واضح آرشیو وب فارسی:رسالت: يك درامبه ظاهر خانوادگي
اكبر خوردچشم
چند ماهى است كه دوشنبه شبها از شبكه دوم سيما يك سريال متفاوت با سريالهاى ديگر سيما پخش مىشود؛ سريالى با نام “مرگ تدريجى يك رويا” اثر فيلمساز مطرح سينماى ايران، آقاى فريدون جيرانى كه رفته رفته بر تعداد تماشاگران آن افزوده مىشود و اين افزايش تعداد تماشاگران و به تبع آن مطرح شدن نقدهاى خوب و بد در باب اين سريال نشان از بالندگى اين مجموعه تلويزيونى دارد.
مجموعه تلويزيونى مرگ تدريجى يك رويا روايتگر زندگى شخصى يك نويسنده به ظاهر روشنفكر است كه با ازدواجش با يك مرد روشنفكر اما سنتگرا صاحب يك زندگى پركش و قوس مىشود؛ چنانچه از يك طرف خواهر نويسنده ساناز و دوستان متنفر از مردانش و از طرف ديگر خانواده سنتگرا، آرام و خردگراى همسرش بر هيجانات و اتفاقات موجود در سريال دامن مىزنند و رفته رفته اين زوج جوان يعنى حامد و مارال را به پرتگاه جدايى و طلاق مىكشانند واين چنين است كه لابهلاى حوادث مختلف داستان سريال، حرفها و انديشههايى مطرح مىشوند كه اغلب آنها با عبور از خط قرمزهاى خاص خانوادهها بر تحير و تعجب مخاطبان مىافزايند.
بىترديد آنچه در اين سريال بيش از هر چيزى مدنظر است و توجه تماشاگران را به خود جلب مىكند، پررنگ بودن نقش زنان است. زنانى كه به سه دسته تقسيمبندى مىشوند؛ يك دسته زنان خودخواه، متنفر از مردان و به اصطلاح فمينيست هستند كه سردسته آنها ساناز و هلن است. در روبرو زنانى خردگرا، خانوادهدوست و بهطور كلى نمادى از زن مسلمان ايرانى قرار دارند كه در دو خواهر حامد خلاصه مىشوند. دسته سوم هم زنان مردد و متحير هستند كه در انتخاب بين سنت و تجدد لجام گسيخته حيران ماندهاند كه نمونه بارز آن شخصيت مارال است؛ شخصيتى كه گاهى علاقهمند به تجدد و آزادى بىبند و بارى است و گاهى هم دوست دارد به خانواده اصيل ايرانى بازگردد و در كنار همسر و ديگر اعضا باشد.
گفتيم اين سريال از يك ساخت و داستان جديد بهره مىبرد، آنطور كه وجود دو يا چند تصوير همزمان در يك لحظه از آن جمله است. البته اين بهرهگيرى از تصاوير همزمان (به تقليد از فيلمهاى غربي) چندان كمكى به سير داستان نمىكند. فىالمثل در يك لحظه كارگردان مىخواهد حس درونى دو شخصيت رودرروى هم را بيان كند. پس در يك لحظه و در دو تصوير كوچك حالت هر دو شخصيت را نشان مىدهد اما اين امر به خاطر تازه بودن، مخاطب را در برقرارى ارتباط با هر دو شخصيت ناتوان مىكند. آن طور كه مخاطب مردد است كه شخصيت اول را در نظر بگيرد و يا شخصيت دوم را. يا نه، اغلب صحنههاى اين سريال در لحظات شب، بخصوص شبهاى بارانى فيلمبردارى شده و يا زمانى هم كه شخصيتها در منزل خودشان هستند،نورپردازى مورد استفاده تيره و تاريك است. شايد اين به آن خاطر است كه تاريكى وتيرگى درون شخصيتها را نشان بدهد. اين درست، اما به جرات مىتوان اذعان داشت استفاده از اين نوع ميزانسنها آنچنان با مذاق مخاطبان سازگارى ندارد.
از بعد تكنيكى اين اثر كه بگذريم، بعد اخلاقى آن چندان جالب نيست. درست است اين اثر از خط قرمزها مىگذرد و براى اولين بار از رسانه ملى مسائلى را مطرح مىكند كه قبل از اين مطرح نشدهاند، اما گاهى اوقات اين عبور از خط قرمزها خارج از حدود است و با حال و هواى خانوادههاى ايرانى آنطور كه بايد و شايد سازگارى ندارد و حتى در برخى صحنهها دچار نوعى منافات مىشود. بهعنوان مثال صحنهاى كه در آن چهار زن در حال خوردن ناهار هستند، ناگهان سروكله بطرى مشروب پيدا مىشود و آن چند زن آنچنان آسوده در حال خوردن شراب هستند كه انگار نوشابه گازدار مىخورند يا استفاده از حيواناتى مثل گربه و سگ آنچنان در اين سريال معمول و رايج است كه خود همين امر رفته رفته فرهنگ استفاده از حيواناتى چون سگ و گربه را در بين بانوان رواج مىدهد چرا كه اين امور قبيح با نوعى نوآورى مطرح مىشوند پس جذابيت خاص خودشان را نيز دارند. فىالمثل زمانى كه گربه هلن مىميرد، اطرافيان اين زن برايش گل با روبان سياه مىبرند و چون اين امر نه چندان مطلوب با نوعى نوآورى و جذابيت همراه است، چه بسا ممكن است يك سنت در جامعه تلقى شود.
به هرحال سريال “مرگ تدريجى يك رويا” با تمام حسنها و نقايص خودش در حال پخش از شبكه دوم سيماست و گويا ادامه ماجراهاى آن در شهر لندن پى گرفته خواهد شد. روند سريال، چگونه خواهد بود، سوالى است كه پاسخ آن را در هفتههاى آتى خواهيم گرفت.
شنبه 22 تير 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: رسالت]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 65]