واضح آرشیو وب فارسی:سایت رسیک: شخص یا جانوری (معمولاً جانوران آبی) به مرد یا زنی (معمولاً مردان) به پاداش کاری نیک، نوید برآورده شدن آرزو هایش را -که معمولاً سه آرزوست ـ میدهد. مرد یا زن نامبرده، اغلب به علت سهلانگاری و تصمیم عجولانه و دقت نظر کم دو یا هر سه آرزو را بر باد میدهد.
در فرهنگها و کشورهای مختلف، داستانهای سه آرزو 1 با اَشکال کم و بیش مشابه وجود دارد که نشاندهنده آن است که تمایل به برآورده شدن آرزوها، در نزد همه اقوام بشر وجود دارد، و مشکلات و حوادثی که در راه رسیدن به
چراغ جادواین آرزوها پیش میآید، برای همه نتایج و عملکرد مشابه دارد.
همبستگی بین خواب دیدن و رؤیاپردازی با قضیه آرزوها را چه کسی میتواند انکار کند، و کیست که اینها را تجربه نکرده باشد؟
شخصیتهای داستانی داستانهای سه آرزو، همیشه آرزوهایی را در سر میپرورانند که با زندگی خانوادگی و طبقه اجتماعی آنها متفاوت است؛ و در اکثر قصهها نیز نمیتوانند به خواستههای خودشان برسند و کاست۲ اجتماعی و اقتصادی خود را ارتقا بدهند.
جانوران این قصهها معمولاً دریایی هستند، و از اعماقی برمیخیزند که انسان دورانهای باستان اطلاعات کمتری از آنها دارد. بنابراین، نسبت دادن اعمال جادویی و خارقالعاده به آنها، نسبت به حیوانات شناختهشده خشکی، درستتر و پذیرفتنیتر به نظر میرسد.
نمونههایی از داستانهای سه آرزو:
برونو بتلهایم معتقد است منشأ «سه آرزو»، در اصل یک قصه اسکاتلندی است که بریگزت. پ نقل کرده است:
به مردی این وعده داده میشود که سه آرزویش برآورده خواهد شد. مرد که به خانه میآید با سوپ، که غذای همیشگی آنهاست، مواجه میشود؛ و آرزو میکند که به جای سوپ، حلیم داشتند. اولین آرزو برآورده شده، سوپ به حلیم (در روایت دیگری از این داستان، سوسیس آمده است) تبدیل میشود. زن از اینکه مرد اولین آرزو را چنین تلف کرده است عصبانی شده، بنای غرغر کردن را میگذارد. مرد، آرزوی دوم را با این جمله که «کاش این حلیم (سوسیس) به سرت میچسبید» حرام میکند؛ و به ناچار آرزوی سوم آن میشود که سوسیس (حلیم) از سر (در برخی روایات بینی) زن جدا شود.
در یک قصه هندی، یک خانواده میتواند سه آرزو کند. زن که خواهان زیبایی است، نخستین آرزو را میکند؛ و پس از آن، با شاهزادهای میگریزد. شوهر خشمگین، آرزو میکند که زن به خوک تبدیل شود. و پسر آنان، ناچار، از سومین و آخرین آرزو استفاده میکند، تا زن را به شکل اول بازگرداند.
در قصه ماهیگیر و دیو (یا غول)، که از مجموعه داستانهای هزار و یک شب است، میخوانیم که غول، پس از گذشت چهارصد سال زندانی بودن درون کوزه، با خود میگوید: «هرکس آزادم کند، سه آرزویش را برآورده خواهم کرد.» میبینیم که باز هم برای آرزوها عدد سه عنوان میشود؛ و ماهیگیر نیز، قبل از آنکه با نقشهای حساب شده بتواند غول را به درون کوزه بازگرداند، سه بار در رسیدن به نتیجه شکست میخورد. پس، نمیتوان در اولین تمایل و آرزو انتظار پیروزی داشت.
در داستان «ماهی زرین آرزو» ماهیگیری فقیر و بینوا در تورش ماهیای طلایی مییابد. ماهی طلایی به حرف آمده، در برابر آزاد کردنش برای بازگشت به دریا، قول میدهد که ماهیگیر را ثروتمند کند. به شرط آنکه او موضوع را با کسی در میان نگذارد. ولی ماهیگیر در مقابل پرسشهای زنش طاقت نمیآورد و منشأ ثروت به وجود آمده را افشا میکند و دو تا از آرزوها را به هدر میدهد.
ماهی طلایی وفادار، در سومین بار، خودش را فدا میکند و از ماهیگیر میخواهد او را شش تکه کند. دو قسمت را به زنش و دو قسمت را به اسبش بدهد و دو قسمت آخر را در باغش بکارد، تا خوشبخت شود. به این ترتیب ماهی میمیرد، ولی ماهیگیر صاحب ثروت و دو فرزند زرین میشود. این داستان، اثر برادران گریم است.
در داستان دیگری از برادران گریم به نام «ماهیگیر و زنش»، باز هم ماهیای طلسم شده و جادویی، میتواند آرزوها را برآورده کند. زن بیجنبه و قدرتطلب ماهیگیر، آرزوها را ـ که در اینجا تعدادشان به شش تا میرسد ـ به جایی میرساند که وقوع آن دیگر ممکن نیست (تقاضای خدا شدن میکند). پس، ماهی بزرگ، آرزوهای قبلی را هم باطل میکند.
داستان سوم از برادران گریم، «مار سفید» نام دارد. در آن، باز شخصی از طبقه پایین جامعه (مستخدم شاه)، با کمک به حیوانات گرفتار و مشکلدار، دوستی و تواناییهای آنها را برای استفاده خود به ارمغان میآورد؛ و این حیوانات، او را در برآورده ساختن سه آرزویی، که پرنسس از مستخدم میخواهد، یاری میکنند.
طبق معمول آثار برادران گریم، قصه، با یک ازدواج عاشقانه (بین مستخدم و شاهزاده خانم) پایان مییابد.
یکی از جدیدترین داستانهای سه آرزو، که امسال ترجمه و منتشر شده، قصه «آرزوی سوم» ۳ نوشته جوان ایکن (دختر شاعر آمریکایی، کنراد ایکن) است؛ که باز با نجات جانوری (قو) توسط یک انسان (مرد) نیکوکار (پیترز) شروع میشود. ولی در اینجا این مرد است که میگوید «من سه آرزو دارم، نه کمتر نه بیشتر». به این ترتیب مرد برای خارج شدن از تنهایی، آرزوی همسری میکند. یکی از قوها به زنی زیبا تبدیل میشود و با پیترز ازدواج میکند. ولی یک قو نمیتواند هم قو باشد و هم انسان. بنابراین، این دو شخصیتی بودن، هم برای لایتا و هم پیترز مشکلساز و غیر قابل پذیرش است.۴ پس، پیترز آرزوی دوم را صرف این میکند که همسرش لایتا را دوباره به شکل قوی سفیدی تبدیل شود. مرد، از آرزوی سوم نیز استفاده نکرده، در تنهایی میمیرد.
داستانهای مربوط به قوهای طلسم شده، که گاهی همان پرندهاند و گاهی به شکل دختری درمیآیند منشأ سلتی دارند. در اسطورههای ایرلندی (تمدن سلت باستان) داستانهای مربوط به میدر، اتین، انگوس، کار، کوهالن 5 همگی با توصیفهایی از قوهای جادویی همراهاند که زنجیرهای سیمین یا زرین دارند.
در یک افسانه، فرزندان لیر (خدای دریا) بر اثر نفرینی، به مدت ۹۰۰ سال به شکل قو درمیآیند. قوها چون تمام عمر را با جفت خود میگذرانند، معمولاً بهعنوان نماد عشق پایدار به کار میروند. ولی در داستان ما، پیترز، همسر قو مانند خود را از دست میدهد.
عدد سه
سه۱٫ برعکس عدد دو که رمز تعارض است، عدد سه نماد وحدت و ترکیب است۶. که قاعدتاً بایستی از اصل تثلیث در دین مسیحیت آمده باشد.
آرزوهای کثیر و متعدد، با تبدیل شدن به سه آرزو به وحدت میرسد؛ و فقط این سه آرزو است که قرار است نهایت آمال و خواستههای قهرمانان افسانهها باشد و بعد از آن، چیز دیگری از زندگی نخواهند.
۲٫ مارها، اژدهاها و سگهای وحشی نگهبان گنجها و مخازن در افسانهها و اساطیر، اغلب سه سر دارند؛ و طالبگنج باید از عهده هر سه سر برآید و با غلبه بر این هیولاهای سه جانبه، به مقصود برسد. در آغوش کشیدن خوشبختی نیز مستلزم گذشتن از مراحل و نتایج سه آرزوست. به اصطلاح خودمان: «تا سه نشه، بازی نشه».
۳٫ در بسیاری از اسطورههای سلتی ایرلند و انگلستان، عدد سه جنبه جادویی و مقدس دارد. ازجمله:
خدایان اصلی سلتی سه نفر هستند به اسامی تیوتاتس، اسوس، تارانیس. گاو افسانهای سلتما نیز با سه شاخ تصویر شده است. همچنان که، پرندگان که نماد پیوند زمین و آسمان و شفابخشی بودند، معمولاً در مجموعههای سه تایی تصور شدهاند.
الهه جنگ ـ موریگان ـ فرزندی به نام میخا دارد که به قتل میرسد. زیرا سه مار در قلب خود دارد.
«بدو»، الهه ایرلندی ویرانی، در هیئتی سهگانه ـ به شکل سه پیرزن زشت روی برهنه و خونآلود، با ریسمانی دور گردنش ظاهر میشود.
تفضیل اینها را میتوانید در مآخذ شماره( ۱) بخوانید.
اهداف و نتایج داستانهای سه آرزو
معمولاً افسانهها و قصههای قدیمی نتایج اخلاقی و آموزشی داشتهاند، و هدف از بیان آنها آن بوده است که شنوندگان (بهخصوص کودکان و نوجوانان) راه و رسم زندگی و طرز کنترل و برنامهریزی امیال و خواستههای خود را بیاموزند. افسانهها و قصههای سه آرزو نیز از این قاعده کلی مستثنا نیستند. و شاید بتوان اهداف و نتیجهگیریهای زیر را از آنها استخراج کرد:
۱٫ برای رسیدن به اهداف و آرزوها، باید نیتی پاک و دلی صاف داشت.
۲٫عواقب آرزوها زودگذر نیست، بهخصوص اگر با عدم فکر و برنامهریزی، تصمیم غلطی گرفته شده باشد.
۳٫ پس از عدم تحقق (به هدر رفتن) آرزوها، همه چیز به صورت اولیهاش بازمیگردد.
۴٫ ناکامی در برآورده شدن آرزوهای اول و دوم (گاهی سوم) نشان میدهد که در اولین و دومین تلاش، نمیتوان انتظار موفقیت داشت. بلکه این تجربه است که پیروزی را باعث میشود.
۵٫ بایستی پشتکار داشت، و شکستهای اولیه را نادیده گرفت و به تلاش مجدد پرداخت.
۶٫ تفکر درست و تصمیمگیری صحیح، بیشتر از تمایل و علاقه تنها مثمر ثمر است. به عبارت بهتر، تفکر و عقل، باید بر خواستههای ما حاکم باشد، نه احساسات و رؤیاها.
۷٫ اهداف بلندمدت و پردوام را فدای ارضای لذت آنی و زودگذر نکنیم.
۸٫ آنکه عجول میباشد و تفکر نکند، امکانات و تواناییها را به هدر میدهد.
پاورقی
۱٫ The three wishes.
2. caste
3. نگاه کنید به مجله «عصر پنجشنبه»؛ شماره ۷۳ و ۷۴؛ اسفند ۸۲ و فروردین ۸۳؛ صفحه ۴۰٫
۴٫ در داستانی از کلیله و دمنه نیز موشی که دختر شده است؛ برای ازدواج، دوباره به شکل موش درمیآید.
۵٫ برای مطالعه شرح کامل این افسانهها، به مأخذ شماره ۱ مراجعه کنید.
۶٫ نگاه کنید به «داستان یک روح»؛ نوشته سیروس شمیسا؛ انتشارات مجید؛ صفحه ۱۵۳٫
مآخذ
۱٫ جین گرین میراندا (۱۳۷۶) اسطورههای سلتی؛ ترجمه عباس مخبر؛ نشر مرکز.
۲٫ گریم برادران؛ داستانهای زیبای ملل (جلد ۱ و ۲)؛ ترجمه بهمن رستمآبادی؛ ناشر: فواد؛ ۱۳۷۶٫
۳٫ بتلهایم برونو؛ افسون افسانهها؛ ترجمه اختر شریعتزاده؛ ناشر: هرمس؛ ۱۳۸۱٫
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت رسیک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 4545]