير برلو در گيرنده موجود است) دو معناي جداگانهاند و لذا يك ارتباط، وقتي محقق ميشود كه منظور فرستنده و دريافت گيرنده برهم انطباق داشته باشند. لذا وظيفهي گرافيك، به عنوان يك مؤثر در فرآيند ارتباطات، ايجاد اين انطباق است. اما وظيفهي گرافيك به عنوان هنر، بالا بردن ميزان تأثير و حقنهي پيام به مخاطب است. اينجا ديگر روشن ميشود كه هدف گرافيك ايجاد ارتباط نيست بلكه مؤثر بودن ارتباط بر مخاطب است كه اهميت دارد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت رسیک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 234]