واضح آرشیو وب فارسی:همشهری: بهدنبال فضايي خاكستري
سينمايجهان- ترجمه - كيكاووس زياري:
در طول 3 سال گذشته پيتر برگ 3 فيلم سينمايي را كارگرداني كرد و در 3 تاي ديگر بهعنوان بازيگر ظاهر شد.
در عين حال مدير توليد يكي از پربينندهترين برنامههاي هفتگي تلويزيوني هم بوده است. در همين ايام بود كه امكان كارگرداني نسخه دوبارهسازيشده فيلم علمي – تخيلي «دون» را پيدا كرد. تازهترين ساخته سينمايياش «هانكوك»، نوعي شوخي با فيلمها و قصههاي كميكاستريپي است. ويل اسميت در فيلم، يك ابرقهرمان افسردهحال و منزوي است كه كمكهايش به اهالي شهر باعث خسارات و ويرانيهاي بسياري ميشود؛ به همين دليل مردم ترجيح ميدهند دردسر و مشكل داشته باشند ولي اين ابر قهرمان به كمك آنها نيايد! استقبال تماشاگران سينما از اين فيلم در همهجا خيلي خوب بوده است.
* در كمتر از يك سال، شما جمي فوكس سياهپوست را كه در عربستانسعودي به مقابله با گروههاي تروريستي رفته بود رها كرديد و به سراغ ابرقهرماني سياهپوست (با بازي ويل اسميت) رفتيد كه بر فراز كاليفرنيا پرواز ميكند! خيليها عقيده دارند اين يك جابهجايي كامل و تغيير مسير از سوي شماست.
زماني كه «قلمرو» را تدوين ميكردم، پسر نوجوانم همراهم بود و من مجبور بودم هر چند دقيقه يك بار او را از اتاق بيرون ببرم تا صحنههاي خشن و پرحادثه فيلم را نبيند. او بالاخره صدايش درآمد و گفت چرا مرا اينقدر از اتاق بيرون ميكني؟ سعي كردم موضوع را به زباني ساده برايش توضيح دهم ولي ميدانستم كه حرف و توضيحات مرا بهصورت كامل نفهميده و درك نميكند. همان جا تصميم گرفتم فيلم بعديام چيزي باشد كه او هم بتواند آن را تماشا كند و مجبور نباشم او را مرتباً از اتاق تدوين بيرون كنم! حاصل كار همين فيلم «هانكوك» شد.
* ولي خب، «هانكوك» دقيقاً يك فيلم خانوادگي نيست.
خير، يك اكشن ماجراجويانه درباره ابرقهرماني خودويرانگر و منزوي است كه مدام دارد پرواز ميكند و در شرايطي كه عقلش سر جايش نيست، مردم را از خطرات و حوادث نجات ميدهد! با اين حال، نوجوانان هم تماشاگران اين قصه هستند. آنچه در قصه اين فيلم دوست دارم اين است كه با وجود آنكه در ژانر فيلمهاي ابرقهرمانانه قرار ميگيرد اما حرفهايي هم براي گفتن دارد و هدفش تنها سرگرمكردن بيننده نيست. خط اصلي قصه درباره مردي است كه در جستوجوي رستگاري است. او ميخواهد تبديل به آدم بهتري شود و سخت در اين رابطه تلاش ميكند. اين فيلم تفاوتهاي خيلي زيادي با ديگر فيلمهاي ابرقهرمانانه دارد.
* لحن فيلم هم خيلي شبيه ديگر فيلمهاي ابرقهرمانانه نيست.
براي فيلمهايم – در هر ژانر و سبكي كه بودهاند – هميشه بهدنبال يك فضا و محدوده خاكستري بودهام. هدفم خلق و ايجاد يك نقطهنظر قطعي بوده است. در مورد «هانكوك» هم نميخواستم حالوهوا و فضاي آن شبيه آن چيزهايي باشد كه شما از فيلمي با اين مشخصات ميخواهيد. در شروع قصه، همهچيز شيرين و بانمك است اما با گسترش ماجرا اين بامزهبودنها تبديل به نوعي درام ميشود و اين دقيقاً همان چيزي است كه ميخواستم.
* «قلمرو» هم تقريباً چنين حالوهوايي داشت؛ در آغاز كار احساس ميكنيم قصه در يك محدوده جغرافيايي مشخص رخ ميدهد ولي با پيشرفت قصه ميبينيم كه اين فضا خيلي عموميتر است و بخش وسيعتري را در بر ميگيرد.
واقعيت امر اين است كه ما درگير جنگي سخت و پردردسر هستيم و در شرايط فعلي كشور ما آمريكا در دوران سختي به سر ميبرد. مردم ما درگير مسائل سياسي و اجتماعي هستند و فيلمهاي سينمايي نميتوانند نسبت به مسائل مختلف بيتفاوت باشند، اما زماني كه قرار ميشود يك فيلم سينمايي يك ديدگاه سياسي ارائه دهد كار، مشكل و خطرناك ميشود. نكته اصلي اين است كه هنگام ساخت فيلمي با اين مشخصات، واقعيتها و اسناد را به تصوير بكشيم و دست به تحريف حقايق نزنيم. واقعيت امر اين است كه ما بايد در «قلمرو» به انتقاد از عملكرد بخشي از نيروي نظامي بپردازيم.
در فيلم «بازمانده تنها» (كار جديدي كه برگ قرار است كارگرداني كند) خط اصلي قصه در كشور افغانستان اتفاق ميافتد. حالوهواي فيلم چيزي بين 2 اثر جنگي «نجات سرباز رايان» (استيون اسپيلبرگ) و «سقوط شاهين سياه» (ريدلي اسكات) است و ميخواهم واقعيتهاي اين جنگ را به شكلي رئاليستي به تصوير بكشم.
* جالب است كه در فيلم سياسي افشاگرانه رابرت ردفورد به نام «شيرهايي براي برهها» (با بازي مريل استريپ و تام كروز) نقش كوتاهي بازي كرديد.
يك چيز را ميدانيد؟ تماشاگران فكر ميكنند «شيرهايي براي برهها» فيلمي سياسي بود اما اين تفكر اشتباه است! من متيو مايكل كارناهات نويسنده فيلمنامه فيلم را ميشناسم و ميدانم كه آدم خيلي ليبرالي نيست. او فقط يك قصه ساده نوشته بود كه در شرايطي جلوي دوربين رفت كه همهچيز رنگوبوي سياسي داشت. من خودم هيچوقت ديدگاههاي محافظهكارانه نداشتهام. هميشه سعي كردم ساده فكر كنم ولي هيچوقت فكر كردن درباره موضوعات مختلف را فراموش و رها نكردهام. تماشاگران استقبال خوبي از «شيرها براي برهها» نكردند. فكر نميكنم آنها مخالف پيام آزاديخواهانه فيلم بوده باشند. در حقيقت، اين فيلم از ساخت و پرداخت خوب سينمايي برخوردار نبود و همين باعث شد تا تماشاگران آن را پس بزنند.
* «دون» هم از بعضي نظرات يك فيلم ايدئولوژيدار بود. حداقل اينكه خوانندگان كتاب – كه بسيار هم پرخواننده و پرفروش شد – آن را بهعنوان استعارهاي درباره منابع نفتي خاورميانه در نظر ميگيرند. در فيلمي كه ميسازيد چقدر ميخواهيد اين بخش از مضمون كتاب را منعكس كنيد؟
حس خاصي در كتاب وجود دارد كه ميگويد چه چيزهايي باعث بهحركتدرآمدن چرخهاي قطار حاضر در قصه فيلم ميشود اما من نميخواهم فيلم را به همان صورتي كه قصه كتاب ميگويد بسازم. وقتي كتاب را خواندم، بهشدت آن را پسنديدم و علاقهام به آن باعث شد تا در مدتزمان كوتاهي چند بار آن را مطالعه كنم. فيلمي را هم كه ديويد لينچ چند سال قبل بر اساس اين كتاب ساخت، ديدم. چيزي كه هيچوقت در دل فيلم لينچ نتوانستم پيدا كنم، آن بخش قوي ماجراجويانه و حادثهپردازانه قصه كتاب بود. لينچ به ماجراها لحن كاملاً فلسفي داده بود و از ماجراجويي كاملاً دور شده بود.
* در حالي كه فيلمهاي شما مضاميني جدي، عميق و بزرگتر را مطرح ميكنند اما كارهاي تلويزيونيتان بيشتر روي جزئيات محل و كاراكترها تأكيد دارد و اين چيزي است كه در كارهاي در حال پخش تلويزيوني موردي كمياب است. همكارانتان در تلويزيون عليه شما موضع نميگيرند؟
وقتي كاري تلويزيوني انجام ميدهم احساسم اين است كه حتماً تماشاگراني براي كارهاي من وجود دارد. شما وقتي با رسانهاي مثل تلويزيون سروكار داريد بايد بدانيد كه چه نوع مخاطبي داريد و او چه ميخواهد. در عين حال، از كليشهها متنفرم و بهدنبال ارائه طرحهاي تازه هستم. اما اين طرحها هم توسط ديگران مورد استفاده قرار ميگيرند و بعد از مدتي ديگر تازه و بديع نيستند؛ آنوقت بايد به فكر كار تازهاي بود. جالب است كه خيليها مقابل حركتها و اقدامات تازه ميايستند و عليه آن موضعگيري ميكنند اما كمي بعد از همان چيزها در كارهايشان استفاده ميكنند.
* با نگاهي به فيلمهايتان – از «قلمرو» گرفته تا «هانكوك» ميبينيم كه با وجود تفاوتهاي آشكار و نهان، همه در يك مورد شبيه هم هستند؛ آنها موضوعات سخت و شرايط دشوار يك جامعه را به نمايش ميگذارند؛ در تمامي آنها هم يك نقطه اميد و رهايي وجود دارد.
حقيقت هميشه زشت بوده است. بسياري از ارزشها در زندگي روزمره زير پا گذاشته ميشود و برخي اصول ديگر در زندگي اجتماعي نقش و حضوري ندارند. حتي وضعيت محيط زيستي خوبي هم نداريم. نفت را هم داريم به شكلي افراطي مورد استفاده قرار ميدهيم. ولي فكر نميكنم ضرورتي وجود داشته باشد كه در هر فيلمي كه ميسازيم، همه اين مسائل و مشكلات را مطرح كنيم. بايد به تماشاگران فرصت تنفس هم بدهيم.
* «هانكوك» هم نوعي فرصت تنفس دادن به تماشاچي است؟
بله. فيلم با آنكه حرفهايي براي گفتن دارد ولي در عين حال كاري سرگرمكننده است. تماشاچي در وهله اول با يك قصه سرگرمكننده طرف ميشود و بعد درباره جنبههاي زيرين آن فكر ميكند. جذابيت سينما هم در همين است.
ورايتي- 15 جولاي 2008
تاريخ درج: 1 مرداد 1387 ساعت 09:47 تاريخ تاييد: 1 مرداد 1387 ساعت 09:58 تاريخ به روز رساني: 1 مرداد 1387 ساعت 09:55
سه شنبه 1 مرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: همشهری]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 140]