واضح آرشیو وب فارسی:عصر ایران: زندگى جهنمى نوعروس فرهاد به اتفاق سه نفر از دوستانش ،كودك ۸ساله اى را در راه مدرسه اش ربوده و از خانواده او ۱۰۰ ميليون تومان درخواست كرده بودند كه مأموران آنها را هنگام دريافت پول در منطقه گيشا دستگير كردند. عروس ۱۹ساله با چشمان اشكبار از اتاق رئيس مجتمع قضايى خانواده بيرون آمد و در گوشه اى از راهروى دادگاه خانواده روى صندلى نشست. در حالى كه دانه هاى اشك را از گونه هايش پاك مى كرد، مشغول نوشتن دادخواستى شد. اووقتى دريافت اشتياق شنيدن سرگذشتش را دارم ابتدا چندان تمايلى براى صحبت از خود نشان نداد اما وقتى دريافت كه ممكن است سرگذشت او براى ديگر دختران دم بخت و خانواده ها درس عبرتى باشد حاضر به گفت وگو شد. به آرامى با صداى بغض آلود از سرنوشت تلخ خود كه چگونه در ابتداى زندگى و جوانى شكست خورده سخن به ميان آورد.«مژده» ديگر آن دختر شاداب و خنده رو نبود. او مى گويد: وقتى دوم نظرى را قبول شدم، خيلى خوشحال بودم. پدرم هميشه مى گفت لازم نيست مژده ديپلم بگيرد. خانه دارى، بچه دارى و پخت و پز بيشتر به كار دختر مى آيد. درس خواندن جاى تربيت بچه را نمى گيرد. اما با اصرار مادرم و فاميل، سرانجام پدرم اجازه داد و به مدرسه اى رفتم كه با خانه ما خيلى فاصله داشت. براى رفتن به مدرسه بايد اتوبوس سوار مى شدم و اين برايم جالب بود و پس از مدتى چندتا دوست خوب پيدا كردم و رفت وآمد برايم راحت شده بود. اما يك مسأله خيلى آزارم مى داد و آن وجود يك پسر مزاحم به نام فرهاد بود كه هر روز صبح سر راه مدرسه جلوى من ظاهر مى شد و با نگاه ها و رفتارهايش برايم مزاحمت ايجاد مى كرد. او مى خواست بامن رابطه دوستى داشته باشد اما من اهل اين حرف ها نبودم. پس از مدتى فهميدم فرهاد، جوانى متعصب ، لجباز و مغرور است. با اين كه در آن ايام ۲۰سال بيشتر نداشت اما اداى بزرگترها را درمى آورد و هميشه به رفتار و اخلاق من و دوستانم ايراد مى گرفت. به خاطر من و دوستانم با پسرهاى ديگر دعوا مى كرد و او با كارهاى غيرمنطقى خود مرا كلافه و روزگارم را سياه كرده بود.مدتى گذشت، يك روز به من پيشنهاد ازدواج داد. خيلى تعجب كردم. چون او كار درست و حسابى نداشت و ضمناً علاقه اى نيز به او نداشتم. وقتى فهميد تمايل به ازدواج ندارم عصبانى شد. چندبار در كوچه و خيابان با من به مشاجره پرداخت و گفت بايد حتماً با او ازدواج كنم. حتى تهديد كرد كه اگر همسرش نشوم ، مرا مى كشد. خيلى ترسيده بودم.۶ ماه از تهديدهاى مرگبار او نگذشته بود كه به اتفاق خانواده اش به خواستگارى ام آمد. پدرم همان ديدار اول جواب رد داد و او نيز باعصبانيت خانه ما را ترك كرد. اما قبل از خروج نزد تمامى اعضاى خانواده ام مرا تهديد به مرگ كرد. چند روز بعدهم به بهانه واهى با پدرم درگير شد و بين آنها نزاع خونين درگرفت كه در آن ماجرا دست راست پدرم شكست. وقتى ديدم فرهاد دست بردار نيست به فكر چاره اى افتادم بنابراين براى نجات خانواده ام از مزاحمت ها و شرارت هاى خواستگار سمج تصميم گرفتم با او ازدواج كنم تا در طول زندگى مشترك انتقام مزاحمت هاى ۱۶ماهه اش را كه براى من و خانواده ام ايجاد كرده بود بگيرم.بدين ترتيب با وجود مخالفت هاى شديد خانواده ام با مهريه ۱۷۸۲ سكه طلا كه شماره شناسنامه ام بود به عقد فرهاد درآمدم.نوعروس جوان ادامه داد: با وجودى كه از او كينه داشتم، ۴ ماه تحملش كردم. كم كم با درست نكردن غذا و به بهانه هاى واهى از جمله اين كه چرا شب ها دير به خانه مى آيد، و يا اين كه چرا خانواده اش به خانه ما مى آيند و همچنين نظافت نكردن خانه، او را اذيت مى كردم. به خاطر هر موضوع كوچك با اودرگير مى شدم. بطورى كه همسايه هاى مجتمع مسكونى به خوبى درجريان درگيرى هاى ما قرار مى گرفتند. سرانجام تصميم گرفتم فرهاد را زندانى كنم. به همين خاطر مهريه ام را كه ۱۷۸۲ سكه طلا بود به اجرا گذاشتم. وقتى برگ احضاريه دادگاه خانواده به دست شوهرم رسيد، او عصبانى شد و تا مرز جنون پيش رفت و به خاطر اين كه در رابطه با نپرداختن مهريه به زندان نرود، مجبور شد به كارهاى خلاف رو بياورد.فرهاد از دستم خسته شده بود. هميشه مى گفت در ازدواج با من اشتباه كرده است. بالاخره براى اين كه بتواندمهريه سنگين مرا پرداخت كند، به اتفاق چندتن از دوستان شرور خود به كارهاى خلاف از جمله زورگيرى، اخاذى، كيف قاپى و حتى سرقت رو آورد كه سرانجام يك روز اطلاع يافتم مأموران اورا به اتهام كودك ربايى دستگير كرده اند.فرهاد به اتفاق سه نفر از دوستانش ،كودك ۸ساله اى را در راه مدرسه اش ربوده و از خانواده او ۱۰۰ ميليون تومان درخواست كرده بودند كه مأموران آنها را هنگام دريافت پول در منطقه گيشا دستگير كردند. پس از تحقيق و بازجويى نيز آنها روانه زندان اوين شدند. ضمناً در همين هنگام، حكم پرداخت مهريه ام نيز به او در زندان ابلاغ شد. او هم از داخل زندان براى من پيغام فرستاد و تهديد كرد دوستان خود را اجير خواهد كرد كه تا من و خانواده ام را بكشند.با شنيدن اين پيام شوكه شدم چون مى دانستم وقتى او تصميم بگيرد آن را به هر قيمتى اجرا خواهد كرد و براى اين كه زهر چشمى از من بگيرد، يكى از دوستان شرورش را به سراغ من فرستاد. او تهديدم كرد هر چه زودتر شكايتم را پس بگيرم. بعدهم مهلت ۱۰روزه اى برايم تعيين كرد. دوست شوهرم در عين حال تهديد كرد كه در صورت منصرف نشدن از شكايت، پدر بيمارم را خواهد كشت.وى در ادامه گفت: امروز هم به دفتر رئيس مجتمع قضايى خانواده آمده ام تا با بيان حقايق تلخ زندگى ام از او كمك بگيرم و همچنين به رئيس مجتمع قضايى خانواده گفتم مى خواهم شكايت خود را پس بگيرم و با بخشيدن همه حق و حقوقم از فرهاد طلاق بگيرم. اما رئيس مجمتع قضايى به من اطمينان داد كه فرهاد ـ همسرم ـ نمى تواند كارى انجام دهد و به من قول داد در حمايت قانون هستم و مى تواند همه حق و حقوق قانونى ام را بگيرد. اما مى ترسم كه در اين ميان تاوان عشق اجبارى خود را با مرگ خود يا يكى از عزيزانم بدهم.جواد صادقى رئيس مجمتع قضايى خانواده نيز درباره پرونده نوعروس به خبرنگار «ايران» گفت: متأسفانه برخى از دختران و پسران جوان به خاطر ناآگاهى گرفتار عشق هاى خيابانى و بى پايه و اساس مى شوند كه هزينه هاى سنگينى براى آنها به دنبال دارد. در اين پرونده نيز نوعروس براى رهايى از مزاحمت هاى خواستگارش تن به ازدواج تحميلى با او داده است و در حقيقت پايه زندگى مشترك آنها با نفرت، كينه و انتقامجويى شكل گرفته است و عروس و داماد جوان نيز رنگ خوشبختى وسعادت را نديده اند. پسر با لجبازى خود قصد داشت با دختر ازدواج كند و دختر نيز براى اين كه خود و خانواده اش از شر مزاحمت هاى او خلاص شود و همچنين از او انتقام بگيرد پاى سفره عقد نشست و كار به جايى كشيده شد كه داماد جوان در اوايل زندگى مشترك به كارهاى خلاف از جمله اخاذى، آدم ربايى و زورگيرى روى آورد. از سوى ديگر دختر جوان نيز فقط باهدف انتقام جويى از شوهرش به خانه بخت رفت. بعد هم با اجرا گذاشتن ۱۷۸۲ سكه طلا، او را راهى زندان كرد. بدين ترتيب همه اين مسائل دست به دست هم دادند تا مشكلات بزرگتر شوند. در حالى كه آن دو مى توانستند به طور منطقى و با استفاده از نظرات كارشناسان و مشاوران خانواده مسائل خود را قبل از ازدواج حل كنند تا ديگر نيازى به طرح مسائل پليسى و قضايى نباشد. وى در ادامه گفت: دختران دم بخت و جوانان آماده ازدواج بايد بدانند با جبر و زور نمى توانند به خواسته هايشان برسند و رسيدن به اهداف غيرمنطقى و صرفاً احساسى بدين گونه، جز بدبختى، بدنامى و سابقه كيفرى نتيجه ديگرى همراه ندارد و والدين نيز بايد مراقب رفتار و تصميم گيرى فرزندانشان باشند و آنان را از خطرهايى كه سر راهشان است، آگاه سازند. چون يك تصميم غيرمنطقى و اشتباه يك عمر پشيمانى به همراه دارد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: عصر ایران]
[مشاهده در: www.asriran.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 414]