تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 31 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):هرگاه مؤمن به برادر [دينى] خود تهمت بزند، ايمان در قلب او از ميان مى‏رود، همچنان ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1817192026




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

هديه خدا


واضح آرشیو وب فارسی:سایت رسیک: هديه خدا
درويشي، مقداري طناب داشت. آن را به بازار برد و به يك درهم فروخت. مي خواست با آن يك درهم براي بچه هاي خود غذايي تهيه كند. به طرف بازار كه مي رفت، دو نفر را ديد كه با هم جر و بحث مي كردند و كم كم كارشان به دعوا كشيد. مرد درويش از ديگران پرسيد: «چرا آنها به سر و كله هم مي زنند؟» گفتند: « اين مرد يك درهم به آن يكي بدهكار است. طلبكار به او مهلت نمي دهد و مي خواهد به زندانش بيندازد.» درويش يك درهم خود را به مرد طلبكار داد و دست خالي به خانه برگشت. وقتي به خانه رسيد، به زن و بچه هاي خود گفت: « طناب را فروختم و يك درهم گرفتم، اما آن را در راه خدا، خرج كردم.»
درويش خانه را گشت و گليم كهنه اي را پيداكرد. آن را به بازار برد تا بفروشد. همه جاي بازار را به دنبال مشتري گشت، اما خريداري پيدا نشد. خسته و نگران به طرف خانه به راه افتاد. آن روز، صيادي يك ماهي صيد كرده بود و مي خواست آن را بفروشد، اما هيچ كس ماهي را نمي خريد. مرد درويش و صياد در بازار به هم رسيدند و از حال هم با خبر شدند. صياد به درويش گفت: « بيا با هم معامله اي بكنيم. تو گليم را به من بده، من هم ماهي را به تو مي دهم.» درويش قبول كرد. درويش، ماهي را به خانه برد و مشغول پاك كردن آن شد تا غذايي درست كند. وقتي كه شكم ماهي را پاره كرد، ناگهان مرواريدي درشت و نوراني از داخل آن بيرون آمد. درويش فهميد كه آن مرواريد هديه اي از طرف خداست. با خوشحالي، مرواريد را به بازار برد تا بفروشد، اما هيچ كس نتوانست قيمتي بر روي آن بگذارد. سرانجام كسي پيدا شد و مرواريد را به صد هزار دينار طلا از او خريد. درويش سكه هاي طلا را بار الاغي كرد و به طرف خانه رفت. چيزي نگذشت كه درويش ديگري در خانه او را زد و گفت: «در راه خدا چيزي بدهيد.»
درويش با خود گفت: « شايد اين درويش هم حال و روزش مثل حال و روز ديروز خودم باشد.» اين بود كه او را صدا زد و گفت: « برادر، نصف اين پولها مال تو. برو و هر چه زودتر كسي را بياور تا بتواني سكه هاي طلا را ببري. »
درويش گفت: « من نيازي به پول ندارم. من فرستاده خداوندي هستم كه مي گويد:« هر كس يك درهم در راه من خرج كند، ما صد هزار درهم از خزانه غيب به او پاداش مي دهيم.» بدان كه خداوند كار خير هيچ كس را بدون پاداش نمي گذارد.»





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سایت رسیک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 222]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن