تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1835070799
برای چاپ کتابم هر کاری میکنم
واضح آرشیو وب فارسی:سایت رسیک: رضا امیرخانی» در هر شرایطی و با هر متنی که منتشر میکند منشا یک اتفاق در ادبیات ایران است. هر چند که طرفداران و مخالفان او همواره با نگاهی متعصب امیرخانی و ادبیاتش را نگاه میکنند اما به واقع باید گفت که وی در تمام آثار خود که به عنوان کتاب بر جای گذاشته، نگاهی متعصبانه به پیرامون خود نداشته است و نگاه او بیشتر هدفمند و متوجه اندیشه و سمتوسویی است که طیف نویسندگانی چون او مدعای پیروی از آن را دارند.
قبل از پرداختن به موضوع اصلی گفتوگو، میل دارم بپرسم، در مختصات امروز جامعه ما از منظر یک نویسنده مثل شما، «روشنفکر کیست» و حقیقتی را که در صحبتهای قبلیتان درباره آن اظهار داشتید «روشنفکر وظیفه بیانشان را دارد» چیست؟
شاید این شروع خوبی برای گفتوگو نباشد اما از نظر من روشنفکر کسی است که کار او ارائه فکر است. کسی که کارش آموزش نحوه فکر کردن است، برای مردم و از این راه هم سعی میکند که زندگی کند. این تعریف دومی ما کمی امروزی و جهانی است که متاسفانه در ایران به آن توجه نمیکنیم درحالی که نحوه ارتزاق روشنفکر هم از جمله موضوعاتی است که باید به آن پرداخت. بخشی از تعریف روشنفکر برمیگردد به وظیفه فکری یا آموختن نحوه فکر کردن و تولید اثری از جنس فکر. بخش دیگر که به همین اندازه مهم است سعی در ارتزاق روشنفکرانه است. در تعریف جهانی، روشنفکر کسی است که از راه نوشتن یا تدریس یا سخنرانی زندگی میکند. این تعریف مرزبندیهای روشنی دارد. مسلم است اگر کسی بخواهد به کمک آن به قدرت سیاسی و یا جاهطلبیهای دیگر برسد بهطور خودکار از محدوده تعریف خارج خواهد شد.
و حقیقتی هم که معتقدید که روشنفکر باید بگوید از همین فکر ناشی میشود؟
در عالم حقایق زیادی موجود است اما کدام حقیقت را روشنفکر باید بگوید و وظیفه گفتن آن را دارد؟ به نظر من بعضی از حقایق روشن هستند و قابل کتمان شدن نیستند. مثلا حقایق و مسائلی که هر روز در روزنامهها یا بیانیههای احزاب سیاسی میخوانیم. به نظرم بازخوانی و بازتولید آنها از وظایف روشنفکر نیست. وظیفه او بیان حقیقتی است که تابهحال کسی نگفته یا سعی شده پنهان نگه داشته شود، بیان حقیقت مکتوم.
و موضوع کتاب «نفحات نفت» بیان همین حقایق است؟
بله و حقایقی که سعی میکنیم آنها را مکتوم نگه داریم. در جامعهای با اقتصاد بزرگ دولتی تکمحصولی رانتی زندگی میکنیم اما سعی داریم آن را از دید مخاطبمان دور نگه داریم. وظیفه روشنفکر بیان این حقیقت مکتوم است.
در کتاب شما اما انگار مخاطب در سیستمی که قصد توضیح آن را برای او دارید، گم شده است. کتاب شما هم میخواهد حقایقی را به کسی ارائه کند که اساسا معلوم نیست گوشی برای شنیدن آن داشته باشد. این مسئله برای شما مهم نیست؟
واقعیت این است که نوک پیکان مخاطبشناسی من به جوانانی بازمیگردد که تازه میخواهند به بازار کار وارد شوند اگر کسی وارد بازار کار شود دیگر این کتاب نمیتواند برای او کارکردی داشته باشد چرا که بهطور طبیعی در شرایطی که در کتاب نوشته شده قرار میگیرد اگر کسی هم به دور و اطراف خود نگاه کند بهطور طبیعی آنچنان خود را در این اقتصاد گرفتار میبیند که نمیتواند راه فراری برای خود پیدا کند.
آیا شما در مقام روشنفکر گوش شنوایی برای مخاطب ایجاد کردهاید؟
شاید بیان این موضوع مشکل داشته باشد اما این مشکل از دل کتاب در نیامده بلکه از دل جامعه بیرون آمده است. راهی که در حد بضاعت من بوده است، نگارش این کتاب است.
منظور شما این است که کتاب شما مخاطب جوانش را شنوا یا بینا به مسائلی میکند که پیش از آن نمیتوانست آن را یا بشنود؟ موضوعاتی که به آن میگویید حقیقت مکتوم؟
البته این ادعای بسیار بزرگی است برای یک کتاب و انتظار بالایی است از یک مکتوب. قرار است هر کسی با خواندنش به این فکر بیفتد که در حوزه فردی چقدر میتواند در بازار اقتصادی کشورش وارد شود. تغییر جهان با یک کتاب، ادعایی بزرگ است. کتاب من جامعه خود را تفسیر میکند. کارکردش تغییر کلان بیرونی نیست. به همین قانع است که اگر کسی آن را خواند یک بار دیگر چشمهایش را باز کند و به اطرافش نگاه کند. این نگاه کافی است که به صورت نسلی تغییرات آرامی را در جامعه ما ایجاد کند. جامعه ما در هر صورت در چنبره دولت و اقتصادی دولتی گرفتار است و این برای ما یک خطر است.
و این ایجاد تغییر را وظیفه کتاب خودتان میدانید؟
ما نویسندهها همه با این نیت مینویسیم که جهان را از این رو به آن رو بکنیم ولی همه میدانیم که درعالم واقع این اتفاق نمیافتد. من با این کتاب فقط یک نگاه ارائه میکنم. زمانی که کتاب «نشت نشاء» را نوشتم تقریبا مطمئن بودم که این کتاب بیتاثیر است و مطمئنتر هم بودم که در فضای دانشگاهی به آن کمتر توجه میشود. اما اتفاق بامزهای افتاد. استادانی که من وقتی قسمتهای منفی کتاب را مینوشتم به یاد آنها میافتادم و اینکه حضور آنها در دانشگاه چقدر غیرواقعی است، خود آنها بعدها به من گفتند که چه کتاب خوبی! اینها که گفتی حرفهای دل ماست. یعنی همه، حتی مخالفان هم همدلی میکردند با کار. همین که کسی فکر کند حرف دل او در یک کتاب جاری شده است یعنی ایجاد یک تغییر کوچک.
اصراری داشتید که این حرفها را در قالب داستان نگویید؟
در کتاب اول من، ارمیا وقتی میخواستم مشکلات جامعه پس از جنگ را بگویم فضای دانشگاه را برگزیدم. شاید به خاطر تصویر بدی بود که از دانشگاه در آن سالها داشتم. بعدها دیدم ملالانگیز است که در هر رمان یک شخصیت دانشگاهی داشته باشم. رفتم و نشت نشا را نوشتم. در نفحات نفت هم شخصیتی را شکل داده بودم به نام آقای گاورمنت که از جنس مسئولان «سهلتی» است که در کتاب گفتهام. ابتدای کار میخواستم براساس این آدم قصهای بنویسم به نام ««مسئول سه لتی» اما هر چه جلوتر رفتم دیدم حرفهای غیرداستانی زیادی دارم که نمیتوانم همه را در داستان بیاورم و به همین خاطر، یک بار برای همیشه در این اثر تکلیفم را با مسئول سهلتی روشن کردم.
در کتاب شما موضوع روبهرویی ما با پدیده مدرنیسم بسیار مورد توجه قرار گرفته است. در رویارویی فرهنگ انقلاب اسلامی با مدرنیسم که ظاهرا مسئلهای امانیته است، شما چه وظیفهای را برای روشنفکر نویسنده قائل هستید و چه نقشی را برای مخاطبان؟
من دنیای تکپارادیمی برای خودم متصور نیستم. دنیایی که در آن تنها با یک گفتمان بخواهم موضوعی را تحلیل کنم. امروز دنیا را میتوان از زوایای مختلفی دید، میشود دنیایی را دید که مهمترین مسئلهاش چالش میان سنت و تجدد باشد. اتفاقی که در جریان روشنفکری ما در چهار دهه گذشته افتاده است و ما هم از آن پیروی کردهایم. این موضوع پس از انقلاب اسلامی به چالش فکری بزرگی با عنوان کارآمدی یا ناکارآمدی بدل شد که میتواند مسئله مهمی در نوع خود باشد. در بیان یک مسئله نظری چارهای نداریم جز این که عالم را ساده کنیم و در آن عالم ساده شده حرفمان را بزنیم. این کار را من هم انجام میدهم. در ایران همه مشکلات از مسئله نفت ناشی نمیشود ولی من سعی کردم مشکلات را از زاویه نفت و اقتصاد آن ببینم.
این مسئله طبیعی است. اما مسئله من مسئله برخورد میان سنت و تجدد نیست . مسئله ما بیش از سه قرن است که به صورت ناخودآگاه، بحران عقبماندگی است. من احساس میکنم انسان ایرانی در مقابل این مسئله سعی میکند تئوریپردازی کند و آن را بچسباند به موضوعاتی غیر از خود موضوع. رقابت و برخورد میان سنت و تجدد هم در میان ما برای حل این مسئله بوده است. در نزاع سنت و تجدد هم در ایران دو گفتمان وجود دارد، یکی گفتمان فردیدیها و دیگری گفتمان نصریها که البته من به هیچ کدامشان دلبستگی ندارم اما نسبت به مدرنیسم بینظر هم نیستم. معتقدم چارهای جزو روبهرو شدن با آن و وارد شدن به آن نداریم. کسی اگر غیر از این را میگوید باید یک راهکار کلی ارائه دهد.
برای اینکه خیال بسیاری از دوستان انقلابیام را راحت کنم باید بگویم که مدرنترین پدیدهای که جهان اسلام امروزه با آن روبهرو است پدیده انقلاب اسلامی است. انقلاب ما بیشک پدیدهای مدرن است و پیروزی آن هم با تکیه بر ابزار مدرن رخ داد. در دنیای رسانه و البته در شرایط سالهای پیروزی انقلاب اسلامی نوارکاست عامل اشاعه انقلاب اسلامی شد و امام(ره) هم در نوفل لوشاتو با مدرنترین ابزار (رسانه) به جنگ با رژیم طاغوت میپردازد. با مصاحبههایی که با رسانهها انجام میدهد و انقلاب را از طریق فرهنگ جلو میبرد. امام(ره) اگر غیر از این میاندیشید به عوض نوفللوشاتو، جای دیگری در شرق عالم را انتخاب میکرد. معتقدم با توجه به همین رویکرد امام(ره)، ما هم برای رسیدن به تمدن اسلامی چارهای جز روبهرو شدن با مدرنیسم نداریم اما باید در آن به سوالات خودمان پاسخ دهیم و مشکلات را از زاویه خودمان تعریف کنیم. من به عنوان کسی که افق ذهنیام ساخت تمدن اسلامی است باید توضیح دهم که راه رسیدن به آن چیست و باید برای مخاطبم جایگاه تعیین کنم.
البته در پیروزی انقلاب اسلامی عامل اصلی پیروزی، مردم بودند و نوع عمل آنها اما شما در کتابتان میگویید که امروزه همان مردم قدرت عملگرایی و تصمیمگیری ندارند.
بله با شما موافقم، مردم که دلبسته انقلاب بودند در پیروزی و شکلدهی نظام ما نقش داشتند و در دفاع از آن هم به شدت مفید فایده بودند اما باید دید که آیا این مردم امروز هم در تصمیمسازیهای نظام نقش دارند؟
امروز چگونه باید اراده مردم به دولت و نظام برسد. در جهان این موضوع حل شده است. دولتی که خودش را از طریق مالیات مردم تامین میکند به حرف کسی که او را حمایت میکند، گوش میدهد اما دولتی که درآمدش از راه نفت است دلیلی ندارد که به حرف مردم گوش دهد پس نظرات مردم را راجع به حکمرانی نمیپذیرد.
شما در بخش مهمی از کتابتان به موضوع مدیریت فرهنگی در اقتصاد نفتی و ارزش مادی فرهنگ در شرایط این تفکر اشاره کردهاید اما اگر فرهنگ را یک پدیده اقتصادی هم بدانیم، اساسا ایرادی دارد؟
با حذف موضوع اقتصاد فرهنگ، بیش از هر چیز نه اقتصاد که فرهنگ لطمه میخورد. شما نگرانیتان مادی شدن امر فرهنگی است اما از خطر بزرگتر مادیگرایانهای به نام فرهنگ دولتی غافل هستید. ما چارهای نداریم که به رابطه میان مخاطب و مولف احترام بگذاریم. حالا این مسئله میتواند در فروش کتاب و فیلم از مجاری غیردولتی باشد یا به هر شیوه مستقل دیگری. این مرزی است که باید در فرهنگ دولتی و مستقل مدنظر قرار بگیرد.
اساسا مشکل شما با دولت به عنوان یک عنصر تاثیرگذار برای فعالیت اقتصادی فرهنگی چیست؟
البته باید اذعان کنم که جریان فرهنگی دولتی که من در کتابم به آن میپردازم تنها به دوره امروز ما اختصاص ندارد. این جریان از زمان هویدا تابهحال در بدنه کشور ما باقی مانده است. اصل گرفتاری این است که دولتی که ارتزاق آن با چیزی خارج از بدنه مردم خود باشد، نسبت به مردم بیاعتنا میشود. حال این دولت اگر وارد کار اقتصادی هم شد به خاطر اینکه قدرت و ثروت خود را در کنار هم آورده است، عملا دست بخش خصوصی را میبندد و به این دلیل بخش خصوصی ما به تدریج تنبل و نحیف میشود و اتفاقی که میافتد این است که کار واقعی در حوزه فرهنگ بیاجر میشود.
ریشه این تفکر در کجاست؟
اصل قصه این است که جریان فرهنگی دولتی دوست ندارد کسی درباره موضوعی نظر مخالف داشته باشد. چپ و راست هم ندارد. مشکل اینجاست که اگر دولت بخش خصوصی را پذیرفت بهطور طبیعی باید خودش را کوچک کند. وقتی دولت سیستم خرید کتاب را در دست خود گرفته است این میشود که تنها همحزبیها و طرفدارانمان به این سامانه راه پیدا میکنند و…
چه تضمینی وجود دارد که اگر بخش خصوصی این کار را برعهده بگیرد به این یکسویهنگری نیفتد؟
حتما میافتد. من میگویم این رفتار است که باید عوض شود یعنی مثلا صنعت نشر با خصوصی شدن سالم نمیشود. همه میدانیم ناشر به دنبال کتابی است که فروش داشته باشد. اما در صورت خصوصی بودن نشر، فضایی رقابتی شکل میگیرد. آن وقت تازه برای دولت فرصت نظارت به وجود میآید. این نقد که عنوان میکنید در واقع نقد به یک جامعه سرمایهسالار است که براساس نظامهای اقتصادی باز شکل میگیرد، اما مسئله این است که امروز از شدت بزرگی دولت از سوی دیگر بام در حال افتادنیم.
در فضای نفتی و فرهنگ نفتی امکان گسترشهای بیرویه وجود دارد و ایجاد سازمانهایی که عملا هیچ فایدهای ندارند.
پس جریان فرهنگی امروز را به عملگرایی متهم میکنید؟
ما عملا به دنبال چیزی نیستیم، فقط میخواهیم اعلام کنیم که در حال انجام کار مهمی هستیم و طبیعی است که در این رابطه تبلیغات هم میکنیم.
اما جریان فرهنگی رسمی بر خلاف نظر شما معتقد به وجود و حضور معناگرایی است و نه پوچگرایی؟
معناگرایی اختراع شده تا ضعف ما را در جذب مخاطب پوشش دهد. یعنی عملا بهجای آنکه بگوییم کار ضعیف ساختیم، گفتیم مخاطب شعور پایینی دارد.
آثاری ساختیم که یک میلیارد هزینه ساخت داشتند اما چند میلیون بیشتر بازگشت سرمایه نداشتند.
پس باید بپرسم که اگر اینقدر این مسئله روشن و واضح است چرا هنرمندانی حاضر میشوند با این سیستم همکاری کند؟
البته همه را نباید به یک شکل دید. من برای توضیح این نظر در کتاب، مجبورم همه را با یک چشم ببینم اما واقعیت این است که همه چیز اینگونه نیست که در کتاب میخوانید، ما حتما آدمهای خدومی هم داریم. اما جریان فرهنگی دولت ما چه دولتهای چپ و چه دولتهای راست نتوانسته خدمات مناسبی را به مردم ارائه دهد و دلیل آن هم این است که نسبت به مردم پاسخگو نیست. در عرصه فرهنگ ما سرسپرده افرادی شدیم که توانستند در عرصه فرهنگ غیردولتی برای پیروزی انقلاب فعالیت کنند نه در عرصههای دیگر. ما امام را با کسانی شناختیم مثل آیتالله شیخ ابراهیم امینی که در دهه ۵۰ کتاب «آیین همسرداری» را مینویسد که همان سالها یک میلیون نسخه آن میان مردم توزیع میشود، یعنی درد مردم را شناخته بوده. سرسپرده فردی هستیم مثل شهید بهشتی و باهنر که پیش از انقلاب در سیستم نگارش کتابهای درسی نفوذ میکنند و کتب دینی را مینویسند که هنوز از سطح معرفتی کتابهای امروزی مشابه بالاتر است.
سرسپرده کسی هستیم مثل آیتالله هاشمیرفسنجانی که کتاب «امیر کبیر قهرمان مبارزه با استعمار» و«سرگذشت فلسطین» را مینویسد که در زمان خودش یعنی دهه ۴۰ و ۵۰ از همه آثار روشنفکران قابل توجهتر بوده. سرسپرده جریانی هستیم مثل جریان آثار دکتر علی شریعتی، سرسپرده کسی هستیم مثل رهبر انقلاب که کتاب «صلح امام حسن(ع)» را از قویترین جریان روشنفکری عرب زمان خود میگیرد و ترجمه میکند و وارد بازار میکند تا نشان دهد مبارزه فرهنگی را. من با این آدمها دلبسته انقلاب اسلامی شدم و همه این افراد بدون حمایت دولت به این موفقیتها رسیدند و من را هم همین موضوع به سمت آنها جذب کرد. این افراد قدرت هدایت و کنترل افکار عمومی را داشتند. ما نیز امروز پیرو همین تفکر هستیم.
اما به نظرم مشکل ما فقط دولت نیست. خود شما مثلا گفته میشود که آخرین رمانتان با حمایت وزیر ارشادی اجازه انتشار گرفت که تندترین نقدها را به او دارید. با این وضع چگونه میتوان انتظار داشت که شما به عنوان نویسندهای که خود را جزو روشنفکران میداند، بخواهد در سیستم فرهنگی تغییری وارد کند، سیستمی که انگار خودش هم جزو آن است؟
البته این را بگویم که من اگر الان در جهت باد حرف میزدم، وضعیت کتابهایم خیلی بهتر بود. اما نظرم را مهمتر میدانم از وضعیت کتابهایم. مسیر حرکتم در جهت انقلاب اسلامی است و مخاطبم را بهواسطه انقلاب اسلامی کسب کردهام. این یک واقعیت است.
جراید طیف مقابل و موافق هم از دید سیاسیون معنا مییابد. در انتخاب روزنامه و مطبوعه برای مصاحبه تنها ملاکم جهت سیاسی نیست. ملاکهای دیگری هم دارم. در همه ادوار سیاسی هم با همه نشریات مصاحبه داشتهام. از شهروند امروز تا شلمچه. این ربطی به اتفاقات اخیر ندارد.
راجع به آخرین رمانتان که با حمایت وزیر ارشاد اجازه انتشار گرفت، چیزی نگفتید.
من یک نویسنده حرفهایام. چاپ شدن هر کتاب برای من بزرگترین اتفاق عالم است. چند سال در دفترم مینشینم، تلفن را قطع میکنم و مینویسم… بعد از چند وقت هم کتابی از من آماده میشود… هرگز اجازه نمیدهم که به دلایل حقیری جلو انتشار کتابم را بگیرند. سالی یک کتاب هم باید از من چاپ شود و گرنه خفه میشوم. اگر کتاب من منتشر نشود تبدیل میشوم به یک آدم غرغرو. پس برای چاپ کتابم هر کاری میکنم. پیش وزیر و وکیل رفتن که سهل است! اما شما هم به عنوان یک ژورنالیست باهوش یا مخاطب فهمیده کمی تامل کنید.
چه کسی خبر گرفتن مجوز از طریق وزیر و نه مثل باقی از طریق معاون وزیر را به به روزنامهها میدهد؟ من که این کار را نمیکنم پس کار افراد دیگری است که نمیخواهند چنین کتبی منتشر شود. برای انتشار بیوطن رفتم دفتر آقای صفار هرندی و به او گفتم .
حق اثر من این نیست که این افراد آن را بررسی کنند و ایراد بگیرند و حذف کنند. در نتیجه کتاب را شخص رئیس اداره کتاب وقت خواند و مجوز داد و البته بعد از آن هم به همین بهانه از کار برکنار شد. گرفتن مجوز حق من است و برای گرفتن این حق هرکاری میکنم. ضمنا گرفتن این حق من، باعث تضییع حق دیگران نمیشود. امید که همه حقشان را بگیرند.
من هم نمیگویم معنی بدی دارد ولی خیلی از دوستان نویسنده هستند که قدرت این رفت و آمدها را ندارند. پس نباید اثرشان چاپ شود؟ این از منظر مدیریت فرهنگی که مدعی آن هستید عدالت است؟
۲۰ سال سابقه نوشتن دارم و همچنین مخاطبی فراجناحی. این من نیستم که این رفت و آمدها را ساختهام، این سابقه قلم من است. پس قطعا از آن استفاده خواهم کرد. هرکسی هم به وسع خود باید همینگونه رفتار کند. تنها دارم از حق خودم دفاع میکنم. این حق با حقوق دیگران همپوشانی ندارد. اگر روزی برای گرفتن جایزه از این سابقه استفاده میکردم، داشتم تعدی میکردم به حقوق دیگران، اما برای گرفتن مجوز، به هیچ عنوان چنین چیزی صحیح نیست…
این آیا همپوشانی و همراهی با سیستم فرهنگی به قول شما سه لتی نیست؟
این ربطی به آن ماجرا ندارد. ما نمیتوانیم سیستم بالا آمدن آن مدیر فرهنگی را عوض کنیم و به خاطر همین مخاطب من آن جوان ۱۸ ساله است. عوض کردن این مدیران کار من و شما نیست. مینویسم و به هر قیمتی کتابم را چاپ میکنم. از آنطرف ادا هم در نمیآورم و در یک سیستم ناسالم، خلاف شأنم، میروم دفتر همان معاونت و از او طلب مجوز میکنم. کسانی که پیش رو ادا در میآورند، پشت سر هزار بستگی و وابستگی به این طرف آب و آن طرف آب دارند.
من دلبسته انقلاب اسلامی هستم. من اگر در وطنم کتاب چاپ نکنم، هیچ جای دیگری هم نمیتوانم آن را چاپ کنم… برای همین ادا در نمیآورم و میروم دنبال گرفتن مجوز.
احساس نمیکنید که مخاطب شما پارادوکس نقد به مدیریت فرهنگی و دولتی و در عین حال تمسک به آن را برای چاپ یک اثر نمیپذیرد؟
به هیچ وجه! من امتیاز مادی نخواستهام، امکان خارج عرف نخواستهام، جایزه نخواستهام، مجوزی را که حق طبیعی من است، مطالبه کردهام. اگر همه نویسندگان ایرانی مجوز بگیرند یا نگیرند، دخلی به حق من راجع به مجوز کتابم ندارد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت رسیک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 450]
-
گوناگون
پربازدیدترینها