تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 7 آذر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):ردم دو گروه‏اند: دانشمند و دانش‏اندوز و در غير اين دو، خيرى نيست.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1834752381




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

ورزش در شاهنامه (19)


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: ورزش در شاهنامه (19)دست پروردگان ورزش در شاهنامه

مقدمهاز این شماره و در فصل دوم از بخش سوم، با تکیه بر ابیات و اشعار شاهنامه به پاره ای از خصلت ها و منش های پهلوانان شاهنامه چه در میدان جنگ و ورزش و چه در صحنه اجتماع و سیاست و چه در زندگی خصوصی (مثل پوشاک و غذا خوردن و...) اشاره می کنیم تا با توجه به آنچه که در دو بخش قبلی در باره اهمیت و ضرورت و کارکردهای ورزشی و پهلوانی در شاهنامه گفتیم، بخش سوم به مثابه نتیجه گیری روشن کند که دست پروردگان ورزش در شاهنامه، که «پهلوانان» بودند مبلغ و معرف و مبین چه فرهنگ و مرام و اخلاقی و ... بوده اند، امید که مقبول افتد.فصل دوم:فرهنگ پهلوانی1- نام و ننگپهلوان دوست دارد با «نام » از دنیا برود، نام پهلوانی و گردی از خود باقی بگذارد و در همین حال از بین برود. مرگ در میدان جنگ یا هنگام شکار و در یک کلام «مرگ سواره» برای پهلوان آرزوست و بهترین نوع مردن.مرا کشتن آسان تر آید زننگ و اگر با ز مانی ز پیکار و جنگشاهنامه – ص 309نگویند بی نام گردی بمرد مگر زیر خاکم بباید سپردشاهنامه ص 170دغدغه و نگرانی پهلوان این است که پس از مرگ او «نامش» باقی بماند و «نام» او یادآور و تداعی کننده گردی و پهلوانی در اذهان آیندگان باشد. این است که می بینیم تمام پهلوانان محبوب و دوست داشتنی شاهنامه به هنگام رزم یا در وقت شکار کشته می شوند و در دست دشمن اسیر نمی شوند. رستم در نخجیر گاه می میرد. و سیاوش در نبردی نابرابر جان می سپارد. حتی <<پیران>> پهلوان تورانی اما خوشنام و نیک سیرت در میدان به دست دشمن (گودرز ایرانی) کشته می شود. اما گرسیوز و افراسیاب و... ذلیل و در دست دشمن کشته می شوند.مرا سرنهان گر شود زیر سنگ از آن به که نامم برآید به ننگشاهنامه – ص 303«نام» شیشه عمر پهلوان است و پهلوان حاضر نیست این شیشه بر خاک افتد که اگر بیفتد عمر او نیز به پایان آمده حتی اگر جسمش جان داشته باشد. در جنگ ایران با توران بهرام پسرگودرز، وقتی از میدان جنگ برمی گردد متوجه می شود که تازیانه خود را در میدان جا گذاشته است پس به میدان برمی گردد. اما سر راه گیو با او صحبت می کند.گیو:بدو گفت گیو ای برادر مرو فراوان مرا تازیانه است نوو ...ترا بخشم این هفت از ایدرمروچنین گفت با گیو بهرام گرد که این ننگ را خوار نتوان شمردشما را ز رنگ و نگارست گفت مرا آنکه شد ننگ با نام جفتوز آنجا سوی قلب لشگر شتافت همی گشت تا تازیانه بیافتشاهنامه – ص 1562- آزادگیبرای پهلوان ننگ است دست به بند دادن و تسلیم شدن یا از میدان کارزار گریختن، در چند داستان مهم شاهنامه نظیر داستان رستم و اسفندیار، می خوانیم که اگر پهلوان دست به بند بدهد و تسلیم شود یا از صحنه بگریزد. مشکلی باقی نمی ماند. اما پهلوان این کار را نمی کند و فاجعه چهره می بندد به قیمت آزاد ماندن و دست به بند ندادن پهلوان. در داستان رستم و اسفندیار علی رغم این که اسفندیار به رستم قول می دهد که مدت بند کوتاه است اما رستم آن را نقطه ضعفی می داند که با همه کوچکی و مخفی بودنش پرونده روشن او را تیره می کند یا در داستان های دیگر پهلوان در میدان کشته می شود به قیمت فرار نکردن و به اصطلاح خودشان «پشت به دشمن نکردن و ... »

این خصلت و آئین پهلوانی را در این ابیات به خوبی می توان دید و البته ابیات دیگری در این باره خواهد آمد:تو دانی که من پیش تخت قباد به مردی چه کردم توداری به یادبه گیتی سرشت سترگی مرا هم او داد و نام بزرگی مراتو فرمایی اکنون که پنهان شوم (؟!) و یا بند او را به فرمان شوم (؟!)قبول بند از سوی پهلوان مساوی است با «عار»، «شکست»، «زشتکاری» و ... در یک کلام حقارت روح و در فرهنگ پهلوانی مرگ جسم را بر مرگ روح ترجیح می دهند. چرا که قبول این حقارت از سوی پهلوان یعنی پشت پا زدن به هر آنچه که او و نیاکانش در راهش بارها شمشیر زده اند و بارها جان بر کف نهاده اند چنان که رستم در مقابل تقاضای اسفندیار که تسلیم شدن او را طلب می کرد پاسخ می دهد:زمن هر چه خواهی تو فرمان کنم ز دیدارت آرامش جان کنممگر بند، کز بند عاری بود شکستی بود زشتکاری بودنبیند مرا زنده با بند کس که روشن روانم برین است و بسمرا سرنهان گر شود زیر سنگ از آن به که نامم برآید به ننگشاهنامه – ص 303که گوید برو دست رستم ببند نبندد مرا دست چرخ بلندمرا خواری از پوزش و خواهش است وزین چرب گفتن مرا کاهش استشاهنامه – ص 304ندیدست کس بند بر پای من نه بگرفت شیر ژیان جای منشاهنامه – ص 303پهلوان دلیلی برای بندگی کردن نمی بیند، او هر چه دارد به نیروی دست است و تکیه بر یزدان. مدیون کسی نیست. زیربار منت کسی نیست.کجا گرد کردم به نیروی دست.نترسم ز کس جز ز یزدان پاکتو اندر جهان خود ز من زنده ایچو خشم آورم شاه کاوس کیستچه کاوس پیشم چه یک مشت خاکمرا زور و پیروزی از داورست نه از پادشاه و نه از لشگرستسرنیزه و گرز یار منند دو بازو و دل شهریار منندچو آزادم از او نه من بنده ام یکی بنده آفریننده امدلیران به شاهی مرا خواستند همان گاه و افسر بیاراستندسوی تخت شاهی نکردم نگاه نگهداشتم رسم و آئین و راهاگر من پذیرفتمی تاج و تخت نبودی ترا این بزرگی و بختتاج بخش:نشاندم بدین تخت من کیقباد چه کاوس دانم ز خشمش چه باکشاهنامه – ص 189پهلوانانپهلوانان نیازی به مناصب و مقامات بالاتر ندارند و حتی در شاهنامه ملاحظه می کنیم که در مقاطع مختلف مردم از پهلوانان تقاضا می کنند و به آنها اصرار می ورزند که پادشاهی را قبول کنند اما هیچ کدام (رستم ، گودرز، گیو، طوس، سام و ...) نمی پذیرند چون آن را خلاف رسم و آئین پهلوانی می دانند.چو گودرز و چون رستم پهلوان کس آهنگ آن تخت شاهی نکردشاهنامه – ص 470مگر پهلوان رستم سرفراز به گنج و سپاه تو دارد نیاز- خطاب به یکی از شهریارانشاهنامه – ص 72بندگی:مرا مرگ بهتر از این زندگی که سالار باشم کنم بندگیشاهنامه – ص 209جای دیگر:که گر من دهم دستبند و را و گر سرفرازم گزند و رادو کارست هر دو به نفرین و بد گزاینده رسمی نو آئین و بدشاهنامه – ص 307پشت نکردن به دشمن:به افراسیاب این سخن مرگ بود که بایست پشتش به خسرو نمودشاهنامه – ص 240

و باز:بکوشم بمیرم مگر مردوار نخواهیم از ایرانیان زینهارسرانجام هر زنده مردن بود خود این زندگی دم شمردن بودشاهنامه – ص 1503- بی نیازی و مناعتبی نیازی و مناعت یکی از منش ها است که از اجزای اصلی فرهنگ پهلوانی است. پهلوان از همه چیز و همه کس بی نیاز است؛ این دیگران (شهریاران و مردم) هستند که به او و قدرت و ابتکار و نیروی او احتیاج دارند. پهلوان به آنچه هست، قانع است؛ خیال و رویا در سر ندارد و بلند پرواز نیست؛ آرزوی بلند ندارد، خود راه را انتخاب کرده است و قصد دارد تا پایان زندگی هم در همان راه و با همان نام بمیرد.پس نه چشم به تخت شاهی دارد و نه به مال و مکنتی نیاز دارد که خود و لیاقت هایش نتواند آنها را برآورد سازد. بی نیازی، دلیل آزادگی پهلوان است و این است که گستاخ و شجاع بر سر شاهان و فرمانروایی که راه بیداد می پویند فریاد می کشند و یا آبرو زندگی می کنند. در مقابل وعده و وعیدها تطمیع نمی شوند و فریب. نمی خورند و با تکیه بر خصلت ها و ویژگی های خود، انجام وظایف و کارکردهایی که برعهده دارند پا می فشارند و اصرار می ورزند. دلیل بی نیازی پهلوانان از دیگران را در دو عامل می توان خلاصه کرد که در ادبیات آینده آنها را بارها ملاحظه می کنیم:1- اتکا به نیروی الهی (یزدان)2- اتکا به نفس و قدرت و شجاعت خودبی نیازی:وقتی رستم برای نجات کاوس که دربند شاه مازندران گرفتار است به مازندران می رسد، از طرف پادشاه مازندران طی نامه ای او را برای صرف نظر کردن از هدف ترغیب و تطمیع می کند و رستم چنین پاسخ می دهد:مگر پهلوان رستم سرفراز به گنج و سپاه تو دارد نیازازین باب دیگر مجنبان زبان که آرد زبانت برون از دهانشاهنامه – ص 72و یا:وقتی رستم از حرکات و رفتار کاوس ناراحت می شود او را چنین زیر ضربات سرزنش خود می گیرد، و بی نیازی خود را به رخ کاوس شاه می کشد:تهمتن بر آشفت با شهریار که چندین مدار آتش اندر کنارهمه کارت از یکدگر بدترست ترا شهریاری نه اندر خورستشاهنامه – ص 89اخلاق پهلوانی:من آن رستم زال نام آورم که از چون تو شه خم نگیرد سرمرستم خطاب به کاوس:شاهنامه – ص 89دلیران به شاهی مرا خواستند همان گاه و افسر بیاراستندسوی تخت شاهی نکردم نگاه نگهداشتم رسم و آئین و راهو تنها پهلوانی که در شاهنامه بر تخت شاهی می نشیند بهرام چوبینه است که بارها مورد سرزنش جامعه و پهلوانان دیگر قرار می گیرد. مثل:به کردار شاهان نشیند به بار ابا یوز در دشت جوید شکارشاهنامه – ص 474جز از رزم شاهان نداند همی4- توکل و تکیه بر یزدان...همان طور که گفته شد دلیل بی نیازی پهلوان، قدرت و نیروی اتکای به نفس است. اما دلیل مهمتری که در شاهنامه می توان یافت این است که پهلوانان توکل و اعتماد عجیبی به نیروی حمایت کننده یزدان دارند. پهلوان فقط خود را مدیون یزدان می داند و فقط در مقابل اوست که واژه ترس برایش معنا پیدا می کند و سعی دارد در راه و رضای او حرکت کند. حمایت اینان از شاهان تا وقتی است که شاهان در راه ایزدی گام برمی دارند و از فره ایزدی برخوردارند.

داستان توکل پهلوانان به خدای سبحان، فصل مفصل و جداگانه ای دارد که در جای خود خواهد آمد. اما اینجا در ادامه بحث فرهنگ پهلوانی ناگزیر به اشاره به فرازهایی از آن هستیم تا در این مختصر توانسته باشیم لااقل سایه ای کمرنگ از این فرهنگ را به دست دهیم:سرم گشت سیر و دلم کرد بس جز از پاک یزدان نترسم ز کسشاهنامه – ص 90نترسم ز کس جز ز یزدان پاکشاهنامه – ص 311مرا کشتن آسان تر آید ز ننگ اگر با ز مانی ز پیکار و جنگمرا گویی از راه یزدان بگرد ز فرمان شاه جهانیان بگردرستم پس از گذاشتن از خوان سومبه یزدان چنین گفت کای دادگر تو دادی مرا دانش و زور و فرشاهنامه – ص 67سپهبد به گودرز کشواد گفت که این راز بر کس نشاید نهفتموقع نا امیدی:اگر لشگر ما پذیره شوند سواران بدخواه چیره شوندشاهنامه – ص 163همه دست یکسو به یزدان بریم منی از تن خویشتن بیفکنیمشاهنامه – ص 89مرا زور و پیروزی از داورست نه از پادشاه و نه از لشگرستسرنیزه و گرز یار منند دو بازو و دل شهریار منندسخن پهلوان در دم مرگ:به هنگام مرگ، راست ترین سخنان بر زبان افراد جاری می شود. در این جاست که به قول مرحوم دکتر علی شریعتی: «فرصت عزیزی به دست می آید تا چهره حقیقی هر کس را خوب ببینم... آدمی بوی مرگ را که می شنود صمیمی می شود. بر بستر احتضار هر کس «خودش» است. وحشت مرگ او را چنان سرآسیمه می سازد که به حال تظاهر نمی ماند. حادثه چنان زرگ است که بزرگان همه کوچک می شوند...»(1)آری در این لحظه است که می توان از زبان «رستم» عنصر اصلی فرهنگ پهلوانی را و عاملی که چگونه زیستن پهلوان را مشخص می سازد، شنید:چنین گفت رستم ز یزدان سپاس که بودم همه ساله یزدان شناسمرا زور دادی که از مرگ پیش ازین بی وفا خواسته کین خویشگناهم بیامرز پوزش پذیر که هستی تو بخشنده و دستگیرهمان راه پیغمبر و دین تو پذیرفتم و راه و آئین توچو دارم ره دین و آئین پاک روانم کنون گر برآید چه باک...بگفت این و جانش بر آمد ز تن سرو زار و گریان شدند انجمنکوتاه سخن این که طبق گفته رستم راه و آئین پهلوانی همان راه دین و پیغمبر خداست و چون پهلوان چنین راه و روشی را در زندگی پیش گرفته است پس چرا از مرگ بترسد و به خاطر ترس از مرگ تن به ذلت و خواری و تسلیم و بندگی دهد... ؟!پاورقی:1- دکتر شریعتی، علی، اسلام شناسی (م. آ...) ص 419 ورزش در شاهنامه(17)  ورزش در شاهنامه(18) 





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 588]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن