محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1831411629
«ذبيح» كدام است؟ اسماعيل يا اسحاق؟
واضح آرشیو وب فارسی:سایت رسیک: جام جم آنلاين: نام مبارك حضرت ابراهيم(ع) 69 مرتبه در قرآن كريم مذكور است و حضرت رسول الله(ص) موظف شده است تا پيرو شريعتي باشد كه خداوند به حضرت ابراهيم(ع)عطا كرده است.طبق آنچه از تورات كنوني برميآيد حضرت ابراهيم(ع) در قوم كلداني در حوالي شهر بابل (شهر حلّه امروزي در 90 كيلومتري جنوب بغداد) به دنيا آمده است.
طبق نقل قرآن، پدرش آزر بتساز بودو ابراهيم بدون اينكه معلمي ديده باشد به عقل خود دانست كه بتها خدا نيستند. لذا در نوجواني با بتپرستان قومش محاجّه كردو سپس بتها را شكست و نمرود خواست بدين سبب او را بسوزاند.
اما خداوند وي را نجات داد و نهتنها او را پيامبر كرد بلكه به نقل قرآن و تورات، او را از خانه پدرش به سمت زمين پربركت فلسطين كوچ دادو به او بشارت داد كه خاتمالنبيين يعني پيامبر موعود را از نسل وي خواهد فرستاد.طبق نقل تورات مدتي بعد علن شد كه سارا همسر ابراهيم نازاست و ايشان فرزندي نيافتند. سالها گذشت و حضرت ابراهيم(ع) در 86 سالگي با خداوند مناجات كرد كه من فرزند ندارم. خداي تعالي با او سخن كرد و طبق نقل تورات به آن حضرت فرمود كه از خانهات بيرون بيا و به ستارگان آسمان بنگر كه نسل تو مثل آنها بيشمار خواهند شد.اين سخن در تورات كنوني بدرستي ضبط نشده است، لكن در تلمود ماجرا اين است كه حضرت ابراهيم كه علم تنجيم ميدانسته با مشاهده ستارگان به خداوند عرض ميكند كه در طالع من فرزندي نيست. و واضح است كه مراد او فرزندي از همسر كنونياش سارا بوده است. در تلمود نيز نقل نشده كه خداوند دقيقا به او چه فرمود اما طبق نقل تورات، بعد از اين مكالمه، سارا، كنيز مصرياش هاجر را به ابراهيم بخشيد و هاجر اسماعيل را به دنيا آورد و اينچنين ابراهيم(ع) چشمش به جمال نخستزاده خود روشن شد. به فرمان خداوند، ابراهيم كمي بعد مامور شد تا هاجر و كودكش را در حجاز بگذارد و خودش به فلسطين بازگردد. آن حضرت نيز چنين كرد و در تورات فعلي در سفر پيدايش 17/18، دعاي ابراهيم(ع) خصوصا براي فرزندش مذكور است كه از خداوند ميخواهد تا اسماعيل را در آن بيابان خشك زنده نگه دارد. در تورات كنوني ماجراي هاجر و تشنگي اسماعيل با كمي تفاوت با روايات اسلامي در باب 21 از سفر پيدايش مذكور است.
ابراهيم(ع) به سبب علاقهاش به اسماعيل، براي ديدار او و هاجر مكررا بدانجا ميرفت و از اينجا بود كه خداوند به او دستور داد كه فرزندش را ذبح كند تا از اين محبت كه باعث اين مشقات وي شده و به اين سبب نزديك بود تا او به خدا مشرك شود، پاك گردد و ابراهيم(ع) نيز چنين كرد ولي چاقو به امر خداوند گلوي نازك اسماعيل را نبريد. خداوند قرباني را از ابراهيم قبول كرد و در پاداش كار بزرگش، طبق قرآن و تورات، به توسط فرشتگان مقرب خود (كه در هيات سه مرد به نزد او آمدند) به او مژده داد كه همسر نازادش سارا اصلاح شده فرزندي خواهد آورد. سارا كه طبق نقل تورات در آن وقت 90 ساله بود، همانجا سخن فرشتگان خدا را «مضحكه» كرد و بر آن وعده خنديد. فرشتگان او را ملامت كردند و لذا طبق فرمان خداوند، آن پسر «اسحاق» نام گرفتكه معادل است با «إضحاك» و «مضحكه» در زبان عربي.
مطابق تورات كنوني، اسماعيل در 86 سالگي ابراهيم متولد شد و اسحاق در 100 سالگي او. در قرآن آمده كه آن فرشتگان بشارت تولد يعقوب فرزند اسحاق را نيز به ابراهيم(ع) داده بودند. يعني او آنقدر عمر خواهد كرد تا نوه خود را نيز ببيند.
سفر پيدايش تورات كنوني، در اين خصوص كه چرا ابراهيم(ع) نزد خداوند ارج و قرب دارد و چرا زمين فلسطين به او داده شده سخني نميگويد. لكن در سفر پنجم تورات از حضرت موسي(ع) نقل است كه قومش را تحذير ميداد كه در دل خود گمان مبريد كه خداوند به سبب عدالت و نيكويي تو اين زمين (فلسطين) را به شما بخشيده است بلكه اين امر به دليل نيكويي پدران تو يعني ابراهيم و اسحاق و يعقوب (عليهم السلام) بوده است. در تورات مكررا مذكور است كه خداوند تا هزار پشت بر مومنان رحمت ميفرستد لكن از كافران و گناهكاران فقط تا پشت چهارم عقوبت ميكشد. اين مطالب درست است و رحمت خداوند بر غضب او سبقت دارد. به اين ترتيب بنياسرائيل پس از تبعيد به مصر بعد از چهار نسل به اذن خداوند به فلسطين بازگشتند تا آن رحمتي را كه خداوند به نسل حضرت ابراهيم مخصوص كرده به ايشان برساند. لهذا بنياسرائيل طفيل وجود حضرت ابراهيم هستند و حيات طيبة آنها در گرو سلوك در طريق حقي است كه ابراهيم(ع) گشوده است و متاسفانه اكثر يهوديان در اين راه سلوك نكردند و به حضرت ابراهيم اقتدا ننمودند. لذا گرفتار عقوبت خداوند شدند و آن زمين از ايشان گرفته شد.
به سوال قبلي باز ميگرديم. چه شد كه خداوند زمين فلسطين را به حضرت ابراهيم(ع) بخشيد؟ اين مساله البته به سبب بتشكني او بوده است. در تورات كنوني بتشكني ابراهيم و جدلهاي او با نمرود و قصد آن ملعون براي سوزانيدن ابراهيم(ع)، مغفول است. هرچند كه استنكاف ابراهيم(ع) از پرستش بتان و محاجّهاش با نمرود، در تلمود آمده است. اين مساله، نشان ميدهد كه علما و كاتبان ايشان، گرچه بتشكني حضرت ابراهيم(ع) را از تورات انداختهاند اما نميتوانستهاند اين حقيقت را دور انداخته و فراموش كنند. لهذا اقوال قرآن مجيد در اين خصوص صادق آمده و بايست قدر دانسته شود.
وفق قرآن و تورات، خداوند ابراهيم(ع) را بعد از نبوت و آزمونهاي بسيار به دوستي خود برگزيد و او به مقام «خليلالله» بار يافت. در قرآن علاوه بر اينها مذكور است كه خداوند وي را «امام» تمام مردم جهان و اسوه حسنه ايشان قرار داده و بدين وسيله آن حضرت را در جهان شهرت بخشيد.
ماجراي ذبح فرزند
اسلام و يهوديت در اين قول متفقند كه آن پيامبر خاتم، كه روح شريفش اولين مخلوق خداوند است و بزرگترين نبي خدا در زمين، رسالتش جهاني است و دين مباركش تا قيامت باقي، در واقع مقرر گشته تا از نسل ابراهيم(ع) و پسر ذبيح او به اين جهان بيايد. اما اختلاف نظر اين دو دين در اين مساله است كه آيا آن ذبيح اسماعيل بوده است يا اسحاق؟
اگر قول يهوديان و تورات امروزي را بپذيريم و ذبيح اسحاق باشد، آن نبي خاتم بايست كه از نسل يعقوب، يعني از ميان قوم بنياسرائيل بيايد. البته حضرت اسحاق پسر ديگري به نام «عيصو» داشت كه قوم اَدوم از نسل وي پديد آمدند، اما اين قوم در قرون بعد به سبب شرارتشان منقرض شدند.يهوديان معتقدند كه آن نبي موعود، كه آنها او را ماشيح (Messiah) مينامند، هنوز زاده نشده است و آنها منتظر ظهور وي هستند. در ميان اسباط دوازدهگانه يعقوب، يهوديان بيشتر از همه به نسل حضرت داوود (كه از سبط يهودا بود) اميد دارند تا خداوند آن نبي را در ميان اين نسل برانگيزد. چه اينكه اكنون فقط سه سبط از اسباط يهود روي زمين زندگي ميكنند يعني سبط لاوي، يهودا و بنيامين. نُه سبط ديگر بسان قوم لوط و عاد و ثمود منقرض شدهاند.
اما اگر قول دين اسلام را صادق بدانيم و آن ذبيح اسماعيل باشد، آنگاه حضرت رسولالله(ص) همان پيامبري است كه انبياء وعده آمدنش دادهاند. چنانكه از خود آن حضرت نيز منقول است كه فرمود: أنَا ابنُ ابذَّبيحَيْن. و آنچنان كه از حضرت امام صادق(ع) منقول است مراد از اين دو ذبيح، حضرات اسماعيل و عبدالله بن عبدالمطلب هستند كه هر دو در معرض ذبح بوده، به فضل خدا نجات يافتهاند. بنابر اين نظر، يهوديان و مسيحيان بايست به حضرت رسولالله(ص) ايمان ميآوردند و به تبع ميتوان گفت كه تمام ظلمها و جنگهايي كه در زمين رخ داده و ميدهد ريشه در همين عدم پذيرش دارد. به عبارت ديگر اگر يهوديان به جاي دشمني كردن با حضرت رسول اكرم(ص)، به آن حضرت ايمان ميآوردند، هم خود در دنيا و آخرت رستگار ميشدند و هم صلح و رحمت در جهان گسترش مييافت.
دلايل بسياري وجود دارد كه آن نبي موعود همان حضرت رسول الله(ص) است. در كتاب تلمود كه نوشته علماي يهود است، زمان آمدن آن نبي به سالشمار و تقويم عبري پيشگويي شده است كه پس از تبديل به تواريخ رايج، بر اوائل قرن ششم ميلادي منطبق ميشود و حتي در آنجا مكتوب است كه ماشيح از سرزمين عرب خواهد برخاست. لهذا از حدود 200 سال قبل از بعثت پيامبر، قبايلي از يهود با خودپسندي وافري كه در اين قوم بوده و هست، طبق نشانهها به يثرب و اطراف آن كوچ كردند تا آن نبي موعود از ميان فرزندان ايشان متولد شود! در حدود 40 خصوصيت از پيامبر خاتم در تورات و صحف انبياء مذكور گشته است و به همين سبب است كه قرآن ميفرمايد «ايشان محمد را همچون فرزندان خود ميشناسند». تنها چيزي كه يهوديان انتظار نميبردند اين بود كه حضرتش از قوم عرب باشد و نه از يهود. هرچند وفق تورات كنوني حضرت موسي(ع) وقتي كه بنياسرائيل را از مصر بيرون آورد، به ايشان بشارت داد كه خداوند آن نبي را از ميان «برادران شما» بر خواهد انگيخت (و نه نسل شما!) و در ادامه فرمود كه آن نبي سخن خدا را با گوش ميشنود و با دهان تكلم ميكند و از نزد خود چيزي نميگويد و هر كس وي را نشنود خداوند از او مؤاخذه خواهد كرد.
مسيحيان در اين ميانه اعتقاد دارند كه حضرت عيسي(ع) همان ماشيح موعود و آن نبي اعظم و رسول خاتم است. يهوديان نهتنها اين را نميپذيرند بلكه به گزاف، حتي نبوت عيسي(ع) را قبول ندارند.
البته مواردي در همين اناجيل كنوني وجود دارد كه بر خلاف اين اعتقاد مسيحيان (كه عيسي، پيامبر خاتم است) شهادت ميدهد. مثلا وفق انتهاي باب 22 انجيل متي، حضرت عيسي(ع) با كاهنان و كاتبان يهود محاجّه كرده است كه چرا شما بر خلاف قول خداوند به مردم اينچنين تعليم ميدهيد كه آن نبي بايست از نسل داوود بيايد؟ آنگاه آن حضرت با استناد به فرازي از مزامير داوود براي كاهنان يهود استدلال فرمود كه ماشيح از نسل داوود(ع) نخواهد آمد و آنها نتوانستند پاسخي به او بدهند. لهذا حضرت عيسي(ع) كه از نسل داوود است، به طريق اولي ماشيح نيست. چه اينكه آن حضرت خصوصيات متعدد ماشيح را كه در عهد عتيق خصوصا صحيفه اشعياء آمده دارا نبوده است. مثلا ماشيح يك نبيِ امّي و درسناخوانده از ذريهة ابراهيم(ع) و از نسل ذبيح او است، صاحب شريعت (فقه) است، حكومت تشكيل ميدهد و براي استقرار دين خدا جنگ ميكند، همسر دارد و فرزنداني كه پس از وي جانشينش ميشوند و غيره.
پولس كسي بود كه كمي پس از حضرت عيسي، وي را همان ماشيح موعود قلمداد كرد و اين امر در سفرهاي تبليغي او كه در كتاب اعمال رسولان (از مجموعه عهد جديد مسيحيان) آمده، به وضوح پيداست. او اول بار در دمشق اين ادعا را مطرح كرد (اعمال رسولان 9/20) و همچنين در يونان و روم بر اين امر صحه گذاشت و مكررا اينچنين بشارت داد. پولس همچنين بر خلاف تعاليم حواريون صديق حضرت عيسي، وي را به دار آويخته و مصلوب قلمداد ميكرد. در حاليكه اين دو قول با هم معارضند. يعني اگر عيسي ماشيح است، لزوما بايست پيروز و مظفر باشد (و نه مصلوب و مقتول)، و اگر مصلوب و به دار آويخته باشد، وفق تورات چنين شخصي ملعون است و او نميتواند ماشيح باشد. البته پولس در نامه خود به غلاطيان، به اين فراز از تورات استناد كرده و عيسي را ملعون خوانده است. لكن استدلال او اينچنين است كه عيسي بر دار رفت و ملعون شد . او لعنت ما را به خود گرفت، تا ما كه از اين پس ميخواهيم به شريعت موسي عمل نكنيم ملعون نشويم، چون موسي يهودياني كه به اعمال شريعت عمل نميكنند را لعنت كرده است. لهذا يكي از سخنان كليدي ما در خصوص مسيحيت اين است كه حساب عيسي(ع) را بايست از پولس كه بنيانگذار مسحيت كنوني بوده است جدا كنيم و به تعاليم خود حضرت عيسي(ع) بپردازيم.
بزرگترين دروغها در اين جهان
بنابر آنچه مذكور گشت، 3 دروغ بزرگ در عالم سر منشأ بسياري از مفسدهها گشته و جنگهاي مذهبي و ظلمهاي بسياري را دامن زده است. اين سه دروغ عبارتند از: اولا تغيير و تبديل نام ذبيح از اسماعيل به اسحاق و ثانيا ماشيح (نبي خاتم) دانستن عيسي و ثالثا در مصلوب دانستن آن حضرت. لذا يكي از مباحث مهم ما بايد به تبيين اين 3 دروغ اختصاص يابد.
فرمان خداوند به مسلمانان در سورة عنكبوت /46 آن است كه ما با اهل كتاب صرفا بايست به روش جدال احسن محاجّه و مباحثه كنيم. يعني ما با شناختن فرازهاي صحيح از تورات و انجيل، مطالب حق را براي پيروان اين كتب اثبات و علن كنيم. با اين روش ميتوان تغيير نام ذبيح از اسماعيل به اسحاق را بر اساس تورات كنوني اثبات كرد. همچنين مصلوب نشدن عيسي و ماشيح نبودن او بر اساس مندرجات انجيل براي مسيحيان حق طلب مبيّن ميشود و البته اين گفتارها موضوع مقالات مبسوط ديگري است.
اسلام به عنوان يكي از اديان ابراهيمي بسياري از مسائل اديان از جمله مبحث عصمت انبياء را بهتر از دو دين ديگر حل و تبيين كرده است.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت رسیک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 298]
-
گوناگون
پربازدیدترینها