تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 15 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام موسی کاظم (ع):افطارى دادن به برادر روزه دارت از گرفتن روزه (مستحبى) بهتر است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ساختمان پزشکان

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1838129775




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

خاطره عطاءالله مهاجراني از ویزای الجزایر


واضح آرشیو وب فارسی:عصر ایران: خاطره عطاءالله مهاجراني از ویزای الجزایر براي ويزاي الجزاير به کنسولگري الجزاير در لندن مراجعه کردم. توي سايت کنسولگري نوشته بود از ساعت 9 صبح تا 4 بعدازظهر باز است. ساعت 12 ظهر رسيدم گفتند، تعطيل است. پاسخگو هم نبودند. گفتند سايت به روز نشده است. روز ديگر رفتم. پنج نفر توي صف توي خيابان روبه روي کنسولگري بودند. جواني باريک و بلندبالا با چهره کاملاً الجزايري، تيپ علي لوپوان نبرد الجزيره، زد توي صف. با فردي که دو نفر جلو تر از من بود، سلام و عليک گرمي کرد. صحبت شان گل انداخت. با خودم گفتم جا خوش کرد. همانجا مي ماند و زودتر مي رود. طرف گفت وگويش رفت. جوان برگشت، ديد نگاهش مي کنم. سلام کرد و رفت سر جاي خودش. لبخند زدم. چشمانش برق زد که؟ گفتم توي ذهنم بود که همانجا مي ماني. گفت نه، حق من نيست. ديد کتاب تازه موراکامي دستم است. «آن سوي تاريکي» گفت؛ «کتاب خوبيه قصه خيلي قشنگي را درباره سه برادر تعريف مي کند.» پرسيدم دانشگاهي هستي؟ گفت؛ نه آشپزم. توي سيتي (مرکز مالي و بانکي لندن) کار مي کنم. مقيم لندن هستم. -کي آمدي؟ -15 سال پيش. -چرا. - سربازي رفته بودم. مي خواستند آدم بکشم. ديدم اگر دستم به خون کسي آلوده بشود تا آخر عمر زندگي ام ويران مي شود. چطور مي توانستم يک هموطن الجزايري مسلمان را که گيريم با حکومت اختلاف دارد؛ بکشم. اصلاً نمي خواستم آدم بکشم. فرار کردم. حالا هم آمدم براي زنم ويزا بگيرم. زنم خارجيه. دانشجوي ادبيات فرانسه بودم. نوبتم شد. دبيرخانه سمينار نامم را براي کنسولگري فرستاده بودند. اشتباه شان اين بود که نامم را درست ننوشته بودند. همين کارم را به روز ديگر انداخت. اتاقک کنسولگري مختصري از تابوت فرعون بزرگ تر بود. فقط يک نفر مي توانست جلوي ديوار شيشه اي بماند تا کارش انجام شود. در بازگشت توي همان محله چشمم به پرچم عراق افتاد. انگار در سفارت عراق شکسته بوده؛ دو تا تخته سه لايي روي دو لنگه در کوبيده بودند. يک تکه نرده فلزي هم اريب کنار ديوار افتاده بود. درست مثل حال و روز بغداد. به گمانم همين موارد ريز و به ظاهر کم اهميت نشان مي دهد که آن سفير يا سرکنسول چند مرده حلاج است. گران ترين ساختمان ها را در محله اي استثنايي تملک يا اجاره کردن و رها کردن، موارد بسيار جزيي مي تواند نشانه مديريت درست باشد. محافظين سيدحسن نصرالله را نگاه کنيد، هيچ کدام اضافه وزن ندارند. پيداست روزها که به قول محافظان شخصيت را به مقصد مي رسانند، يله و رها نيستند. موي سر و زلفشان آشفته نيست. لباسشان مرتب و منظم است. نگاه شان زنده و هوشمند است و... ارتش اسرائيل را زمينگير مي کنند. اين دو سر حلقه با يکديگر نسبتي دارند. يک مدير درجه اول نمي تواند شلختگي را در کوچک ترين امور تحمل کند. جالب اينکه اين شلختگي ظاهري و کمي و مادي؛ در زبان هم بروز مي کند. زباني ناهموار، دهاني کج و کوله و واژگاني خرد و خراب. مامور کنسولي گفت؛ بايست يه هفته زودتر مي آمدي، گفتم از دبيرخانه سمينار گفته اند که امروز و فردا بيايم. - حالا چه خبره که مي خواهي بروي، - سميناره. روي ليوان چاي توي طاقچه پشت سرش خط خشک شده اي از رد چاي مانده بود. ليوان کج کنار طاقچه افتاده بود. البته نمي گويم مثل مجموعه کتاب هايي که پشت سر برخي سخنگويان وطني است. هم مجلدات بي ترتيب کنار هم چيده شده اند و هم چند تايي را سر و ته گذاشته اند... منبع: شرق  




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: عصر ایران]
[مشاهده در: www.asriran.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 369]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن