واضح آرشیو وب فارسی:کيهان: دانش - پيش به سوي شمپانزهها
دانش - پيش به سوي شمپانزهها
جين گودال / ترجمه طاهره رنجبر (قسمت چهارم): وقتي با تمام وجود و مشتاقانه اين كار را پذيرفتم، لوئيس دست به كار وظيفه دشوار تامين بودجه شد. او مجبور بود يك نفر را براي ضرورت انجام اين تحقيق متقاعد كند و حالا علاوه بر آن پاي يك دختر جوان و آموزش نديده هم در ميان بود كه ميخواست اين كار را انجام دهد. سرانجام، بنياد «ويلكي» در «دس پلينز» ايلنويز پذيرفت تا مبلغ لازم براي تامين مخارج ضروري- شامل يك قايق كوچك، يك چادر و هزينه شش ماه نخست كار در منطقه را بپردازد. از اين بابت همواره از آقاي ليتون ويلكي (L.Wilkie) بياندازه سپاسگزارم كه به خاطر اعتمادش به تشخيص لوئيس، به من فرصت داد تا خودم را ثابت كنم. در اين فاصله به انگلستان رفته بودم اما به محض اينكه خبر را شنيدم، مقدمات بازگشت به آفريقا را فراهم كردم. مقامات دولتي كيگوما، كه قرار بود در حوزه تحت نظر آنها كار كنم، با تحقيق پيشنهادي من موافقت كرده بودند اما سرسختانه روي يك موضوع تاكيد داشتند: براي آنها قابل قبول نبود كه يك دختر كم سن و سال انگليسي بدون هيچ همراه اروپايي بخواهد تنها در بيشه زندگي كند. به همين خاطر مادرم، وان گودال، كه براي چند ماهي به آفريقا آمده بود، داوطلب شد تا مرا در كار مخاطرهآميز جديدم همراهي كند. وقتي در 1960 به نايروبي رسيديم، اولش همه چيز خوب بود. پناهگاه شمپانزههاي گمبه استريم (اكنون پارك ملي گمبه استريم است) كه گروه شمپانزههاي من آنجا زندگي ميكردند، زير نظر سازمان شكارباني تانگانيكا اداره ميشد. سرپرست شكاربانان در فرستادن اجازهنامههاي ضروري كه بتوانم در پناهگاه كار كنم، خيلي كمك كرد. او حتي اطلاعات بسيار مفيدي درباره شرايط منطقه – ارتفاع، آب و هوا، نوع خاك و گياهان منطقه و جانوراني كه ممكن بود با آنها روبهرو شوم- به من داد. همانوقت پيغام رسيد قايق آلومينيومي كوچكي كه لوئيس خريده بود به سلامت به كيگوما رسيده است. دكتر برنارد وردكورت (B.Vrdcourt)، رئيس هرباريوم شرق آفريقا، داوطلب شد تا من و مادرم را به آنجا ببرد. اينطوري او هم ميتوانست در بين راه و همچنين در منطقه كيگوما كه به لحاظ گياهشناسي چندان شناخته شده نبود، نمونههاي گياهي را جمعآوري كند. درست موقعي كه آماده رفتن بوديم با اولين بدبياري روبهرو شديم. كارگزار ناحيه كيگوما پيغام فرستاد كه بين صيادان آفريقايي سواحل منطقه حفاظت شده، درگيري رخ داده است. شكاربان منطقه رفته بود تا به اوضاع سرو ساماني بدهد اما تا پيش از حل شدن مسئله ممكن نبود كه بتوانم كارم را شروع كنم. خوشبختانه لوئيس بلافاصله پيشنهاد كرد كه پژوهش مقدماتي مختصري روي ميمونهاي مخملي يكي از جزاير درياچه ويكتوريا انجام دهم. ظرف يك هفته، من و مادرم سوار بر لنج موتوري لوئيس، پت پت كنان و به كندي بر فراز آبهاي گلآلود و كمعمق به طرف جزيره غيرمسكوني لولويي در حركت بوديم. حسن، ناخداي اين لنج كوچك و دستيارانش، دو آفريقايي از قبيله كاكامگا، ما را همراهي ميكردند. حسن كه بعدها در منطقه حفاظت شده شمپانزهها به من ملحق شد، آدم فوقالعادهاي است. هميشه آرام و موقر و در موقعيتهاي اضطراري بينظير است. شوخطبعي و تيزهوشياش از او يك همقطار فوقالعاده ساخته است. همان موقع هم او نزديك به 30 سال بود كه داشت با لوئيس كار ميكرد. سه هفته طول كشيد تا با دريافت يك پيغام راديويي به نايروبي فراخوانده شويم، سه هفتهاي كه با شور و شعف بسيار گذشت. شبها درون لنج ميخوابيديم كه با فاصله اندكي از جزيره لنگر ميانداخت و با حركات گهوارهمانند آب درياچه انگار به خواب ميرفت. هر روز صبح پيش از طلوع آفتاب، حسن سوار بر قايق پاروزنان مرا به ساحل ميبرد و تا غروب براي تماشاي ميمونها در جزيره ميماندم. شبهاي مهتابي حتي پس از غروب نيز به كارم ادامه ميدادم. بعد در ساحل به حسن ملحق ميشدم و او مرا به لنج برميگرداند. شام مختصرمان معمولا لوبياي پخته، تخممرغ يا سوئيس كنسروي بود. همانطور كه غذا ميخورديم من و مادرم خبرهاي آن روز را براي هم تعريف ميكرديم.
Goodall.J.1971.in the shadow of man. Hougton, Mifflin Company
پنجشنبه 20 تير 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: کيهان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 87]