واضح آرشیو وب فارسی:تابناک: سه مشكل اصولگرايان از نگاه دعاگو
اگر كسي واقعاً اصولگرا باشد، همان فرد يك اصلاحطلب نيز است و بالعكس. اين مطلب به اين معني است كه اصلاحطلبي يك جرياني در كنار اصولگرايي و بالعكس است. اين به لحاظ چارچوب فرهنگي موضوع است.
حجتالاسلامدعاگو در گفتگو با «فردا» به بررسي جريانات سياسي در كشور، همچنين ارزيابي دو گروه عمده اصولگرا و اصلاح طلب پرداخت.
عضو شوراي سياستگذاري ائمه جمعه و شوراي جامعه روحانيت در اين گفتگو در ارزيابي جريان اصولگرايي گفت: اصولگرايي، گرايش به اصول است. ما مسلمانيم و اعتقاد داريم اسلام داراي اصول است. از نظر كلي اصولگرايان به اصول اسلام و ارزشهاي سياسي وفادارند. اصولگرا كسي است كه به مباني و قواعد و ارزشهاي بنيادين اسلام وفادار باشد.
وي ادامه داد: هر مسلمان واقعي يك اصولگراي واقعي است. اسلام يعني كاستي ستيزي و بسترسازي براي رشد. مانند درختي كه براي رشد هرس ميشود.
دعاگو همچنين در خصوص جريان اصلاح طلبي گفت: در مقابل جريان اصلاحطلبي جريان كاستي ستيزي و مبارزه با نواقص است. جريان بسترساز براي رشد و پويايي و شكوفايي است. اين را بايد خاطر نشان سازم كه اگر كسي واقعاً اصولگرا باشد، همان فرد يك اصلاحطلب نيز است و بالعكس. اين مطلب به اين معني است كه اصلاحطلبي يك جرياني در كنار اصولگرايي و بالعكس است. اين به لحاظ چارچوب فرهنگي موضوع است.
وي افزود: در فرهنگ ديني اصولگرايي همان اصلاحطلب است. اگر در سخنانمان اظهار ميكنيم كه اصولگراي اصلاحطلب يا اصلاحطلب اصولگرا، منظورمان اين است كه دو زاويه يا دو افق مختلف از يك واقعيت هستند. در واقع همه در يك راستا در حال حركتند. اما در جامعه ما اصولگرايي و اصلاحطلبي رقباي دو جريان سياسي رو در رو تعريف شدند كه مدام با هم در حال تعامل و مبارزه هستند و در مقابل يكديگر قرار دارند.
عضو شوراي جامعه روحانيت افزود: اصولگرايي و اصلاحطلبي اگر در يك جا با هم جمع شوند موجوديت حقيقي خود را به دست مي آورند اما وقتي اصلاح طلبي از مجموعه اصولگرايي فاصله گيرد تبديل به اصلاح طلب صرف و يا اگر اصولگرايي از مجموعه اصلاحطلبي فاصله بگيرد ميشود اصلاحطلب تنها و اينها فقط مختص به نامها مي شوند.
حجت الاسلام دعاگو افزود: من اعتقادم اين است گروههايي كه نامشان با هم در تعارض است يا هر دو جريان از هويت اصلي خود فاصله گرفته و يا يكي از آنها اصولاً از هويت خارج شده و با آن يكي درگير است. شما جريان حقيقي اين دو جريان را بايد با يكديگر متحد ببينيد. وقتي به صحنه تعارض و درگيري و تعرض ميرسيد در اين صحنه اصولگراي واقعي در مقابل اصلاحطلب واقعي قرار ندارند يك جريان غيرواقعي در مقابل جريان واقعي يا دو جريان غيرواقعي در مقابل هم قرار دارند.
وي در خصوص ارزيابي اش از جريان اصلاح طلبي در دوره آقاي خاتمي گفت: «جريان اصلاحطلب در دولت آقاي خاتمي، هسته مركزي يعني جرياني كه با آرم اصلاحطلبي زير پرچم سياسي حاضر شده بودند به نظر من اصلاحطلب واقعي نبودند چون اگر اصلاح طلب واقعي مي بودند با قانون اساسي و نظام جمهوري اسلامي زاويه نداشتند.»
دعاگو در اين خصوص افزود: جريانهايي كه با قانون اساسي و نظام جمهوري اسلامي تعارض پيدا كردند واقعاً اصلاحطلب نبودند اگر اصلاحطلب بودند جلوي اين دو مورد نميايستادند. بيشتر جريان اصلاح طلبي به جمهوريت نظام وابسته است و تلاش كردن براي زير سوال بردن صلاحيت نظام قابل قبول نيست.
جرياني كه در زمان آقاي خاتمي فعاليت ميكردند به جمهوريت تكيه ميكردند و اسلاميت را زير سوال ميبردند در حقيقت به نوعي از سكولاريسم و ليبرال دموكراسي غرب پيروي ميكردند. به همين دليل مردم در مقابلش ايستادند و ديديم كه در شوراها راي نياوردند و در مراحل بعدي هم نتيجه خوبي نداشتند. آنها آنچه كه مطرح ميكردند به عنوان اصلاحطلبي ايجاد نفي و نارسايي در ساختار نظام بود و به عبارت ديگر در زمان آقاي خاتمي جرياني ايجاد شد كه با اصلاحات فاصله داشت اما نام خودش را اصلاحطلب ميگذاشت. البته منظور هسته مركزي است و بدنه عمومي يعني جريانهاي سياسي مردم سالم بودند. كساني كه جريان اصلاحطلبي را هدايت و مديريت ميكردند آنها يك جريان سكولاري بودند كه در مقابل اصلاحات حقيقي ايستاده بودند و آنچه كه آنها دنبال ميكردند اصلاحات و رفع نقض نبود و به عبارت ديگر كاستي آفريني بود نه كاستي زدايي.
وي همچنين در نقد جريان اصولگرا گفت: جريان اصولگرايي بعد از جريان دوم خرداد به وجود آمد البته زمينههاي اوليه در انتخابات دوره دوم شوراها خودش را نشان داد در جريان دولت نهم جريان اصولگرا پياده شد. من معتقدم به لحاظ جهتگيريهاي عمومي سياسي و جهتگيريهاي فرهنگي و وفاداري به نظام و اسلام و خط امام و قانون اساسي، مجموعه، اصولگرا بوده است و از اين نظر مشكلي ندارد. اما به لحاظ شايستگيها اصولگرا نبودند. اصل مشكل در نگاهها و ديدگاهها نيست يعني اگر تمام جريان را نگاه كنيد ميبينيد افراد به لحاظ اعتقادي سالم هستند مواضع سياسي در حوزه ساختار عمومي بدون مشكل است اما وقتي به حوزه اجرا و عمل ميرسند اصولگرايي دچار مشكل ميشود.
دعاگو در توضيح علت بروز اين مسئله گفت: اصولگرايان چند اصل را فراموش كردند اصل اول قانونگرايي است. به قانون آن احترام لازم را نميگذارند مثلاً براي احراز يك مسئوليت، شرايطي تعيين شده اهميت نميدهند و فرد مورد نظر خودشان را در آن مسئوليت قرار ميدهند. مشكل دوم اساساً به شايسته سالاري توجه نميشود. آن مجموعهاي كه در رأس قدرت هستند بين مجموعه جريان اصولگرايي نمي گردند ببينند افراد ديگر چه شايستگيهايي دارند و آنها را سركار بياورند. نوعاً نگاهها طيفي و جنبي است.
هر گروهي با مجموعه خودش همراه است. همين مساله باعث شده كارهاي بزرگ به آدمهاي كوچك داده شود و كار كوچك به آدمهاي بزرگ سپرده شود. كارهاي كوچك را آدمهاي بزرگ انجام نميدهند و كارهاي بزرگ را آدمهاي كوچك نميتوانند انجام دهند در نتيجه كارها خراب است. اشكال سوم در حوزه اصولگرايي بيثباتي است. تغيير و تحولات از حالت متعارف خودش خارج است. در سه دوره هشت ساله مقام معظم رهبري، آقاي هاشمي رفسنجاني و آقاي خاتمي مجموعاً در تمام آن دوران دو نفر يا سه نفر از پستهاي خودشان بركنار شدند. اما در دولت نهم كه يك دولت اصولگرا است حدود نه نفر وزير و معاون رئيس جمهور از كار بركنار شدند و اين بسيار بيسابقه است كه اگر دو يا سه نفر ديگر بركنار شود عملاً كابينه از اعتبار ساقط است.
اين بيثباتي در حوزه اجرايي باعث ميشود برنامه چشمانداز بيست ساله كه هيچ، برنامه چهار ساله هم هيچ، برنامه يك ساله هم نميتواند به درستي انجام شود. بيثباتي در دولت آقاي احمدينژاد يك جريان واقعاً استثنايي و بينظير در تاريخ انقلاب اسلامي است. ما در هيچ دورهاي آنقدر بيثباتي نداشتيم و اين اشكال باعث ميشود اساساً طرح و برنامه به درستي اجرا نشود
دوشنبه 7 مرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تابناک]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 145]