واضح آرشیو وب فارسی:ابرار: اين فيلم، نقش منفى مى خواهد!
۱-معمولا وقتى سناريويى نوشته مى شود، سناريست سعى مى كند براى برقرارى تعادل ميان شخصيت ها و كاراكترها نقش هاى منفى را نيز در فيلمنامه بگنجاند. البته اين نقش هاى منفى بايد بتوانند با داشتن تفكرى معكوس نسبت به ساير نقش ها اول نظم منطقى داستان را برهم بزنند و سپس به مبارزه با نقش هاى مقابلشان بپردازند. البته در تقابل همين درگيرى ها و كنش هاست كه مخاطب چالش هاى فيلم را حس كرده و خود به قضاوت مى نشيند. حال هر چه جدال نقش هاى مثبت و منفى فيلم بيشتر و حرفه اى تر باشد بيننده بيشترى را به همراه خواهد داشت و چنين كارى به هنر كارگردان فيلم بستگى دارد كه چگونه از كاراكترهايش بازى بگيرد. ۲- ورود مجدد «افشين قطبى» به ايران و دور جديد سرمربيگرى اش در پرسپوليس به عبارتى فيلم جديدى كليد خورد، فيلمى كه مى توان نام آنرا «بازگشت امپراتور» نهاد. البته تفاوت فيلمنامه اين فيلم با فيلمنامه پرسپوليس فصل گذشته در اين است كه بسيارى از شخصيت ها و كاراكترها عوض شده اند. «داريوش مصطفوى» در نقش «حبيب كاشانى» و حميد استيلى، عليرضا مرزبان و سعيد عزيزيان نيز به ترتيب جاى خود را به افشين پيروانى، پرويز كماسى و احمدرضا عابدزاده داده اند. اين مهمترين اتفاق طى پيش توليد فيلم «بازگشت امپراتور» بود اما طبق تعريف، يك فيلمنامه بايد نقش يا نقش هاى منفى نيز داشته باشد، حال چه كسى بايد نقش منفى اين فيلم را بازى كند؟۳-سال گذشته پرسپوليس كاملاً به ۲ دسته تقسيم شده بود. دسته اول قطبى بود كه مثلاً كاراكتر مثبت سناريو را بازى مى كرد و سمت ديگر استيلى، مرزبان، نيكبخت، مامانى، رضايى، آقايى و بادامكى عهده دار كاراكتر هاى منفى بودند كه بايد با نفر اول نيمكت پرسپوليس مى جنگيدند! البته پررنگ ترين بازى ها را نيز از دسته دوم ديديم و در مقابل، قطبى بود كه از هر تريبونى براى مثبت جلوه دادن خود سود مى برد. خوب صحبت مى كرد، به همه احترام مى گذاشت، حرف هاى به يادماندنى مى زد، مثل يك قهرمان واقعى رفتار مى كرد و خلاصه قصد داشت به هر شكل ممكن مخاطبش را متقاعد سازد كه هيچكس مثل او نمى شود و هر اتفاقى به غير از اين رفتارهاى قطبى گونه غير حرفه اى گرى و «منفى» است. پس طبيعى است اگر هر اعتراضى نسبت به عملكرد قطبى را از جانب هر شخصى و با هر سمتى در پرسپوليس فصل هفتم «منفى» و بچه گانه مى دانستيم. فراموش نكنيد كه كاراكتر هاى منفى داستان نيز تا توانستند كارهاى عجيب و غريب انجام دادند و فوتبالدوستان را حسابى سرگرم كردند. يكى خود را نفر اول مى دانست كه حتى آب خوردن بازيكنان نيز بايد زير نظر او انجام مى شد، ديگرى با داشتن لابى با انواع و اقسام آدم ها در هر جايى كه مى توانست زيرآب قطبى را مى زد، آن يكى نظم تيمى را بازيچه قرار داده و مضحكه مى كرد نفر بعد كه اصلا بازى با حاشيه ها را بلد نبود سعى داشت با مصاحبه هاى گوناگون از هركسى به غير از قطبى دفاع كند و ... خلاصه در آن آشفته بازار هيچكدام به طور قطعى كوتاه نمى آمدند اما به هر حال پرسپوليس با همين آقايان قهرمان شد تا فيلم در اوج حساسيت و هيجان به پايان برسد. ۴-اين سؤالاتى است كه حتماً براى شما هم پيش خواهد آمد: چه كسى قرار است جاى خالى نقش هاى منفى را در پرسپوليس فصل هشتم ليگ برتر پر كند؟ چه كسى دوست دارد با مخالفت هاى پنهان و پيدا با قطبى مفروض بر مثبت بودن بازى اش در فيلم «بازگشت امپراتور» هم هواداران را سرگرم كند و هم خوراك روزنامه ها را فراهم آورد؟ آيا كسى هست كه دلش بخواهد نقش خاكسترى يا سياهى را قبول كرده و قطبى را اسير و درگير حاشيه سازد؟ شك نداريم كه در يك خانواده كوچك هم ممكن است دعوا و كشاكش پيش آيد و شك نداريم كه پرسپوليس يك خانواده است و مى دانيم كه قانون حكم مى كند اختلاف سليقه ها براى فصل بعد هم وجود داشته باشد اما وخامت و كيفيت اين «اختلاف سليقه ها» چقدر است و اصلاً بين چه كسانى رخ خواهد داد؟ نگاهى به اوضاع كنونى پرسپوليس شايد پاسخى براى سؤالاتمان داشته باشد. ۵-حالا كه استيلى نيست شايد نام «افشين پيروانى» به عنوان متهم رديف اول و البته بهترين و شايسته ترين فرد براى سپردن رل منفى پرسپوليس به ذهن خطور كند. پيروانى تا موقعى كه كسى روى اعصابش راه نرفته انسان آرام و دوست داشتنى است هر چند نمى توان انتظار داشت پيروانى مانند استيلى شخصيتى صبور داشته باشد اما شك نكنيد كه او هم مانند همه پرسپوليسى هاى متعصب به گردن اين باشگاه بزرگ حق دارد. او تا همين چند سال پيش پيراهن سرخ بر تن مى كرد و بازوبند كاپيتانى را به بازوى خود مى بست و حالا همان شماره ۵ مى خواهد داشته هايش را در خدمت تيم بگذارد. تا اينجاى بحث پيروانى فقط يك مربى است كه بايد در خدمت كادر فنى باشد اما قطعاً قرار نيست يك مربى ساكت و بى نظر (بخوانيد دكور) در پرسپوليس لقب گيرد. او نيز تجربياتى دارد كه بايد از آن استفاده كند اما اگر اين تجربيات از سوى قطبى «رد» شود چه؟ يك قانون نانوشته حكم مى كند كه پيروانى براى دفاع از تفكراتش به اعتراض دست زند و به نوعى خود را مقابل قطبى قرار دهد. اين تازه اول ماجراست چرا كه فقط بحث تاكتيكى و فنى مطرح نيست بلكه يك مربى بادانش مثل پيروانى بايد بتواند با به كرسى نشاندن حرفهايش به پرسپوليس «كمك» كرده و بارى را از دوش اين تيم بردارد. حالا آتش اختلافات شعله مى كشد. قطبى مى گويد «نه» و پيروانى بايد طرح ها و برنامه ها و تفكراتش را به تيم ديكته كند. اين را فراموش نكنيد كه پيروانى روزى مربى تيم ملى بوده و بايد بتواند حرفى براى گفتن داشته باشد. كار كمى سخت شد، پس پيروانى نيز مى تواند يك نقش منفى باشد مفروض بر اينكه يك مربى فرمانبر نباشد بلكه يك مربى كارا باشد و بتواند با توجه به لجبازى هاى قطبى كارش را به نحو احسن انجام دهد ! ۶-پرويز كماسى. همان پيرمرد كماندوساز و قديمى كه در كوتاه ترين زمان ممكن از يك بازيكن معمولى يك مهره خوش اندام و آماده مى تراشد آن هم با كمترين امكانات. در مورد كماسى البته حرف و حديث بسيار است. برخى مى گويند كماسى همين حالا هم با تفكرات قطبى كنار نمى آيد چرا كه فهميده «كوزا» مربى برزيلى جديد پرسپوليس يك مربى بدنساز است و اگر به تيم اضافه شود قطعاً جاى او را تنگ مى كند. باور كنيد قصد نداريم از همين حالا حاشيه سازى كرده و كادر فنى پرسپوليس را به ورطه مشكلات بكشانيم اما از اين واقعيت نيز نمى توان گريخت كه بودن كوزاى برزيلى نمى تواند خبر خوشى براى كماسى باشد و همين امر مستعد به وجود آوردن اختلاف است. مى بينيد كه كماسى هم مى تواند خواسته يا ناخواسته «نقش منفى» باشد! ۷- احمد رضا عابدزاده شخصيتى است كه نه از كسى فرمان مى گيرد و نه حاضر است براى كسى «تره» خرد كند. او انسانى است كه در اكثر اوقات فقط و فقط از خودش دستور مى گيرد و معمولاً نمى گذارد كسى در كارش دخالت كند. با اين حساب شايد ترجيح دهد در يك بازى دست به تركيب تيم برده و فلان دروازه بان را جانشين دروازه بان اول تيم كند. فكر مى كنيد در چنين مواقعى قطبى چه جوابى براى عابدزاده داشته باشد؟ ناراحت شود، عصبانى شود ويا حتى از اين تصميم استقبال كند؟ هر اتفاقى كه رخ دهد مطمئن باشيد با رضايت صددرصد سرمربى پرسپوليس نيست. قطبى حالا تجربه يك سال حضور در پرسپوليس را داراست و مى داند كه اگر لجباز نباشد كارى پيش نمى رود اما لجبازى با يك انسان لجباز چه عاقبتى خواهد داشت؟! ۸-كوزاى برزيلى يك مربى بدنساز، تمرين دهنده و باتجربه است كه سالها با افشين قطبى در كشور كره جنوبى همكارى كرده و اصلاً به خاطر همين همكارى ها به دعوت قطبى پاسخ مثبت داده و قصد سفر به ايران را دارد. كوزا اما يك تفاوت بزرگ با قطبى دارد و آن اينكه او به عنوان مربى در كشور كره جنوبى كار مى كرده در حالى كه سرمربى كنونى پرسپوليس پيش از اين در جاهاى مختلفى به عنوان آناليزور به تيم هاى طرف قراردادش خدمات مى رسانده. كوزاى ناشناخته حق دارد اگر تفكرات تحميلى را با خود براى قطبى به همراه بياورد. شايد اصلاً او هم از جمله مربيان خارجى باشد كه به محض ورود به ايران در دنياى خودش سير كند و به بيان ساده تر خودش را براى ايرانى ها بگيرد. رابطه كوزا-قطبى هم از آن رابطه هاى خاص خواهد بود كه اگر از عامل «گذشت» در آن فاكتور گيرى شود بدون ترديد حاشيه ساز اردوى سرخپوشان پايتخت خواهد بود. پس فعلاً كوزا را هم در ليست افراد رزرو براى احراز نقش منفى مى نويسيم. ۹-و اما بازيكنان ريز و درشت پرسپوليس. فصل نقل و انتقالات در پرسپوليس آنقدر داغ و پر خبر بود كه باعث شد رسانه هاى گروهى وقت زيادى را به رفت و آمد هاى اين تيم اختصاص دهد. آنها بى شك بهترين عملكرد را از خود به نمايش گذاشتند و به واقع در پست هايى اقدام به خريد بازيكن كردند كه احساس نياز مى شد. هرچند در يكى، ۲پست خريدها اضافه بر سازمان بود كه اين امر زياد به مذاق خيلى ها مخصوصاً بازيكنان قديمى خوش نيامد. اين مشكل در پرسپوليس فصل قبل هم وجود داشت يعنى بعضى از بازيكنان يا بازى نمى كردند يا در پست دلخواهشان به بازى گرفته نمى شدند كه خود سبب به وجود آمدن حاشيه مى شد. آنهايى كه نيمكت نشين بودند با ايراد گرفتن از سياست ها و تاكتيك هاى قطبى، سرمربى سرخپوشان را مى كوبيدند و آنها كه از پست خود ناراضى بودند معمولاً واكنش هايى از خود به نمايش مى گذاشتند. البته دسته ديگرى هم بودند كه چشم ديدن قطبى روى نيمكت پرسپوليس را نداشتند و ... ۱۰-به هر صورت اختلاف در همه جا هست و بايد باشد چرا كه بعضاً همين اختلافات يا اختلاف سليقه ها باعث رشد يك تيم مى شود. آن جمله معروف را فراموش نكنيد كه «بادبادك ها فقط موقعى به پرواز در مى آيند كه باد مخالف بوزد». پس بسيار طبيعى است اگر پرسپوليس باز هم دچار اختلافاتى شود اما همانطور كه گفته شد شدت و كيفيت اختلافات است كه موفقيت يا عدم موفقيت اين تيم را رقم مى زند. يادمان مى آيد قطبى در آخرين مصاحبه هايش پس از قهرمانى پرسپوليس و قبل از ترك ايران گفت:« من مى روم كه فقط يك نفر رفته باشد اما اگر مى ماندم خيلى ها بايد مى رفتند.» شايد حالا ديگر همان خيلى ها در پرسپوليس نباشند كه در اين صورت قطبى كار آسانى پيش رو خواهد داشت اما مگر مى شود فيلمنامه «بازگشت امپراتور»را نوشت و نقش منفى را براى آن تعريف نكرد ؟!
پنجشنبه 20 تير 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ابرار]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 75]