محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1827753327
گفت وگو با حميد متبسم پيش از كنسرت گروه «دستان» در تالار بزرگ كشور فصل جديدي در راه است
واضح آرشیو وب فارسی:ايرنا: گفت وگو با حميد متبسم پيش از كنسرت گروه «دستان» در تالار بزرگ كشور فصل جديدي در راه است
امير ملوك پور
- تنظيم هايي كه از شما طي اين سال ها شنيده شد، نمونه هايي از به رخ كشيدن قابليت تركيب سازهاي ايراني به حساب مي آيند و تا حدي مي توان سازبندي شما را منحصر به فرد و كاملاً شخصي دانست. مساله تنظيم و چندصدايي نوشتن براي موسيقي سنتي از ديد شما چه معايب و چه مزايايي دارد و اصولاً اين تفكر كه موسيقي چندصدايي در موسيقي ايراني جايگاهي نداشته و پديده يي است كه از موسيقي غربي وارد موسيقي ايراني شده تا چه حد از ديد شما درست يا غلط است؟
انتخاب چندصدايي يا تك صدايي در تنظيم كردن يك قطعه كاملاً شخصي است و به نگرش موسيقيدان به قطعه مربوط است.
بيشتر آثار در موسيقي ايراني در ابتدا تك صدايي خلق مي شوند يا شده اند و پس از آن آهنگساز آن اثر يا موسيقيدان ديگري اقدام به تنظيم چندصدايي كار مي كند و به همين دليل بر اثر چندصدايي شدن كار بسياري از حالت ها و تزيينات اجراي سلو تحت تاثير قرار مي گيرد.اين امر ناگزير است، ليكن بايد ديد كه با از دست دادن اين حالت ها و زيبايي ها چه به دست مي آوري؟غالب آثاري كه از من به صورت چندصدايي ارائه شده از ابتدا چندصدايي فكر و ساخته شده اند و من به اينكه اين پديده غربي است و در موسيقي ما جايي ندارد و به هنر موسيقي در محدوده مرز هاي سياسي اعتقادي ندارم.
- گروه دستان از نوازندگاني تشكيل شده كه هر كدام در مكاني متفاوت زندگي مي كنند. اين پراكندگي جغرافيايي تا چه حد در كارگروه تاثيرگذار بوده است؟
نمي توان گفت اگر ما در كنار يكديگر در يك شهر زندگي مي كرديم اكنون در چه وضعيتي بوديم. جهان امروز ما نتيجه فعل و انفعالات ديروز است. با اين وجود مي توان گفت كه تمرين جمعي بيشتر، مي تواند نتيجه يي بهتر از اين را هم داشته باشد.
- نزد بسياري از آهنگسازان اين اعتقاد وجود دارد كه نوشتن براي يك كوارتت زهي شايد كاري سخت تر باشد تا نوشتن براي اركستر سمفونيك. گروه دستان، در مقايسه با بسياري از گروه هاي سنتي از حجم بالاي صدايي برخوردار نيست و غالباً از سه خطً ملودي نواز (بربط، كمانچه، سه تار يا تار) تجاوز نمي كند. اين مساله تا چه حد كار را سخت تر يا آسان تر كرده است؟ آيا همين نكته دليل استفاده از نوازندگان مهمان در آلبومي است كه به زودي منتشر خواهد شد؟
به جز بوي نوروز و ماه عروس آثار ديگري كه به نام دستان ارائه شده است از چندصدايي وسيعي برخوردار نيست و غالب كارها تك صدايي با رنگ آميزي ها، اينجا و آنجا كانن ها و كنترپوان هاي جسته و گريخته يي است. ما در تركيب كنوني دستان تا زماني كه كار ها به همين گونه باشند مشكل حجم و كمبود ساز نخواهيم داشت. در اثر جديد(به نام گل سرخ) نگرش به گونه يي ديگر است و سه ساز مهمان (سنتور، غژك و سيتار هند) با تفكر و مناسبت با كار انتخاب شده اند.
- نوازندگان مطمئناً در تكنوازي هايشان استقلال بيشتري دارند اما در كارگروهي و هنگامي كه يكي از اعضاي گروه كاري را نوشته و تنظيم كرده است، اين استقلال در چه حدي است؟ به طور مثال چقدر پيش مي آيد كه يك كار از قبل نوشته شده، به هنگام تمرين ها و گروه نوازي از نقطه نظر سازبندي يا اجرا و لحن دچار تغيير شود؟
در كارگروه دستان نظر و سليقه اعضا شنيدني و محترم است و از اين روست كه تغييرات هميشه و كم و بيش پيش مي آيد، و البته باز برمي گردد به نوع كار. به عنوان مثال در كار به نام گل سرخ همه چيز نوشته شده و فكر شده است و جايي براي تغيير بزرگي نيست مگر آنكه نوازندگان كوبه يي كه تركيبات وزن ها را بر اساس سليقه آهنگساز، خود انتخاب مي كنند يا مثلاً ساز هاي ديگر حالت هاي خاص اجرايي خودشان را با مشورت اعمال مي كنند.
- شما با خوانندگان متعددي كار كرده ايد از جمله بيژن كامكار، شهرام ناظري، ايرج بسطامي و سالار عقيلي. به نظر شما مساله خواننده سالاري در موسيقي ايران چه جايگاهي دارد و اين مساله كه كار يك آهنگساز در بسياري از موارد به نام خواننده تمام مي شود چه اثرات منفي يا احياناً مثبتي در فضاي موسيقي ما داشته است؟ شما اصولاً تا چه حد به اين خواننده سالاري معتقديد؟
چندي پيش دوستي با من تماسي گرفت و پرسيد؛ مگر تصنيف سرمست كار تو نيست؟
گفتم؛ كار گروه دستان، شهرام ناظري و من.
پرسيد؛ پس چرا در فلان وب سايت اين تصنيف فقط به نام شهرام ناظري ثبت شده؟
گفتم؛ من تصور مي كنم كه دست اندركاران اين وب سايت به اين تصنيف علاقه مندند، ليكن قدردان و شاكر نيستند.
اين پايمال كردن ساده ترين حقوق انساني است و قدرناشناسي در مقابل آناني كه موجب اين لذت براي او شده اند. بسياري از شنوندگان موسيقي نه در ايران بلكه در جهان و به استثناي شنوندگان موسيقي كلاسيك اروپايي، خواننده را به عنوان منشاء آثار مي داند. سالار بودن خواننده به خوانندگان مربوط نيست، شنونده اين گونه مي خواهد و اگر تصوير يا نام خواننده يي را روي جلد اثر نبيند آن كار اقبالي در بازار موسيقي نخواهد داشت. اگر لطف از سر بي اطلاعي مخاطب هنر شامل حال هر يك از ديگر دست اندركاران هنر موسيقي نيز مي شد امروز عناوين نوازنده سالاري يا آهنگسازسالاري را نيز داشتيم. به طور كلي نقش نظر عوام و اكثريت بي اطلاع نه بر هنر موسيقي بلكه بر همه شئون زندگي ما غالباً منفي بوده است. البته در كارهاي آوازي غالباً خواننده نقش سوليست دارد و بايد اهميت داشته باشد، ليكن در هر كاري خالق اثر و اجراكنندگان ديگر نيز در حظ بردن شنونده نقش بسيار دارند و بر شنونده فعال موسيقي است كه چشم و گوش بگشايد و قدر زحمت ديگران را نيز گرامي بدارد.
مسلماً اگر اين توجه خاص شنونده به موسيقي آوازي نبود، موسيقي سازي ما امروز وضع بسيار بهتري مي داشت.
- بسياري موسيقي سنتي ايراني را تا حدي خسته كننده و يكنواخت قلمداد مي كنند. نوك تيز اين انتقادات در غالب موارد به مساله رپرتوار برمي گردد. اينكه برنامه سنتي هميشه از يك روند هميشگي «پيش درآمد، چهارمضراب، ساز و آواز، تصنيف و رنگ» برخوردار باشد تا چه حد اين مساله را تقويت مي كند؟
كاملاً درست است، موسيقي ما براي تحول نياز به تحول در فرم دارد و رپرتوار قديم و كلاسيك موسيقي ايران جوابگوي كاملي براي جهان امروز ما نيست و البته با حفظ همه زيبايي هايش قابل فراگيري و ارائه به عنوان موسيقي قديم ايران است.
- از ديگر انتقاداتي كه به آهنگسازان ايراني وارد مي شود مساله وابستگي بي حد و حصرشان به رديف و پيروي بي چون و چرا از رديف است. نظر شما به عنوان آهنگسازي كه در آثارش اين وابستگي تا اين اندازه حس نمي شود (نمونه هايي مانند «سه نوازي» يا «بامداد») در اين مورد چيست؟
تغيير در كنار تكرار، رمز ارتباط محكم با مخاطب موسيقي است، تغيير در وزن و سرعت در كنار تغيير در مقام و مايه دو اصل برابر براي جلوگيري از به خواب رفتن گوش در پيگيري تم اصلي اثر موسيقي است. من اعتقاد به تكرار در موسيقي دارم ولي تكراري كه گوش و هوش را با خود ببرد و ارتباط تو را با اثر قطع نكند و اين ميسر نيست مگر با ابزار تحول و تغيير در وزن و مد.
- در آلبوم «ساز نو آواز نو» شاهد سبكي از آوازخواني يا بهتر بگوييم تصنيف خواني بوديم كه در نوع خود بسيار نو و متفاوت بود اما ديگر نه از سوي خواننده اش و نه از سوي شما پيگيري نشد. اين شيوه خواندن چه پايه و اساسي داشت و اصولاً چه تفكري پشت اين سبك پنهان بوده؟ آيا به نظر شما عدم استقبال مخاطب باعث شد اين شيوه از خواندن ادامه پيدا نكند يا دلايل ديگري دخيل بودند؟
اين شيوه خواندن شهرام ناظري است و فكر مي كنم كه ايشان در «سفر به ديگر سو»، «لوليان» و همين طور در ديگر آثارشان اين شيوه را دنبال كردند.
- اجراي آثاري از اعضاي گروه دستان توسط اركستر سمفونيك ليژ در بلژيك با تنظيم محمدرضا درويشي كنجكاوي بسياري را برانگيخته است. اگر ممكن است كمي درباره كم و كيف اين همكاري توضيح دهيد.
فكر انجام اين پروژه از اوايل سال 2006 در ذهن ما بود و پس از اجراي بداهه با اركستر سمفونيك بي بي سي و آشنايي با رهبر مهمان پاسكال روفه (فرانسوي) به عمل نزديك تر شد.
از آن پس با ارتباط با محمدرضا درويشي فعاليت ما براي اجراي اين پروژه بالا گرفت و آثاري از حسين بهروزي، سعيد فرج پوري و من در دست كار قرار گرفت. اجراي شهر ليژ اولين اجراي ما بود كه اميدواريم با استقبال اركستر هاي بزرگ ديگر نقاط جهان ادامه پيدا كند.
- در «به نام گل سرخ»، آلبومي كه به زودي وارد بازار ايران خواهد شد از نوازندگان مهمان نيز استفاده كرده ايد كه حضور سيدهارت كيشنا، نوازنده سيتار در نوع خود تامل برانگيز است. چطور شد كه به فكر استفاده از اين ساز در كنار سازهاي ايراني افتاديد و اينكه اين تجربه تا چه حد مثبت بوده است؟
من اين تغيير را در كار مديون شعر شفيعي كدكني ام، اشعار انتخابي مرا به اينجا راهنمايي كرد. زبان شعر او مرز نمي شناسد، موسيقي من نيز سعي مي كند اين گونه باشد.
مثبت و منفي بودنش را البته شما و ديگر شنوندگان بايد قضاوت كنيد، در من ولي، ديروز فكرش و امروز شنيدنش بسيار موثر بوده و هست.
- يكي از گونه هايي كه در حال حاضر به شدت در فضاي موسيقي ايراني متداول شده موسيقي اصطلاحاً تلفيقي است. آيا تجربه شما با سيتارنواز هندي را مي توان به نوعي نزديك شدن تفكر شما به اين شيوه از موسيقي تلقي كرد؟ اصولاً از ديد شما مساله تلفيق آيا حد و مرزي مي شناسد يا به طور كل محدود به تجربه هايي است كه موسيقيدانان مختلف با سلايق و سبك هاي مختلف در كنار هم بايد به اشتراك بگذارند؟
تجربه هميشه خوب است و همه اين كارهايي كه تاكنون شده هنوز تجربي اند و هيچ يك راه به قانونمندي پيدا نكرده اند.
پيدايش دوره هاي مختلف هنري از رنسانس تا مدرنيته در ابتدا در تلاش يافتن دگرگوني پديد آمده است و تنگ نظري جلودارش نبوده و نيست و آنچه امروز به عنوان سنت پذيرفته شده است روزگاري مخالف سنت شمرده مي شده. از اين رو حد و مرز شناختن براي هنر موسيقي اگر عقيده من نيز باشد، نظري كاملاً شخصي است و جلوي جريان تلاش براي يافتن گويش هاي تازه را نخواهد گرفت.
- آخرين كنسرت گروه دستان در ايران به حدود دو سال پيش برمي گردد كه استقبال كم نظيري از آن به عمل آمد. ولي متاسفانه غالب اجراهاي گروه دستان در خارج از مرزهاي ايران بوده است. مشكلات برگزاري كنسرت در ايران به گونه يي است كه در كيفيت كار گروه و اصولاً حس وحال نوازندگان و خوانندگان تاثير مي گذارد. شما چه راهكارهايي را براي بهبود اين وضعيت (كه گريبانگير بسياري از موسيقيدانان ايراني شده است) پيشنهاد مي كنيد؟
هر آنچه من اينجا بگويم تكراري است و ديگر همكاران من بار ها گفته اند. موسيقي هنري است كه روزگار ما با آن مي گذرد، موسيقي نان است، آب است و هوا. در دنيا كسي نيست كه بدون موسيقي زندگي بگذراند و يك چنين پديده يي نياز به حمايت دارد. ما در ايران چهار سالن مناسب كنسرت نداريم و مسائل اداري كنسرت دادن هم تمامي ندارد، به علاوه كمبود قانون قاطع و مشخصي براي برگزاري اين گونه اجتماعات از مشكلات اصلي برنامه گذاشتن در ايران است. به عقيده من بدون حمايت قاطع دولت و تشكيل يك سازمان مستقل موسيقي و اعمال يك سيستم صد درصد هنري مشكلي حل نخواهد شد. جريان موسيقي را بسپريم به دست كساني كه مساله شان موسيقي و نگرش شان هنري است.
- نسبت به بسياري از آثار ارائه شده در زمينه موسيقي سنتي، آثار شما و گروه دستان (به ويژه در آخرين آلبوم ها) كمتر نشاني از ساز و آواز هاي سنتي به چشم مي خورد و رويكردي كاملاً محسوس به سوي استفاده بيشتر از قطعات ضربي هويداست به گونه يي كه حتي در بسياري از قسمت هاي ساز و آواز، گروه يك پايه ريتميك ثابت را به طور متناوب تكرار مي كند. آيا اين نگرش ناشي از اين تفكر است كه موسيقي ساز و آوازي و با متر ً آزاد (بدون ريتم) جايگاه كمتري در موسيقي معاصر دارد يا دلايل ديگري پشت اين تصميم گيري وجود دارد؟
اين شيوه يي است كه موسيقيدانان ايراني سال هاست براي ارائه آواز به شنونده و سبك كردن سنگيني هاي شنيدن آواز تنها پيش گرفتند و ما فقط باني آن نيستيم. ساز و آواز اگرچه در گذشته فرم غالب در ارائه موسيقي ايراني بوده، ولي امروزه يكي از انواع آن است. اين است كه در فرم هايي كه ما براي كارمان انتخاب مي كنيم وقتي ساز و آواز ارائه مي شود يا كوتاه است يا به اين شيوه متناسب با كار ارائه مي شود. به هر حال ولي همه اينها به نوع كاري كه در دست داريم برمي گردد و ممكن است در كاري به مناسبت ساز و آواز تنها بيشتر داشته باشيم.
- شما در حوزه نوازندگي از پرورش يافتگان مكتب چاووش محسوب مي شويد. اگر ممكن است روايتي از دوره هاي آموزشي و استاداني كه با آنها كار كرده ايد داشته باشيد. فكر مي كنيد در صداي ساز شما ردپاي چه استاداني را مي توان دنبال كرد؟
من فقط نوازنده نيستم و عمرم را تا امروز صرف نوازندگي، آهنگسازي و آموزش به يك اندازه كرده ام. شايد بهتر است كه رد پاي استادان را از قبل از چاووش در من جست وجو كنيد.
من پدرم نوازنده تار بود. فروشنده لوازم و صفحات موسيقي نيز بود. مسن ترين برادرم هم نوازنده ويولن بود. دم بدون موسيقي نداشتم. در كودكي تار «ني داوود» و آواز قمر مي شنيدم و در همان زمان با آثار آهنگسازان روس و با موسيقي كلاسيك آشنايي شنيداري داشتم. تار «نوازي» را خودجوش و با ديدن و متاثر از پدرم آغاز كردم. دوران تحصيل در دانشسراي هنر و هنرستان موسيقي بسيار متاثر از آهنگسازي و شيوه كارگروهي استاد فرامرز پايور بودم و از نوازندگي استادم هوشنگ ظريف همين طور. با ورود به چاووش و آشنايي با استادان محمدرضا لطفي و حسين عليزاده رديف را به شيوه يي ديگر و در كنار استاد پرويز مشكاتيان تصنيف سازي را و با كار در گروه عارف گروه نوازي را آموختم. به هر حال اينها همگي روي من موثر بودند و اگر امروز رنگي هست و نغمه يي به همه اينها مديون است.
- درباره رپرتوار كنسرت تهران در شهريورماه بگوييد. اين كنسرت را چگونه پيش بيني مي كنيد؟
برنامه با همايون شجريان بايد سرفصل يك دوره كار جديد باشد. من قبلاً هم اشاره كرده ام كه همايون شجريان يكي از آن چهره هاست كه بسيار مورد توجه ياران دستان است. اعتبار او (نه فقط به دليل نام خانوادگي اش بلكه به خاطر پشتوانه كارش) ما را به همكاري با او ترغيب مي كند و فكر مي كنم براي او نيز گروه ما همين قدر جذاب است. اجرا هاي پروژه تازه ما با او از اروپا آغاز شد و حالا در ايران و بعد در امريكاي شمالي دنبال خواهد شد. آثار اين مجموعه دو بخشي متعلق به من و سعيد فرج پوري است كه در مايه هاي دشتي و اصفهان ساخته و طراحي شده اند. اين مجموعه در اجراي زنده برلين به ضبط رسيده و به همان گونه در دو سي دي مجزا در ايران و خارج ارائه خواهد شد. توانايي هاي همايون شجريان نه فقط به عنوان يك خواننده، بلكه به عنوان يك موسيقيدان دست و بال ما را باز مي كند و اميد داريم كه كارهاي متفاوتي را با او عرضه كنيم.
كار آينده من با او اپرت سيمرغ است كه بر اساس داستان زال در دست آهنگسازي است. در اين اثر كه پنج خواننده دارد همايون شجريان به عنوان سوليست نقش اصلي را ايفا خواهد كرد.
يکشنبه 23 تير 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ايرنا]
[مشاهده در: www.irna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 315]
-
گوناگون
پربازدیدترینها